حسین قاضیان، جامعهشناس ایرانی مقیم آمریکاست.
محمد علی (یا همان که در کشور ما به اشتباه به نام «محمد علی کلی» مشهور است) همین هفته پیش در آمریکا درگذشت. چند روز پیش هم٬ حبیب محبیان که از آمریکا برگشته بود٬ در ایران درگذشت. محمد علی بوکسور بود و حبیب خواننده پاپ اما آیا مرگ این دو چیزی برای مقایسه دارد؟
در عمر جمهوری اسلامی حمله به سفارتخانههای کشورهای خارجی بیسابقه نبوده است. اولینهایش، دو بار اشغال سفارت آمریکا در بهمن ۱۳۵۷ و آبان ۱۳۵۸ بود. آن حملات در بحبوحه بینظمیهای پس از انقلاب، عدم استقرار حاکمیت جدید و ضعف دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی رخ داد. اما حملات سالهای اخیر به مقر دیپلماتیک کشورهایی مثل دانمارک، بریتانیا و حالا عربستان در اوج اقتدار امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی رخ داده است.
بالاخره بگوییم کریسمس مبارک (Merry Christmas) یا بگوییم تعطیلات به خوبی و خوشی (Happy Holidays)؟ این پرسش ساده مدتهاست که در آمریکا موضوع بحث و گفتوگوست. با فرا رسیدن کریسمس این بحثها پیوسته داغتر میشود.
آیا رهبر جمهوری اسلامی، با وجود همهی قدرتی که قانون اساسی برایش قائل شده و نیز قدرتی که با استفاده از نیروهای نظامی و امنیتی فراهم آورده است، در موقعیت کسی مثل غضنفر «گلآقا» قرار دارد، که در تمام این مدت از موضعگیری صریح در مورد توافق هستهای هراسان است؟
رئیس جمهور ایران، آقای حسن روحانی، در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی گفته است که «پلیس موظف به اجرای اسلام نیست» بلکه وظیفه پلیس فقط «اجرای قانون است». هنوز این سخنان ناآشنا در گوش فرماندهان پلیس طنینانداز بود که آیتالله خامنهای در دیدار با همان فرماندهان، و در مخالفتی تلویحی با سخنان روحانی، گفت که «همه کارها را میشود برای خدا انجام داد».
آثار فاجعه آميز بحران آب در کشور نزديکتر از آن است که انکار میشد و نزديکتر از آن است که کم اهميت شمرده میشد. نزديکتر از آن است که پيش بينی میشد و حتی نزديکتر از آنکه بتوان چندان کاری کرد.
اشتباه نکنید. با عنوان «فرهنگ آشغال» نمیخواهم بد وبیراهی نثار فرهنگ به طور عام یا فرهنگ خودمان به طورخاص کرده باشم. قصد ندارم بگویم فرهنگ ما آشغال است. میدانیم که بعضیها پنداشتهاند که فرهنگ آشغال است. مثل یک زباله میشود کلش را ریخت بیرون. پیشترها فکر میکردند میتوانیم از فرق سرتا نوک پا فرنگی شویم و در این چند دهه اخیر فکر کردهاند در مقابل آن میتوانیم و باید سر تا پا اسلامی شویم. انگار که میتوانیم کل فرهنگ را مثل آشغال بریزیم دور و جایش چیزهای قشنگِ نو بگذاریم، چرا که از نظرشان فرهنگ پیشین، فرهنگ آشغال بوده است.
یادداشت: انگار همین چند روز پیش بود که نوروز داشت سر میرسید و خیلی از ماها از خود میپرسیم امسال دیگر به کجا فرار کنیم. البته شاید آنقدرها شهامت نداشتهایم که این سوال را با صدای بلند بپرسیم. اما خودمان هم میدانیم که از آغاز اسفند در پستوی ذهنمان داشتهایم به جوابش فکر میکردهایم...
ابرهای شادی در افق امید است که پدیدار میشوند. وقتی جامعهای امیدوار نباشد، شاد هم نیست. گیرم که غمگین هم نباشد. راستش این که شادی دل خوش میخواهد و دلخوش رو به آینده دارد.
آيينها هم مثل انسانها و تمدنها به دنيا میآيند، بزرگ میشوند، پيراهنهايی چند پاره میکنند، سالخورده میشوند و فرسوده، و سرانجام بسياریشان تن به دست مرگ میسپارند. اما نه در همهی موارد و هميشه. آيينهايی که کارکردهای واقعی يا نمادينشان کماکان مفيد باشد، ديرتر جان میدهند. شايد هم اصلاً سختجانی کنند و هيچگاه نميرند.
يک ماه پيش در مطلبی اشاره کرده بودم که ايران در جريان انتخابات رياست جمهوری آبستن کودکانی نامنتظر خواهد شد. آن روزها، نه من، و شايد نه هيچ کس ديگری، نمی توانست پيش بينی کند که حسن روحانی رئيس جمهور بعدی ايران خواهد بود.
خوب يا بد، هاشمی رفسنجانی بالاخره آمد. هر چه هست، حالا توپ به زمين رهبری افتاده است. تلاش برای منصرف کردن هاشمی – خاتمی کاملا موثر نشد. حالا اين دم و دستگاه رهبری است که بايد برای مهندسی پيش از انتخابات يا همان مهندسی نيمه معکوس انتخابات دست به کار شود.
اورزان شهر زيار در استان اصفهان مدتی است دست به اعتراض برداشته اند برای سهم آبی که از آنان دريغ شده است.
سالهايی است که چهارشنبهسوری در کنار شادیهايش از غم هم برکنار نيست. مدتها پيش از سر رسيدن سهشنبهی آخر سال، پليس و مردم، بويژه جوانان، برای رودررويی در خيابانهای سهشنبه آماده می شوند، خيابان هايی که دست کمی از ميدان يک جنگ شهری ندارد.
چهارشنبهسوری همواره فرصتی برای شادی در جامعهای بوده که مجالهای شاديش چندان فراخ نيست.