هاشمی رفسنجانی در حالی درگذشت که موافق و مخالفش هر اندازه با یکدیگر اختلاف داشته باشند بر این متفق اند که او یک "فوق سنگین وزن" در ساختار قدرت جمهوری اسلامی بود.
چنین فوق سنگین وزنی تمام ثقل خود را به کار بسته بود تا لنگر جمهوری اسلامی باشد. با فوت او جمهوری اسلامی، یکی از استوانههای قدرت، یکی از ضربه گیرها خود و یکی از لنگرها را خود را از دست داد.
پیرامون او بحث بسیار است. اما، از هر منظری به او بنگرید او را باید در سه دوران مجزا بررسی کرد: بر قدرت، در قدرت، با قدرت. در پیش از انقلاب اسلامی او برعلیه قدرت بود. پس از انقلاب تا مقطع اعتراضات سال ۸۸ او در قدرت بود و پس از ۸۸ در کنار قدرت بود.
این یادداشت به اختصار به نقش رفسنجانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی می پردازد. از آنجایی که در توان این یادداشت نیست تا شرح جامعی از تاثیرگذاری رفسنجانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته ارائه دهد، ناگزیر به تاثیرگذاری او در پنج "کلان پرونده" جمهوری اسلامی می پردازد که رفسنجانی در تک تک آنها ورود جدی کرده بود. این پنج کلان پرونده عبارتند از سه پرونده تمام و دو پرونده ناتمام به شرح زیر:
الف) پروندههای تمام شده
یکم؛ پایان دادن به جنگ هشت ساله:
آیت الله خمینی گفته بود جنگ اگر ۲۰ سال هم به درازا بکشد ما آماده ایم. او به استناد قران (قاتلوهم حتی لاتکون فتنه) حتی تا آنجا پیش رفت که گفت باید جنگید تا فتنه در عالم نباشد. (این شد شعار رزمندگان در جبهه که می گفتند: جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم)
چنین ریلگذاری خطرناکی، در نتیجه هشت سال راه دیپلماسی را برای اتمام جنگ مسدود کرده بود. او حتی در آخرین ماههای جنگ گفته بود که هر کس در جنگ تردید کند مخالفت با اسلام و رسول الله کرده است.
طرفه حکایتی است که تنها سه ماه پس از آن که رفسنجانی در خرداد ۱۳۶۷ از سوی آیت الله خمینی به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب شد و عملا مسئولیت جنگ رابرعهده گرفت، جمهوری اسلامی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت.
چنین شد که منتقدانش تا امروز او را متهم می کردند که "رفسنجانی آن کسی بود که جام زهر را به خورد امام داد."
دوم؛ معمار نوسازی رابطه با عربستان:
رفسنجانی در خاطراتش به خود عنوان "معمار تجدید رابطه با عربستان" را داده است. هنگامی که او به ریاست جمهوری برگزیده شد، رابطه سیاسی تهران- ریاض به دلیل کشتار حجاج ایرانی در حج خونین (۱۳۶۶) قطع بود. او ریاست کشوری را برعهده داشت که برای "سازندگی" خسارتهای دوران جنگ می بایست روابط خود را با همسایگان بهبود می داد. تنش در روابط تهران – ریاض، روابط تهران با بیشتر پایتختهای عربی و سنی را نیز خراب کرده بود. ناگزیر رابطه با عربستان باید از سر گرفته می شد حتی اگر آیت الله خمینی گفته بود: ما اگر از صدام هم بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت.
این منش عملگرایانه رفسنجانی بود که با پشت پا زدن به چنین شعارهایی، نوسازی رابطه با ریاض را طراحی کرد آن هم به شرحی که دانستناش از خالی از لطف نیست. او در خاطراتش از قرار ملاقاتش با امیر عبدالله (بعدا پادشاه عربستان) در یکی از اجلاسهای سازمان همکاری اسلامی حکایتی دارد که بنا به پروتکل باید ولیعهد عربستان به دیدار رییس جمهور ایران می آمد. اما، رفسنجانی می نویسد که: «يک دفعه آمدند و گفتند: امیر عبدالله نمی آید و او منتظر شماست. آقاي ولايتي گفت: قرارمان اين بود كه ايشان بيايد، الان چه كار كنيم؟ گفتم: برويم، ما نبايد تكبر كنيم و اصل بر حرف زدن است. بلند شديم و به طرف اتاقشان رفتيم، يكک دفعه ديديم كه ملك عبدالله و همراهانش از اتاق به بيرون براي استقبال ما آمدند و گفتند: آمادهايم كه به اتاق شما برويم. اصلا يك دفعه زير و رو شدند. يعني همان حالت "تواضعي" كه نشان داديم، ايشان را به آنجا آورد. در همان اتاق خيلي از معضلاتمان حل شد. آنها مخالف بودند كه اجلاس بعدي در تهران باشد كه حل شد. ...در ادامه دوستي ما خانوادگي هم شد... وي كه براي اجلاس سران به تهران آمده بود، برخلاف عرف ديپلماتيك به اصرار خودش به منزل ما آمد.»
نتیجه چنین رابطه گرمی آن شد که عربستان اجازه داد نمایشگاه کتاب هایی با محتوای شیعه در مناطق شیعه نشین عربستان برگزار گردد و روابط سیاسی- تجاری دو کشور یکی از درخشانترین دورانهای خود را تجربه کند و در نتیجه قیمت نفت رو به فزونی نهد.
سوم؛ واقع نگری در تحریم ها
در حالی که تحریمها فلج کننده هستهای ، فغان محمود بهمنی رییس وقت بانک مرکزی را در آورده و گفته بود که وضع کشور در وضعیت شعب ابی طالب (دوران فشار اقتصادی در صدر اسلام) است، آیت الله خامنهای بلافاصله موضعگیری کرد و گفت ما در شرایط بدر و خیبر (وفور اقتصادی صدر اسلام) هستیم. او می گفت که اولا تحریمها بر ما اثر ندارد و ثانیا تحریمها را دور می زنیم.
اما، در طول مدت آن دورانهای "گزافه سرایی" هرگز چنین مواضعی از رفسنجانی دیده نشد هیچ؛ او در انتخابات ۹۲ راه را برای به قدرت رسیدن حسن روحانی هموار کرد که اینک برجام را دستآورد دولت خود می داند. گو اینکه چراغ سبز مذاکرات هستهای را خامنهای با "نرمش قهرمانانه" داد ولی برجام هرچه باشد ( خوب یا بد) دستپخت دولتی است که رفسنجانی تا روز آخر از او حمایت جانانه کرد.
چنین است که در تحلیل "دلواپسان" باز این رفسنجانی بود که جام زهر را بار دیگر به رهبر خورانده است.
ب) پروندههای نا تمام مانده
چهارم؛ جنگ ناتمام سوریه:
در طول سالها حمایت عملی جمهوری اسلامی از بشار اسد در جنگ داخلی سوریه، رفسنجانی مواضع صریحی در مخالفت با این رویه جمهوی اسلامی ابراز نکرد ولی جسته گریخته به آثار آن بر تخریب رابطه ایران و جهان عرب، ایران و جهان اهل سنت اشاراتی داشته است. از او که کتاب "عبور از بحران" را به تحریر در آورده بود انتظار می رفت نقش موثری در حل این بحران خارجی ایران (جنگ داخلی سوریه) ارائه دهد.
یا رفسنجانی در این بحران فرسایشی راه حلی در دست نداشت یا گوش شنوایی در حاکمیت برای راه حل خود نمی دید تا آن را با آنها در میان گذارد. هر چه بود او در حالی دست از این جهان شست که پیامدهای جنگ داخلی سوریه تمامی معماری او در روابط ایران - عربستان و ایران - عرب را بر باد داده است.
پنجم؛ رابطه با امریکا:
مهمترین بارزه رفسنجانی را باید "عملگرایی" او دانست. مثالهای بسیاری از او می توان برشمرد که دلالت بر فاصله گرفتن او از شعارهای رسمی جمهوری اسلامی دارد. برای مثال در نظامی که برای نزدیک به چهار دهه شعار مرگ بر امریکا سر داده، یک سیاستمدار باید بسیار عملگرا باشد که بر تجدید رابطه با "شیطان بزرگ" باور داشته باشد تا آنجا که این را نه خواست خود بلکه خواست آیت الله خمینی بداند. او خود نقل کرده که:«من در سالهای آخر حیات امام نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است.»
نقل این خاطره در سال ۹۰ (یعنی سالهای پس از ۸۸ که قدرت رفسنجانی رو به افول بود و خامنهای او را "ساکت فتنه" خوانده بود) کافی بود تا ذوب شدگان در ولایت، طوفانی علیه رفسنجانی به پا کنند. به دنبال واکنشهای تندی که این خاطره گویی رفسنجانی برانگیخته بود او کوتاه نیامد و بعدا تاکید کرد که «اگر بحثهایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتما حضرت امام در همان زمان پاسخ من را میدادند.»
هرچه بود اینک مخزن اسرار نظام جمهوری اسلامی چهره در نقاب خاک کشیده و بسیار از ناگفتهها را با خود به خاک سپرده است. اما، دست کم در واپسین سالهای عمرش، پرده از این برداشت که آیت الله خمینی هم چندان بیتمایل به تجدید رابطه با امریکا نبود.
یک ملاحظه و یک نتیجه:
در کارنامه تاثیرگذاری هاشمی رفسنجانی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سخن بسیار است. این یادداشت مختصر به انتخاب پنج کلان پرونده پرداخت که او در تک تک آنها ورود کرده و تلاش هایی از خود به اجرا گذاشته بود اعم از آنکه ورود او منتج به نتیجه شده و یا ناتمام باقی مانده باشد.
اما، اگربخواهیم به نقش رفسنجانی در پرونده هایی بپردازیم که او آشکارا در آنها ورود نکرده، موارد بسیاری می توان مثال آورد که در حوصله این این یادداشت نیست. برای مثال هرگز نقش درخشانی از رفسنجانی در بهبود وضعیت حقوق بشر ایران مشاهده نشد که هیچ؛ نام او دست کم با دو پرونده جنایی گره خورده که در هر دوی آنها از دادگاههای خارجی برای او قرار تعقیب صادر شده بود. این دو پرونده یکی قتل رهبران کرد در رستوران میکنوس در آلمان (۱۹۹۲) و دیگری پرونده انفجار در مرکز یهودیان آرژانتین (موسوم به آمیا ۱۹۹۴) بود.
سخن درباره سیاستمدار فوق سنگین وزن جمهوری از جمله در عرصه سیاست خارجی بسیار است ولی در هر قضاوت و داوری در حق او یک ملاک را نباید نادیده گرفت و آن اینک پیروزی و شکست را در عرصه سیاست "معطوف به نتیجه" ارزیابی می کنند و نه "معطوف به نیت" سیاستمدار.
------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.