پراگ، پایتخت جمهوری چک، از شنبه ۱۶ تا چهارشنبه شب ۲۰ آوریل، ۲۷ تا ۳۱ فروردین، میزبان بیست و یکمین جشنواره نویسندگان پراگ بود.
این جشنواره به گفته برگزارکنندگان آن با بیش از ۲۰ هزار بیننده و شنونده بر روی اینترنت و با شرکت ۱۴ شاعر و نویسنده کم و بیش سرشناس جهان برگزار شد. سیلوا فیشروا، پتراهولوا، توماش کافکا و ولادیمیر پارال، شاعران و نویسندگان چک. میشل دگوی، شاعر فرانسوی، ورنر لامبرسی، شاعر بلژیکی، ندیم گورسل و زلفو لیوانلی، نویسندگان ترک، آتنا پاپاداکی، دیانوسیس کاپسالیس و کنستانتین کوکوسیس، سه شاعر و نویسنده یونانی، دان دلیلو و جونو دیاز، نویسندگان آمریکایی، و البته درک والکات، شاعر و برنده نوبل ادبیات ۱۹۹۲ از جزایر کارائیب.
در میان حاضران به جز چکها که کشورشان میزبان این جشنواره سالانه است، امسال یونانیها حضور پررنگی داشتند و هر سه میهمان یونانی در پیک فرهنگ رادیوفردا از جمله از موضوع اصلی جشنواره امسال نویسندگان پراگ، «بعضیها داغشو دوست دارن» میگویند.
موضوعی یادآور فیلمی تابوشکنانه از هر لحاظ، ساخته سال ۱۹۵۹ در مسیر به چالش گرفتن ممیزی هالیوود، با بازی مریلین مونرو، تونی کرتیس و جک لمون و ساخته بیلی وایلدر و به توصیف او فیلمی آن قدر داغ که واژهها از وصفش عاجز بودند.
در جشنواره خبری از فیلم نبود، اما با این یادآوری تابوها و چالش شعر و ادب با جامعه و سیاست مانند هر سال بر بحثها سایه انداخته بود. در باغ هتل یوزف در مرکز شهر پراگ، میزبان همیشگی نویسندگان این جشنواره سالانه، آتنا پاپاداکی و دیانوسیس کاپسالیس، شاعران میانسال یونانی، به پرسشهای پیک فرهنگ پاسخ میگویند. خانم پاپاداکی شروع میکند با گفتههایی درباره شعر یونان.
آتنا پاپاداکی: باید بگویم که شعر یونان سنتی است که از زمان هومر تا حالا ادامه داشته و دارد و هنوز هم شعرهای خوبی میسراییم. شعرهای زنان دهه ۱۹۷۰ به ویژه خیلی خوباند. شاید علتش این باشد که با افزایش تحصیلات، زنان بیشتر و بیشتر دست به قلم بردند. در نتیجه شعرهای زنان یونان خیلی خوباند.
و دیانوسیس کاپسالیس ادامه میدهد:
«در یونان شعر بسیار سروده میشود و این شاید دو دلیل داشته باشد. یکی به این دلیل عملی که ناشران هنوز کتابهای ما را منتشر میکنند و علت دومی و اساسیتر این است که یونان سنت شعری تاریخی و قدیمی دارد و شعر یکی از مهمترین و محبوبترین شیوههای بیان در این کشور است. نمیتوانم دقیقا بگویم چرا این سنت قدیمی ادامه دارد، ولی ادامه دارد. در بعضی از کشورها شعر جای خاصی دارد و یونان از جمله کشورهایی است که امتیاز این را دارد که شعر در آن جا افتاده. ایرلند هم مثلا یکی دیگر از آن کشورهاست.»
آتنا پاپاداکی: مدرنیسم. ولی فکر میکنم حالا کمی موضوع شعرها عوض شده. حالا شاعران بیشتر به چیزهایی میپردازند که این روزها در یونان روی میدهد. به خصوص جوانان. جوانان سی، سی و پنج ساله به شعرهای سیاسی روی آوردهاند.
دیانوسیس کاپسالیس: شعر بیشتر جهانی میشود. وقتی مانند سابق هدف مشخصی چه سیاسی و چه نوع دیگری در میان نباشد که نیرو را پشت آن بسیج کند، شعر به موضوعهای جهانشمولتری میپردازد. خانم پاپاداکی الان از یک گرایش سیاسی خاصی گفت که در یونان دهه ۷۰ بسیار قوی بود و گاهی برای بیان مطالب به استعاره متوسل میشد، چون نتیجه صراحت و رکگویی حبس و زندان بود. این نوع از بیان غیرمستقیم و کاربرد استعاره به نفع شعر تمام میشود. همیشه در همه جای دنیا همین نتیجه را داشته. این به آن معنا نیست که حسرت رژیمهای توتالیتر را بخوریم تا شعرهای بهتری سروده شوند. نه. این طور نیست. به نظرم اگر بهای آزادی نداشتن شعر ممتاز باشد، بهتر است که شعر ممتاز نداشته باشیم. ولی با این همه حقیقتی است که هرگاه واقعیتها در برابرمان سدی ایجاد میکنند، نتیجهاش شعر بهتر است.
آتنا پاپاداکی: من شعر خوب را دوست دارم. نمیتوانم بگویم به دلیل این که شعری این طوری یا آن طور است دوست دارم. شعر خوب شعر خوب است. و این برای من مهمترین چیز است. چون میتوانم تشخیص دهم کدام شعر خوب است. وقتی شعر گفتن را شروع کردم، ۹ ساله بودم. برای همین کمی قدرت تشخیص دارم. و تا حدی میتوانم قضاوت کنم و شعر خوب را از شعر بد تمیز دهم. و این برای من مهمترین چیز است.
آتنا پاپاداکی: بله. کتاب دوم من درباره یک زن خانهدار است. زنی که از آن چه که در خانه است میگوید. از چیزهای کوچک. ولی من همیشه به همین چیزهای پیشپاافتاده علاقهمندم. ظرف شستن یا اطو کردن، من درباره این چیزها میگویم. نمیدانم حاصل کارم خوب بوده یا نه. نمیتوانم قاضی کارم باشم. به این چیزها علاقهمندم. چیزهای کوچک.
من فکر نمیکنم شعرهایم خیلی حالت پاپ داشته باشد. باب دیلن یکی از خوانندههایی است که خیلی دوستش دارم. شعرهایش را هم دوست دارم. شاعر خوبی است. حداقل در ۲۰ سال اخیر بیشتر و بیشتر به وزن و قافیه روی آوردهام. این یکی از شاخصههای شعر من است. شاخصهای نیست که دوست داشته باشم شعرهایم فقط با آن شناخته شود. ولی کار با وزن و قافیه را دوست دارم. معلوم است که معتقد نیستم این تنها شیوه شعر گفتن باشد. ولی من از این نوع شعر لذت میبرم و نتیجهاش برای من خوب بوده.
دیروز در همین باره صحبت میکردیم و من گفتم شعر کاری نمیتواند بکند. فقط گاهی به شعری برمیخوری و حس میکنی داری پرواز میکنی. یا این که به فکر میافتی. ولی شعر بیش از این کاری نمیکند. با شعر جامعه عوض نمیشود. شعر مقولهای است خصوصی.
پاسخ دیانوسیس کاپسالیس به همین سوال:
جواب من به این سوال این است که اگر عزم بشر برای نابود کردن خودش جزم باشد، شعر نمیتواند جلوی آن را بگیرد. من و فکر میکنم شما هم از این که انسانها چه میتوانند بر سر هم بیاورند، در شگفتیم و من شخصا نمیدانم چه طور میشود از شر آن جدا شد. ما تکنولوژی برای حل مسائل داریم، ولی همزمان ببینید که تکنولوژی در ژاپن چه کرده. اگر حرص و آز در میان نبود فکر میکنم نیروگاه هستهای باید ده سال پیش تعطیل میشد. کابوس این رویداد مرا رها نمیکند. الان ترکیه خودش را آماده میکند که در نزدیک منطقه زلزلهخیز دیگری نیروگاه هستهای بسازد. احساس بدی درباره این اقدام دارم. بلغارستان هم نیروگاههای هستهای خیلی قدیمی دارد با شرایط خیلی بد از نوع آن چه سالها پیش در چرنوبیل وجود داشت. در کنار اینها هم تعصب مذهبی از هر نوعی دنیا را قبضه کرده. از نوع مسیحی، اسلامی، همه نوع. حتی از نوع هندو که میدانیم مدتی پیش از آن خبری نبود و هیچ کدام از اینها خیال مرا راحت نمیکند. فکر نمیکنم شعر در مقابله با اینها کار زیادی بتواند بکند.
دیانوسیس کاپسالیس و آتنا پاپاداکی گفتوگو را با جملاتی درباره ایران پایان میبرند:
دیانوسیس کاپسالیس: من چیز زیادی درباره شعر فارسی نمیدانم. ولی تعداد محدودی از غزلهای قدیمی و شعرهای درباری فارسی را خواندهام که بسیار بسیار زیبا هستند. نمونههای ترکی آن را هم خواندهام، ولی به گمانم اینها بیشتر تقلیدی از نمونههای ایرانی هستند. شاید هم اشتباه میکنم. و نقاشیها و مینیاتورهای ایرانی بسیار زیبا هستند.
آتنا پاپاداکی: عالی است. باید حتما به ایران سفر کنی. یک بار سفر به ایران بس نیست. کلیساها، مسجدها، کاخها، مینیاتورها و مردم و غذاها و لباسها. سفر به ایران روی من خیلی اثر گذاشت.
دیگر میهمان پیک فرهنگ در چارچوب بیست و یکمین جشنواره سالانه نویسندگان پراگ کنستانتین کوکوسیس، نویسنده و دیپلمات یونانی، بود، سفیر کنونی یونان در جمهوری چک.
نظر او را درباره موضوع اصلی جشنواره پرسیدم. معنای بعضیها داغشو دوست دارن. در چارچوب بحثها، شعرخوانیها و کتابخوانیهای امسال جشنواره:
«چون بیست سالی از پایان جنگ سرد میگذرد، اکنون میتوانیم ارزیابی کنیم که در این دوره چه گذشت و ویژگی جهان کنونی چیست. میتوان گفت که دوران جنگ سرد چالشی استثنایی برای تاریخ معاصر جهان بود. به این دلیل که دنیا به گونهای که شاهدش بودیم تقسیم شده بود. در این دوران از سویی شاهد حدی از توسعه و امنیت بودیم، اما روی دیگر سکه این بود که آزادی بیان وعقیده محدود بود. مدام احساس میشد که کسی شما را میپاید. در مواردی به شکلی مرگبار. و در هر صورت نوعی سکوت حکمفرمایی میکرد. سکوتی متقارن که خود را بر نقاط دیگر جهان تحمیل میکرد. نکته دومی که جونو دیاز، نویسنده جوان دومینیکنی آمریکایی، حاضر در کنفرانس بر آن تاکید میکرد، این بود که پایان جنگ سرد پایان توهم بود. به عبارت دیگر در دوران جنگ سرد این توهم وجود داشت که میتوان بقیه جهان را آزاد کرد. با این امید بسیاری پا به عرصه تلاش و مبارزه برای دستیابی به آیندهای بهتر گذاشتند. از این لحاظ جهان اکنون دستخوش تحولی عظیم شده است. این توهم فرو ریخته و دو دسته در این احساس سهیماند. اول جوانها و این خیلی مهم است. چون جوانها امید ما هستند. نسلی که جهان نگران آنهاست. دسته دوم به طریق اولی کسانی هستند از قبیل شعرا. اکنون با این پرسش اساسی مواجه هستیم که وضع شعر زیر یوغ سرکوب و شرایط سخت و وخیم بهتر است یا بهتر و راحتتر است که در شرایط آزادی محض، راحتی و آسودگی دست به قلم ببریم و بنویسیم. در نتیجه با شرایطی خاص روبهرو هستیم. از یک سو حسرت گذشته را نمیتوان خورد، چون با نگاهی به پشت سر میبینیم که در گذشته بسیاری از انسانها و امیدها کشته شدهاند. در نتیجه غم سپری شدن آن دوران را نمیتوان خورد و نوستالژی آن دوران عبث است. از سوی دیگر باید این واقعیت را پذیرفت که بعد از پایان جنگ سرد هنوز جنگ به پایان نرسیده است. شکافهای دیگری هستند که به بقای خود ادامه میدهند. بنیادگرایی و دیگر ایسمهای قابل تصور هنوز پابرجا و موثراند و اینها باعث حسرت و نوستالژی از نوعی دیگر میشوند. اسباب دلتنگی برای توهمهایی نو. چون در غیر این صورت بیامید نمیتوان زندگی کرد.»
این جشنواره به گفته برگزارکنندگان آن با بیش از ۲۰ هزار بیننده و شنونده بر روی اینترنت و با شرکت ۱۴ شاعر و نویسنده کم و بیش سرشناس جهان برگزار شد. سیلوا فیشروا، پتراهولوا، توماش کافکا و ولادیمیر پارال، شاعران و نویسندگان چک. میشل دگوی، شاعر فرانسوی، ورنر لامبرسی، شاعر بلژیکی، ندیم گورسل و زلفو لیوانلی، نویسندگان ترک، آتنا پاپاداکی، دیانوسیس کاپسالیس و کنستانتین کوکوسیس، سه شاعر و نویسنده یونانی، دان دلیلو و جونو دیاز، نویسندگان آمریکایی، و البته درک والکات، شاعر و برنده نوبل ادبیات ۱۹۹۲ از جزایر کارائیب.
در میان حاضران به جز چکها که کشورشان میزبان این جشنواره سالانه است، امسال یونانیها حضور پررنگی داشتند و هر سه میهمان یونانی در پیک فرهنگ رادیوفردا از جمله از موضوع اصلی جشنواره امسال نویسندگان پراگ، «بعضیها داغشو دوست دارن» میگویند.
موضوعی یادآور فیلمی تابوشکنانه از هر لحاظ، ساخته سال ۱۹۵۹ در مسیر به چالش گرفتن ممیزی هالیوود، با بازی مریلین مونرو، تونی کرتیس و جک لمون و ساخته بیلی وایلدر و به توصیف او فیلمی آن قدر داغ که واژهها از وصفش عاجز بودند.
در جشنواره خبری از فیلم نبود، اما با این یادآوری تابوها و چالش شعر و ادب با جامعه و سیاست مانند هر سال بر بحثها سایه انداخته بود. در باغ هتل یوزف در مرکز شهر پراگ، میزبان همیشگی نویسندگان این جشنواره سالانه، آتنا پاپاداکی و دیانوسیس کاپسالیس، شاعران میانسال یونانی، به پرسشهای پیک فرهنگ پاسخ میگویند. خانم پاپاداکی شروع میکند با گفتههایی درباره شعر یونان.
آتنا پاپاداکی: باید بگویم که شعر یونان سنتی است که از زمان هومر تا حالا ادامه داشته و دارد و هنوز هم شعرهای خوبی میسراییم. شعرهای زنان دهه ۱۹۷۰ به ویژه خیلی خوباند. شاید علتش این باشد که با افزایش تحصیلات، زنان بیشتر و بیشتر دست به قلم بردند. در نتیجه شعرهای زنان یونان خیلی خوباند.
و دیانوسیس کاپسالیس ادامه میدهد:
«در یونان شعر بسیار سروده میشود و این شاید دو دلیل داشته باشد. یکی به این دلیل عملی که ناشران هنوز کتابهای ما را منتشر میکنند و علت دومی و اساسیتر این است که یونان سنت شعری تاریخی و قدیمی دارد و شعر یکی از مهمترین و محبوبترین شیوههای بیان در این کشور است. نمیتوانم دقیقا بگویم چرا این سنت قدیمی ادامه دارد، ولی ادامه دارد. در بعضی از کشورها شعر جای خاصی دارد و یونان از جمله کشورهایی است که امتیاز این را دارد که شعر در آن جا افتاده. ایرلند هم مثلا یکی دیگر از آن کشورهاست.»
- میپرسم روند شعر در یونان معاصر رو به کدام سو دارد؟
آتنا پاپاداکی: مدرنیسم. ولی فکر میکنم حالا کمی موضوع شعرها عوض شده. حالا شاعران بیشتر به چیزهایی میپردازند که این روزها در یونان روی میدهد. به خصوص جوانان. جوانان سی، سی و پنج ساله به شعرهای سیاسی روی آوردهاند.
- میگویم یونان در دو دهه اخیر شاهد تحول در مسیر توسعه سیاسی و دموکراتیک شدن بوده. این روند چه تاثیری بر شعر یونان داشته؟
دیانوسیس کاپسالیس: شعر بیشتر جهانی میشود. وقتی مانند سابق هدف مشخصی چه سیاسی و چه نوع دیگری در میان نباشد که نیرو را پشت آن بسیج کند، شعر به موضوعهای جهانشمولتری میپردازد. خانم پاپاداکی الان از یک گرایش سیاسی خاصی گفت که در یونان دهه ۷۰ بسیار قوی بود و گاهی برای بیان مطالب به استعاره متوسل میشد، چون نتیجه صراحت و رکگویی حبس و زندان بود. این نوع از بیان غیرمستقیم و کاربرد استعاره به نفع شعر تمام میشود. همیشه در همه جای دنیا همین نتیجه را داشته. این به آن معنا نیست که حسرت رژیمهای توتالیتر را بخوریم تا شعرهای بهتری سروده شوند. نه. این طور نیست. به نظرم اگر بهای آزادی نداشتن شعر ممتاز باشد، بهتر است که شعر ممتاز نداشته باشیم. ولی با این همه حقیقتی است که هرگاه واقعیتها در برابرمان سدی ایجاد میکنند، نتیجهاش شعر بهتر است.
- نظر شما درباره این گفتههای دیانوسیس کاپسالیس چیست؟
آتنا پاپاداکی: من شعر خوب را دوست دارم. نمیتوانم بگویم به دلیل این که شعری این طوری یا آن طور است دوست دارم. شعر خوب شعر خوب است. و این برای من مهمترین چیز است. چون میتوانم تشخیص دهم کدام شعر خوب است. وقتی شعر گفتن را شروع کردم، ۹ ساله بودم. برای همین کمی قدرت تشخیص دارم. و تا حدی میتوانم قضاوت کنم و شعر خوب را از شعر بد تمیز دهم. و این برای من مهمترین چیز است.
- جایی خواندهام که شما گفتید به پدیدههای روزمره میپردازید با این هدف که مبادا زیبایی آنها فراموش شود و با این امید که در شعر شما زنده شوند.
آتنا پاپاداکی: بله. کتاب دوم من درباره یک زن خانهدار است. زنی که از آن چه که در خانه است میگوید. از چیزهای کوچک. ولی من همیشه به همین چیزهای پیشپاافتاده علاقهمندم. ظرف شستن یا اطو کردن، من درباره این چیزها میگویم. نمیدانم حاصل کارم خوب بوده یا نه. نمیتوانم قاضی کارم باشم. به این چیزها علاقهمندم. چیزهای کوچک.
- و شعر شما آقای کاپسالیس، در پیشدرآمد یکی از شعرهای شما جملهای را دیدم از باب دیلن، خواننده آمریکایی.
من فکر نمیکنم شعرهایم خیلی حالت پاپ داشته باشد. باب دیلن یکی از خوانندههایی است که خیلی دوستش دارم. شعرهایش را هم دوست دارم. شاعر خوبی است. حداقل در ۲۰ سال اخیر بیشتر و بیشتر به وزن و قافیه روی آوردهام. این یکی از شاخصههای شعر من است. شاخصهای نیست که دوست داشته باشم شعرهایم فقط با آن شناخته شود. ولی کار با وزن و قافیه را دوست دارم. معلوم است که معتقد نیستم این تنها شیوه شعر گفتن باشد. ولی من از این نوع شعر لذت میبرم و نتیجهاش برای من خوب بوده.
- میگویم در این جشنواره همیشه رابطه شعر و ادب و جامعه و سیاست بررسی میشود. نظر شما در این باره، خانم پاپاداکی؟
دیروز در همین باره صحبت میکردیم و من گفتم شعر کاری نمیتواند بکند. فقط گاهی به شعری برمیخوری و حس میکنی داری پرواز میکنی. یا این که به فکر میافتی. ولی شعر بیش از این کاری نمیکند. با شعر جامعه عوض نمیشود. شعر مقولهای است خصوصی.
پاسخ دیانوسیس کاپسالیس به همین سوال:
جواب من به این سوال این است که اگر عزم بشر برای نابود کردن خودش جزم باشد، شعر نمیتواند جلوی آن را بگیرد. من و فکر میکنم شما هم از این که انسانها چه میتوانند بر سر هم بیاورند، در شگفتیم و من شخصا نمیدانم چه طور میشود از شر آن جدا شد. ما تکنولوژی برای حل مسائل داریم، ولی همزمان ببینید که تکنولوژی در ژاپن چه کرده. اگر حرص و آز در میان نبود فکر میکنم نیروگاه هستهای باید ده سال پیش تعطیل میشد. کابوس این رویداد مرا رها نمیکند. الان ترکیه خودش را آماده میکند که در نزدیک منطقه زلزلهخیز دیگری نیروگاه هستهای بسازد. احساس بدی درباره این اقدام دارم. بلغارستان هم نیروگاههای هستهای خیلی قدیمی دارد با شرایط خیلی بد از نوع آن چه سالها پیش در چرنوبیل وجود داشت. در کنار اینها هم تعصب مذهبی از هر نوعی دنیا را قبضه کرده. از نوع مسیحی، اسلامی، همه نوع. حتی از نوع هندو که میدانیم مدتی پیش از آن خبری نبود و هیچ کدام از اینها خیال مرا راحت نمیکند. فکر نمیکنم شعر در مقابله با اینها کار زیادی بتواند بکند.
دیانوسیس کاپسالیس و آتنا پاپاداکی گفتوگو را با جملاتی درباره ایران پایان میبرند:
دیانوسیس کاپسالیس: من چیز زیادی درباره شعر فارسی نمیدانم. ولی تعداد محدودی از غزلهای قدیمی و شعرهای درباری فارسی را خواندهام که بسیار بسیار زیبا هستند. نمونههای ترکی آن را هم خواندهام، ولی به گمانم اینها بیشتر تقلیدی از نمونههای ایرانی هستند. شاید هم اشتباه میکنم. و نقاشیها و مینیاتورهای ایرانی بسیار زیبا هستند.
آتنا پاپاداکی: عالی است. باید حتما به ایران سفر کنی. یک بار سفر به ایران بس نیست. کلیساها، مسجدها، کاخها، مینیاتورها و مردم و غذاها و لباسها. سفر به ایران روی من خیلی اثر گذاشت.
دیگر میهمان پیک فرهنگ در چارچوب بیست و یکمین جشنواره سالانه نویسندگان پراگ کنستانتین کوکوسیس، نویسنده و دیپلمات یونانی، بود، سفیر کنونی یونان در جمهوری چک.
نظر او را درباره موضوع اصلی جشنواره پرسیدم. معنای بعضیها داغشو دوست دارن. در چارچوب بحثها، شعرخوانیها و کتابخوانیهای امسال جشنواره:
«چون بیست سالی از پایان جنگ سرد میگذرد، اکنون میتوانیم ارزیابی کنیم که در این دوره چه گذشت و ویژگی جهان کنونی چیست. میتوان گفت که دوران جنگ سرد چالشی استثنایی برای تاریخ معاصر جهان بود. به این دلیل که دنیا به گونهای که شاهدش بودیم تقسیم شده بود. در این دوران از سویی شاهد حدی از توسعه و امنیت بودیم، اما روی دیگر سکه این بود که آزادی بیان وعقیده محدود بود. مدام احساس میشد که کسی شما را میپاید. در مواردی به شکلی مرگبار. و در هر صورت نوعی سکوت حکمفرمایی میکرد. سکوتی متقارن که خود را بر نقاط دیگر جهان تحمیل میکرد. نکته دومی که جونو دیاز، نویسنده جوان دومینیکنی آمریکایی، حاضر در کنفرانس بر آن تاکید میکرد، این بود که پایان جنگ سرد پایان توهم بود. به عبارت دیگر در دوران جنگ سرد این توهم وجود داشت که میتوان بقیه جهان را آزاد کرد. با این امید بسیاری پا به عرصه تلاش و مبارزه برای دستیابی به آیندهای بهتر گذاشتند. از این لحاظ جهان اکنون دستخوش تحولی عظیم شده است. این توهم فرو ریخته و دو دسته در این احساس سهیماند. اول جوانها و این خیلی مهم است. چون جوانها امید ما هستند. نسلی که جهان نگران آنهاست. دسته دوم به طریق اولی کسانی هستند از قبیل شعرا. اکنون با این پرسش اساسی مواجه هستیم که وضع شعر زیر یوغ سرکوب و شرایط سخت و وخیم بهتر است یا بهتر و راحتتر است که در شرایط آزادی محض، راحتی و آسودگی دست به قلم ببریم و بنویسیم. در نتیجه با شرایطی خاص روبهرو هستیم. از یک سو حسرت گذشته را نمیتوان خورد، چون با نگاهی به پشت سر میبینیم که در گذشته بسیاری از انسانها و امیدها کشته شدهاند. در نتیجه غم سپری شدن آن دوران را نمیتوان خورد و نوستالژی آن دوران عبث است. از سوی دیگر باید این واقعیت را پذیرفت که بعد از پایان جنگ سرد هنوز جنگ به پایان نرسیده است. شکافهای دیگری هستند که به بقای خود ادامه میدهند. بنیادگرایی و دیگر ایسمهای قابل تصور هنوز پابرجا و موثراند و اینها باعث حسرت و نوستالژی از نوعی دیگر میشوند. اسباب دلتنگی برای توهمهایی نو. چون در غیر این صورت بیامید نمیتوان زندگی کرد.»