بیست و هفتم دیماه، یکسال از اجرای «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) میگذرد. افکار عمومی ایران که بخش مهمی از آن امضای «برجام» را جشن گرفت و اجرایی شدن آن را سر آغاز گشایش در زندگی اقتصادی خود به شمار اورد، در یکسالگی این رویداد شور و شوق پیشین خود را از دست داده و خسته و نومید به نظر میرسد.
با توجه به موانع اغلب غافلگیر کنندهای که در راه اجرای «برجام» به وجود آمد و مخاطراتی که بر آینده آن سنگینی میکند، این یاس و خستگی کاملا قابل درک است.
ولی به رغم تردیدهای حاکم بر کارنامه و آینده «برجام»، از داوری شتابزده و احساساتی درباره آن باید پرهیز کرد. دستآوردها و ناکامیهای این توافقنامه را باید با توجه به انبوه پیچیدگیهای موجود در ایران، خاور میانه و جهان بررسی کرد. ایران یکی از بغرنجترین و خطرناکترین گذرگاههای تاریخ معاصر خود را طی میکند. خاورمیانه در آتش بزرگترین تنشهای تاریخ یکصد سال گذشته خود میسوزد. نظام جهانی روابط بین المللی نیز در پی تحولات سیاسی از جمله در اروپا و آمریکا، دچار لرزه شده و بدون بازسازی بنیادهای آن، حفظ امنیت بین المللی به منظور پرهیز از انفجارهای غیر قابل کنترل، غیر ممکن خواهد بود.
«برجام»، بر خلاف آنچه معاندانش در طیفهای گوناگون سیاسی ایران میگویند، «هیاهوی بسیار بر سر هیچ» نیست. و یا بر خلاف آنچه هواداران بیچون و چرای آن انتظار داشتند، نمی تواند چاره ساز دردهای بیشمار ایران باشد. این موافقتنامه برآیند شرایطی است که زیر فشار تحریمهای کمر شکن اقتصادی علیه ایران به وجود آمد و از دل کنشها واکنش ها، هم در درون جمهوری اسلامی و هم در درون قدرتهای تحریم کننده، در پیچ و تاب چانه زنیهای بیشمار میان دو سوی این داد و ستد زاییده شد. دستآوردهای آن انکار ناکردنی است. محدودیتهای آن روشن تر از آفتاب است. آینده آن نیز در هالهای از ابهام است.
اگر «برجام» نبود...
گفتگوهای هستهای میان ایران و گروه «پنج به علاوه یک»، اگر به ثمر نمی رسید، می توانست پیآمدهای بسیار شومی را از لحاظ ژئواستراتژیک برای کشور در بر داشته باشد و امنیت آنرا با تهدیدهای بسیار جدی روبرو کند. بعضی از کشورهای نیرومند منطقه، برای یکسره کردن کار ایران، بر این سناریو حساب میکردند. ولی حتی اگر سناریوی یک جنگ احتمالی در صورت ناکام ماندن گفتگوهای هستهای را کنار بگذاریم، و تنها به عواقب اقتصادی شکست گفتگوها اکتفا کنیم، تردیدی نیست که شدت گرفتن تحریمها به احتمال قریب به یقین می توانست نتایج زیر را به بار آورد:
یک) سقوط صادرات نفتی ایران به سطح دویست تا سیصد هزار بشکه نفت در روز.
دو) سقوط باز هم بیشتر دریافتیهای ارزی کشور و، به تبع آن، اوجگیری مقاومت ناپذیر دلار تا سطح بالای ده هزار تومان.
سه) اوجگیری نرخ تورم به بالای صد در صد.
چهار) قطع بقایای پلهای ارتباطی ایران با خارج در عرصههای مالی، اوجگیری سرسام آور هزینه همه گونه داد و ستد با خارج، فرو ریزی باز هم بیشتر چرخ فعالیت اقتصادی، سقوط نرخ رشد ایران به سطح منفی زیر ده در صد و انبوه تر شد سپاه بیکاران.
پنج) «ونزوئلایی» شدن اقتصاد ایران، با این تفاوت که کشور ونزوئلا در یک منطقه جغرافیایی کم و بیش فاقد تنش قرار دارد، حال آنکه ایران در محاصره وخیمترین آشفتگیهای منطقهای است.
در اردوی مخالفان نظام جمهوری اسلامی کسانی تصور میکنند که شکست گفتگوهای هستهای و فرو رفتن هر چه بیشتر جمهوری اسلامی در گرداب دشواریهای اقتصادی و اجتماعی می توانست زمینه رهایی ایران را از نظام دین سالار و پیشروی آنرا به سوی دموکراسی و پیشرفت فراهم آورد.
این تصور نه تنها زخم دردناک و پایدار تحریم اقتصادی را برای ایران و ایرانیان نادیده میگیرد، بلکه از یاد می برد که شکست گفتگوهای هسته ای، با رادیکالیزه تر کردن هر چه بیشتر فضای درونی و بیرونی جمهوری اسلامی، می توانست به انزوای هر چه بیشتر کشور و استحکام موقعیت تند روترین جناحهای دستگاه حاکمه کشور منجر شود، و زمینه سرکوب باز هم شدید تر جامعه مدنی را در ایران فراهم آورد. تصادفی نیست اگر همین جناحها بیصبرانه چشم به راه شکست گفتگوهای هستهای بودند، و هنوز هم از بیثمر بودن «برجام» سخن میگویند.
دستآوردهای «برجام»
کاملا طبیعی است که کسانی در درون کشور، به دلیل وابستگی به جناح هایی خاص در نظام جمهوری اسلامی، «برجام» را یکسره بیحاصل ارزیابی کنند. در ورای اینان، آنهایی که میگویند «برجام» موافقتنامهای سترون بود و هیج نتیجه مثبتی را برای اقتصاد ایران در بر نداشت، واقعیتهای کشور و روابط بین المللی آنرا به میل خود تعبیر و تفسیر میکنند. طی یک سالی که از اجرای این موافقتنامه میگذرد، «برجام» در شماری از عرصهها توانست فضای تنفس بهتری را برای اقتصاد ایران فراهم بیآورد. به چند نمونه آن اشاره میکنیم :
یک) تولید و صادرات نفت ایران کم و بیش به سطح دوران پیش از تحریمها بازگشته است. حجم صادرات نفت و میعانات گازی ایران در آذر ماه جاری نسبت به دوران تحریم دو برابر شده و به حدود دو میلیون و هشتصد هزار بشکه در روز رسیده است. این رویداد به ایران امکان داد بتواند در رویارویی با عربستان سعودی برای حفظ سهم خود در تولید جهانی نفت، از مواضع استوار تری برخوردار باشد. به علاوه تمامی تحریمهای مربوط به نفتکش ها، از جمله در زمینه بیمه، کم و بیش رفع شده است.
دو) شمارش معکوس برای برگزاری نخستین مناقصه نفت و گاز ایران آغاز شده و ۲۹ کمپانی بزرگ اروپایی و آسیایی برای شرکت در این مناقصه مورد تایید وزارت نفت قرار گرفته اند. اگر این مناقصه، که قرار است تا حدود دو ماه دیگر برگزار بشود، با مشکل غافلگیر کنندهای روبرو نشود، ایران خواهد توانست بخشی از سرمایه و تکنولوژی لازم را برای ترمیم و توسعه منابع گاز و نفتش تامین کند.
سوم) یکی دیگر از پیآمدهای «برجام»، امضای دو قرار داد بسیار مهم برای خرید یکصد و هشتاد هواپیما از کنسرسیوم آمریکایی «ایرباس» و شرکت آمریکایی «بویینگ» است. قرارداد با «بوئینگ» را می توان مهمترین توافق ایران و آمریکا در سالهای بعد از انقلاب اسلامی به شمار آورد. ارزش این قرار داد نزدیک به هفده میلیارد دلار ذکر شده، ولی آنچه بیشتر به آن اهمیت می بخشد، اهمیت «نمادین» (سمبلیک) آن است.
در روابط میان کشور ها، به خصوص آنهایی که سالهای سال با یکدیگر در گیر تنش بوده اند، نمادها اهمیت بسیار زیادی دارند. شرکت همواپیمایی ملی ایران (هما) در دوران پیش از انقلاب با هواپیماهای «بویینگ» به یکی از شرکتهای پیشتاز و بلند آوازه دنیای در حال توسعه در عرصه هوانوردی غیر نظامی بدل شد. این دوران به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و ماجرای گرونگیری در سفارت آمریکا به پایان رسید و از چهار دهه پیش به این سو، معامله مستقیمی میان ایران و شرکت «بویینگ» انجام نگرفته است.
موافقتنامهای که ایران، پس از این دوران طولانی، با «بویینگ» امضا کرده، تنها یک توافق بازرگانی نیست. هواپیمای مسافری یک کالای معمولی نیست که به یک فرایند ساده خرید و فروش ختم شود. «بویینگ»های آمریکایی دوران دراز مدتی از خدمات و لوازم یدکی را در پی دارند و زمینه ملاقاتها و رایزنیهای طولانی ایران با شماری از محافل اقتصادی آمریکایی را فراهم میآورند. اهمیت اصلی قرارداد «بوئینگ» در همین جا است.
موافقتنامهای که ایران، پس از این دوران طولانی، با «بویینگ» امضا کرده، تنها یک توافق بازرگانی نیست. هواپیمای مسافری یک کالای معمولی نیست که به یک فرایند ساده خرید و فروش ختم شود. «بویینگ»های آمریکایی دوران دراز مدتی از خدمات و لوازم یدکی را در پی دارند و زمینه ملاقاتها و رایزنیهای طولانی ایران با شماری از محافل اقتصادی آمریکایی را فراهم میآورند. اهمیت اصلی قرارداد «بوئینگ» در همین جا است.
چهار) «برجام» کاهش هزینه بازرگانی خارجی و مبادلات مالی و نیز امکان دوباره دستیابی به دریافتیهای نفتی را برای ایران به همراه داشت.
پنج) در مجموع امضای «برجام» به بهبود چهره بین المللی ایران به عنوان کشوری برخوردار از تاریخی درخشان و امکانات بالقوه عظیم کمک کرده است. افزایش چشمگیر شمار توریستهای خارجی در ایران، یکی از مهمترین جلوههای این تحول است. پیامد مهم تر آن نگاه تازه سرمایه گذاران خارجی به ایران است. ولی تبدیل این نگاه به یک ابتکار عملی برای سرمایه گذاری در ایران مستلزم شرایط دیگری است که با توجه به محدودیتهای «برجام» و بن بستهای درونی ایران هنوز فراهم نیست.
محدودیتهای «برجام»
کسانی که در راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی، به دلیل عدم شناخت الزامات روابط بین المللی و بدون در نظر گرفتن منافع ملی، ایران را در گرداب تحریمهای کمر شکن بین المللی فرو بردند، مسئولیت بسیار سنگینی را در برابر نسلهای آینده بر دوش دارند. زخم هایی که به دلیل تحریمهای چند سال اخیر بر اقتصاد ایران وارد آمده، تنها با امضای موافقتنامهای به نام «برجام»، یک شبه التیام نمی یابد.
کسانی که در راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی، به دلیل عدم شناخت الزامات روابط بین المللی و بدون در نظر گرفتن منافع ملی، ایران را در گرداب تحریمهای کمر شکن بین المللی فرو بردند، مسئولیت بسیار سنگینی را در برابر نسلهای آینده بر دوش دارند. زخم هایی که به دلیل تحریمهای چند سال اخیر بر اقتصاد ایران وارد آمده، تنها با امضای موافقتنامهای به نام «برجام»، یک شبه التیام نمی یابد.
در پی امضای این موافقتنامه، سطح توقعات درباره پیآمدهای آن به گونهای چشمگیر بالا رفت و این تصور نادرست شکل گرفت که با این رویداد، ایران به گونهای معجزه آسا در مسیری تازه قرار گرفته است. ولی محافل کسب و کار تهران خیلی زود دست از خیالپردازی برداشتند. حدود پنج ماه پیش، «کمیسیون بازار و پول» اتاق بازرگانی ایران در گزارشی هشدار داد که «تا زمان برداشته شدن کامل تحریم ها، در وضعیت خوشبینانه، اقتصاد ایران حد اقل در یک دوره دهساله در گیر پیآمدهای آن خواهد بود.»
تازه «برجام» به معنای «برداشته شدن کامل تحریم ها» نیست. «برجام» تنها به رفع تحریمهای مرتبط با پرونده هستهای ایران (موسوم به تحریمهای ثانویه) مربوط میشود و مفاد آن تاکنون هم از سوی جمهوری اسلامی و هم از سوی کشورهای عضو گروه معروف به «پنج به علاوه یک» محترم شمرده شده است. در عوض آنچه به اندازه کافی مورد توجه محافل اقتصادی داخلی و خارجی قرار نگرفت، مجموعه تحریمهای موسوم به «اولیه» است که در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، در رابطه با مسایلی چون «تروریسم» یا «حقوق بشر»، از سوی آمریکا علیه ایران به اجرا گذاشته شدند.
وجود همین «تحریمهای اولیه» است که به ایران اجازه نمی دهد از ظرفیتهای بالقوه «برجام»، از جمله برای جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی استفاده کند. توضیح این که بلافاصله بعد از فراهم شدن زمینههای امضای «برجام»، دور خیز شرکتهای بزرگ اروپایی و آسیایی برای سرمایه گذاری در ایران آغاز شد و هیاتهای بزرگ اقتصادی برای ورود به این کشور صف کشیدند. اما طولی نکشید که در رویارویی با دشواریهای ناشی از «تحریمهای اولیه»، شورو شوق خارجیها برای ورود به ایران به سردی گرایید.
مهمترین مشکل، خود داری بانکهای بزرگ اروپایی از اعطای خط اعتباری برای طرحهای سرمایه گذاری در ایران است. در پی اعمال جریمههای سنگین از سوی دستگاه قضایی آمریکا علیه چند بانک اروپایی (به ویژه یک جریمه نه میلیارد دلاری علیه بانک فرانسوی بیان پی)، مشارکت در معاملات با ایران برای این بانکها به کابوس بدل شد. ناگفته پیدا است که بدون پشتیبانی بانک ها، سرمایه گذاری در ایران بسیار محدود خواهد شد. همچنین بدون این همکاری کل عملیات وابسته به بازرگانی و سرمایه گذاری از جمله دریافت ضمانتهای بیمهای و بانکی و گشایش اعتبار با دشواری روبرو میشوند.
مهمترین مشکل، خود داری بانکهای بزرگ اروپایی از اعطای خط اعتباری برای طرحهای سرمایه گذاری در ایران است.
از سوی دیگر انجام معاملات دلاری با ایران با موانع فراوان روبرو است. به علاوه مقررات ناظر بر فعالیت بانکهای ایرانی در زمینههای گوناگون از جمله پولشویی، با مقررات بین المللی هماهنگ نیست و این نیز مانعی بزرگ در راه همکاری بانکهای اروپایی با طرحهای سرمایه گذاری در ایران است.
اما مهمترین مانع سرمایه گذاری خارجی در ایران، موضعگیریهای بسیار انتقاد آمیز دونالد ترامپ رییس جمهوری منتخب آمریکا در رابطه با «برجام» است. می توان خوشبین بود و وعده او را در زمینه «پاره کردن برجام» یک شعار صرفا انتخاباتی به شمار آورد که قرار نیست الزاما به سیاست رییس جمهوری آتی آمریکا بدل شود. ولی حتی اگر «پاره کردن برجام» را هم جدی نگیریم، این نکته را نادیده نمی توان گرفت که شماری از همکاران آقای ترامپ از «تجدید نظر» اساسی در این موافقتنامه سخن گفته اند.
هر چه باشد، این ابهام بسیار بزرگ بر «برجام» سنگینی میکند و تا زمانی که سیاست کاخ سفید در مورد این موافقتنامه روشن نشود، ایران نمی تواند به یک کشور جذاب و بیخطر برای سرمایه گذاران خارجی بدل شود.
علاوه بر همه این عوامل بازدارنده، دشواریهای ناشی از ساختارهای حقوقی و سیاسی و اقتصادی ایران را هم باید در نظر گرفت. این خود حدیث دیگری است.
--------------------------------------------------------------------------
یادداشتها و مقالات بیانگر آرای نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.