۵۹ سال از کشته شدن سه دانشجو در تظاهرات اعتراضی دانشجويان میگذرد. تظاهرات دانشجويان از روز ۱۴ آذرماه سال ۱۳۳۲ در اعتراض به ورود کاردار سفارت انگلستان به تهران آغاز شد. سفری که چهار ماه بعد از کودتای ۲۸ مردادماه روی داد و به منظور از سرگيری روابط ايران و بريتانيا بود.
يک روز بعد- پانزدهم آذرماه – تظاهرات به خارج از دانشگاه تهران کشيده شد.
روز شانزدهم آذر ۱۳۳۲ تعداد سربازان در داخل دانشگاه افزايش يافت و درگيریهايی رخ داد. اين درگيریها به کشته شدن سه دانشجو به نام های مصطفی بزرگ نيا، عضو کميته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ايران، مهدی شريعت رضوی از کادرهای سازمان جوانان حزب توده ايران و احمد قندچی از طرفداران جبهه ملی انجاميد.
شانزدهم آذر از آن پس به نماد جنبش دانشجويی تبديل شد و در ايران روز دانشجو ناميده شد.
از آن روز تا کنون جنبش دانشجويی ايران پستیها و بلندیهای بسياری را پشت سر گذاشته اما ۵۹ سال پس از شانزدهم آذر، جنبش دانشجويی در کجا ايستاده و آيا جنبش دانشجويی ايران هنوز زنده است؟
مهدی امينی زاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت در پاسخ به اين سوال که آيا جنبش دانشجويی زنده است؟ میگويد: « سابقه جنبش دانشجويی در ايران نشان میدهد که هميشه در کنار يک جنبش کلان حضور داشته است و فراز و فرودش معمولا متناسب با تحولات يک جنبش کلان است. در وضعيت موجود همانطور که جنبش کلی جامعه در يک حالت سردرگمی به سر میبرد و استراتژی مشخصی ندارد، جنبش دانشجويی هم همين طور است و اين امر قاعدتا بدين معنا نيست که دانشجويان دغدغه فعاليت سياسی ندارند يا آرمانهايی که سال های قبل ادعا کردهاند را باور ندارند يا از آن عبور کردهاند.»
نريمان مصطفوی، فعال سابق دانشجويی و عضو سابق دفتر تحکيم وحدت هم معتقد است که جنبش دانشجويی در حال حاضر با آنچه در گذشته وجود داشته، تفاوت دارد و میگويد:« بعضی از گروههايی که در گذشته سابقه عضويت در مجموعه جنبش دانشجويی داشتهاند الان گاه به شکل نوشتهای ابراز وجود میکنند اما به شکل فيزيکی در محيط دانشگاهها من حقيقتا اثری از جنبش دانشجويی نمیبينيم.»
اشکان ذهابيان، عضو شورای عمومی دفتر تحکيم وحدت معتقد است که جنبش دانشجويی بايد خود را بازتعريف میکرده که هنوز موفق به اين کار نشده است. او میافزايد:« در سطح جامعه نوعی پراکندگی میبينيم. يک خلاء و نااميدی و ياسی در فضای جامعه وجود دارد که اين هم در بين فعالين جنبش دانشجويی رسوخ کرده است. به نظر من جنبش دانشجويی در حال حاضر هنوز هم نقش اصلی خودش را پيدا نکرده است. يعنی خودش را بازتعريف نکرده و دوره انقباض خودش را که به نظر من دوره طولانیای هم شده است، سپری میکند.»
انتخابات سال ۸۸ و تاثير آن بر جنبش دانشجويی
پس از انتخابات بحث برانگيز رياستجمهوری در سال ۸۸ و روی کار آمدن محمود احمدینژاد٬ جنبش دانشجويی هم همگام با جنبش اعتراضی مردم ايران به بيان مطالباتش پرداخت.
۱۶ آذر سال ۸۸ يکی از پرشورترين و گستردهترين تظاهرات اعتراضی در تهران و شهرهای ديگر ايران برگزار شد.
بر اساس گزارش کميسيون حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت از فروردين سال ۸۸ تا شهريور سال ۹۰ بيش از دو هزار مورد نقض حقوق دانشجويان رخ داده است.
دفتر تحکيم وحدت در گزارشی که در اين باره برای احمد شهيد٬ گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ايران تهيه کرده٬ نوشته است که از فروردين سال ۸۸ تا شهريور ماه سال ۱۳۹۰ ، ۶۳۴ مورد بازداشت دانشجويان، ۳۹۶ مورد محروميت از تحصيل، ۲۵۴ مورد محکوميت دانشجويان در دادگاهها، ۱۸۶ مورد احضار دانشجويان به کميته انضباطی، ۱۴۶ مورد احضار دانشجويان به مراجع قضايی، ۱۳۲ مورد اخراج دانشجويان، ۲۵ مورد ممنوعالورود کردن دانشجويان به دانشگاهها و ۱۳ مورد تعطيلی نشريات دانشجويی روی داده است.
سرکوب فعالان دانشجويی پس از انتخابات سال ۸۸ بهحدی بود که شايد بتوان گفت جنبش دانشجويی پس از آن دچار رخوت و سکون شده است.
اشکان ذهابيان، عضو شورای عمومی دفتر تحکيم وحدت دليل سکون جنبش دانشجويی را فشار دولت ايران بر دانشجويان میداند و میگويد:« يکی از بزرگترين دلايلش پايين آمدن آستانه صبر حاکميت در مقابل جنبش دانشجويی است. من معتقدم که ماجرای محرومکردن دانشجويان از تحصيل يک قضيهای است که به نظرم دولت با برنامهريزی از قبل از سال ۸۸ آن را آغاز کرد. به معنای واقعی فعالين مطرح و فعالينی که میتوانستند در فضای دانشگاه اثرگذار باشند را به تدريج ازدانشگاه دور کرد و نگذاشت اين انتقال تجربه صورت بگيرد.»
در اقدامات بعدی دولت فضای عمومی دانشگاه مثل خوابگاهها ، کانونهای فرهنگی، مطبوعات دانشجويی، اردوهای تفريحی و حتی کافهترياهای دانشگاه را کاملا تحت تاثير خودش قرار داد و آنها را تعطيل کرد. کوچکترين حرکت سياسی و حتی صنفی به احضار، احکام ، بازداشت و در سختگيرانهترين شکلش به حبسهای طولانی مدت منجر میشود.»
نريمان مصطفوی، عضو سابق دفتر تحکيم وحدت، هزينههای بالای سياسی در دانشگاه را از عوامل رخوت جنبش دانشجويی میداند و میگويد:« فشار و سرکوب بهحدی شديد است که فعاليت سياسی به هزينهای که میتواند در پی داشته باشد٬ نمی ارزد. دوم اينکه فعاليت کردن و تقاضای تغيير شرايط را داشتن٬ نيازمند اين است که اميدی به آن تغيير وجود داشته باشد. وقتی همه تلاشها به بنبست منتهی میشود و مجموعه يک اجتماع به صورت عمومی در حالت ياس و افسردگی فرو میرود، طبيعتا هيجان و اميد برای تغيير هم وجود ندارد و اين مساله خودش باعث ضعيفشدن جنبشها، از جمله جنبش دانشجويی میشود.
نريمان مصطفوی در ادامه درباره هزينههای فعاليتهای دانشجويی میگويد:« فعاليت دانشجويی يک حرکت جمعی است و اين حرکت جمعی نيازمند وجود يک سری خصايصی مثل فداکاری، حس اتحاد و توانايی کار گروهی دارد که اينها هم به دلايل مختلفی که مملکت ايران را در سراشيبی قرار داده است، کم کم روح جمعی را هم در آن مملکت تضعيف و نابود کرده و همه افراد در اين شرايط طبيعتا به فکر منافع شخصی هستند. در ايران هم هر جور موفقيتی بستگی به تحصيلات دانشگاهی دارد و دانشگاه نردبان ترقی است. خيلیها به فکر اين هستند که هر چه سريعتر از اين محيط با کمترين آسيب و هزينه عبور کنند.»
امين نظری، عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت درباره اينکه با وجود هزينههايی که فعالان دانشجويی پرداختهاند ، آيا امکان ادامه فعاليتها در حال حاضر وجود دارد٬میگويد:« در اين فضا جنبش دانشجويی هم مانند جنبشهای فراگير ديگر مثل جنبش زنان، جنبش کارگران و جنبش معلمان، فعاليتی نمیتوانند بکنند. احزاب، نهادهای مستقل، مطبوعات و هيچکدام از جريانهای منتقد وضعيت موجود از سال ۸۸ به بعد بهمعنای واقعی هيچ نوع فعاليتی نتوانستهاند انجام بدهند. اگرکسانی انتظار دارند که اين نوع فعاليتها انجام شود، واقعا انتظار نابجايی است. مخصوصا انتظار از جنبش دانشجويی که در تمام اين سالها بار نبود نهادهای مدنی را بهدوش کشيده است.»
نبود استراتژی مشخص
مهدی امينی زاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت يکی از مهمترين دلايل رخوت جنبش دانشجويی را عدم وجود استراتژی مشخص در جامعه و برای جنبش دانشجويی میداند و میگويد:« بههر حال تجمع دانشجويی بايد يک خواسته و يک مطالبه داشته باشد و بايد در بستری شکل بگيرد. يکی از مطالبات دانشجويی مثلا مطالبات صنفی است که گاه و بيگاه تجمعاتی در اين زمينه شکل میگيرد. اما آنچه جنبش دانشجويی در سالهای گذشته به آن پرداخته است مطالبات سياسی و مطالبات مبتنی بر دموکراسیخواهی در ايران بوده است که به نظر میرسد در حال حاضر نه در چهارچوب دانشگاه و نه در خارج از دانشگاه استراتژی برای پيشبرد آن مطالبه ديده نمیشود.»
مهدی امينیزاده دليل ديگر رخوت جنبش دانشجويی را شکل جديد مبارزه میداند و میگويد:« ما بههر حال میبينيم در سالهای اخير بخش زيادی از انرژی کسانی که در جنبش دموکراسیخواهانه ايران فعاليت میکنند، به حوزه مجازی منتقل شده است. بعد از سال ۱۳۸۸ هزينه مبارزه در ايران بالا رفته است. ما شاهد بوديم که در مواردی کسانی که بابت اين مطالبه به زندان افتادند٬ بعضا در زندانها کشته شدند يا در خيابانها کشته شدند. بهويژه اينکه در رابطه با برخورد قهری با دانشگاه٬ شاهد يک نوع سرکوب پيچيده هم هستيم و آن هم مطرح کردن بحث محروميت از تحصيل است. بسياری از دانشجويان برايشان قابل پذيرشتر است که مثلا يک دوره را به زندان بروند و برگردند و کماکان به فعاليتشان و درسشان ادامه بدهند. اما در سالهای اخير محروميت از تحصيل متاسفانه اثر درازمدتی بر زندگی و فعاليت فعالان دانشجويی میگذارد.»
يوحنا نجدی، دبير دفتر سياسی دانشجويان و دانشآموختگان ليبرال ايران درباره دلايل سکون و سکوت جنبش دانشجويی میگويد:« من سه دليل را برای انفعال و سکوت چند سال اخير جنبش دانشجويی پررنگ میبينم. يکی شدت سرکوبهايی است که در جمهوری اسلامی صورت میگيرد. به خاطر اينکه معتقدم بين جمهوری اسلامی و جنبشهای اجتماعی، از جمله جنبش دانشجويی اساسا يک مبارزه نابرابر صورت میگيرد. چشمانداز و پيشينه اين منازعه به نظر من کاملا آشتیناپذير است. به خاطر همين است که در طول حکومت جمهوری اسلامی هر نحله فکری اعم از اسلامگرايان راست، اسلامگرايان چپ و اصلاح طلبان به روی کار آمد، اين منازعهها کماکان سر جای خود باقی ماند و نشان داد که اين دو نهاد در دو عرصه کاملا متباين دارند قدم می زنند. مشکل دوم هم شکست جنبش های دموکراسیخواهانه در طول ۱۵ سال اخير است. بدين معنا که جنبش اصلاحات و جنبش سبز بهعنوان دو نماد جنبش دموکراسیخواهانه در طول ۱۵ سال گذشته مشخصا با شکست مواجه شدند. مهم تر از همه اينکه بعد از اين شکستها، هيچ کدام از گروههای سياسی و مشخصا جنبش دانشجويی برنامه و استراتژی دقيقی برای سازماندهی جنبش بعدی نداشتند. مشکل سوم جنبش دانشجويی به نظر من اين است که هنوز هم تا حدود زيادی متکی به فرد و موسمی بودن حرکتهای جنبش دانشجويی است.»
در همينحال يکی از فعالان جنبش دانشجويی در تهران که نخواست نامش فاش شود، درباره علت بیانگيزگی فعالان دانشجويی میگويد که دليل اين رخوت خود فعالان دانشجويی هم هستند و میافزايد:« گذشته از فشارهای امنيتی که عموما برای فعالين دانشجويی، چه اساتيد و چه دانشجويان وجود دارد و ديدگاه پادگانی حاکم بر اداره آموزش عالی، بايد حتما به سوء برداشتها و اشتباهات در درون فضای دانشجويی هم بپردازيم تا متوجه بشويم که چرا جنبش دانشجويی ما در حال حاضر پويايی ندارد. يکی از مشکلات ، فرار از واقعيتها و افتادن در دام کلی بافی است. جنبش دانشجويی ابتدا بايد مسائل و گرفتاریهای صنفی خودش را حل کند. از دست رفتن فضای آزاد انديشی و نهادی در دانشگاه و گرفتاریهايی نظير تفکيک جنسيتی درداخل دانشگاهها و ايجاد محدوديت در تدريس و تحصيل رشتههای مختلف ، بخشی از گرفتاریهای امروز دانشگاه است.»
دانشجويان زندانی
بعد از اعتراضهای پس از انتخابات جنجالبرانگيز رياستجمهوری در سال ۸۸، تعداد زيادی از فعالان دانشجويی و رهبران جنبش دانشجويی، بازداشت، محروم از تحصيل و تعليق شدهاند.
از يوحنا نجدی، دبير دفتر سياسی دانشجويان و دانشآموختگان ليبرال ايران می پرسم که زندانی شدن بعضی از رهبران جنبش دانشجويی چه تاثيری در رخوت اين جنبش داشته است؟ او میگويد:« دلم میخواست اين طور پاسخ بدهم که زندانی بودن اين عزيزان خيلی تاثيرگذار بوده است. به نظرم حبس اين عزيزان در آن ابعادی که بايد تاثيرگذار میبود، شايد تاثيرگذار نبوده و اين مسئله شايد به دليل حجم خشونتی بود که جمهوری اسلامی به کار برد.»
يکی از فعالان دانشجويی در تهران که نخواست نامش فاش شود اما، معتقد است برخورد با رهبران جنبش دانشجويی در سکوت اين جنبش تاثيرگذار بوده است و میافزايد:« قطعا اين برخوردها تاثيرگذار بوده است. اين که با رهبران جنبش دانشجويی برخورد میشود و اينکه اساسا فضای سياسی کشور دچار انسداد شده است، تاثيرگذار است . چون دانشگاه هم از بدنه جامعه جدا نيست و انسداد سياسی هم در همه لايههای اجتماعی ، چه جامعه دانشگاهیف چه جامعه کارگری و ساير لايههای اجتماع تاثيرگذار است. اما مساله اصلی اين است که راه برونرفت از شرايط فعلی راپيدا کنيم.»
مجيد توکلی و سومين سال دستگيری او
مجيد توکلی٬ دانشجوی رشته کشتیسازی دانشگاه اميرکبير و يکی از سرشناس ترين فعالان دانشجويی در ايران است. او تا کنون سه بار بازداشت شده، سه باری که به شهادت خود او، وکلايش و فعالان دانشجويی، هر بار تحت بازداشت غير قانونی و سختترين شکنجههای روحی و جسمی قرار داشته است.
مجيد توکلی در سخنرانی که در روز شانزدهم آذر سال ۸۸ در دانشگاه اميرکبير داشت، آيتالله خامنهای٬ رهبر جمهوری اسلامی را «ديکتاتور» ناميد.
به دنبال اين سخنرانی نيروهای امنيتی مجيد توکلی را بازداشت کردند. از آن روز تا کنون او بدون يک روز مرخصی در بازداشت به سر میبرد.
مجيد توکلی به اتهام اجتماع و تبانی عليه نظام، تبليغ عليه نظام ، توهين به رهبری و توهين به رياستجمهوری به هشت سال حبس تعزيزی، پنج سال محروميت از فعاليت سياسی و پنج سال محروميت از خروج از کشور محکوم شده است.
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير که پيشتر بر سر پرونده ديگری با مجيد توکلی بازداشت شده بود٬ درباره او چنين میگويد: « من تصور میکنم که شايد يکی از موانع و سدهای جدی که سيستم امنيتی ايران در دانشگاههای ايران با آن برخورد کرد٬ امثال مجيد توکلی بود. شايد برای بسياری از افراد سوال باشد و درک نکنند اين کاری که مجيد میکند و هزينهای که مجيد به استقبال آن رفت که بابت ۱۶ دقيقه سخنرانی، حکم هشت سال زندان برای او صادر شد و مدتهاست حتی حاضر نيست که تقاضای مرخصی يا عفو بنويسد. من فکر میکنم اين مساله را صرفا به سادگی يک اشتباه نبايد تصور کرد. خيلیها اين تصور را نسبت به مجيد دارند چون همه ما به زندگی شخصی حساسيم و میخواهيم از اين زندگی استفاده کنيم و تعجب میکنيم که چطور امثال مجيد حتی حاضر نيستند تقاضای مرخصی بنويسند و به مقامهای زندان میگويند اين وظيفه شماست که به ما مرخصی بدهيد.»
احسان منصوری در ادامه میگويد:« من فکر میکنم اين مقاومت٬ فشار مضاعفی بر سيستم امنيتی ايران است.همان سيستمی که قصد دارد مجيد توکلی را بشکند و شکستن مجيد توکلی و امثال او و تقاضای عفو نوشتن او را تبديل به وسيلهای برای ضربهزدن به روحيه فعالان دانشجويی کند. اين مساله را بهسادگی نمیشود به يک ايستادگی بیمعنا در داخل زندان تقليل داد. فکر میکنم مجيد توکلی٬ بهاره هدايت٬ مجيد دری و بقيه دانشجويان زندانی تنها کسانی هستند که بار مقاومتی را که بيرون از زندان وداخل دانشگاه امروزه کمتر ديده میشود، با تعداد بسيار اندکی در داخل زندان بهدوش میکشند.»
آنها که رفتند...
هم زمان با زندانی شدن، محروم از تحصيل شدن و تعليق شدن بعضی از رهبران جنبش دانشجويی، تعداد زيادی از فعالان دانشجويی از ايران خارج شده و برای ادامه تحصيل به دانشگاههای خارجی پيوستند.
برخی بر اين باورند که اگر فعالان دانشجويی در خارج از ايران فعاليتهای منسجمتر و بيشتری داشته باشند، جنش دانشجويی از سکوت و سکون در خواهد آمد.
امين نظری، دبير واحد حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت میگويد دانشجويانی که به خارج از ايران مهاجرت کردهاند٬ میتوانند به جنبش دانشجويی کمک زيادی بکنند.
او میگويد:« خارج شدن آنها در ايجاد اين فضا تاثيری نداشته است. اين فضا باعث شده است که آنها از اين کشور خارج شوند. وگرنه من معتقدم که حضورشان میتوانست در جنبش دانشجويی نقش اساسی داشته باشد. اما ما بايد از اين منظر به اين ماجرا نگاه کنيم که آنهايی که از کشور خارج شدهاند با توجه به اينکه ديگر آن فشارهايی که در داخل کشور وجود دارد٬ روی دوش آنها سنگينی نمی کند، آنها میتوانند خيلی کمک کنند تا تجربيات خود را به نسل جديدی از دانشجويانی که هيچ فعاليت عملی سياسی در درون دانشگاهها تا پيش از اين نداشته است و به آنها بياموزند که چطور در فضاهای سرکوب اين چنينی میتوانند خودشان را حفظ کنند و به فعاليت خود ادامه دهند.»
نريمان مصطفوی، فعال سابق دانشجويی و عضو سابق دفتر تحکيم وحدت از دانشجويانی است که به خارج ازايران مهاجرت کرده است.
او در پاسخ به اين سوال که چرا دانشجويانی که از ايران خارج شدهاند فعاليتهای خود را بهطور مستمر در بيرون از ايران ادامه نمیدهند٬ میگويد: « اولا زندگی بيرون از ايران٬ آنقدر گرفتاری دارد و آن قدر مشکلات در جلوی پای کسی که به اجبار و در شرايط سخت، از مملکت خودش خارج شده است قرار دارد، که فرصت برای توجه کردن به مسائل اين چنينی را کمتر میکند. دوم اينکه بههر حال با خارج شدن از ايران يک مقداری فاصله طبيعی بين کسی که خارج از کشور است و فضای داخل کشور ايجاد میشود ، و در اين شرايط نظر دادن و رسيدن به يک تحليل مشخص دشوارتر میشود. از سوی ديگر شايد بتوان گفت به لحاظ اخلاقی خيلی پسنديده نيست که کسی از جای ديگری به تجويز نسخه برای ديگران بپردازد. البته من خودم مخالف اين مساله نيستم ولی گاهی ديده شده که وقتی از سر خيرخواهی هم برخی از فعالان دانشجويی يک حرفی میزنند، اين ماجرا به بحثهای خارجنشين و داخلنشين دامن میزند.»
نريمان مصطفوی از فعالان سابق دانشجويی است که در زمانی که در ايران زندگی میکرد٬ بهدليل فعاليتهايش زندانی هم شده بود. او درباره اينکه تحصيل و فعاليتهای دانشجويی در ايران و خارج از آن چه تفاوتهايی دارد٬ میگويد:« من خودم يک فعال دانشجوی با انرژی بودم و سعی میکردم تا جايی که پتانسيلهای شخصیام اجازه میدهد به فعالتر کردن جنبش دانشجويی کمک کنم. ولی اکنون با توجه به تجربهای که در سه يا چهار سال زندگی در محيط آرام غرب پيدا کردهام، در دانشگاههايی که به هر حال به لحاظ اعتباری و علمی در موقعيتهای بهتری نسبت به دانشگاههای مملکت خودمان هستند، يک فرصتی برای من فراهم شده برای فکر کردن به آنچه ما درگذشته در ايران انجام میداديم . اکنون میبينم واقعا آرامشی که يک دانشجو در دانشگاه برای فعاليتهای پرثمر علمی نيازمند آن است، چقدر از آنچه در مملکت ما اتفاق میافتاد دور است و جايگاه علمی دانشگاه در کشور ما بهخاطر دستاندازی سياست چقدر از فضای واقعی دورتر شده است اما در بقيه دانشگاههای دنيا اين فضا وجود دارد.»
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير در سال ۱۳۸۵ به اتهام توهين به مقدسات و توهين به رئيسجمهوری و دست داشتن در چاپ و توزيع نشريات دانشجويی که مقامهای جمهوری اسلامی آنها را حاوی توهين به مقدسات دانستهاند، بازداشت شد.
از احسان منصوری میپرسم به عنوان يکی از دانشجويانی که فعاليت سياسی کرده و هزينه آن را هم پرداخته، چرا به خارج از ايران مهاجرت کرده است؟
احسان منصوری در پاسخ میگويد:« شايد پاسخ دادن به اين سوال بسيار ساده نباشد ولی خيلی از فعالان دانشجويی به انگيزههای متفاوتی از کشور خارج شده اند. يک بخشی در ايران تحت تعقيب بودند و بخش ديگری مثل من ديگر تحت تعقيب هم نبودند اما فکر میکردم که ماندن در ايران منجر به نوعی انفعال شده بود. به علت محدوديتها امکان رشد در زندگی شخصی و ادامه تحصيل وجود نداشت. فکر میکردم حتی از امکان صحبتکردن هم محرومم چون شايد کوچکترين فعاليتها میتوانست با هزينههای سنگينی منجر شود. من فکر کردم در يک دوره آزادی عمل داشتن به پيشبرد زندگی شخصیام کمک میکند. اين شد که انتخاب کردم برای ادامه تحصيل از ايران خارج شوم.»
مقايسه فعالان خارج از ايران در زمان حکومت پهلوی و حکومت فعلی
پيش از انقلاب اسلامی، کنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايرانی که سازمانی متشکل از دانشجويان عمدتا مقيم خارج بود، به يکی از مخالفان حکومت پهلوی تبديل شده بود.
اين کنفدراسيون در فرانسه، بريتانيا و آلمان و ايالات متحده آمريکا هم فعال بود.
مهدی امينیزاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت در مقايسه فعالان دانشجويی خارج از ايران در زمان حکومت پهلوی با فعالان دانشجويی کنونی که در خارج از ايران هستند، میگويد: « زمان حکومت شاه و بعد از انقلاب اسلامی يک تفاوت عمدهای داشت. در زمان شاه بههر حال شاه در خارج از کشور متحدانی داشت. دولت آمريکا و بخشی از دولتهای غربی از حکومت شاه حمايت میکردند و فعالين دانشجويی يکی از مهمترين کارهايی که داشتند رسوا کردن رژيم و افشاگری وضعيت فجيع حقوق بشر در ايران بود که البته موثر هم بود. در حال حاضر ايران در سراسر دنيا يک دوره انزوا را تجربه میکند. من نمیگويم دانشجويان نبايد فعاليت داشته باشند ولی آن تاثيری که قبلا فعاليت دانشجويی در خارج از کشور داشت به اعتقاد من الان کم رنگتر شده است.
من معتقدم که فعاليتهای خارج از کشور بايد در ادامه فعاليتهای داخل کشور باشد. يعنی فعالان سياسی خارج ازکشور میتوانند به نوعی صدای داخل باشند.»
آينده جنبش دانشجويی
بعضی از منتقدين ، جنبش دانشجويی را رو به زوال میدانند اما بعضی ديگر از فعالان دانشجويی معتقدند که اين جنبش آينده روشنی را پيش رو دارد و راه خود را پيدا خواهد کرد.
امين نظری، دبير واحد حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت ، يکی از کسانی است که فکر میکند جنبش دانشجويی راه خود را پيدا خواهد کرد. او میگويد:«هميشه اين برخوردهای اين چنينی با جريان دانشجويی در ايران وجود داشته است اما من معتقدم که جنبش دانشجويی به عنوان موتور محرکه جريان دموکراسیخواهی در ايران راه خود را پيدا خواهد کرد و يقينا از اين فضا خارج خواهد شد.»
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير معتقد است که آينده جنبش دانشجويی به جنبش آزادی خواهی مردم ايران پيوند خورده و میگويد:« ما در يک فضای ياس و سرخوردگی در داخل ايران بهسر میبريم و با اينکه اضطرار شرايط روز بهروز بيشتر میشود، اما عدم نتيجهگيری از فعاليتهای گذشته و منجر نشدن آن فعاليتها به تشکيل يک نهاد و يک سازمان، باعث شده است که سرخوردگی در تمام جامعه ايران شکل بگيرد.من گمان میکنم تا وقتی اين وضعيت ادامه دارد، خيلی سخت میشود آينده روشنی برای دوباره متشکل شدن فعالين دانشجويی متصور شد.»
۵۹ سال از شانزدهمين روز از ماه آذری که سه دانشجوی دانشگاه تهران در تظاهرات اعتراضی کشته شدند٬ میگذرد. دانشگاه امسال در سکوت به استقبال روز دانشجو میرود و شايد بتوان گفت که فشارها بر روی دانشجويان مستقل، امروز از هر زمان ديگری بيشتر است.
يک روز بعد- پانزدهم آذرماه – تظاهرات به خارج از دانشگاه تهران کشيده شد.
روز شانزدهم آذر ۱۳۳۲ تعداد سربازان در داخل دانشگاه افزايش يافت و درگيریهايی رخ داد. اين درگيریها به کشته شدن سه دانشجو به نام های مصطفی بزرگ نيا، عضو کميته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ايران، مهدی شريعت رضوی از کادرهای سازمان جوانان حزب توده ايران و احمد قندچی از طرفداران جبهه ملی انجاميد.
شانزدهم آذر از آن پس به نماد جنبش دانشجويی تبديل شد و در ايران روز دانشجو ناميده شد.
از آن روز تا کنون جنبش دانشجويی ايران پستیها و بلندیهای بسياری را پشت سر گذاشته اما ۵۹ سال پس از شانزدهم آذر، جنبش دانشجويی در کجا ايستاده و آيا جنبش دانشجويی ايران هنوز زنده است؟
مهدی امينی زاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت در پاسخ به اين سوال که آيا جنبش دانشجويی زنده است؟ میگويد: « سابقه جنبش دانشجويی در ايران نشان میدهد که هميشه در کنار يک جنبش کلان حضور داشته است و فراز و فرودش معمولا متناسب با تحولات يک جنبش کلان است. در وضعيت موجود همانطور که جنبش کلی جامعه در يک حالت سردرگمی به سر میبرد و استراتژی مشخصی ندارد، جنبش دانشجويی هم همين طور است و اين امر قاعدتا بدين معنا نيست که دانشجويان دغدغه فعاليت سياسی ندارند يا آرمانهايی که سال های قبل ادعا کردهاند را باور ندارند يا از آن عبور کردهاند.»
نريمان مصطفوی، فعال سابق دانشجويی و عضو سابق دفتر تحکيم وحدت هم معتقد است که جنبش دانشجويی در حال حاضر با آنچه در گذشته وجود داشته، تفاوت دارد و میگويد:« بعضی از گروههايی که در گذشته سابقه عضويت در مجموعه جنبش دانشجويی داشتهاند الان گاه به شکل نوشتهای ابراز وجود میکنند اما به شکل فيزيکی در محيط دانشگاهها من حقيقتا اثری از جنبش دانشجويی نمیبينيم.»
اشکان ذهابيان، عضو شورای عمومی دفتر تحکيم وحدت معتقد است که جنبش دانشجويی بايد خود را بازتعريف میکرده که هنوز موفق به اين کار نشده است. او میافزايد:« در سطح جامعه نوعی پراکندگی میبينيم. يک خلاء و نااميدی و ياسی در فضای جامعه وجود دارد که اين هم در بين فعالين جنبش دانشجويی رسوخ کرده است. به نظر من جنبش دانشجويی در حال حاضر هنوز هم نقش اصلی خودش را پيدا نکرده است. يعنی خودش را بازتعريف نکرده و دوره انقباض خودش را که به نظر من دوره طولانیای هم شده است، سپری میکند.»
انتخابات سال ۸۸ و تاثير آن بر جنبش دانشجويی
پس از انتخابات بحث برانگيز رياستجمهوری در سال ۸۸ و روی کار آمدن محمود احمدینژاد٬ جنبش دانشجويی هم همگام با جنبش اعتراضی مردم ايران به بيان مطالباتش پرداخت.
۱۶ آذر سال ۸۸ يکی از پرشورترين و گستردهترين تظاهرات اعتراضی در تهران و شهرهای ديگر ايران برگزار شد.
بر اساس گزارش کميسيون حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت از فروردين سال ۸۸ تا شهريور سال ۹۰ بيش از دو هزار مورد نقض حقوق دانشجويان رخ داده است.
دفتر تحکيم وحدت در گزارشی که در اين باره برای احمد شهيد٬ گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ايران تهيه کرده٬ نوشته است که از فروردين سال ۸۸ تا شهريور ماه سال ۱۳۹۰ ، ۶۳۴ مورد بازداشت دانشجويان، ۳۹۶ مورد محروميت از تحصيل، ۲۵۴ مورد محکوميت دانشجويان در دادگاهها، ۱۸۶ مورد احضار دانشجويان به کميته انضباطی، ۱۴۶ مورد احضار دانشجويان به مراجع قضايی، ۱۳۲ مورد اخراج دانشجويان، ۲۵ مورد ممنوعالورود کردن دانشجويان به دانشگاهها و ۱۳ مورد تعطيلی نشريات دانشجويی روی داده است.
سرکوب فعالان دانشجويی پس از انتخابات سال ۸۸ بهحدی بود که شايد بتوان گفت جنبش دانشجويی پس از آن دچار رخوت و سکون شده است.
اشکان ذهابيان، عضو شورای عمومی دفتر تحکيم وحدت دليل سکون جنبش دانشجويی را فشار دولت ايران بر دانشجويان میداند و میگويد:« يکی از بزرگترين دلايلش پايين آمدن آستانه صبر حاکميت در مقابل جنبش دانشجويی است. من معتقدم که ماجرای محرومکردن دانشجويان از تحصيل يک قضيهای است که به نظرم دولت با برنامهريزی از قبل از سال ۸۸ آن را آغاز کرد. به معنای واقعی فعالين مطرح و فعالينی که میتوانستند در فضای دانشگاه اثرگذار باشند را به تدريج ازدانشگاه دور کرد و نگذاشت اين انتقال تجربه صورت بگيرد.»
در اقدامات بعدی دولت فضای عمومی دانشگاه مثل خوابگاهها ، کانونهای فرهنگی، مطبوعات دانشجويی، اردوهای تفريحی و حتی کافهترياهای دانشگاه را کاملا تحت تاثير خودش قرار داد و آنها را تعطيل کرد. کوچکترين حرکت سياسی و حتی صنفی به احضار، احکام ، بازداشت و در سختگيرانهترين شکلش به حبسهای طولانی مدت منجر میشود.»
نريمان مصطفوی، عضو سابق دفتر تحکيم وحدت، هزينههای بالای سياسی در دانشگاه را از عوامل رخوت جنبش دانشجويی میداند و میگويد:« فشار و سرکوب بهحدی شديد است که فعاليت سياسی به هزينهای که میتواند در پی داشته باشد٬ نمی ارزد. دوم اينکه فعاليت کردن و تقاضای تغيير شرايط را داشتن٬ نيازمند اين است که اميدی به آن تغيير وجود داشته باشد. وقتی همه تلاشها به بنبست منتهی میشود و مجموعه يک اجتماع به صورت عمومی در حالت ياس و افسردگی فرو میرود، طبيعتا هيجان و اميد برای تغيير هم وجود ندارد و اين مساله خودش باعث ضعيفشدن جنبشها، از جمله جنبش دانشجويی میشود.
نريمان مصطفوی در ادامه درباره هزينههای فعاليتهای دانشجويی میگويد:« فعاليت دانشجويی يک حرکت جمعی است و اين حرکت جمعی نيازمند وجود يک سری خصايصی مثل فداکاری، حس اتحاد و توانايی کار گروهی دارد که اينها هم به دلايل مختلفی که مملکت ايران را در سراشيبی قرار داده است، کم کم روح جمعی را هم در آن مملکت تضعيف و نابود کرده و همه افراد در اين شرايط طبيعتا به فکر منافع شخصی هستند. در ايران هم هر جور موفقيتی بستگی به تحصيلات دانشگاهی دارد و دانشگاه نردبان ترقی است. خيلیها به فکر اين هستند که هر چه سريعتر از اين محيط با کمترين آسيب و هزينه عبور کنند.»
امين نظری، عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت درباره اينکه با وجود هزينههايی که فعالان دانشجويی پرداختهاند ، آيا امکان ادامه فعاليتها در حال حاضر وجود دارد٬میگويد:« در اين فضا جنبش دانشجويی هم مانند جنبشهای فراگير ديگر مثل جنبش زنان، جنبش کارگران و جنبش معلمان، فعاليتی نمیتوانند بکنند. احزاب، نهادهای مستقل، مطبوعات و هيچکدام از جريانهای منتقد وضعيت موجود از سال ۸۸ به بعد بهمعنای واقعی هيچ نوع فعاليتی نتوانستهاند انجام بدهند. اگرکسانی انتظار دارند که اين نوع فعاليتها انجام شود، واقعا انتظار نابجايی است. مخصوصا انتظار از جنبش دانشجويی که در تمام اين سالها بار نبود نهادهای مدنی را بهدوش کشيده است.»
نبود استراتژی مشخص
مهدی امينی زاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت يکی از مهمترين دلايل رخوت جنبش دانشجويی را عدم وجود استراتژی مشخص در جامعه و برای جنبش دانشجويی میداند و میگويد:« بههر حال تجمع دانشجويی بايد يک خواسته و يک مطالبه داشته باشد و بايد در بستری شکل بگيرد. يکی از مطالبات دانشجويی مثلا مطالبات صنفی است که گاه و بيگاه تجمعاتی در اين زمينه شکل میگيرد. اما آنچه جنبش دانشجويی در سالهای گذشته به آن پرداخته است مطالبات سياسی و مطالبات مبتنی بر دموکراسیخواهی در ايران بوده است که به نظر میرسد در حال حاضر نه در چهارچوب دانشگاه و نه در خارج از دانشگاه استراتژی برای پيشبرد آن مطالبه ديده نمیشود.»
مهدی امينیزاده دليل ديگر رخوت جنبش دانشجويی را شکل جديد مبارزه میداند و میگويد:« ما بههر حال میبينيم در سالهای اخير بخش زيادی از انرژی کسانی که در جنبش دموکراسیخواهانه ايران فعاليت میکنند، به حوزه مجازی منتقل شده است. بعد از سال ۱۳۸۸ هزينه مبارزه در ايران بالا رفته است. ما شاهد بوديم که در مواردی کسانی که بابت اين مطالبه به زندان افتادند٬ بعضا در زندانها کشته شدند يا در خيابانها کشته شدند. بهويژه اينکه در رابطه با برخورد قهری با دانشگاه٬ شاهد يک نوع سرکوب پيچيده هم هستيم و آن هم مطرح کردن بحث محروميت از تحصيل است. بسياری از دانشجويان برايشان قابل پذيرشتر است که مثلا يک دوره را به زندان بروند و برگردند و کماکان به فعاليتشان و درسشان ادامه بدهند. اما در سالهای اخير محروميت از تحصيل متاسفانه اثر درازمدتی بر زندگی و فعاليت فعالان دانشجويی میگذارد.»
يوحنا نجدی، دبير دفتر سياسی دانشجويان و دانشآموختگان ليبرال ايران درباره دلايل سکون و سکوت جنبش دانشجويی میگويد:« من سه دليل را برای انفعال و سکوت چند سال اخير جنبش دانشجويی پررنگ میبينم. يکی شدت سرکوبهايی است که در جمهوری اسلامی صورت میگيرد. به خاطر اينکه معتقدم بين جمهوری اسلامی و جنبشهای اجتماعی، از جمله جنبش دانشجويی اساسا يک مبارزه نابرابر صورت میگيرد. چشمانداز و پيشينه اين منازعه به نظر من کاملا آشتیناپذير است. به خاطر همين است که در طول حکومت جمهوری اسلامی هر نحله فکری اعم از اسلامگرايان راست، اسلامگرايان چپ و اصلاح طلبان به روی کار آمد، اين منازعهها کماکان سر جای خود باقی ماند و نشان داد که اين دو نهاد در دو عرصه کاملا متباين دارند قدم می زنند. مشکل دوم هم شکست جنبش های دموکراسیخواهانه در طول ۱۵ سال اخير است. بدين معنا که جنبش اصلاحات و جنبش سبز بهعنوان دو نماد جنبش دموکراسیخواهانه در طول ۱۵ سال گذشته مشخصا با شکست مواجه شدند. مهم تر از همه اينکه بعد از اين شکستها، هيچ کدام از گروههای سياسی و مشخصا جنبش دانشجويی برنامه و استراتژی دقيقی برای سازماندهی جنبش بعدی نداشتند. مشکل سوم جنبش دانشجويی به نظر من اين است که هنوز هم تا حدود زيادی متکی به فرد و موسمی بودن حرکتهای جنبش دانشجويی است.»
در همينحال يکی از فعالان جنبش دانشجويی در تهران که نخواست نامش فاش شود، درباره علت بیانگيزگی فعالان دانشجويی میگويد که دليل اين رخوت خود فعالان دانشجويی هم هستند و میافزايد:« گذشته از فشارهای امنيتی که عموما برای فعالين دانشجويی، چه اساتيد و چه دانشجويان وجود دارد و ديدگاه پادگانی حاکم بر اداره آموزش عالی، بايد حتما به سوء برداشتها و اشتباهات در درون فضای دانشجويی هم بپردازيم تا متوجه بشويم که چرا جنبش دانشجويی ما در حال حاضر پويايی ندارد. يکی از مشکلات ، فرار از واقعيتها و افتادن در دام کلی بافی است. جنبش دانشجويی ابتدا بايد مسائل و گرفتاریهای صنفی خودش را حل کند. از دست رفتن فضای آزاد انديشی و نهادی در دانشگاه و گرفتاریهايی نظير تفکيک جنسيتی درداخل دانشگاهها و ايجاد محدوديت در تدريس و تحصيل رشتههای مختلف ، بخشی از گرفتاریهای امروز دانشگاه است.»
دانشجويان زندانی
بعد از اعتراضهای پس از انتخابات جنجالبرانگيز رياستجمهوری در سال ۸۸، تعداد زيادی از فعالان دانشجويی و رهبران جنبش دانشجويی، بازداشت، محروم از تحصيل و تعليق شدهاند.
از يوحنا نجدی، دبير دفتر سياسی دانشجويان و دانشآموختگان ليبرال ايران می پرسم که زندانی شدن بعضی از رهبران جنبش دانشجويی چه تاثيری در رخوت اين جنبش داشته است؟ او میگويد:« دلم میخواست اين طور پاسخ بدهم که زندانی بودن اين عزيزان خيلی تاثيرگذار بوده است. به نظرم حبس اين عزيزان در آن ابعادی که بايد تاثيرگذار میبود، شايد تاثيرگذار نبوده و اين مسئله شايد به دليل حجم خشونتی بود که جمهوری اسلامی به کار برد.»
يکی از فعالان دانشجويی در تهران که نخواست نامش فاش شود اما، معتقد است برخورد با رهبران جنبش دانشجويی در سکوت اين جنبش تاثيرگذار بوده است و میافزايد:« قطعا اين برخوردها تاثيرگذار بوده است. اين که با رهبران جنبش دانشجويی برخورد میشود و اينکه اساسا فضای سياسی کشور دچار انسداد شده است، تاثيرگذار است . چون دانشگاه هم از بدنه جامعه جدا نيست و انسداد سياسی هم در همه لايههای اجتماعی ، چه جامعه دانشگاهیف چه جامعه کارگری و ساير لايههای اجتماع تاثيرگذار است. اما مساله اصلی اين است که راه برونرفت از شرايط فعلی راپيدا کنيم.»
مجيد توکلی و سومين سال دستگيری او
مجيد توکلی٬ دانشجوی رشته کشتیسازی دانشگاه اميرکبير و يکی از سرشناس ترين فعالان دانشجويی در ايران است. او تا کنون سه بار بازداشت شده، سه باری که به شهادت خود او، وکلايش و فعالان دانشجويی، هر بار تحت بازداشت غير قانونی و سختترين شکنجههای روحی و جسمی قرار داشته است.
مجيد توکلی در سخنرانی که در روز شانزدهم آذر سال ۸۸ در دانشگاه اميرکبير داشت، آيتالله خامنهای٬ رهبر جمهوری اسلامی را «ديکتاتور» ناميد.
به دنبال اين سخنرانی نيروهای امنيتی مجيد توکلی را بازداشت کردند. از آن روز تا کنون او بدون يک روز مرخصی در بازداشت به سر میبرد.
مجيد توکلی به اتهام اجتماع و تبانی عليه نظام، تبليغ عليه نظام ، توهين به رهبری و توهين به رياستجمهوری به هشت سال حبس تعزيزی، پنج سال محروميت از فعاليت سياسی و پنج سال محروميت از خروج از کشور محکوم شده است.
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير که پيشتر بر سر پرونده ديگری با مجيد توکلی بازداشت شده بود٬ درباره او چنين میگويد: « من تصور میکنم که شايد يکی از موانع و سدهای جدی که سيستم امنيتی ايران در دانشگاههای ايران با آن برخورد کرد٬ امثال مجيد توکلی بود. شايد برای بسياری از افراد سوال باشد و درک نکنند اين کاری که مجيد میکند و هزينهای که مجيد به استقبال آن رفت که بابت ۱۶ دقيقه سخنرانی، حکم هشت سال زندان برای او صادر شد و مدتهاست حتی حاضر نيست که تقاضای مرخصی يا عفو بنويسد. من فکر میکنم اين مساله را صرفا به سادگی يک اشتباه نبايد تصور کرد. خيلیها اين تصور را نسبت به مجيد دارند چون همه ما به زندگی شخصی حساسيم و میخواهيم از اين زندگی استفاده کنيم و تعجب میکنيم که چطور امثال مجيد حتی حاضر نيستند تقاضای مرخصی بنويسند و به مقامهای زندان میگويند اين وظيفه شماست که به ما مرخصی بدهيد.»
احسان منصوری در ادامه میگويد:« من فکر میکنم اين مقاومت٬ فشار مضاعفی بر سيستم امنيتی ايران است.همان سيستمی که قصد دارد مجيد توکلی را بشکند و شکستن مجيد توکلی و امثال او و تقاضای عفو نوشتن او را تبديل به وسيلهای برای ضربهزدن به روحيه فعالان دانشجويی کند. اين مساله را بهسادگی نمیشود به يک ايستادگی بیمعنا در داخل زندان تقليل داد. فکر میکنم مجيد توکلی٬ بهاره هدايت٬ مجيد دری و بقيه دانشجويان زندانی تنها کسانی هستند که بار مقاومتی را که بيرون از زندان وداخل دانشگاه امروزه کمتر ديده میشود، با تعداد بسيار اندکی در داخل زندان بهدوش میکشند.»
آنها که رفتند...
هم زمان با زندانی شدن، محروم از تحصيل شدن و تعليق شدن بعضی از رهبران جنبش دانشجويی، تعداد زيادی از فعالان دانشجويی از ايران خارج شده و برای ادامه تحصيل به دانشگاههای خارجی پيوستند.
برخی بر اين باورند که اگر فعالان دانشجويی در خارج از ايران فعاليتهای منسجمتر و بيشتری داشته باشند، جنش دانشجويی از سکوت و سکون در خواهد آمد.
امين نظری، دبير واحد حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت میگويد دانشجويانی که به خارج از ايران مهاجرت کردهاند٬ میتوانند به جنبش دانشجويی کمک زيادی بکنند.
او میگويد:« خارج شدن آنها در ايجاد اين فضا تاثيری نداشته است. اين فضا باعث شده است که آنها از اين کشور خارج شوند. وگرنه من معتقدم که حضورشان میتوانست در جنبش دانشجويی نقش اساسی داشته باشد. اما ما بايد از اين منظر به اين ماجرا نگاه کنيم که آنهايی که از کشور خارج شدهاند با توجه به اينکه ديگر آن فشارهايی که در داخل کشور وجود دارد٬ روی دوش آنها سنگينی نمی کند، آنها میتوانند خيلی کمک کنند تا تجربيات خود را به نسل جديدی از دانشجويانی که هيچ فعاليت عملی سياسی در درون دانشگاهها تا پيش از اين نداشته است و به آنها بياموزند که چطور در فضاهای سرکوب اين چنينی میتوانند خودشان را حفظ کنند و به فعاليت خود ادامه دهند.»
نريمان مصطفوی، فعال سابق دانشجويی و عضو سابق دفتر تحکيم وحدت از دانشجويانی است که به خارج ازايران مهاجرت کرده است.
او در پاسخ به اين سوال که چرا دانشجويانی که از ايران خارج شدهاند فعاليتهای خود را بهطور مستمر در بيرون از ايران ادامه نمیدهند٬ میگويد: « اولا زندگی بيرون از ايران٬ آنقدر گرفتاری دارد و آن قدر مشکلات در جلوی پای کسی که به اجبار و در شرايط سخت، از مملکت خودش خارج شده است قرار دارد، که فرصت برای توجه کردن به مسائل اين چنينی را کمتر میکند. دوم اينکه بههر حال با خارج شدن از ايران يک مقداری فاصله طبيعی بين کسی که خارج از کشور است و فضای داخل کشور ايجاد میشود ، و در اين شرايط نظر دادن و رسيدن به يک تحليل مشخص دشوارتر میشود. از سوی ديگر شايد بتوان گفت به لحاظ اخلاقی خيلی پسنديده نيست که کسی از جای ديگری به تجويز نسخه برای ديگران بپردازد. البته من خودم مخالف اين مساله نيستم ولی گاهی ديده شده که وقتی از سر خيرخواهی هم برخی از فعالان دانشجويی يک حرفی میزنند، اين ماجرا به بحثهای خارجنشين و داخلنشين دامن میزند.»
نريمان مصطفوی از فعالان سابق دانشجويی است که در زمانی که در ايران زندگی میکرد٬ بهدليل فعاليتهايش زندانی هم شده بود. او درباره اينکه تحصيل و فعاليتهای دانشجويی در ايران و خارج از آن چه تفاوتهايی دارد٬ میگويد:« من خودم يک فعال دانشجوی با انرژی بودم و سعی میکردم تا جايی که پتانسيلهای شخصیام اجازه میدهد به فعالتر کردن جنبش دانشجويی کمک کنم. ولی اکنون با توجه به تجربهای که در سه يا چهار سال زندگی در محيط آرام غرب پيدا کردهام، در دانشگاههايی که به هر حال به لحاظ اعتباری و علمی در موقعيتهای بهتری نسبت به دانشگاههای مملکت خودمان هستند، يک فرصتی برای من فراهم شده برای فکر کردن به آنچه ما درگذشته در ايران انجام میداديم . اکنون میبينم واقعا آرامشی که يک دانشجو در دانشگاه برای فعاليتهای پرثمر علمی نيازمند آن است، چقدر از آنچه در مملکت ما اتفاق میافتاد دور است و جايگاه علمی دانشگاه در کشور ما بهخاطر دستاندازی سياست چقدر از فضای واقعی دورتر شده است اما در بقيه دانشگاههای دنيا اين فضا وجود دارد.»
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير در سال ۱۳۸۵ به اتهام توهين به مقدسات و توهين به رئيسجمهوری و دست داشتن در چاپ و توزيع نشريات دانشجويی که مقامهای جمهوری اسلامی آنها را حاوی توهين به مقدسات دانستهاند، بازداشت شد.
از احسان منصوری میپرسم به عنوان يکی از دانشجويانی که فعاليت سياسی کرده و هزينه آن را هم پرداخته، چرا به خارج از ايران مهاجرت کرده است؟
احسان منصوری در پاسخ میگويد:« شايد پاسخ دادن به اين سوال بسيار ساده نباشد ولی خيلی از فعالان دانشجويی به انگيزههای متفاوتی از کشور خارج شده اند. يک بخشی در ايران تحت تعقيب بودند و بخش ديگری مثل من ديگر تحت تعقيب هم نبودند اما فکر میکردم که ماندن در ايران منجر به نوعی انفعال شده بود. به علت محدوديتها امکان رشد در زندگی شخصی و ادامه تحصيل وجود نداشت. فکر میکردم حتی از امکان صحبتکردن هم محرومم چون شايد کوچکترين فعاليتها میتوانست با هزينههای سنگينی منجر شود. من فکر کردم در يک دوره آزادی عمل داشتن به پيشبرد زندگی شخصیام کمک میکند. اين شد که انتخاب کردم برای ادامه تحصيل از ايران خارج شوم.»
مقايسه فعالان خارج از ايران در زمان حکومت پهلوی و حکومت فعلی
پيش از انقلاب اسلامی، کنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايرانی که سازمانی متشکل از دانشجويان عمدتا مقيم خارج بود، به يکی از مخالفان حکومت پهلوی تبديل شده بود.
اين کنفدراسيون در فرانسه، بريتانيا و آلمان و ايالات متحده آمريکا هم فعال بود.
مهدی امينیزاده، از اعضای پيشين شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت در مقايسه فعالان دانشجويی خارج از ايران در زمان حکومت پهلوی با فعالان دانشجويی کنونی که در خارج از ايران هستند، میگويد: « زمان حکومت شاه و بعد از انقلاب اسلامی يک تفاوت عمدهای داشت. در زمان شاه بههر حال شاه در خارج از کشور متحدانی داشت. دولت آمريکا و بخشی از دولتهای غربی از حکومت شاه حمايت میکردند و فعالين دانشجويی يکی از مهمترين کارهايی که داشتند رسوا کردن رژيم و افشاگری وضعيت فجيع حقوق بشر در ايران بود که البته موثر هم بود. در حال حاضر ايران در سراسر دنيا يک دوره انزوا را تجربه میکند. من نمیگويم دانشجويان نبايد فعاليت داشته باشند ولی آن تاثيری که قبلا فعاليت دانشجويی در خارج از کشور داشت به اعتقاد من الان کم رنگتر شده است.
من معتقدم که فعاليتهای خارج از کشور بايد در ادامه فعاليتهای داخل کشور باشد. يعنی فعالان سياسی خارج ازکشور میتوانند به نوعی صدای داخل باشند.»
آينده جنبش دانشجويی
بعضی از منتقدين ، جنبش دانشجويی را رو به زوال میدانند اما بعضی ديگر از فعالان دانشجويی معتقدند که اين جنبش آينده روشنی را پيش رو دارد و راه خود را پيدا خواهد کرد.
امين نظری، دبير واحد حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت ، يکی از کسانی است که فکر میکند جنبش دانشجويی راه خود را پيدا خواهد کرد. او میگويد:«هميشه اين برخوردهای اين چنينی با جريان دانشجويی در ايران وجود داشته است اما من معتقدم که جنبش دانشجويی به عنوان موتور محرکه جريان دموکراسیخواهی در ايران راه خود را پيدا خواهد کرد و يقينا از اين فضا خارج خواهد شد.»
احسان منصوری، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير معتقد است که آينده جنبش دانشجويی به جنبش آزادی خواهی مردم ايران پيوند خورده و میگويد:« ما در يک فضای ياس و سرخوردگی در داخل ايران بهسر میبريم و با اينکه اضطرار شرايط روز بهروز بيشتر میشود، اما عدم نتيجهگيری از فعاليتهای گذشته و منجر نشدن آن فعاليتها به تشکيل يک نهاد و يک سازمان، باعث شده است که سرخوردگی در تمام جامعه ايران شکل بگيرد.من گمان میکنم تا وقتی اين وضعيت ادامه دارد، خيلی سخت میشود آينده روشنی برای دوباره متشکل شدن فعالين دانشجويی متصور شد.»
۵۹ سال از شانزدهمين روز از ماه آذری که سه دانشجوی دانشگاه تهران در تظاهرات اعتراضی کشته شدند٬ میگذرد. دانشگاه امسال در سکوت به استقبال روز دانشجو میرود و شايد بتوان گفت که فشارها بر روی دانشجويان مستقل، امروز از هر زمان ديگری بيشتر است.