محمد علی (یا همان که در کشور ما به اشتباه به نام «محمد علی کلی» مشهور است) همین هفته پیش در آمریکا درگذشت. چند روز پیش هم٬ حبیب محبیان که از آمریکا برگشته بود٬ در ایران درگذشت. محمد علی بوکسور بود و حبیب خواننده پاپ اما آیا مرگ این دو چیزی برای مقایسه دارد؟
محمد علی تغییر دین داد و از مسیحیت به اسلام گروید. چیزی حدود نیم قرن پیش. اما هنوز بخشی از تاریخ کشوری است که اکثریتش مسیحیاند و یکی از نامزدهای ریاست جمهوریش به دنبال محدود کردن ورود مسلمانان به خاک آمریکا.
محمد علی با جنگ آمریکا علیه ویتنام مخالفت کرد. از پیوستن به ارتش و از رفتن به جنگ سرباز زد. ابتدا به زندان هم محکوم شد و عنوان قهرمانی از او ستانده شد. دادگاه عالی امریکا این حکم را به نفع محمد علی لغو کرد.
با این همه٬ محمد علی از تاریخ کشورش بیرون گذاشته نشد. او در سال ۲۰۰۵ از دست رئیس جمهور٬ جورج بوش٬ مدال آزادی گرفت. با آن که چند سال پس از قهرمانی در المپیک (رم ۱۹۶۰) قهرمانی جهان از او ستانده شده بود٬ در المپیک آتلانتا مشعل المپیک را او بود که روشن میکرد. در رثای مرگش٬ همه جا٬ از بالاترین مقامات رسمی تا رسانههای همگانی از او سخن میرفت. در همهی سالهای اخیر به صورت عمومی محترم شمرده میشد. او به بخشی از تاریخ افتخارات کشوری بدل شده بود که با بخش دیگری از تاریخ شرمساریش جنگیده بود٬ چرا که آمریکا همهی اینهاست: مجموعهی افتخارات و شرمساریها.*
مردم آمریکا با این همه گونهگونی طیف اجتماعی خود٬ و به رغم همهی انتقادهایی که به نظام حاکم٬ به گردانندگانش و به بسیاری از وجوهش دارند و بسیاریشان از تغییر هم ناامید شدهاند٬ باز هم به آن دلبسته و وابستهاند و در نهایت به آن افتخار میکنند٬ افتخاری که نمایشش را در پرچم همه جا حاضر آن در زندگی مردم معمولی میتوان دید.
سرنوشت پرفراز و نشیب محمد علی٬ سرشت جامعه و تاریخ آمریکاست. بر خلاف ما که از تاریخ و جامعهی خود منها می کنیم و میبریم و دور میریزیم٬ آمریکاییان تلاش میکنند برگهای جدا شده از بخشی از تاریخشان را گرد آورند و دوباره از نو بیافرینند٬ حتی اگر این برگها٬ برگهای شرمساری از برده داری باشد یا کشتار بومیان اولیه این سرزمین یا بمباران اتمی علیه ژاپنیها در جنگ جهانی دوم.
این کوششها فقط هم تلاشی نظری نیست که در کتابهای کتابخانهها به خواب ابدی برود. تلاشی است اجتماعی برای آن که گروههای هر چه بیشتری از مردم کشور و بخشهای بیشتری از تاریخ آن در برگرفته شوند. تلاشی است از خلال هنر٬ ادبیات٬ رسانهها٬ فعالیتهای مدنی و سیاسی که در نهایت به ایجاد حس تعلق میانجامد و سیاست دربرگیری را به جای سیاست طرد و منها کردن مینشاند.
به همین دلایل٬ مردم آمریکا با این همه گونهگونی طیف اجتماعی خود٬ و به رغم همهی انتقادهایی که به نظام حاکم٬ به گردانندگانش و به بسیاری از وجوهش دارند و بسیاریشان از تغییر هم ناامید شدهاند٬ باز هم به آن دلبسته و وابستهاند و در نهایت به آن افتخار میکنند٬ افتخاری که نمایشش را در پرچم همه جا حاضر آن در زندگی مردم معمولی میتوان دید.
حالا این را مقایسه کنید با کشوری که در نزدیک به ۴ دهه٬ یک رئیس جمهورش را تبعید کرده و از تاریخ حذف میکند٬ رئیس جمهور دیگرش را به کنج عزلت و نفرت میراند و از این که عکس یکی دیگرشان در رسانهها ظاهر شود در هراس است. رئیس جمهور ماقبل آخرش را از ترس آبروریزی قایم میکند و نخست وزیر اولش را از صفحهی تاریخ رسمی بیرون گذاشته و نخست وزیر دومش را به زندان اندر انداخته است.
از قلمرو سیاست هم که بیرون بیاییم میبنیم سیاست رسمی کشور بسیاری از میراث علم و فرهنگ و هنر را سانسور کرده٬ بخشی از هنر و هنرمندانش٬ از معاصر و کلاسیک را٬ قیچی کرده است و تلاش میکند دور بریزد.
یکی از خیلِ آن بسیار قیچیشدهها٬ حبیب خواننده بود. همین روزها بود که حبیب رفت بیآن که مجالی پیدا کند برای خواندن در وطنی که مشتاقانه به آن بازگشته بود تا مرد تنهای شب نباشد. پس از انقلاب٬ او نیز مانند بسیاری از خوانندگان پاپ جایی در این کشور نداشت. باید منها میشد٬ چه میماند٬ مانند آنان که ماندند٬ و چه میرفت مانند آنان که رفتند و دیگر راه بازگشت به وطن ندارند. ماندگان و رفتگان باید به حاشیه رانده شوند٬ باید پشت پردهی فیلتر و پارازیت و سانسور زندگی کنند حتی اگر در قلوب بسیاری از مردم جا داشته باشند. همین گونه است که ما با منها کردن بخشی از فرهنگمان٬ تاریخمان و مردممان٬ جامعهی خود را قاچ میدهیم و آن را چون پیکری چاک - چاک٬ زخمی می کنیم.
اینها همه نمونههای تفریقها و از هم گسستنهای مکرر ماست. اما طرفه آن جا که پیرامون چیزی به نام ایران هم میخواهیم به هم بپیوندیم و به جای تفریق جمع بزنیم٬ بخشی از تاریخمان را که مایهی شرمساری است به سکوت برگزار میکنیم یا با کمال وقاحت از آن دفاع میکنیم. به این ترتیب٬ خود بخشی از آن سیاست طرد و بیرون انداختن میشویم. سیاستی که در انتها٬ تنها چیزی که به جا میگذارد تاریخی است دستچین شده برای تفاخرهای پوشالی دستچین کنندگان و به جان همدیگر افتادنهای امروزی.
----------------------------------------------
* سیانان٬ مدتی است پخش یک مستند را شروع کرده است به نام تاه یونایتد شدس اوف آمریکا عبارتی که به شکلی ظریف شاد را به جای استیت گذاشته است٬ گویی که آمریکا کشوری شامل ایالات یا کشورهای متحد نیست٬ بلکه اتحادی است از سایه روشنها٬ از تفاوتها و تضادهای مختلفی که در این جامعه وجود دارد٬ از کوکلسکلانها تا لاتین تبارها از زندانیان تا زندانبانان٬ همهی آن چیزهایی که نمیتوان از تاریخ این جامعه بیرون گذاشت٬ طیفی متنوع که روی هم رفته یک چیز را میسازد: آمریکا.
نظرات نویسنده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.