۱۶ آذر دیگری از راه میرسد با فضایی بسیار متفاوت در مقایسه با همه ۵۶ سال گذشته. این تفاوت هم به زمینه سیاسی امروز ایران بازمیگردد و هم به شرایط و ذهنیت موجود در حرکتها و جنبش دانشجویی.
جنبش دانشجویی به خاطر دوام و پایداری در زمان به بخشی از حافظه جمعی جامعه و نهادی نمادین و نامرئی تبدیل شده که حتی در شرایط دشوار و عدم وجود تشکلهای دانشجویی هم از نسلی به نسل دیگر دانشجو منتقل میشود. هیج حکومتی در نیم قرن گذشته نتوانسته است روح ۱۶ آذر را در کالبد دانشگاه از میان ببرد.
آن چه که امروز در دانشگاهها و جامعه ایران میگذرد نشان از تحولاتی فکری و جامعهشناسانه دارد که با گذشتهها بسیار متفاوت است. انتخابات سال ۱۳۸۸ و جنبش اعتراضی پس از آن وزن اجتماعی جدید و غیرقابل انکار دانشجویان و دانشگاه را به نمایش گذاشت. جنبش دانشجویی و دانشگاه بیش از هر زمان دیگر در مرکز جامعه و نیروهای زنده جامعه که برای تغییر شرایط تلاش میکنند قرار دارد.
روی خط تاریخ
حرکتهای دانشجویی در شکل اولیه آن در میان اولین جوانانی که از ایران برای تحصیل به خارج از ایران رفتند یا موسسات آموزش عالی جدید نوبنیاد پا گرفت. گروههای دانشجویی با وجود کمیت ناچیز خود سهم مهمی در تحول فضای فرهنگی و سیاسی آن زمان ایران بر عهده داشتند. اما برای سخن گفتن از جنبش دانشجویی باید به سراغ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ رفت.
جامعه پرالتهاب ایران این دوره شاهد تاثیر متقابل جنبش دانشجویی و جنبشهای سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه بود. در این سالها دانشگاههای ایران دومین مرحله گسترش کمی خود را طی میکردند و تعداد دانشجویان از ۲۴۰۰ نفر در سال ۱۳۲۰ به حدود ۱۰ هزار نفر در سال ۱۳۳۲ رسیده بود. ویژگی مهم جنبش دانشجویی این دوره ارتباط آن با سایر جنبشهای مدنی و سندیکایی بهویژه جنبش کارگری و نیز مشارکت فعال در رویدادهای سیاسی است. دو نیروی سیاسی اصلی آن زمان یعنی حزب توده ایران و جبهه ملی از نفوذ فراوانی در دانشگاه برخوردار بودند و تشکلهای دانشجویی هم تا حدود زیادی از این فضا و دستهبندی سیاسی تاثیر میگرفتند. آن چه در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشکده فنی دانشگاه تهران گذشت بازتاب همین واقعیت اساسی بود.
دهه ۱۳۴۰ آغاز دیگری برای جنبش دانشجویی بود. حرکتهای دانشجویی این دوره چون گذشته نوعی آیینه تحولات بیرونی جامعه بودند. ولی همزمان و برای نخستین بار به خاطر بسته بودن فضای عمومی هسته اصلی فعالیت گروههای سیاسی نوظهور (حرکتهای مسلحانه) به داخل دانشگاه منتقل شد. سالهای ۴۰ دوران رونق جنبشهای اعتراضی جوانان و روحیه طغیانی این گروه جدید اجتماعی هم به شمار میرود. حرکتهای دانشجویی در این دوره برای نخستین بار شاهد شکلگیری گروههای اسلامگرا در میان دانشجویان بودند.
جنبش دانشجویی و انقلاب ۱۳۵۷
جنبش دانشجویی دهه ۵۰ شمسی در داخل و خارج کشور (کنفدراسیون دانشجویی) در بخش اصلی و فعال خود جنبشی انقلابی بود و با وجود طرح برخی مطالبات دمکراتیک برای دمکراسی مبارزه نمیکرد. بدنه اصلی و فعالین جنبش دانشجویی اعضای سازمانهای سیاسی بودند که در برنامه آنها گذار به جامعه باز و دمکراتیک جای چندانی نداشت. برای نسل دانشجویی که من هم به آن تعلق داشتم حتا شعار دمکراسی با محتوای دمکراتیک طرح نمیشد. در فرهنگ سیاسی مسلط بر دانشگاه آن سالها دمکراسی به معنای جامعه باز و آزاد بیشتر درکی بورژوایی و صوری بود. این نسل پیش از آن که دمکرات و آزادیخواه باشد انقلابی، ضد امپریالیست و طرفدار عدالت اجتماعی و تغییرات رادیکال بود. سرنوشت انقلاب و سرنوشت جنبش دانشجویی به گونهای با یکدیگر پیوند خورده بود.
انقلاب فرهنگی و سرکوب سیاسی به بهار کوتاه آزادی گروههای دانشجویی که بیشتر نماینده احزاب و گروهها بودند پایان داد. دانشجویان پیشگام (فدائیان خلق)، دمکرات (حزب توده ایران)، مبارز (پیکار و گروههای نزدیک آن)، و مسلمان (مجاهدین خلق) با وجود نفوذ در میان دانشجویان همان سرنوشت تلخ احزاب مادر را پیدا کردند. انجمن اسلامی (دفتر تحکیم وحدت) تنها گروه دانشجویی بود که به صورت تشکل رسمی و حکومتی در دانشگاهها به فعالیت خود ادامه داد.
انجمنهای اسلامی حکومتی از اوایل دهه ۱۳۷۰ بهتدریج از گفتمان رسمی فاصله گرفتند. آن چه که در ۲۰ سال گذشته به طور مداوم بازتولید شده تحول تدریجی تشکلهای دانشجویی دولتی به تشکلهای دانشجویی منتقد و گسترش گروههای دانشجویی مستقل است. انجمنهای اسلامی دانشجویی که زمانی به عنوان تنها تشکل مجاز دانشجویی به نوعی بازوی اجرایی دولت در جریان "انقلاب فرهنگی" اول و ابزار کنترل سیاسی و امنیتی در درون دانشگاه به شمار میرفتند در دهه هفتاد به موتور پروژه سیاسی اصلاحات و جنبش دوم خرداد تبدیل شدند. بسیاری از رهبران جوان جنبش اعتراضی در درون همین تشکلهای دولتی منتقد تربیت شدند. از سوی دیگر دانشگاه برای نخستین بار از نیمه سالهای ۱۳۷۰ شاهد رشد نیروهای مستقل دانشجویی است.
دورنمای جدید جنبش دانشجویی
دانشگاههای ایران در ۱۵ سال گذشته در مرکز تحولات اجتماعی و سیاسی ایران قرار داشتهاند. نقش دانشجویان بهویژه به دلیل گسترش کمی و جغرافیایی آموزش عالی برجستگی و اهمیت خاصی پیدا کرده است. در ایران اکنون بیش از ۳.۸ میلیون دانشجو تحصیل میکنند که حدود پنج درصد کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند. پراکندگی این گروه بزرگ اجتماعی در بیش از ۱۲۰ شهر سبب شده که دانشجویان در همه نقاط شهری مهم ایران حضوری فعال داشته باشند و گاه چهره برخی شهرهای متوسط و کوچک را دگرگون کنند.
با نگاهی دوباره به رویدادهای سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ شاید بتوان گفت که انتخابات دوم خرداد نقطه شروع تاثیرگذاری سیاسی جامعه دانشجویی ایران در دوره پس از "انقلاب فرهنگی" بود. از آن زمان دانشگاه به یکی از نیروی های اصلی جامعه مدنی در مبازره برای دمکراسی و یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاسی ایران تبدیل شده است.
این جهش معنادار به نگاه و فرهنگ جدیدی است که در فرهنگ دانشجویی و دانشگاه به وجود آمده است. جنبش دانشجویی کنونی دارای سه ویژگی اصلی است:
نخست آن که نسل جدید دانشجویی ایران از انقلاب و آرمانخواهی انقلابی و آرزوهای بلندپروازانه دست کشیده و با واقعبینی به دنبال پیشبرد امر دمکراسی است. دمکراسی و تغییرات دمکراتیک در جامعه به دغدغه اصلی حرکتهای دانشجویی تبدیل شده که در درون خود کثرتگراست.
ویژگی دوم به استقلال روزافزون این جنبش از نیروهای سیاسی و طرح مستقل مطالبات سیاسی برمیگردد. در دهههای گذشته حرکتهای دانشجویی بیشتر در رابطه با تشکلهای سیاسی (یا متمایل به احزاب سیاسی) مطرح میشدند. درک علت این گرایش در شرایط ایران چندان دشوار نیست. در حقیقت به دلیل محدویتهای سیاسی و سرکوب در ایران تشکلهای دانشجویی بیشتر نقش احزاب را بازی میکردند. نوع مشارکت دانشجویان در جنبش سبز و نگاه انتقادی آنها به تجربه دوره اصلاحات به جنبش دانشجویی هویت جدیدی داده است. جنبش دانشجویی امروز بیش از آن که نماینده حزب یا گروه خاصی باشد مطالباتی برای همه جامعه به میان میکشد.
ویژگی سوم حضور و نقش بیسابقه دختران دانشجو در حرکتهای دانشجویی است. این گرایش که بازتاب تغییرات فرهنگی ژرف در داخل جامعه ایران است یکی از ابعاد دمکراتیک جنبش دانشجویی را هم تشکیل میدهد.
بهای کم دادن به مطالبات صنفی
یکی از ضعفهای تاریخی جنبش دانشجویی برخورد ابزاری با مطالبات صنفی یا بیتوجهی به آن است. دانشگاههای ایران با وجود مشکلات پرشمار تحصیلی و رفاهی و سیاستهای دولتی که به کیفیت آموزش لطمه میزند، شاهد فعال شدن جنبش صنفی نیست و ما با نوعی افکار عمومی ناراضی، ولی خاموش دانشجویی روبهرو هستیم. در سالهای گذشته انجمنهای صنفی که میتوانستند شاید به صورت هستههای اولیه جنبش صنفی عمل کنند بهتدریج به حاشیه رانده شدند. تشکلهای دانشجویی قادر نیستند به طور فعال از حقوق صنفی دانشجویان دفاع کنند و به طرح مشکلات رفاهی و تحصیلی روزمره بپردازند. این مشارکت صنفی در حقیقت به معنای دمکراتیزه کردن فضای دانشگاه و تمرین جامعه مدنی، مشارکت و دمکراسی برای جوانانی است که باید فردا به دل جامعه بروند. فعالیت مدنی و صنفی کنار گذاشتن سیاست نیست، بلکه گونه دیگری از مشارکت و یادگیری سیاسی و مدنی است.
در ایران شرایط سیاسی همواره بحرانهای مهمی را به جنبش دانشجویی تحمیل کرده است. همزمان به نظر میرسد پرهزینه بودن فعالیتهای سیاسی (زندان، محرومیت از تحصیل، ستارهدار شدن...) سبب شود بخشهای مهمی از دانشجویان با وجود همسویی با جنبش مطالباتی سیاسی در عمل به میدان نیاید و گاه حتی مطالبات صنفی ساده و ضروری هم نتواند راه مشارکت گسترده دانشجویی را باز کند. سرکوب سیاسی تشکلهای دانشجویی فعال و منتقد را با محدودیت مواجه میکند و در نبود کنشگران اجتماعی در عمل دانشگاهها نوعی خلاء مدنی را زندگی میکند. این دور باطل در چند دهه گذشته سبب گسستهای دائمی در جنبش دانشجویی و به وجود نیامدن تشکلهای مستقل و غیرجناحی هم شده است.
دانشگاهها و تشکلهای دانشجویی در مقایسه با اروپا تجربه ناچیزی در زمینههای صنفی دارند. ضعف جنبش صنفی در حقیقت ضعف جامعه مدنی و تجربه مدنی در درون دانشگاه است. جای خالی جنبش صنفی که بتواند گروههای های گسترده دانشجویی را برای دفاع از حقوق دانشجویان و طرح مطالبات آموزشی و مدنی به میدان آورد سبب شده وزارت علوم در دستاندازی بیسابقه خود به زندگی دانشگاهی و دانشجویی با مقاومت جدی و گسترده مواجه نشود.
۱۶ آذر فقط روزی برای بزرگداشت تاریخی پرافتخار نیست. باید با نگاه آسیبشناسانه به گذشته دورنماهای جدیدی در برابر جنبش گشود. آیا فرهنگ و ذهنیت امروزی جنبش زمینه مساعدی برای این بازنگری را فراهم کرده است؟
دانشگاه امسال در شرایط ویژه و دشواری به استقبال ۱۶ آذر میرود. فشار روزافزون به دانشجویان و استادان فضای ویژهای در دانشگاه را به وجود آورده است. شاید در همه سالهای گذشته شکاف میان حکومت و فرهنگ دانشگاه و دانشجویان تا این اندازه عمیق نبوده است، شکافی که دانشگاه را به نماد جامعه مدنی امروز ایران تبدیل کرده است.
جنبش دانشجویی به خاطر دوام و پایداری در زمان به بخشی از حافظه جمعی جامعه و نهادی نمادین و نامرئی تبدیل شده که حتی در شرایط دشوار و عدم وجود تشکلهای دانشجویی هم از نسلی به نسل دیگر دانشجو منتقل میشود. هیج حکومتی در نیم قرن گذشته نتوانسته است روح ۱۶ آذر را در کالبد دانشگاه از میان ببرد.
آن چه که امروز در دانشگاهها و جامعه ایران میگذرد نشان از تحولاتی فکری و جامعهشناسانه دارد که با گذشتهها بسیار متفاوت است. انتخابات سال ۱۳۸۸ و جنبش اعتراضی پس از آن وزن اجتماعی جدید و غیرقابل انکار دانشجویان و دانشگاه را به نمایش گذاشت. جنبش دانشجویی و دانشگاه بیش از هر زمان دیگر در مرکز جامعه و نیروهای زنده جامعه که برای تغییر شرایط تلاش میکنند قرار دارد.
روی خط تاریخ
حرکتهای دانشجویی در شکل اولیه آن در میان اولین جوانانی که از ایران برای تحصیل به خارج از ایران رفتند یا موسسات آموزش عالی جدید نوبنیاد پا گرفت. گروههای دانشجویی با وجود کمیت ناچیز خود سهم مهمی در تحول فضای فرهنگی و سیاسی آن زمان ایران بر عهده داشتند. اما برای سخن گفتن از جنبش دانشجویی باید به سراغ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ رفت.
جامعه پرالتهاب ایران این دوره شاهد تاثیر متقابل جنبش دانشجویی و جنبشهای سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه بود. در این سالها دانشگاههای ایران دومین مرحله گسترش کمی خود را طی میکردند و تعداد دانشجویان از ۲۴۰۰ نفر در سال ۱۳۲۰ به حدود ۱۰ هزار نفر در سال ۱۳۳۲ رسیده بود. ویژگی مهم جنبش دانشجویی این دوره ارتباط آن با سایر جنبشهای مدنی و سندیکایی بهویژه جنبش کارگری و نیز مشارکت فعال در رویدادهای سیاسی است. دو نیروی سیاسی اصلی آن زمان یعنی حزب توده ایران و جبهه ملی از نفوذ فراوانی در دانشگاه برخوردار بودند و تشکلهای دانشجویی هم تا حدود زیادی از این فضا و دستهبندی سیاسی تاثیر میگرفتند. آن چه در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشکده فنی دانشگاه تهران گذشت بازتاب همین واقعیت اساسی بود.
دهه ۱۳۴۰ آغاز دیگری برای جنبش دانشجویی بود. حرکتهای دانشجویی این دوره چون گذشته نوعی آیینه تحولات بیرونی جامعه بودند. ولی همزمان و برای نخستین بار به خاطر بسته بودن فضای عمومی هسته اصلی فعالیت گروههای سیاسی نوظهور (حرکتهای مسلحانه) به داخل دانشگاه منتقل شد. سالهای ۴۰ دوران رونق جنبشهای اعتراضی جوانان و روحیه طغیانی این گروه جدید اجتماعی هم به شمار میرود. حرکتهای دانشجویی در این دوره برای نخستین بار شاهد شکلگیری گروههای اسلامگرا در میان دانشجویان بودند.
جنبش دانشجویی و انقلاب ۱۳۵۷
جنبش دانشجویی دهه ۵۰ شمسی در داخل و خارج کشور (کنفدراسیون دانشجویی) در بخش اصلی و فعال خود جنبشی انقلابی بود و با وجود طرح برخی مطالبات دمکراتیک برای دمکراسی مبارزه نمیکرد. بدنه اصلی و فعالین جنبش دانشجویی اعضای سازمانهای سیاسی بودند که در برنامه آنها گذار به جامعه باز و دمکراتیک جای چندانی نداشت. برای نسل دانشجویی که من هم به آن تعلق داشتم حتا شعار دمکراسی با محتوای دمکراتیک طرح نمیشد. در فرهنگ سیاسی مسلط بر دانشگاه آن سالها دمکراسی به معنای جامعه باز و آزاد بیشتر درکی بورژوایی و صوری بود. این نسل پیش از آن که دمکرات و آزادیخواه باشد انقلابی، ضد امپریالیست و طرفدار عدالت اجتماعی و تغییرات رادیکال بود. سرنوشت انقلاب و سرنوشت جنبش دانشجویی به گونهای با یکدیگر پیوند خورده بود.
انقلاب فرهنگی و سرکوب سیاسی به بهار کوتاه آزادی گروههای دانشجویی که بیشتر نماینده احزاب و گروهها بودند پایان داد. دانشجویان پیشگام (فدائیان خلق)، دمکرات (حزب توده ایران)، مبارز (پیکار و گروههای نزدیک آن)، و مسلمان (مجاهدین خلق) با وجود نفوذ در میان دانشجویان همان سرنوشت تلخ احزاب مادر را پیدا کردند. انجمن اسلامی (دفتر تحکیم وحدت) تنها گروه دانشجویی بود که به صورت تشکل رسمی و حکومتی در دانشگاهها به فعالیت خود ادامه داد.
انجمنهای اسلامی حکومتی از اوایل دهه ۱۳۷۰ بهتدریج از گفتمان رسمی فاصله گرفتند. آن چه که در ۲۰ سال گذشته به طور مداوم بازتولید شده تحول تدریجی تشکلهای دانشجویی دولتی به تشکلهای دانشجویی منتقد و گسترش گروههای دانشجویی مستقل است. انجمنهای اسلامی دانشجویی که زمانی به عنوان تنها تشکل مجاز دانشجویی به نوعی بازوی اجرایی دولت در جریان "انقلاب فرهنگی" اول و ابزار کنترل سیاسی و امنیتی در درون دانشگاه به شمار میرفتند در دهه هفتاد به موتور پروژه سیاسی اصلاحات و جنبش دوم خرداد تبدیل شدند. بسیاری از رهبران جوان جنبش اعتراضی در درون همین تشکلهای دولتی منتقد تربیت شدند. از سوی دیگر دانشگاه برای نخستین بار از نیمه سالهای ۱۳۷۰ شاهد رشد نیروهای مستقل دانشجویی است.
دورنمای جدید جنبش دانشجویی
دانشگاههای ایران در ۱۵ سال گذشته در مرکز تحولات اجتماعی و سیاسی ایران قرار داشتهاند. نقش دانشجویان بهویژه به دلیل گسترش کمی و جغرافیایی آموزش عالی برجستگی و اهمیت خاصی پیدا کرده است. در ایران اکنون بیش از ۳.۸ میلیون دانشجو تحصیل میکنند که حدود پنج درصد کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند. پراکندگی این گروه بزرگ اجتماعی در بیش از ۱۲۰ شهر سبب شده که دانشجویان در همه نقاط شهری مهم ایران حضوری فعال داشته باشند و گاه چهره برخی شهرهای متوسط و کوچک را دگرگون کنند.
با نگاهی دوباره به رویدادهای سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ شاید بتوان گفت که انتخابات دوم خرداد نقطه شروع تاثیرگذاری سیاسی جامعه دانشجویی ایران در دوره پس از "انقلاب فرهنگی" بود. از آن زمان دانشگاه به یکی از نیروی های اصلی جامعه مدنی در مبازره برای دمکراسی و یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاسی ایران تبدیل شده است.
این جهش معنادار به نگاه و فرهنگ جدیدی است که در فرهنگ دانشجویی و دانشگاه به وجود آمده است. جنبش دانشجویی کنونی دارای سه ویژگی اصلی است:
نخست آن که نسل جدید دانشجویی ایران از انقلاب و آرمانخواهی انقلابی و آرزوهای بلندپروازانه دست کشیده و با واقعبینی به دنبال پیشبرد امر دمکراسی است. دمکراسی و تغییرات دمکراتیک در جامعه به دغدغه اصلی حرکتهای دانشجویی تبدیل شده که در درون خود کثرتگراست.
ویژگی دوم به استقلال روزافزون این جنبش از نیروهای سیاسی و طرح مستقل مطالبات سیاسی برمیگردد. در دهههای گذشته حرکتهای دانشجویی بیشتر در رابطه با تشکلهای سیاسی (یا متمایل به احزاب سیاسی) مطرح میشدند. درک علت این گرایش در شرایط ایران چندان دشوار نیست. در حقیقت به دلیل محدویتهای سیاسی و سرکوب در ایران تشکلهای دانشجویی بیشتر نقش احزاب را بازی میکردند. نوع مشارکت دانشجویان در جنبش سبز و نگاه انتقادی آنها به تجربه دوره اصلاحات به جنبش دانشجویی هویت جدیدی داده است. جنبش دانشجویی امروز بیش از آن که نماینده حزب یا گروه خاصی باشد مطالباتی برای همه جامعه به میان میکشد.
ویژگی سوم حضور و نقش بیسابقه دختران دانشجو در حرکتهای دانشجویی است. این گرایش که بازتاب تغییرات فرهنگی ژرف در داخل جامعه ایران است یکی از ابعاد دمکراتیک جنبش دانشجویی را هم تشکیل میدهد.
بهای کم دادن به مطالبات صنفی
یکی از ضعفهای تاریخی جنبش دانشجویی برخورد ابزاری با مطالبات صنفی یا بیتوجهی به آن است. دانشگاههای ایران با وجود مشکلات پرشمار تحصیلی و رفاهی و سیاستهای دولتی که به کیفیت آموزش لطمه میزند، شاهد فعال شدن جنبش صنفی نیست و ما با نوعی افکار عمومی ناراضی، ولی خاموش دانشجویی روبهرو هستیم. در سالهای گذشته انجمنهای صنفی که میتوانستند شاید به صورت هستههای اولیه جنبش صنفی عمل کنند بهتدریج به حاشیه رانده شدند. تشکلهای دانشجویی قادر نیستند به طور فعال از حقوق صنفی دانشجویان دفاع کنند و به طرح مشکلات رفاهی و تحصیلی روزمره بپردازند. این مشارکت صنفی در حقیقت به معنای دمکراتیزه کردن فضای دانشگاه و تمرین جامعه مدنی، مشارکت و دمکراسی برای جوانانی است که باید فردا به دل جامعه بروند. فعالیت مدنی و صنفی کنار گذاشتن سیاست نیست، بلکه گونه دیگری از مشارکت و یادگیری سیاسی و مدنی است.
در ایران شرایط سیاسی همواره بحرانهای مهمی را به جنبش دانشجویی تحمیل کرده است. همزمان به نظر میرسد پرهزینه بودن فعالیتهای سیاسی (زندان، محرومیت از تحصیل، ستارهدار شدن...) سبب شود بخشهای مهمی از دانشجویان با وجود همسویی با جنبش مطالباتی سیاسی در عمل به میدان نیاید و گاه حتی مطالبات صنفی ساده و ضروری هم نتواند راه مشارکت گسترده دانشجویی را باز کند. سرکوب سیاسی تشکلهای دانشجویی فعال و منتقد را با محدودیت مواجه میکند و در نبود کنشگران اجتماعی در عمل دانشگاهها نوعی خلاء مدنی را زندگی میکند. این دور باطل در چند دهه گذشته سبب گسستهای دائمی در جنبش دانشجویی و به وجود نیامدن تشکلهای مستقل و غیرجناحی هم شده است.
دانشگاهها و تشکلهای دانشجویی در مقایسه با اروپا تجربه ناچیزی در زمینههای صنفی دارند. ضعف جنبش صنفی در حقیقت ضعف جامعه مدنی و تجربه مدنی در درون دانشگاه است. جای خالی جنبش صنفی که بتواند گروههای های گسترده دانشجویی را برای دفاع از حقوق دانشجویان و طرح مطالبات آموزشی و مدنی به میدان آورد سبب شده وزارت علوم در دستاندازی بیسابقه خود به زندگی دانشگاهی و دانشجویی با مقاومت جدی و گسترده مواجه نشود.
۱۶ آذر فقط روزی برای بزرگداشت تاریخی پرافتخار نیست. باید با نگاه آسیبشناسانه به گذشته دورنماهای جدیدی در برابر جنبش گشود. آیا فرهنگ و ذهنیت امروزی جنبش زمینه مساعدی برای این بازنگری را فراهم کرده است؟
دانشگاه امسال در شرایط ویژه و دشواری به استقبال ۱۶ آذر میرود. فشار روزافزون به دانشجویان و استادان فضای ویژهای در دانشگاه را به وجود آورده است. شاید در همه سالهای گذشته شکاف میان حکومت و فرهنگ دانشگاه و دانشجویان تا این اندازه عمیق نبوده است، شکافی که دانشگاه را به نماد جامعه مدنی امروز ایران تبدیل کرده است.