حمید زیارتی نویسنده ایرانی ساکن ایتالیاست که تاکنون دو کتاب به زبان ایتالیایی منتشر کرده است. دومین کتاب او «مکانیک رزها» کتابی است که در فاصله کوتاهی مورد توجه عموم مردم و همین طور منتقدان ادبی در ایتالیا قرار گرفت.
این رمان زندگی یک خانواده ایرانی را روایت میکند. حمید زیارتی در ۱۵ سالگی به تورین ایتالیا مهاجرت کرد. در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد و کتاب نخستش «سلام مامان» نام داشت که چندین جایزه ادبی را در ایتالیا دریافت کرد. او این روزها در حال بازنویسی یکی از آثار صادق هدایت در قالب نمایشنامه برای اجرای تئاتر است.
بازنویسی اثر هدایت را در قالب نمایشنامه به چه دلیل انجام میدهید؟
حمید زیارتی: تعدادی از نویسندگان ایرانی هستند که من به آنها علاقه زیادی دارم. کتابهایشان را خواندهام و از کودکی با آثار آنان بزرگ
شدهام. صادق هدایت، صمد بهرنگی و جلال آل احمد از این دستهاند. برنامه تئاتری برای بازنویسی آثار این بزرگان طراحی کردم که در یک برنامه داستان «سه تار» جلال آل احمد، «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی و «عروسک پشت پرده» صادق هدایت را اجرا کردم.
«عروسک پشت پرده» از صادق هدایت را به این دلیل انتخاب کردم که یک داستان جهانی است و تاریخ مصرف ندارد. این داستان را هر زمانی هم میشود تعریف کرد. صادق هدایت این داستان را در سال ۱۳۳۲ نوشت. اما من در بازنویسی داستان آن را از نظر زمانی و تاریخی به سال ۲۰۰۸ و زمان جمهوری اسلامی کشاندم. به شکلی که دو شخصیت داستان یعنی مهرداد و درخشنده در حال حاضر زندگی میکنند. میخواستم با این کارم بگویم که جنگ بین زن و مرد یک جنگ دیرینه و بدون تاریخ است. همیشه هست.
چرا یک مهندس باید رماننویس شود؟ کارش را کنار بگذارد و حرفهاش را تغییر بدهد؟
من کتاب «سلام مامان» را برای پسرم نوشتم. قبل از تولدش آغاز به نوشتنش کردم. کتاب دومم به نام «مکانیک رزها» را هم برای دخترم نوشتم و آن را هم قبل از تولدش آغاز کردم. میخواستم برای بچههایم تعریف کنم که من از چه دنیایی آمدهام. منی که پنج هزار کیلومتر در آن سوی دنیا زندگی میکردهام چه چیزهایی را رها کردهام و به چه چیزهایی رسیدهام. تصور میکنم در غرب نیاز دارند درک کنند که ما ایرانیها از کجای تاریخ آمدهایم و چه سبکی از زندگی را پشت سر گذاشتهایم. پدر من راننده تاکسی و مادرم خیاط خانگی بود. ما یک خانواده کوچک بودیم که پولدار نبودیم و با یکسری مشکلات مالی برخورد میکردیم. چیزی که پدر و مادرم به ما آموختند این بود که اگر درس بخوانیم میتوانیم به موقعیتهایی برسیم. وقتی به خارج از ایران مهاجرت کردم دیدم که خارجیها و بهخصوص ایتالیاییها چیز زیادی در مورد ایران نمیدانند. میخواستم تعریف کنم که زندگی ما پنج هزار کیلومتر آن طرفتر با زندگی شما متفاوت است. اما در عین حال در یکسری احساسات مثل تجربه روزهای کودکی، عشق مادر به فرزند، غم از دست دادن دوست و یا عاطفه خواهر به برادر و یا بالعکس مشترک است. این احساسات یکسری حسهای جهانی است. حتی در آن سر کره خاکی هم به همدیگر شباهت دارد. انسانها در کودکیشان مشترکند. میخواستم جهانی بودن احساسات را تعریف کنم. برایم فرقی نمیکرد که اتفاقات این کتاب در ایران میافتاد یا در ایتالیا. ایران را برای بچههایم تعریف میکردم.
عنوان «مکانیک رزها» اسم عجیبی برای یک رمان است. چه ماجرایی را با نقل این داستان میخواستید برای خواننده ایتالیایی تعریف کنید؟
تعریف تمام داستان تقریبا غیرممکن است. چون این داستان زندگی پنج انسان متفاوت را در برمیگیرد. از یک پروپاگاندیست شروع میشود. پس از آن زندگی پسرعمویش، زنش، دخترش و معشوقهاش روایت میشود. ما هیچ وقت نمیدانیم در ذهن او چه میگذرد، بلکه هر بار او را از منظر و نگاه سایر شخصیتهای داستان میبینیم. همان طور که خود ما هم برای انسانهایی که دور وبرمان هستم تعاریف متفاوتی داریم. برای بچههایمان یک مدل پدر، برای همسرمان یک مدل شوهر، برای مادرمان یک مدل پسر و در محل کارمان یک مدل همکاریم. سعی کردم با تعریف یک زندگی کامل پنج زندگی متفاوت دیگر را هم تعریف کنم.
کتاب مکانیک رزها تاریخ ایران را به زبان بسیار ساده از زمان رضاخان تا امروز بیان میکند، به شکلی که خواننده میتواند یک نفس آن را بخواند.
تاریخ در زندگی شخصیتهای متفاوت اثرات متفاوت و مهمی دارد. اما من نخواستم این قصه یک داستان تاریخی باشد. میخواستم تاریخ را هم بین زندگی این شخصیتها تعریف کنم. در هیچ جای کتاب نام ایران را نیاوردم. میخواستم همبستگیام را با نویسندگان و هنرمندان ایرانی که هر روز با سانسور سر و کار دارند نشان بدهم. از آن جا که صدای ایران به مرزهای خارج از کشور نمیرسد میخواستم کمبود این صدا را در این کتاب با نگفتن نام ایران متبلور کنم.
این رمان زندگی یک خانواده ایرانی را روایت میکند. حمید زیارتی در ۱۵ سالگی به تورین ایتالیا مهاجرت کرد. در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد و کتاب نخستش «سلام مامان» نام داشت که چندین جایزه ادبی را در ایتالیا دریافت کرد. او این روزها در حال بازنویسی یکی از آثار صادق هدایت در قالب نمایشنامه برای اجرای تئاتر است.
بازنویسی اثر هدایت را در قالب نمایشنامه به چه دلیل انجام میدهید؟
حمید زیارتی: تعدادی از نویسندگان ایرانی هستند که من به آنها علاقه زیادی دارم. کتابهایشان را خواندهام و از کودکی با آثار آنان بزرگ
شدهام. صادق هدایت، صمد بهرنگی و جلال آل احمد از این دستهاند. برنامه تئاتری برای بازنویسی آثار این بزرگان طراحی کردم که در یک برنامه داستان «سه تار» جلال آل احمد، «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی و «عروسک پشت پرده» صادق هدایت را اجرا کردم.
«عروسک پشت پرده» از صادق هدایت را به این دلیل انتخاب کردم که یک داستان جهانی است و تاریخ مصرف ندارد. این داستان را هر زمانی هم میشود تعریف کرد. صادق هدایت این داستان را در سال ۱۳۳۲ نوشت. اما من در بازنویسی داستان آن را از نظر زمانی و تاریخی به سال ۲۰۰۸ و زمان جمهوری اسلامی کشاندم. به شکلی که دو شخصیت داستان یعنی مهرداد و درخشنده در حال حاضر زندگی میکنند. میخواستم با این کارم بگویم که جنگ بین زن و مرد یک جنگ دیرینه و بدون تاریخ است. همیشه هست.
چرا یک مهندس باید رماننویس شود؟ کارش را کنار بگذارد و حرفهاش را تغییر بدهد؟
من کتاب «سلام مامان» را برای پسرم نوشتم. قبل از تولدش آغاز به نوشتنش کردم. کتاب دومم به نام «مکانیک رزها» را هم برای دخترم نوشتم و آن را هم قبل از تولدش آغاز کردم. میخواستم برای بچههایم تعریف کنم که من از چه دنیایی آمدهام. منی که پنج هزار کیلومتر در آن سوی دنیا زندگی میکردهام چه چیزهایی را رها کردهام و به چه چیزهایی رسیدهام. تصور میکنم در غرب نیاز دارند درک کنند که ما ایرانیها از کجای تاریخ آمدهایم و چه سبکی از زندگی را پشت سر گذاشتهایم. پدر من راننده تاکسی و مادرم خیاط خانگی بود. ما یک خانواده کوچک بودیم که پولدار نبودیم و با یکسری مشکلات مالی برخورد میکردیم. چیزی که پدر و مادرم به ما آموختند این بود که اگر درس بخوانیم میتوانیم به موقعیتهایی برسیم. وقتی به خارج از ایران مهاجرت کردم دیدم که خارجیها و بهخصوص ایتالیاییها چیز زیادی در مورد ایران نمیدانند. میخواستم تعریف کنم که زندگی ما پنج هزار کیلومتر آن طرفتر با زندگی شما متفاوت است. اما در عین حال در یکسری احساسات مثل تجربه روزهای کودکی، عشق مادر به فرزند، غم از دست دادن دوست و یا عاطفه خواهر به برادر و یا بالعکس مشترک است. این احساسات یکسری حسهای جهانی است. حتی در آن سر کره خاکی هم به همدیگر شباهت دارد. انسانها در کودکیشان مشترکند. میخواستم جهانی بودن احساسات را تعریف کنم. برایم فرقی نمیکرد که اتفاقات این کتاب در ایران میافتاد یا در ایتالیا. ایران را برای بچههایم تعریف میکردم.
عنوان «مکانیک رزها» اسم عجیبی برای یک رمان است. چه ماجرایی را با نقل این داستان میخواستید برای خواننده ایتالیایی تعریف کنید؟
تعریف تمام داستان تقریبا غیرممکن است. چون این داستان زندگی پنج انسان متفاوت را در برمیگیرد. از یک پروپاگاندیست شروع میشود. پس از آن زندگی پسرعمویش، زنش، دخترش و معشوقهاش روایت میشود. ما هیچ وقت نمیدانیم در ذهن او چه میگذرد، بلکه هر بار او را از منظر و نگاه سایر شخصیتهای داستان میبینیم. همان طور که خود ما هم برای انسانهایی که دور وبرمان هستم تعاریف متفاوتی داریم. برای بچههایمان یک مدل پدر، برای همسرمان یک مدل شوهر، برای مادرمان یک مدل پسر و در محل کارمان یک مدل همکاریم. سعی کردم با تعریف یک زندگی کامل پنج زندگی متفاوت دیگر را هم تعریف کنم.
کتاب مکانیک رزها تاریخ ایران را به زبان بسیار ساده از زمان رضاخان تا امروز بیان میکند، به شکلی که خواننده میتواند یک نفس آن را بخواند.
تاریخ در زندگی شخصیتهای متفاوت اثرات متفاوت و مهمی دارد. اما من نخواستم این قصه یک داستان تاریخی باشد. میخواستم تاریخ را هم بین زندگی این شخصیتها تعریف کنم. در هیچ جای کتاب نام ایران را نیاوردم. میخواستم همبستگیام را با نویسندگان و هنرمندان ایرانی که هر روز با سانسور سر و کار دارند نشان بدهم. از آن جا که صدای ایران به مرزهای خارج از کشور نمیرسد میخواستم کمبود این صدا را در این کتاب با نگفتن نام ایران متبلور کنم.