تا کنون به دو وجه از برنامههای اسلامگرايان (به عنوان ايدئولوژیهای سياسی برای کسب قدرت، که متفاوت است با عنوان باور مذهبی به اسلام) در کشورهای غربی و غير غربی به خوبی توجه شده است: تلاش برای دست يابی به سلاحهای کشتار جمعی مثل سلاحهای اتمی، شيميايی و ميکربی، و بر هم زدن امنيت و نظم عمومی جهت بی ثبات کردن دولتها و بی کفايت نشان دادن نهادهای امنيتی و انتظامی.
گروههای تروريستی در همهی جوامع بر موضوع دوم تمرکز داشتهاند تا قدرت ارعاب را در اختيار خود بگيرند اما نشانههای مربوط به پيگيری سلاحهای کشتار جمعی در ميان اسلامگرايان ناشی از چشم انداز آنها برای تشکيل خلافت و ولايت اسلامی در سراسر دنياست.
اسلامگرايی ، دشمن سرسخت آزادی
وجه ديگر جنبشهای اسلامگرا که امروز در همهی نقاط دنيا فعال هستند و کمتر از دو وجه مذکور بدان توجه شده جنگ اسلامگرايان با آزادیهای فردی و اجتماعی است. اسلامگرايان در عين استفادهی حداکثر از آزادی بيان، آزادی مذهب، آزادی رسانهها و آزادیهای فردی (مثل پوشش و خوراک و تحصيل و تفريح) در جوامع غربی اين آزادیها برای غير خود (بالاخص برای يهوديان، زنان، همجنسگرايان، و بيدينان) را دشمن خود تلقی می کنند و در هرجا و حيطهای که قدرتی به دست آوردهاند آنها را محدود ساختهاند.
شهروندان و دولتهای غربی کمتر اين وجه را جدی گرفتهاند و به همين علت از کشتار تحريريهی نشريهی فکاهی شارلی ابدو شوکه می شوند. آنها ظاهرا از دهها مورد بمبگذاری و حمله به دفاتر روزنامهها و نشريات و سرکوب روزنامه نگاران در ايران در ۳۶ سال گذشته و تحت حاکميت جمهوری اسلامی بی خبرند.
سلطه يا آزادی؟
اگر به متون اسلامگرايان در مورد غرب در چند دههی گذشته رجوع کنيم خواهيم ديد که دشمنی اسلامگرايان با غرب بيش از آن که متوجه به قدرت نظامی و اقتصادی يا سوابق استعماری کشورهای اروپايی باشد متوجه به تنوع سبکهای زندگی در غرب و تضميمن آزادیهای فردی توسط دولتهای غربی است.
اسلامگرايان در رفتار خود نشان دادهاند که تا چه حد تشنهی سلطه و غلبه در جوامع خود و ديگر جوامع هستند و با غرب نمی توانند به دليل سلطهی مورد ادعا دشمنی داشته باشند. آنها با آزادیهای فردی و اجتماعی در غرب دشمنی دارند.
سيد قطب و علی شريعتی از اين جهت مثال زدنی هستند. اين دو بت اسلامگرايان شيعه و سنی در نقد غرب چنان با نفرت از آزادیهای فردی بالاخص آزادی زنان در پوشش و حضور در مجامع عمومی سخن می گويند که گويی ناموس خود آنها مورد تجاوز قرار گرفته است. آنها وقتی از فساد در غرب سخن می گويند عمدتا فساد اخلاقی بر مبنای تلقی شريعتمدارانه از اخلاق را مد نظر دارند و نه سوء استفاده از قدرت را. بر اساس همين ادبيات است که حساسيت اسلامگرايان حاکم بر ايران نسبت به انحراف از سبک زندگی روحانيت به مراتب بيشتر از سوء استفاده از قدرت و ترور و شکنجه است.
سيد قطب در باب احيای اسلام می گويد: "برای يک عالِم احيای آنچه از تمدن ما از کف رفته و غلبه بر فساد و تفرقاتی که به کشور آسيب می رسانند دشوار نيست... ما می توانيم شعله های مقدس را در برابر اروپای فاسد که به ماشينی بدون قلب تبديل شده احيا کنيم." (نقل از کتاب جيمز توت به نام "سيد قطب: زندگی و ميراث يک روشنفکر اسلامی راديکال"، نشر دانشگاهی آکسفورد، ۲۰۱۳، ص ۷۴) اکنون فرزندان جنبش سيد قطب اين آتش را به سوی فکاهه پردازان فرانسوی و دوندگان آمريکايی و نوشندگان قهوه در استراليا و قانونگزاران کانادايی نشانه گرفتهاند.
شاگردان سيد قطب در ايران نيز غربيان را به همان دليل وحشی می خوانند: " غرب يک باغ وحش منظم است" (جوادی آملی، فارس ۹ دی ۱۳۹۳)؛ "غربیها، يعنی بخصوص نژادهای اروپايی، نژادهای وحشیاند؛ اينها ظاهرشان اتو کشيده و کراوات زده و ادکلن زده و اينهايند امّا همان باطن وحشیگریای که در تاريخ وجود داشته هنوز هم در اينها هست." (سايت رسمی خامنهای، سخنرانی با زنان، ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲)
علی شريعتی با آن که تلاش می کند احساسات ضد غربیاش را در قالبهای مارکسيستی مثل اليناسيون يا ضد امپرياليسم بريزد اما نمی تواند دشمنی خود را با آزادیهای فردی بالاخص آزادیهای فردی زنان پنهان سازد.
او در موارد متعدد در سخنرانیهايش آرايش زنان و عدم حجاب آنها را به تمسخر گرفته و از زنانی که خود را زيبا ساخته و در عرصهی عمومی ظاهر می شوند با عنوان عروسک کوکی ياد می کند. شريعتی هر جا از فساد ياد می کند (به عنوان نمونه نگاه به کتاب "بازشناسی هويت ايرانی- اسلامی" مجموعه آثار جلد ۲۷) صرفا آزادیهای فردی غربی و فاصله گيری از محدوديتهای ايدئولوژيک و شرعی را مد نظر دارد و نه سوء استفاده از قدرت توسط مراجع اقتدار حکومتی يا دينی. او در آثار سياسیاش (امت و امامت) قدرت مراجع دينی را مطلقه و فراتر از چند و چون و حتی انتخاب عمومی می بيند و از سوء استفاده از قدرت توسط آنها و در نظر گرفتن روشهايی برای نظارت بر آنان کاملا غفلت دارد.
ضديت با غرب در رهيافت شريعتی به ديدن مشکلات ايران و ديگر جوامعی با اکثريت مسلمان وی را از عوامل درونی فساد و سوء استفاده از قدرت بالاخص در ميان دينداران بازداشته است. نگاه شريعتمدارانه در بحث فساد اولويت را به انحراف از شريعت می دهد و نه سوء استفاده از قدرت و نابرای در برابر قانون.
سه عامل بی توجهی
سه عامل مهم برای بی توجهی به خطر اسلامگرايی برای آزادیهای فردی و اجتماعی چه در غرب و چه در جوامعی با اکثريت مسلمان می توان برشمرد. عامل اول نسبيت گرايی فرهنگی و ارزشی است.
برخی از نظريه پردازان منتقد غرب جنگ اسلامگرايان با آزادیهای فردی را با آنها به تفاوت نظامهای ارزشی نسبت می دهند و معتقدند که اين نظامها هيچ يک بر ديگری برتری ندارند. از نگاه آنها نظام مبتنی بر حقوق بشر همان قدر اعتبار دارد که نظام مبتنی بر شريعت. اسلامگرايان اين دو نظام را در حال جنگ می دانند و اين جنگ را با پيگيری و اجرای تعاليم شريعت به شکل مسلحانه توجيه می کنند: از کشتار اعضای تحريريهی يک روزنامه در پاريس تا مراجعه کنندگان به يک کافه در سيدنی، و از بمب گذاری برای دوندگان و تماشاگران دوی ماراتن در بوستون تا حمله به پارلمان کانادا.
نسبيت گرايان ميان ارزشهای غربی و ارزشها و هنجارهای انسانی تفارق می اندازند. وقتی حقوق بشر، جدايی نهادهای دينی از دولت، دمکراسی، آزادی مذهب و آزادیهای چهارگانهی بيان، رسانهها، اجتماعات و تشکلها غربی معرفی شود فضای فکری و اجتماعی برای تبليغ اسلامگرايی به عنوان بديل ارزشها و هنجارهای غربی باز می شود. نسبيت گرايان روزی مارکسيسم را به اين مرتبه ارتقا داده بودند اما امروز اسلامگرايی را سلاح مناسب تری برای مقابله با ارزشهای غربی که همانا ارزشهای عام انسانی هستند تلقی می کنند.
ديگر گروههای تروريستی عمدتا به جنگ با دولت مستقر برای کسب قدرت سياسی يا انتقام گيری می پرداختند اما اسلامگرايان علاوه بر دولتها با جوامع و نهادهای مدنی نيز به جنگ برخاستهاند. تلاش اسلامگرايان برای تحميل انديشه و سبک زندگی خود بر ديگران چه در جوامعی با اکثريت مسلمان و که در جوامعی که مسلمانان اقليت دارند حاکی از اين احساس تکليف بدون توجه به زمينههای اجتماعی است.
عامل دوم خلط ايدههای برتری جويانهی بخشی از غربيان با هراس از اسلامگرايی است. به همين دليل است که اسلامگرايان فضای مناسبی برای تبليغ ايدههای خود بالاخص در ميان اقشار حاشيه نشين (مثل مهاجران) در جوامع غربی يافتهاند. آنها اسلامگرايی را پاسخی به برتری جويیها معرفی می کنند در حالی که اسلامگرايی مبنايی بجز برتری جويی و جاه طلبی بر اساس عقيده و مکتب ندارد.
و عامل سوم مماشات دول غربی با مکاتب و نظامهای اسلامگرا است. حتی برخی از رهبران کليسای انگليکن تا آنجا پيش رفتهاند که صدور حکم در دادگاههای مدنی بريتانيا بر اساس شريعت ميان مسلمانان را به رسميت بشناسند در حالی که برخی از وجوه شريعت در موضوع حضانت و مالکيت و حق کار و تحصيل مشخصا ناقض حقوق زنان است. وقتی بريده شدن سر محکومان دادگاهها در عربستان مورد اعتراض قرار نمی گيرد و قانون آن کشور تلقی می شود طبعا بايد انتظار داشت که شهروندان سعودی يا ديگر شهروندان عرب در سوريه و عراق نيز سر شهروندان غربی را جلوی دوربين از تن آنها جدا کنند.
نشانههای اميد
گردهمايی چند ده هزار نفری برای بزرگداشت اعضای تحريريهی شارل ابدو در پاريس، لندن، و نيويورک در هفتم و هشتم ژانويهی ۲۰۱۵ می تواند آغاز يک حرکت اجتماعی برای ايستادگی در برابر بربريت تام و تمام اسلامگرايان در برخورد با روزنامه نگاران و ديگر پيشگامان طرح و استفاده از آزادیهای فردی و اجتماعی باشد. اين گردهمايیها در مقياسهای ميليونی می تواند اسلامگرايان را از حمله به ستونهای جوامع غربی که آزادی رسانهها يکی از مهم ترين آنهاست بازدارد. سکوت در مقابل اين جنايت هولناک اسلامگرايان را در اعمال ضد بشری خود جسورتر خواهد کرد.
-------------------------------------------------------------------------
نظرات مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست