افزایش، به توصیف برخی نویسندگان ایرانی «حساسیت» از طرف ممیزان اداره سانسور کتاب وزارت ارشاد جمهوری اسلامی وضعیتی به توصیف آنان «بحرانی» را بر بازار نشر ایران حاکم کرده است.
اگرچه در سالهای گذشته ناشرانی بودهاند که رکود بازار نشر را متوجه مسئله سانسور نمیدانستند، چنان که صادق سمیعی، مدیر انتشارات کتابسرا، در گفتوگویی با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، گفته بود که «ما همواره مشکلات را به گردن دیگران میاندازیم و فروش نرفتن کتاب را به سانسور در ارشاد نسبت میدهیم. اگر ما انتخاب صحیحی از کتابها داشته باشیم دلیلی ندارد که کتابمان فروش نرود».
اما سانسور در ماههای اخیر، به گفته منتقدان، تا به جایی پیش رفته است که جمال میرصادقی، نویسنده نامآشنا، در گفتوگو با خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گفته است هرگز چنین وضعیتی را در عمرش ندیده است. جمال میرصادقی به آخرین رمانش «آسمان رنگارنگ» که بخش زیادی از آن در انگلستان میگذرد گریزی زده و گفته است کار به جایی رسیده که ممیزان به مناسبات جوامع دیگر هم ایراد میگیرند.
مجموع این قضایا از جمله، به گفته عباس معروفی، نویسنده و مدیر انتشارات گردون در برلین، موجب شده است که بازاری زیرزمینی برای نشر در ایران فراهم شود. در این شرایط به گفته او بسیاری از نویسندگان هم ترجیح میدهند که آثارشان در آن سوی آبها به نشر برسد.
پیک فرهنگ: آقای معروفی، وضعیت نشر در ایران در زمینه ادبیات خلاقه چه چیزهایی را سبب شده و موجب شده؟
عباس معروفی: من فکر کنم هیچ دورهای وضعیت نشر به این وضع فاجعهبار نداشتیم. یعنی جایی که حتی نویسندگان اسلامینویس یعنی نویسندگانی که همراهی میکنند با رژيم دادشان درآمده و بعضا گفتهاند که این وزیر اصلا شایسته چنین کاری نیست، خب، آدمهایی که کلا در حوزه وزارت ارشاد کار میکنند و سیاستگذاری فرهنگی را بر عهده دارند اصلا «بیغ»اند. در فضای کتاب نیستند. نویسندهها را نمیشناسند. ادبیات را نمیشناسند. خب جایی که تصمیم میگیرند کتابهای کلاسیک ما را تلطیف کنند یعنی تویش دست ببرند، وضعیت نویسندگان داخل مشخص است و سبب شده که بسیاری از نویسندگان داخل کتابهایشان را بفرستند بیرون. یعنی از طریق ناشران بیرون از ایران کتابهایشان را چاپ کنند. من هم یکی از کارهایی که این سالها کردهام به عنوان ناشر مواجه شدم با این مسئله که کتابهای بسیاری از نویسندگان شناخته شده، نویسندگان جوان میفرستند برای چاپ، فضا نداریم، سرمایه نداریم که بتوانیم همه را چاپ کنیم. ولی خوب گزینههایی از اینها را انتخاب میکنیم، بعضی از این کتابها را منتشر میکنیم.
چند تا نمونه از کارهایی که هست برای این که بدانیم این نوشتههای زیرزمینی مثلا چه سبک و سیاقی دارند و چه محتوایی دارند را میتوانید اینجا ذکر کنید؟
بسیاری از این کتابها که دست من رسیده مثلا نویسندهای که خودش فراری شده یعنی نویسندهای که خودش فرار کرده و شناخته شده است مثل قاضی ربیحاوی در لندن زندگی میکند و رمان بسیار زیبایی نوشته به عنوان «پسران عشق» که در ایران نتوانست چاپ کند. یا مثلا دکتر جمشید ملکپور استاد هنرهای زیبا رمان بسیار زیبایی دارد به نام «کاشف رویا». جوان رماننویسی مثل پیام فیلی که در ایران زندگی میکند و رمان سوررئالیستی کوچک خیلی خوشگلی نوشته به نام «من سبز میشوم». آن را باز ما منتشر کردیم. خیلی از ناشران دیگر هستند دارند کار میکنند. من در این چند سالی که اینجا بودم حدود ۱۳۰ کتاب چاپ کردم که میتوانم بگویم نصف آنها نویسندگانشان در ایران زندگی میکنند. یعنی ما اینجا داریم میبینیم که نویسندگان عملا آنها که حتی در ایران زندگی میکنند انگار به تبعید رفتهاند و در تبعیدند. یعنی عملا این امر نشان میدهد که نویسنده موجودی است تبعیدی و اثرش هم در داخل کشور نمیتواند منتشر شود و باید در تبعیدگاه منتشر شود و این فاجعه است.
آقای معروفی، جذابیت این کتابهای زیرزمینی که درمیآید چه آن چندتایی که شما اسم بردید که خودتان منتشر کردید و چه آنهایی که ناشران دیگر چاپ کردهاند تا چه حد مدیون سانسور است و تا چه حد به کیفیت ادبی خود اثر ربط دارد. چون گاهی وقتها ممکن است که سانسور برداشته شود و به آسانی بشود کتابهایی را خواند ولی بعد احساس بشود که ارزش ادبی در آنها چندان دیده نمیشود؟
یک جمله معروفی دارد مارکس. میگوید هر توفانی با خودش گل میآورد. هر وقت که شما میبینید ده تا مجله خوب در میآید صدتا هم مجله آشغال کنارش درمیآید. که سعی میکنند از آن ده مجله خوب الگوبرداری کنند. وقتی چهارتا رماننویس میآیند و مطرح میشوند، ۴۰۰ تا نویسنده متوسط میآیند و میخواهند جا پای آنها بگذارند. خوب طبیعی است وقتی کتاب در خارج از کشور منتشر میشود، کتابهای بسیار ارزشمندی هم اینجا درمیآید. یعنی رمانهای بسیار ارزشمندی در خارج از کشور درمیآید.
مثلا به عنوان نمونه رمان «عارفی در پاریس» از کامران بهنیا یکی از آثار برجسته این سی سال اخیر است. من به عنوان رماننویس این حرف را میزنم. حالا ناشر این کتاب هم هستم. ولی... این ممکن است برود به ایران به شکل زیرزمینی و با چاپ قاچاق آن جا هم دربیاید. یعنی این اتفاق میافتد. همچنان که مثلا رمان تازه من یا کتاب «ذوبشده» که پارسال در ایران اجازه گرفت و سه روز بعد ریختند دفتر ناشر همه را جمع کردند و گفتند ما اشتباه کردیم اجازه دادیم... اینها به صورت قاچاق دارد در ایران درمیآید. یعنی کتابها زیرزمینی شده و منتشر میشود.
پس بحث بر سر این نیست که کتاب در ایران خوانده میشود یا نمیشود. بحث بر سر این است که رژیم میخواهد اصلا ادبیات را به رسمیت نشناسد. به ادبیات خلاقهای که در این سالها نوشته میشود تاییدیه ندهد و آن را رسما رد کند و ندیده بگیرد. ما اینجا عملا داریم تبدیل میشویم به ناشران و نویسندگان داخل کشور. یعنی من الان در وضعیتی هستم که به شما آمار بدهم از هر ده کتابی که من برای چاپ دریافت میکنم هفت یا هشت تای آنها از داخل ایران به دست میرسد. نویسندگانی از اصفهان، شیراز، مشهد، کرمان، اهواز و جاهای مختلف مدام دارند تماس میگیرند که آقا ما این رمان را دادیم سه سال است یا چهارسال است دادیم ارشاد جواب درست هم به ما نمیدهند و اصلا جواب به ما نمیدهند، چه کار کنیم؟ من کار را میخوانم و میبینم این کار بسیار زیباست و این کار باید در ایران درمیآمده.
از آن طرف هم در ایران یک سری کارهای متوسط در میآید همچنان که یک ناشر صد تا کار درآورده در طول دو سه سال گذشته ده تایش کار برجسته و خوب است. ولی ۹۰ تایش به در نمیخورد. کارهای متوسط است و آدم میخواند و میگذارد کنار و بعد که به آن رجوع میکند در کتابخانه میبیند اصلا یادش نمیآید این رمان یا داستان اصلا چه بود.
هر کتابی به نظر من موتورش رویش هست و نه نیاز به تبلیغ دارد و نه چیزی. دهن به دهن میگردد و خود به خود سینه به سینه نقل میشود و به هر حال ما داریم به عنوان ناشرانی که اینجا کار میکنیم میخواهیم بگوییم که نشر نمیمیرد هر قدر هم دیوار بکشند و هر قدر هم ادبیات را در محاق و سانسور قرار دهند. این طرف آب یک سری آدمها هستند که دغدغه دارند و برای نشر تلاش میکنند و من هم مثل یک مورچه دارم آرام آرام چهار تا کار انجام میدهم.
تا آنجا که به ادبیات خلاقه در خارج از ایران برمیگردد تا چه حد اینها با جامعه خاستگاه یعنی ایران میتواند ارتباط برقرار کند با مخاطبش و اصلا لازم است چنین ارتباطی برقرار شود یا نه؟
ادبیاتی که در خارج از کشور نوشته میشود تکه دوم یعنی نیمه دیگر همان پیکر است. فرقی نمیکند. نویسندهای سالها در ایران بوده و حالا در خارج است. خیلی از رمانها را که من اینجا میخوانم میبینم بخشیاش اینجاست یعنی نویسنده روی میز اینجا نشسته و رو به آینده داشته و رمان را نوشته ولی گاهی هم برگشته به سفره گذشته و لقمهای هم از آنجا برداشته. به هر حال ادبیات ایران است. یعنی ادبیات خلاقه ایران است. این مجموعه دارد ادبیات داستانی تاریخ ما را میسازد. آن قدر کارهای قشنگ به دستم میرسد اصلا امیدوار میشوم. تن به سانسور ندادند و راهی پیدا کردند که بالاخره ادبیاتشان را، فکرشان را و تخیلشان را بنویسند و در خارج از کشور یا به شکلهای مختلفی این را منتشر کنند. من هم برحسب اتفاق اینجا آمدم. چون در رشتهام بود این مسیر را ادامه دادم. در کنار نویسندگان ایران، نویسندگان جوان و یا شناخته شده به عنوان یک بازو در کنارشان قرار دارم که شاید بتوانم تعدادی از این کارها را در بیاورم و به طور کلی کتابهایی که ما در خارج از کشور چاپ میکنیم ریشههای درختهایمان را میگذاریم در آب که خشک نشوند. تا روزی در سرزمین خودمان و در خاک خودمان بکاریمشان.
اگرچه در سالهای گذشته ناشرانی بودهاند که رکود بازار نشر را متوجه مسئله سانسور نمیدانستند، چنان که صادق سمیعی، مدیر انتشارات کتابسرا، در گفتوگویی با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، گفته بود که «ما همواره مشکلات را به گردن دیگران میاندازیم و فروش نرفتن کتاب را به سانسور در ارشاد نسبت میدهیم. اگر ما انتخاب صحیحی از کتابها داشته باشیم دلیلی ندارد که کتابمان فروش نرود».
گفتوگوی امیرمصدق کاتوزیان با عباس معروفی درباره ادبیات زیرزمینی امروز ایران
اما سانسور در ماههای اخیر، به گفته منتقدان، تا به جایی پیش رفته است که جمال میرصادقی، نویسنده نامآشنا، در گفتوگو با خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گفته است هرگز چنین وضعیتی را در عمرش ندیده است. جمال میرصادقی به آخرین رمانش «آسمان رنگارنگ» که بخش زیادی از آن در انگلستان میگذرد گریزی زده و گفته است کار به جایی رسیده که ممیزان به مناسبات جوامع دیگر هم ایراد میگیرند.
مجموع این قضایا از جمله، به گفته عباس معروفی، نویسنده و مدیر انتشارات گردون در برلین، موجب شده است که بازاری زیرزمینی برای نشر در ایران فراهم شود. در این شرایط به گفته او بسیاری از نویسندگان هم ترجیح میدهند که آثارشان در آن سوی آبها به نشر برسد.
پیک فرهنگ: آقای معروفی، وضعیت نشر در ایران در زمینه ادبیات خلاقه چه چیزهایی را سبب شده و موجب شده؟
عباس معروفی: من فکر کنم هیچ دورهای وضعیت نشر به این وضع فاجعهبار نداشتیم. یعنی جایی که حتی نویسندگان اسلامینویس یعنی نویسندگانی که همراهی میکنند با رژيم دادشان درآمده و بعضا گفتهاند که این وزیر اصلا شایسته چنین کاری نیست، خب، آدمهایی که کلا در حوزه وزارت ارشاد کار میکنند و سیاستگذاری فرهنگی را بر عهده دارند اصلا «بیغ»اند. در فضای کتاب نیستند. نویسندهها را نمیشناسند. ادبیات را نمیشناسند. خب جایی که تصمیم میگیرند کتابهای کلاسیک ما را تلطیف کنند یعنی تویش دست ببرند، وضعیت نویسندگان داخل مشخص است و سبب شده که بسیاری از نویسندگان داخل کتابهایشان را بفرستند بیرون. یعنی از طریق ناشران بیرون از ایران کتابهایشان را چاپ کنند. من هم یکی از کارهایی که این سالها کردهام به عنوان ناشر مواجه شدم با این مسئله که کتابهای بسیاری از نویسندگان شناخته شده، نویسندگان جوان میفرستند برای چاپ، فضا نداریم، سرمایه نداریم که بتوانیم همه را چاپ کنیم. ولی خوب گزینههایی از اینها را انتخاب میکنیم، بعضی از این کتابها را منتشر میکنیم.
چند تا نمونه از کارهایی که هست برای این که بدانیم این نوشتههای زیرزمینی مثلا چه سبک و سیاقی دارند و چه محتوایی دارند را میتوانید اینجا ذکر کنید؟
بسیاری از این کتابها که دست من رسیده مثلا نویسندهای که خودش فراری شده یعنی نویسندهای که خودش فرار کرده و شناخته شده است مثل قاضی ربیحاوی در لندن زندگی میکند و رمان بسیار زیبایی نوشته به عنوان «پسران عشق» که در ایران نتوانست چاپ کند. یا مثلا دکتر جمشید ملکپور استاد هنرهای زیبا رمان بسیار زیبایی دارد به نام «کاشف رویا». جوان رماننویسی مثل پیام فیلی که در ایران زندگی میکند و رمان سوررئالیستی کوچک خیلی خوشگلی نوشته به نام «من سبز میشوم». آن را باز ما منتشر کردیم. خیلی از ناشران دیگر هستند دارند کار میکنند. من در این چند سالی که اینجا بودم حدود ۱۳۰ کتاب چاپ کردم که میتوانم بگویم نصف آنها نویسندگانشان در ایران زندگی میکنند. یعنی ما اینجا داریم میبینیم که نویسندگان عملا آنها که حتی در ایران زندگی میکنند انگار به تبعید رفتهاند و در تبعیدند. یعنی عملا این امر نشان میدهد که نویسنده موجودی است تبعیدی و اثرش هم در داخل کشور نمیتواند منتشر شود و باید در تبعیدگاه منتشر شود و این فاجعه است.
آقای معروفی، جذابیت این کتابهای زیرزمینی که درمیآید چه آن چندتایی که شما اسم بردید که خودتان منتشر کردید و چه آنهایی که ناشران دیگر چاپ کردهاند تا چه حد مدیون سانسور است و تا چه حد به کیفیت ادبی خود اثر ربط دارد. چون گاهی وقتها ممکن است که سانسور برداشته شود و به آسانی بشود کتابهایی را خواند ولی بعد احساس بشود که ارزش ادبی در آنها چندان دیده نمیشود؟
یک جمله معروفی دارد مارکس. میگوید هر توفانی با خودش گل میآورد. هر وقت که شما میبینید ده تا مجله خوب در میآید صدتا هم مجله آشغال کنارش درمیآید. که سعی میکنند از آن ده مجله خوب الگوبرداری کنند. وقتی چهارتا رماننویس میآیند و مطرح میشوند، ۴۰۰ تا نویسنده متوسط میآیند و میخواهند جا پای آنها بگذارند. خوب طبیعی است وقتی کتاب در خارج از کشور منتشر میشود، کتابهای بسیار ارزشمندی هم اینجا درمیآید. یعنی رمانهای بسیار ارزشمندی در خارج از کشور درمیآید.
مثلا به عنوان نمونه رمان «عارفی در پاریس» از کامران بهنیا یکی از آثار برجسته این سی سال اخیر است. من به عنوان رماننویس این حرف را میزنم. حالا ناشر این کتاب هم هستم. ولی... این ممکن است برود به ایران به شکل زیرزمینی و با چاپ قاچاق آن جا هم دربیاید. یعنی این اتفاق میافتد. همچنان که مثلا رمان تازه من یا کتاب «ذوبشده» که پارسال در ایران اجازه گرفت و سه روز بعد ریختند دفتر ناشر همه را جمع کردند و گفتند ما اشتباه کردیم اجازه دادیم... اینها به صورت قاچاق دارد در ایران درمیآید. یعنی کتابها زیرزمینی شده و منتشر میشود.
پس بحث بر سر این نیست که کتاب در ایران خوانده میشود یا نمیشود. بحث بر سر این است که رژیم میخواهد اصلا ادبیات را به رسمیت نشناسد. به ادبیات خلاقهای که در این سالها نوشته میشود تاییدیه ندهد و آن را رسما رد کند و ندیده بگیرد. ما اینجا عملا داریم تبدیل میشویم به ناشران و نویسندگان داخل کشور. یعنی من الان در وضعیتی هستم که به شما آمار بدهم از هر ده کتابی که من برای چاپ دریافت میکنم هفت یا هشت تای آنها از داخل ایران به دست میرسد. نویسندگانی از اصفهان، شیراز، مشهد، کرمان، اهواز و جاهای مختلف مدام دارند تماس میگیرند که آقا ما این رمان را دادیم سه سال است یا چهارسال است دادیم ارشاد جواب درست هم به ما نمیدهند و اصلا جواب به ما نمیدهند، چه کار کنیم؟ من کار را میخوانم و میبینم این کار بسیار زیباست و این کار باید در ایران درمیآمده.
از آن طرف هم در ایران یک سری کارهای متوسط در میآید همچنان که یک ناشر صد تا کار درآورده در طول دو سه سال گذشته ده تایش کار برجسته و خوب است. ولی ۹۰ تایش به در نمیخورد. کارهای متوسط است و آدم میخواند و میگذارد کنار و بعد که به آن رجوع میکند در کتابخانه میبیند اصلا یادش نمیآید این رمان یا داستان اصلا چه بود.
هر کتابی به نظر من موتورش رویش هست و نه نیاز به تبلیغ دارد و نه چیزی. دهن به دهن میگردد و خود به خود سینه به سینه نقل میشود و به هر حال ما داریم به عنوان ناشرانی که اینجا کار میکنیم میخواهیم بگوییم که نشر نمیمیرد هر قدر هم دیوار بکشند و هر قدر هم ادبیات را در محاق و سانسور قرار دهند. این طرف آب یک سری آدمها هستند که دغدغه دارند و برای نشر تلاش میکنند و من هم مثل یک مورچه دارم آرام آرام چهار تا کار انجام میدهم.
تا آنجا که به ادبیات خلاقه در خارج از ایران برمیگردد تا چه حد اینها با جامعه خاستگاه یعنی ایران میتواند ارتباط برقرار کند با مخاطبش و اصلا لازم است چنین ارتباطی برقرار شود یا نه؟
ادبیاتی که در خارج از کشور نوشته میشود تکه دوم یعنی نیمه دیگر همان پیکر است. فرقی نمیکند. نویسندهای سالها در ایران بوده و حالا در خارج است. خیلی از رمانها را که من اینجا میخوانم میبینم بخشیاش اینجاست یعنی نویسنده روی میز اینجا نشسته و رو به آینده داشته و رمان را نوشته ولی گاهی هم برگشته به سفره گذشته و لقمهای هم از آنجا برداشته. به هر حال ادبیات ایران است. یعنی ادبیات خلاقه ایران است. این مجموعه دارد ادبیات داستانی تاریخ ما را میسازد. آن قدر کارهای قشنگ به دستم میرسد اصلا امیدوار میشوم. تن به سانسور ندادند و راهی پیدا کردند که بالاخره ادبیاتشان را، فکرشان را و تخیلشان را بنویسند و در خارج از کشور یا به شکلهای مختلفی این را منتشر کنند. من هم برحسب اتفاق اینجا آمدم. چون در رشتهام بود این مسیر را ادامه دادم. در کنار نویسندگان ایران، نویسندگان جوان و یا شناخته شده به عنوان یک بازو در کنارشان قرار دارم که شاید بتوانم تعدادی از این کارها را در بیاورم و به طور کلی کتابهایی که ما در خارج از کشور چاپ میکنیم ریشههای درختهایمان را میگذاریم در آب که خشک نشوند. تا روزی در سرزمین خودمان و در خاک خودمان بکاریمشان.