فرید زکریا، تحلیلگر هندی آمریکایی، در مطلبی که روزنامه واشینگتن پست منتشر کرده است مینویسد که این روزها در مباحث مربوط به ایران مفهوم جدیدی مطرح شده که «محدوده یا حوزه ایمنی» خوانده میشود.
این مفهوم که اولین بار در ماه گذشته از زبان اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، شنیده شد به این معناست که ایران به زودی در برنامه هستهای خود به موقعیتی خواهد رسید که دیگر اسرائیل قادر نخواهد بود ضربه کارایی به این برنامه وارد کند.
با وجود آن که اشاره به این مفهوم در مورد ایران ممکن است جدید به نظر برسد، ولی خود این مفهوم تازگی ندارد. بسیاری از کشورها همیشه این طور اندیشیدهاند که گویا فرصت بسیار ناچیزی برای اقدام دارند و تقریبا در اکثر موارد یک چنین روشی به فاجعه انجامیده است.
مثال برجسته آن تصمیم دولت آلمان در دهه اول قرن بیستم بود که در نهایت به آغاز جنگ جهانی اول منجر شد. در آن زمان فرماندهان ارتش آلمان فکر میکردند که رقیب اصلی آنها یعنی روسیه تزاری با چنان سرعتی در حال قدرتگیری است که به زودی میتواند قدرت نظامی آلمان را خنثی کند. آنها فکر میکردند که روسیه طی چند سال، احتمالا تا سال ۱۹۱۶، به قدرتی جهانی و استراتژیک بدل خواهد شد که مهار آن غیرممکن است.
به همین خاطر با بروز ناآرامیها در ناحیه بالکان در سال ۱۹۱۴ ژنرالهای آلمانی تصمیم گرفتند که قبل از آن که روسیه اصطلاحا به موقعیت یا «محدوده ایمنی» برسد وارد عمل شده و خاک فرانسه را که متحد اصلی روسیه بود اشغال کنند. تحت تاثیر این اقدام بریتانیا نیز علیه آلمان وارد جنگ شد و این فاجعه انسانی طی چهار سال بیش از ۳۷ میلیون قربانی گرفت.
فرید زکریا، تحلیلگر سیاسی و نویسنده، یادآوری میکند که به نظر وی حمله اسرائیل به ایران مسلما چنین فاجعهای را به بار نخواهد آورد، ولی تاکید میکند که تنظیم یک استراتژی مهم یعنی آغاز جنگ بر اساس تحلیلهای کوتاهمدت و کوتاهبینانه برای جلوگیری از پیشرفتهای فنی یک کشور دیگر میتواند فاجعهبار باشد.
فراموش نکنیم که بسیاری از سیاستمداران آمریکایی در آستانه حمله به عراق دقیقا با همین استدلال از جنگ علیه صدام حسین دفاع میکردند. آنها میگفتند نباید برای ادامه ماموریت بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل متحد منتظر ماند. دلیلی که ارائه میدادند این بود که فرصت چندانی باقی نمانده وعراق ممکن است به زودی از سلاحهای غیرمتعارف خود برای تعرض به دیگران استفاده کند. نتیجه چنین سیاستی شتاب در آغاز جنگی شد که پس از ۹ سال هنوز پیامدهای فاجعهبار آن پابرجاست.
فرید زکریا میافزاید مقامات اسرائیلی همواره تاکید میکنند که آمریکا نمیتواند نگرانیهای آنان را درک کند و ایران خطری جدی برای موجودیت اسرائیل است. اما حقیقت این است که آمریکا به خوبی چنین حالتی را درک میکند. پس از جنگ جهانی دوم و آغاز دوران جنگ سرد آمریکا همواره خود را در خطر میدید و فکر میکرد که اتحاد شوروی خطری جدی برای موجودیت آمریکاست.
تمام آن چه امروزه مقامات اسرائیل در مورد ایران میگویند در دوران جنگ سرد از زبان رهبران آمریکا و درباره خطر اتحاد شوروی شنیده میشد. از نظر آمریکا اتحاد شوروی و اقمار آن بزرگترین خطر برای دموکراسی و جهان آزاد تلقی میشدند. آمریکاییها فکر میکردند که رهبران اتحاد شوروی گروهی جاهطلب، متجاوز و بیرحم هستند که تنها هدف آنها نابودی غرب است.
درست به همان شکلی که امروزه رهبران اسرائیل از حمله نظامی پیشدستانه برای مهار خطر ایران صحبت میکنند، در سالهای دهه ۱۹۴۰ نیز بسیاری از سیاستمداران و ژنرالهای آمریکایی میگفتند قبل از آن که اتحاد شوروی پس از جنگ با آلمان بتواند خود را تثبیت و تحکیم کند باید به آن کشور حمله کرد. این شعارهای جنگطلبانه فقط مختص سیاستمداران تندرو نبود، بلکه حتی روشنفکران صلحطلبی نظیر برتراند راسل نیز از آن دفاع میکردند.
فرید زکریا در ادامه تحلیل خود در روزنامه واشینگتن پست برای تشریح فضای سالهای پس از جنگ و خصومت آمریکا و متحدانش با اتحاد شوروی بخشی از سخنان هرولد نیکلسون، دیپلماتی بریتانیایی، را در سال ۱۹۴۸ نقل میکند که به گفته فرید ذکریا یکی از ملایمترین و محتاطترین دیپلماتهای آن دوره بود.
«احتمالا حقیقت دارد که روسها خود را برای نبرد نهایی جهان آماده میکنند و در حال تهیه و تولید جنگافزارهایی هستند که با کمک آن بتوانند اروپای غربی را نابود کرده و با اشغال آسیا و سایر نقاط جهان آمریکا را به مرز نابودی بکشانند. اگر چنین چیزی روی دهد مسلما جان به در بردگان از این حملات خواهند گفت که همه ما به خاطر پیشگیری نکردن از این حالت بسیار احمق بودهایم. البته این امکان نیز وجود دارد که این خطر بگذرد و بتوان از طریق صلحآمیز صلح را برقرار کرد، ولی احتمال آن بسیار ناچیز است.»
فرانسیس متیوز، فرمانده نیروی دریایی آمریکا، نیز در ماه اوت سال ۱۹۵۰ در بخشی از سخنرانی خود گفت: «آمریکا با آغاز یک جنگ تعرضی علیه اتحاد شوروی در حقیقت آغازگر صلح خواهد بود.»
فرید زکریا یادآوری میکند که در نهایت و پس از گذشت چند دهه تمام دولتهایی که زمانی خطر جدی برای موجودیت آمریکا و غرب تلقی میشدند از اتحاد شوروی گرفته تا دیکتاتورهای آسیایی و آفریقایی بر اساس هراس متقابل و در پیش گرفتن سیاست مهار رو به زوال گذاشتند.
با وجود آن که بسیاری در آمریکا حکومت ایران را بیمنطق و دیوانه قلمداد میکنند باید گفت که در مقایسه با رژیمی نظیر حکومت مائوتسه تونگ در چین رژیم ایران بسیار معقولتر به نظر میرسد. در چند دهه اخیر هزاران مورد از بمبگذاریهای انتحاری توسط سعودیها، مصریها، لبنانیها، فلسطینیها و پاکستانیها انجام شده است، ولی حتی در یک مورد شاهد بمبگذاری انتخاری توسط ایرانیها نبودهایم.
آیا واقعا حکومت ایران حتی اگر طی چند سال آینده به سلاحی خطرناک دست پیدا کند برای تعرض از آن استفاده خواهد کرد؟
فرید زکریا تحلیل خود را با نقل قولی از گیدئون راس، سردبیر نشریه «فارن افرز» به پایان میبرد: «اسرائیل با تصمیم و گزینههایی روبهرو است که آمریکا و بریتانیا حدود شش دهه پیش با آن روبهرو بودند. امیدواریم که اسرائیل نیز بتواند این نکته را دریابد که در دوران سلاحهای هستهای داشتن امنیت مطلق غیرقابل حصول است و اگر نمیتوان از دستیابی دشمنان آن کشور به سلاح هستهای جلوگیری کرد تاریخ نشان داد که در پیش گرفتن راهکار مهار دشمن بهتر از آغاز جنگی پیشگیرانه است، چون به اندازه جنگ فاجعهبار نخواهد بود.»
این مفهوم که اولین بار در ماه گذشته از زبان اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، شنیده شد به این معناست که ایران به زودی در برنامه هستهای خود به موقعیتی خواهد رسید که دیگر اسرائیل قادر نخواهد بود ضربه کارایی به این برنامه وارد کند.
با وجود آن که اشاره به این مفهوم در مورد ایران ممکن است جدید به نظر برسد، ولی خود این مفهوم تازگی ندارد. بسیاری از کشورها همیشه این طور اندیشیدهاند که گویا فرصت بسیار ناچیزی برای اقدام دارند و تقریبا در اکثر موارد یک چنین روشی به فاجعه انجامیده است.
مثال برجسته آن تصمیم دولت آلمان در دهه اول قرن بیستم بود که در نهایت به آغاز جنگ جهانی اول منجر شد. در آن زمان فرماندهان ارتش آلمان فکر میکردند که رقیب اصلی آنها یعنی روسیه تزاری با چنان سرعتی در حال قدرتگیری است که به زودی میتواند قدرت نظامی آلمان را خنثی کند. آنها فکر میکردند که روسیه طی چند سال، احتمالا تا سال ۱۹۱۶، به قدرتی جهانی و استراتژیک بدل خواهد شد که مهار آن غیرممکن است.
به همین خاطر با بروز ناآرامیها در ناحیه بالکان در سال ۱۹۱۴ ژنرالهای آلمانی تصمیم گرفتند که قبل از آن که روسیه اصطلاحا به موقعیت یا «محدوده ایمنی» برسد وارد عمل شده و خاک فرانسه را که متحد اصلی روسیه بود اشغال کنند. تحت تاثیر این اقدام بریتانیا نیز علیه آلمان وارد جنگ شد و این فاجعه انسانی طی چهار سال بیش از ۳۷ میلیون قربانی گرفت.
فرید زکریا، تحلیلگر سیاسی و نویسنده، یادآوری میکند که به نظر وی حمله اسرائیل به ایران مسلما چنین فاجعهای را به بار نخواهد آورد، ولی تاکید میکند که تنظیم یک استراتژی مهم یعنی آغاز جنگ بر اساس تحلیلهای کوتاهمدت و کوتاهبینانه برای جلوگیری از پیشرفتهای فنی یک کشور دیگر میتواند فاجعهبار باشد.
فراموش نکنیم که بسیاری از سیاستمداران آمریکایی در آستانه حمله به عراق دقیقا با همین استدلال از جنگ علیه صدام حسین دفاع میکردند. آنها میگفتند نباید برای ادامه ماموریت بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل متحد منتظر ماند. دلیلی که ارائه میدادند این بود که فرصت چندانی باقی نمانده وعراق ممکن است به زودی از سلاحهای غیرمتعارف خود برای تعرض به دیگران استفاده کند. نتیجه چنین سیاستی شتاب در آغاز جنگی شد که پس از ۹ سال هنوز پیامدهای فاجعهبار آن پابرجاست.
فرید زکریا میافزاید مقامات اسرائیلی همواره تاکید میکنند که آمریکا نمیتواند نگرانیهای آنان را درک کند و ایران خطری جدی برای موجودیت اسرائیل است. اما حقیقت این است که آمریکا به خوبی چنین حالتی را درک میکند. پس از جنگ جهانی دوم و آغاز دوران جنگ سرد آمریکا همواره خود را در خطر میدید و فکر میکرد که اتحاد شوروی خطری جدی برای موجودیت آمریکاست.
تمام آن چه امروزه مقامات اسرائیل در مورد ایران میگویند در دوران جنگ سرد از زبان رهبران آمریکا و درباره خطر اتحاد شوروی شنیده میشد. از نظر آمریکا اتحاد شوروی و اقمار آن بزرگترین خطر برای دموکراسی و جهان آزاد تلقی میشدند. آمریکاییها فکر میکردند که رهبران اتحاد شوروی گروهی جاهطلب، متجاوز و بیرحم هستند که تنها هدف آنها نابودی غرب است.
درست به همان شکلی که امروزه رهبران اسرائیل از حمله نظامی پیشدستانه برای مهار خطر ایران صحبت میکنند، در سالهای دهه ۱۹۴۰ نیز بسیاری از سیاستمداران و ژنرالهای آمریکایی میگفتند قبل از آن که اتحاد شوروی پس از جنگ با آلمان بتواند خود را تثبیت و تحکیم کند باید به آن کشور حمله کرد. این شعارهای جنگطلبانه فقط مختص سیاستمداران تندرو نبود، بلکه حتی روشنفکران صلحطلبی نظیر برتراند راسل نیز از آن دفاع میکردند.
فرید زکریا در ادامه تحلیل خود در روزنامه واشینگتن پست برای تشریح فضای سالهای پس از جنگ و خصومت آمریکا و متحدانش با اتحاد شوروی بخشی از سخنان هرولد نیکلسون، دیپلماتی بریتانیایی، را در سال ۱۹۴۸ نقل میکند که به گفته فرید ذکریا یکی از ملایمترین و محتاطترین دیپلماتهای آن دوره بود.
«احتمالا حقیقت دارد که روسها خود را برای نبرد نهایی جهان آماده میکنند و در حال تهیه و تولید جنگافزارهایی هستند که با کمک آن بتوانند اروپای غربی را نابود کرده و با اشغال آسیا و سایر نقاط جهان آمریکا را به مرز نابودی بکشانند. اگر چنین چیزی روی دهد مسلما جان به در بردگان از این حملات خواهند گفت که همه ما به خاطر پیشگیری نکردن از این حالت بسیار احمق بودهایم. البته این امکان نیز وجود دارد که این خطر بگذرد و بتوان از طریق صلحآمیز صلح را برقرار کرد، ولی احتمال آن بسیار ناچیز است.»
فرانسیس متیوز، فرمانده نیروی دریایی آمریکا، نیز در ماه اوت سال ۱۹۵۰ در بخشی از سخنرانی خود گفت: «آمریکا با آغاز یک جنگ تعرضی علیه اتحاد شوروی در حقیقت آغازگر صلح خواهد بود.»
فرید زکریا یادآوری میکند که در نهایت و پس از گذشت چند دهه تمام دولتهایی که زمانی خطر جدی برای موجودیت آمریکا و غرب تلقی میشدند از اتحاد شوروی گرفته تا دیکتاتورهای آسیایی و آفریقایی بر اساس هراس متقابل و در پیش گرفتن سیاست مهار رو به زوال گذاشتند.
با وجود آن که بسیاری در آمریکا حکومت ایران را بیمنطق و دیوانه قلمداد میکنند باید گفت که در مقایسه با رژیمی نظیر حکومت مائوتسه تونگ در چین رژیم ایران بسیار معقولتر به نظر میرسد. در چند دهه اخیر هزاران مورد از بمبگذاریهای انتحاری توسط سعودیها، مصریها، لبنانیها، فلسطینیها و پاکستانیها انجام شده است، ولی حتی در یک مورد شاهد بمبگذاری انتخاری توسط ایرانیها نبودهایم.
آیا واقعا حکومت ایران حتی اگر طی چند سال آینده به سلاحی خطرناک دست پیدا کند برای تعرض از آن استفاده خواهد کرد؟
فرید زکریا تحلیل خود را با نقل قولی از گیدئون راس، سردبیر نشریه «فارن افرز» به پایان میبرد: «اسرائیل با تصمیم و گزینههایی روبهرو است که آمریکا و بریتانیا حدود شش دهه پیش با آن روبهرو بودند. امیدواریم که اسرائیل نیز بتواند این نکته را دریابد که در دوران سلاحهای هستهای داشتن امنیت مطلق غیرقابل حصول است و اگر نمیتوان از دستیابی دشمنان آن کشور به سلاح هستهای جلوگیری کرد تاریخ نشان داد که در پیش گرفتن راهکار مهار دشمن بهتر از آغاز جنگی پیشگیرانه است، چون به اندازه جنگ فاجعهبار نخواهد بود.»