لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۲۹

جهاد و تروریسم؟ - پانزده سال پس از ۱۱ سپتامبر


طرح اختصاصی علیرضا درویش برای رادیو فردا
طرح اختصاصی علیرضا درویش برای رادیو فردا

این روزها در سراسر دنیا و بخصوص در آمریکا میلیون‌ها خانواده مستقیم و یا غیر مستقیم به یاد فاجعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ هستند.

شمار خانواده هایی که مستقیما در این عمل تروریستی کسی یا کسانی را از دست دادند بیش از سه هزار است ولی این اعداد اهمیتی نمادین دارند و بسیارند خانواده هایی که اصولاً در یازدهم سپتامبر آسیب ندیدند ولی پس از آن حادثه در عملیات تروریستی دیگری در اطراف دنیا مورد هدف واقع شدند.

آنچه در روز یازدهم سپتامبر و آنچه در طول این پانزده سال اتفاق افتاده باید فراتر از عرصه برج‌های دوقلوی نیویورک و در معیاری جهانی مورد بررسی قرار گیرد. نگاهی به گذشته نشان می دهد آنچه توسط ۱۹ تروریست انجام شد پس از گذشت پانزده سال هم بر جوامع غربی و هم بر جوامع سنتی تاثیرات بسیار مخربی داشته وهیچ طرفی را به مقصودی که در جستجویش بوده اند نزدیک نکرده است.

افراطیون مذهبی رودرروی بازیگران سیاسی قرار گرفتند وخود را هدف عملیات ضد تروریستی دولت‌ها قرار دادند. دولت‌ها در پاره‌ای موارد آسیب دیدند ولی با استفاده از بهترین شیوه‌ها با تروریسم به مبارزه برخواستند.

تروریست‌ها به شیوه‌های نوینی دست زدند و خود را هرچه بیشتر در خونابه‌های جنایت غرق کردند. اما مشکل اینجاست که همه اینکار‌ها را بنام مذهب انجام دادند.

در طول این پانزده سال عوامل مرتبط و انگیزش‌های منتهی به تروریسم دستخوش استحاله شدند. این عوامل به صورت مختصر عبارتند از اندیشه جهاد (و قتال فی سبیل الله)، دستاویزها، شیوه ها، کنش‌ها و واکنش هایی که در این فرآیند عمل می کنند.

توجه به استحاله اندیشه و دستاویزها تبه اندازه توجه به شیوه‌ها و کنش‌ها اهمیت دارد. در سال ۲۰۰۱ تروریست‌ها از اسلام و اندیشه جهاد در اسلام سوء استفاده کرده و در حلقه همدلان خود حرکتی تروریستی را توجیه کردند.

در طول این پانزده سال عوامل مرتبط و انگیزش‌های منتهی به تروریسم دستخوش استحاله شدند. این عوامل به صورت مختصر عبارتند از اندیشه جهاد ، دستاویزها، شیوه ها، کنش‌ها و واکنش هایی که در این فرآیند عمل می کنند.

این خط که خود زاییده تعبیر مقیّدی از جهاد و قتال در راه خدا و بر گرفته از متون اسلامی بود ده‌ها سال قبل در مقابل اشغال خاک افغانستان ( به عنوان دارالسلام) آزمون شده وبا ایجاد اندیشه مجاهدت در مقابل کمونیسم موجب عقب نشینی نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق (دارالکفر) از خاک افغانستان شده بود. هرچند که در آن مقطع اندیشه از اسلام ولی پیاده کردن آن از غرب بود. استفاده از این ابزار "جهادی ها" را متوجه وجود اسلحه‌ای ایدیولوژیک کرد که در راندن نیروهای اشغالگر از سر زمین‌هایشان موفق عمل کرده بود.

اما در یازدهم سپتامبر این ابزار برای دعوت از نیروهای خارجی برای اشغال خاکشان مورد استفاده قرار گرفت. اندیشه جهاد، موتور محرکه تروریسم یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بود ولی این موتور در خلال عملیات یازدهم سپتامبر طراحان و عاملان اجرای آن را یکجا نابود کرد. در واکنش به این عمل تروریستی بود که جرج بوش ابتدا به افغانستان حمله کرد و سپس به اشغال عراق مبادرت ورزید.

باید اذعان کرد دگرگونی اجباری و سریع تکنیک‌ها و تکنولوژی دفاعی موجب شد که تقریبا همه دولت‌های دنیا به نحوی در مقابله با اقدامات تروریسی گامهای سریعی به جلو بردارند. اگر چه این اقدامات موجب اصلاح افکار تروریست‌ها نمی شود ولی امکان تدافعی و حفاظتی را در کشور‌های هدف تروریسم بالا برده درصد بقا را افزایش می دهد. البته همین امر موجب استحاله اندیشه تروریستی هم می شود. این استحاله تا کنون در جهت تشدید جنون آمیز و توسل به توحش و آدم کشی شده که به وضوح در عملیات نیروهای وابسته به دارو دسته "حکومت اسلامی" (داعش) دیده می شود.

استحاله جهاد - شکل کنونی تروریسم نوع استحاله شده اندیشه "جهاد" است که خود پس از ظهور القاعده و پس از استحاله ایدئولوژی القاعده از آن منتزع شد. هرچند القاعده به صورت ظاهر مجزا شده و باقیمانده ولی در جای خود میتوان در مورد چگونگی استحاله آن نیز استدلال کرد.

از طرف دیگر شکل استحاله یافته و انتزاعی القاعده در آنچه که به آن " حکومت اسلامی" و یا "داعش" گفته می شود ظاهر شده است که بلا فاصله پس از اشغال بخش هایی از سرزمین‌های عراق و سوریه و مدت کوتاهی پس از اعلام موجودیت با اولین تغییر نام ، اولین استحاله را نیز پذیرفت. "دولت اسلامی سوریه، عراق و شامات" با واکنشی مواجه شد که نمی توانست پیش بینی کند و خیلی زود خود را محصور در سرزمین هایی یافت که مدعی اعلام خلافت در آن بود.

در این فرآیند چندین پدیده مشاهده می شود:

- اول، اینکه به مفهوم و اندیشه "جهاد" به عنوان یک مقوله بنیادین اسلامی لطمه جبران ناپذیری وارد آمد و "جهادیسم" به قرینه و معادل "تروریسم" تبدیل شده است. خود این پدیده موجب بروز و گسترش اسلام هراسی شد و البته رویدادهایی که روزانه در نقاط مختلف دنیا مشاهده می شود نیز همچنان در جهت تشدید اسلام هراسی عمل کرده و می کند. حوادث تروریستی اروپای غربی از واضح‌ترین موارد در این مقوله بشمار می آیند.

- دوم اینکه، مسلمانان در اغلب نقاط دنیا زیر ذره بین دستگاههای امنیتی قرارگرفتند. از موارد بارز این پدیده می توان به حیات روزمره مسلمانان مهاجر به سایر کشور‌ها اشاره کرد که مورد ظن و بدگمانی اطرافیان و دستگاههای دولتی مسئول تامین امنیت قرار دارند. همسایه به همسایه بدبین شده و چهره رحمانی اسلام، آنچنان که وعده داده می شد، در بسیاری موارد با تصویری که به خون و دود انفجار آلوده است و یا با تصویری از سرهای بریده به شمشیر "داعش" جایگزین گردیده است.

در جهت فرار از بار منفی این پدیده و در پاره‌ای موارد به عنوان اثبات متفاوت بودن و تبری جستن از افراطی گری تروریسم، و یا به منظور ایجاد یک مجموعه حامی و سپر حفاظتی، بسیاری از مسلمانان از دین خارج شدند و به ادیان دیگری پیوستند. این نتیجه دقیقا برعکس آن چیزی بود که اسلام پیش بینی می کرد که "افواج" مردم به سمت اسلام گرایش پیدا خواهند کرد.

در داخل جهان اسلام، وضعیت دیگری حاکم شد. صرف نظر از دو شاخه اصلی اسلام اهل تسنن و اسلام شیعی، خطوط گسل شاخه‌های فرعی تر بر مبنای نژاد و باور دینی و سلیقه سیاسی هر روز پررنگ تر شد و در واقع موجب تفرقه هرچه بیشتر گروه هایی گردید که در گذشته‌ای نه چندان دور ادعای "امت واحده" داشتند.

- در داخل جهان اسلام، وضعیت دیگری حاکم شد. صرف نظر از دو شاخه اصلی اسلام اهل تسنن و اسلام شیعی، خطوط گسل شاخه‌های فرعی تر بر مبنای نژاد و باور دینی و سلیقه سیاسی هر روز پررنگ تر شد و در واقع موجب تفرقه هرچه بیشتر گروه هایی گردید که در گذشته‌ای نه چندان دور ادعای "امت واحده" داشتند. در این میان برخی از گروه‌های مذهبی با تروریست‌ها و به طور مشخص داعش و داعشیان همدلی کردند و برخی دیگر به القاعده نزدیک شدند در حالیکه برخی گروههای قومی مانند ایزدی‌های کُرد از دم شمشیر داعش عبور داده شدند تا داعشی‌های وحشی بتوانند احکام فقه تکفیری خود را بر آنان آزمون کنند و سایر مسلمانان را که سر در برابرشان خم نکرده اند تهدید به مرگ و بردگی کنند و در اسارت بر جان و مال و ناموس آنان سلطه یابند.

در خاور میانه - در کشور‌های اسلامی خاورمیانه حکومت‌های سرکوبگر و ضد آزادی نه تنها نتوانستند در جهت تصحیح و اصلاح تصویر مخدوش شده باور‌های دینی کاری کنند بلکه بر عکس با تهییج احساسات و تحریک باور‌های مردم به جنگ و خونریزی با دشمنان سیاسی خود پرداختن و ابعاد دیگری از "جنگ اسلام با اسلام" را به صحنه نمایش آوردند. در این راستا یمن با یمن جنگید تا راه برای جنگی بزرگ تر باز شود.

سوریه با سوریه جنگید تا مستمسک لازم برای ورود عناصر حکومت اسلامی و القاعده فراهم شود. جنگی که در آن القاعده، داعش، حوثی ها، سنی ها، عربستان و موتلفینش، ایران، بریتانیا، آمریکا، روسیه، چین و سازمان ملل متحد با هم و هم بر علیه هم می جنگند و در زمانی کمتر از دو سال ده هزار نفر را از هر سمت و سویی که توانسته اند کشته اند.

جنگی که در آن قوانین جنگی رعایت نمی شود، قوانین انسانی جنگ رعایت نمی شود و خط و مرزی بین رزمنده و غیر رزمنده وجود ندارد. اصولا مشخص نیست گروه بندی‌ها و یار گیری‌ها چگونه است و چه گروهی از چه طریقی اسلحه و مهمات دریافت می کند و یا اینکه دارالاسلام کجا است و دارالکفر کجای این سرزمین جنگ زده جای دارد.

سوریه – سوریه نمونه بسیار پیچیده دیگری است که درآن بیش از سیصد هزار نفر در مدت پنج سال کشته شده و میلیون‌ها نفر آواره شهر و دیار خود شده اند. ارزش انسان از خاکستر کمتر است و در حالی که رژیم بشار اسد در باره سواحل توریستی خود تبلیغ می کند انسان‌ها در خاک میلولند و از خون همدیگر می نوشند.

در آخرین دعوا برای کسب قدرت می بینیم که دو رژیم سر دمدار اسلام در فاصله‌ای نه چندان دور از هم چنان بر طبل جنگ می کوبند که گویی همین فردا قرار است نیروهای نظامی را به جبهه‌های جنگ اعزام کنند. یکی دیگری را "مجوس" می خواند و آن یک اولی را "شجره خبیثه ملعونه" خطاب می کند.

پانزده سال گذشت - پانزده سال پس از یازدهم سپتامبر به نظر می رسد نه تنها قدرت‌های بزرگ دنیا که در حال چالش مستقیم با گروههای جهادی هستند نمی توانند از طریق جنگ و بمباران به پدیده شوم تروریسم خاتمه دهند، دولت‌های مدعی اسلام نیز نمی توانند بین حیطه مذهب و تروریسم خط کشی مشخصی داشته باشند.

در آخرین دعوا برای کسب قدرت می بینیم که دو رژیم سر دمدار اسلام در فاصله‌ای نه چندان دور از هم چنان بر طبل جنگ می کوبند که گویی همین فردا قرار است نیروهای نظامی را به جبهه‌های جنگ اعزام کنند. یکی دیگری را "مجوس" می خواند و آن یک اولی را "شجره خبیثه ملعونه" خطاب می کند.

برای اینکه احساسات مردم در اوج خصومت تقویت شود ناگهان بیادشان می آید که به کشته شدگان حادثه منا کمک رسانی نشده و "آّب به لبان تشنه آنها" نرسانده اند تا "شهید" شوند. همین اشاره برای شیعیان زنده کننده حادثه عاشورا و لبهای تشنه امام حسین است و حاضرند بخاطر امام حسین نه تنها سر دشمن را با شمشیر از تن جدا کنند بلکه حاضرند قمه بر سر خود بزنند و با خود نا بودی و خود آزاری احساسات بر انگیخته خود را آرام کنند. یکی آندیگری را برای خادمی حرمین شریفین مشروع نمی داند و همان مسیری را دوباره می پیماید که برای مدت بیست سال رابطه بین دوکشور را از آغاز انقلاب اسلامی در ایران تیره کرد. آیا اینها زمینه ساز دعوت عام برای "جهاد" بر علیه "وهابیت" نیست؟ آیا اینها دعوت به تبدیل خلیج فارس به "دریای خون" نیست؟ و آیا اینها نزول باورهای دینی و تقلیل اعتقاد به "جهاد فی سبیل الله" به حد تروریسم نیست؟

تغییر گفتمان

از دیدگاه رئالیسم در علم سیاست در هر دو سو استفاده ماکیاولیستی از احساسات و باورهای دینی مردم صورت میگیرد و هدف از آن فقط تحکیم قدرت حکومتی است و لا غیر. جهان با بحران امنیتی عظیمی روبرو است. یک طرف طرف تحریک می کند و طرف دیگر واکنش نا متناسب نشان می دهد و هر دو طرف از احساسات مردم استفاده می کنند و به ترس آفرینی مبادرت می ورزند. جوامع مذهبی در اغلب موارد بجای "سیاست" به تروریسم متوسل می شوند.

این گفتمان و این دور باطل خشونت باید تغییر کند و کشورهای اسلامی برای سلامت جامعه نیازمند تغییر گفتمان سیاسی در سطح جامعه بین المللی هستند تا کشور‌های غربی را از موضع واکنشی به سمت و سوی همکاری بین المللی و تامین دو سویه امنیت و منافع دعوت کنند. در این میان رهبران مذهبی و مردان سیاست مسئولیتی برابر اما جداگانه دارند.

------------------------------------------------------------

* جلیل روشندل استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی شرق کارولینای شمالی

یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.

XS
SM
MD
LG