لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۶:۲۲

در جستجوی فرهنگ مردم ايران


سریال «سرزمین کهن» که موجب اعتراض بختیاری ها در چند استان ایران شد
سریال «سرزمین کهن» که موجب اعتراض بختیاری ها در چند استان ایران شد
بخشی از يک سريال تلويزيونی، در خانه های ميليون ها ايرانی در چند استان کشور دست به دست می گردد و به موضوع اعتراض تبديل می شود؛ در حالی که هيچ کس در مرکز ايران و در رسانه های سراسری از آن خبر ندارد تا هنگامی که هزاران نفر به عنوان اعتراض به خيابان ها می آيند.
به گفته دست اندر کاران هر ماه ده ها ويديو کليپ موسيقی زير زمينی در ايران ساخته می شود که جوانان مشتری آن هستند اما در هيچ يک از رسانه های رسمی کشور پخش نمی شود. آثاری که ساختن هر يک از آن ها نيازمند مدت ها تمرين يک گروه اهل موسيقی و کارهای تصويری پيشرفته است.
يک چهره شناخته شده در يادداشتی به يک روزنامه تازه تاسيس ( آسمان) توصيه می کند به طيف گسترده ای از جوانان توجه کند که نه در تعريف های رايج اصلاح طلب جا می گيرند نه اصولگرا. او می گويد بيشتر فعالان سياسی از نظر سنی در رده پنجاه سال يا بيش از آن هستند.
بيشترين بيننده های تلويزيونی بيننده ماهواره هايی هستند که از خارج از ايران برنامه های غير سياسی و تفريحی پخش می کنند و تقريبا توجهی به رسانه های داخلی ندارند.
پاره ای از گروه های قومی و مذهبی به ويژه در حاشيه کشور، انتخاب رسانه ها و سبک زندگی خود را با گروه های مرجعی در بيرون از ايران تنظيم می کنند. گروه هايی که رهبران مذهبی يا قومی آنان از آزادی بيان و فعاليت اجتماعی در ايران برخوردار نيستند.
در باره نوع تفريح و گذران اوقات فراغت بسياری از گروه های اجتماعی در بخش های مختلف ايران هيچ گزارش معتبری وجود ندارد. در باره سبک پوشش و رفتار بسياری از جوانان وقتی با خبر می شويم که به موضوعی دردسر ساز برای مديران اجتماعی يا مقام های انتظامی تبديل شده و آن ها در اين مورد هشدار می دهند. اين موارد هم بيشتر مربوط به شهرهای بزرگ است در شهرهای کوچک تر و روستا ها حتی وقتی موضوعی به يک مسئله اجتماعی تبديل می شود هم باخبر نمی شويم.
با وجود همه اين بی خبری ها و تحولاتی که هيچ گزارش و خبری در باره آن ها منتشر نمی شود، همه گروه های مرجع ادعا می کنند که نماينده فرهنگ ايران هستند. رهبران سياسی ايران و امامان جمعه همه به نمايندگی از مردم حرف می زنند و فرهنگ مورد ترويج خود را فرهنگ مردم ايران می دانند. از باورهای مذهبی گرفته تا سنن و رفتارهای اجتماعی. ر

روشنفکران ايرانی از روشنفکران ملی گرا و سکولار تا روشنفکران سکولار و چپ تا روشنفکران ملی مذهبی، در داخل يا خارج از ايران ادعا می کنند که نماينده افکار و باور های مردم ايران هستند اما هيچ نشانی از غلبه و رهبری آنان در محيط اجتماعی و تجليات فرهنگی زندگی روزمره ديده نمی شود. حتی فضای حاکم بر شبکه های اجتماعی مبتنی بر اينترنت بيشتر نشانه تنوع و حتی تفرق فعالان و کاربران است.
پژوهش هايی که عمدتا زير عنوان « مطالعات فرهنگی» طبقه بندی شد و به اين واقعيت توجه کرد که ما به جای روبه رويی با فرهنگ های واحدی که صاحبان قدرت اجتماعی شکل می دادند با نوعی تنوع فرهنگی در سطوح گوناگون روبه رو هستيم.
جامعه ايران در دهه های گذشته به سرعت به سوی تنوع و بخش بخش شدن از نظر اجتماعی رفته است. گسترش رسانه های اختصاصی هر يک از گروه های اجتماعی به موازات تبديل شدن رسانه های بزرگ سراسری به تريبون های تبليغات سياسی و مذهبی دولت، ارتباط متقابل ميان اين جوامع را با رسانه های سراسری دولتی دشوار ساخته است.

اين پديده، يعنی بخش بخش شدن جامعه و تقويت هويت های قومی و مذهبی و نژادی و محلی، در مقابل هويت واحد ملی که برساخته جنبش های فرهنگی و سياسی ناسيوناليستی قرن نوزدهم بود، پديده ای است که در غرب، پس از جنگ جهانی دوم به شدت گسترش يافت و به موضوع بررسی پژوهشگران تبديل شد.

پژوهش هايی که عمدتا زير عنوان « مطالعات فرهنگی» طبقه بندی شد و به اين واقعيت توجه کرد که ما به جای روبه رويی با فرهنگ های واحدی که صاحبان قدرت اجتماعی شکل می دادند با نوعی تنوع فرهنگی در سطوح گوناگون روبه رو هستيم.
ريشه های مطالعه فرهنگ، به معنای رفتار ها و نشانه هايی که دارای معنای جمعی هستند، به توجه جامعه شناسان و پژوهشگران به فرهنگی باز می گشت که در جامعه سرمايه داری و در پی تحولات اجتماعی و تکنولوژيک و از طريق رسانه هايی که بازار مصرف را در اختيار داشتند ترويج می شد. پديده ای که پژوهشگران مکتب فرانکفورت آن را صنعت فرهنگ ناميدند. فرهنگی که صاحبان بازار در امريکا و هاليوود بزرگ ترين مروجان آن بودند.

اما اين هژمونی فرهنگی از دهه شصت و هفتاد ميلادی به تدريج جای خود را به نوعی تنوع فرهنگی تازه داد. تنوعی که در نتيجه گسترش ارتباطات و افزايش مهاجرت و وارد شدن فرهنگ های ساير سرزمين ها و شکل گيری انواع مقاومت فرهنگی در گروه های شهری رخ داد.
در اين دوران، مطالعات فرهنگی در بريتانيا و تحت تاثير توجه فرهنگ شناسانی مانند ريموند ويليامز به نوعی ديسيپلين پژوهشی تبديل شد که به ويژگی های فرهنگی و انواع مشارکت و توليد فرهنگی گروه های مختلف اجتماعی می پرداخت.
مقاومت در برابر جريان های اصلی رسانه ای و فرهنگ هژمونيک يا غالب، نتيجه تفاوت ميان دريافت های مخاطبين فرهنگی و اهداف مورد نظر توليدکنندگان پيام های فرهنگی است.

در طول دهه هشتاد و نود متفکران برجسته ای مانند استوارت هل -که هفته پيش در گذشت- در مرکز مطالعات فرهنگی بِرمينگهام به چارچوب های نظری و روش شناسی ای پرداختند که به ابزاری برای مطالعات تازه در باره فرهنگ جوامع مدرن تبديل شد. يافته های اين پژوهشگران نشان داد که در جامعه مدرن نوعی مقاومت در برابر رهبری فرهنگی صورت می گيرد که از سوی قدرت های مسلط در جامعه و صاحبان اصلی قدرت سياسی و از طريق رسانه های بزرگ، به گروه های مختلف مردم تحميل می شود.
مقاومت در برابر جريان های اصلی رسانه ای و فرهنگ هژمونيک يا غالب، نتيجه تفاوت ميان دريافت های مخاطبين فرهنگی و اهداف مورد نظر توليدکنندگان پيام های فرهنگی است. به اين معنا که مثلا اعضای يک اقليت قومی يا نژادی يا جماعت خاص بر مبنای ارزش های خود، معنايی متفاوت از آنچه توليد کنندگان پيام در يک برنامه تلويزيونی در نظر داشته اند برداشت می کنند.

به اين ترتيب به تعداد گروه های اجتماعی دريافت های متفاوت شکل می گيرد. و به جای تحکيم فرآيند تبعيت از فرهنگ غالب، اشکال متفاوتی از مقاومت فرهنگی شکل می گيرد که جوامع گوناگون را به اقليت های فرهنگی در برابر جريان مسلط تبديل می کند. در نهايت، در پس نشانه های فرهنگی فراگيری که جريان مسلط ترويج می کند و ادعای همه گير بودن آن را دارد، اقليت های فرهنگی مختلف شکل می گيرد. نتيجه اين فرآيند مقاومت فرهنگی اين است که جامعه را به مجموعه ای از اقليت ها تبديل می کند که با جامعه ای که يک اکثريت در برابر يک اقليت دارد متفاوت است. در چنين جامعه ای به جای فرهنگ واحد بايد از فرهنگ های گوناگون سخن گفت و به جای يک جامعه، از جوامع گوناگون.
در اين موقعيت تازه، فرهنگ ايران به نوعی تنوع از نظر زيست محيط فرهنگی رسيده است که درک وضعيت فرهنگی ايران را پيچيده تر می سازد. شرايطی که ديگر نمی توان بر اساس استنباط های کليشه ای از سابقه فرهنگی ايران و سنن اجتماعی ملی يا مذهبی يا مطالعات پيشين آن را توضيح داد. اين تحول چنان سريع و آن چنان دور از چشم پژوهشگران و رسانه ها صورت می گيرد که تقريبا هيچ شناخت دقيقی از آن در دست نيست.
برای ناظرانی که در پی فهم درست مسائل ايران و به ويژه مسايل فرهنگی ايران هستند و مديرانی که درگير مسئوليت تصميم سازی و برنامه ريزی در برای جامعه ايران هستند، ضرورت دارد بيش از هر چيز به موج تازه ای از مطالعات فرهنگی در ايران بينديشند.

از اين رو برای ناظرانی که در پی فهم درست مسائل ايران و به ويژه مسايل فرهنگی ايران هستند و مديرانی که درگير مسئوليت تصميم سازی و برنامه ريزی در برای جامعه ايران هستند، ضرورت دارد بيش از هر چيز به موج تازه ای از مطالعات فرهنگی در ايران بينديشند. تاکنون شاهد سه موج عمده مطالعه و پژوهش فرهنگی در ايران بوده ايم:
نخستين موج مطالعات فرهنگی سازمان يافته در ايران در فاصله سال های ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ و به ويژه پس از گسترش آموزش عالی در ايران شکل گرفت. در اين دوره اگرچه بيشتر پژوهش ها جنبه ادبی يا تاريخی داشت اما به هرحال زمينه های مطالعات باستان شناسانه و توجه به تاريخ های محلی به وجود آمد و رسانه هايی به وجود آمدند که به شرح زندگی فرهنگی در جامعه ايران پرداختند. نخستين اقدامی که بررسی فرهنگ ايران را از روال تحقيقات تاريخی ادبی جدا کرد تاسيس بنگاه مردم شناسی در ۱۳۱۵ بود که با همکاری يک پژوهشگر آلمانی به نام ويليام هاز صورت گرفت. در اين زمان گروهی از برجسته ترين پژوهشگران ايران مانند محمد علی فروغی و غلامرضا رشيد ياسمی و قاسم غنی از مشاوران و دست اندرکاران اين بنگاه بودند.

راه اندازی نشريه خواندنی ها يا « خواندنيها» چنان که در نامنوشته مجله آمده بود، در ۱۳۱۹ توسط علی اصغر اميرانی امکان تازه ای را برای روايت فرهنگ روزمره مردم ايران در اشکال تازه و بازخوانی سنن و آيين های بازمانده از گذشته فراهم کرد.
در دومين موج مطالعات فرهنگی در ايران در دهه های چهل و پنجاه مسير مطالعه فرهنگ مردم يا فرهنگ عامه سازمان و بسط بيشتری يافت. اداره فرهنگ عامه در ۱۳۳۷ شکل گرفت و مجله «هنر و مردم» منتشر شد که سهم مهمی در انتشار تک نگاری ها و گزارش های موردی در مطالعه فرهنگ گوشه گوشه ايران داشت.

اين مطالعات با بنياد نهادن «مرکز ملی پژوهش های مردم شناسی و فرهنگ عامه» توسط وزارت فرهنگ و هنر در ۱۳۵۲ شکل امروزی و سازمان يافته تری پيدا کرد که به افزايش مطالعات تخصصی و انتشار مجله تخصصی« مردم شناسی و فرهنگ عامه» منجر شد.

هم زمان در اين دوران، نوعی مطالعه کل نگرانه فرهنگ ايران شکل گرفت که بيشتر به ارزيابی تاريخی و فلسفی ميراث فرهنگی ايران مايل بود. جلال آل احمد و داريوش شايگان در پی پيشگامانی مانند احمد کسروی و حسن تقی زاده و صادق هدايت به بحث در باره ماهيت فرهنگ و تاريخ ايران و به ويژه مقايسه آن با فرهنگ غرب و شرق پرداختند. اين مسير توسط کسانی مانند علی شريعتی از منظر مذهبی و احمد شاملو و از منظری چپ گرايانه دنبال شد. امااين نوع نگرش توجه را از مطالعه فرهنگ روزمره مردم به مطالعه کل نگرانه و مبنتی بر فلسفه تاريخ چرخاند. مسيری که بعدها به مسير غالب در مباحث دوره انقلاب و دهه های شصت و هفتاد مبدل شد.
يکی ديگر از ويژگی های موج مطالعه فرهنگی در دهه ۴۰ و پنجاه شکل گيری تحقيقات اجتماعی بود که به غنی شدن مطالعات فرهنگی انجاميد. موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعی در ۱۳۳۷ به وجود آمد و موسسه تحقيقات تعاون در ۱۳۴۶ و در نتيجه ادغام آن ها دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به وجود آمد که به مهم ترين مرکز تربيت پژوهشگران برای مطالعات اجتماعی در ايران در سال های بعد تبديل شد.
سومين موج مطالعات فرهنگی در ايران از نيمه دهه هفتاد شکل گرفت. تنوع رسانه ها و فاصله گرفتن از فضای جنگ و بازگشت به زندگی عادی و کاسته شدن از شدت تنش های سياسی، زمينه بيشتری برای توجه به زندگی فرهنگی مردم در بخش های مختلف به وجود آورد و پژوهشگران در دانشگاه ها به اين حوزه پرداختند.
سومين موج مطالعات فرهنگی در ايران از نيمه دهه هفتاد شکل گرفت. تنوع رسانه ها و فاصله گرفتن از فضای جنگ و بازگشت به زندگی عادی و کاسته شدن از شدت تنش های سياسی، زمينه بيشتری برای توجه به زندگی فرهنگی مردم در بخش های مختلف به وجود آورد و پژوهشگران در دانشگاه ها به اين حوزه پرداختند.

به طور مشخص ايجاد گروه مطالعات فرهنگی در دانشگاه علامه طباطبايی در ۱۳۸۰ نخستين گام برای تمايز آکادميک مطالعات فرهنگی در ايران بود. اين مرکز به طور مشخص تحت تاثير ديدگاه های ويليامز و هل و نگاهی شکل گرفت که مرکز تحقيقات بِرمينگهام در بريتانيا بر اساس آن شکل گرفته بود. مطالعات فرهنگی در ايران در اين دوران مورد حمايت دولت محمد خاتمی قرار گرفت و به انتشار گزارش ها و کتاب ها و پژوهش های بسياری در باره فرهنگ روزمره مردم منجر شد. اما اين موج پژوهشی به تدريج با تغيير سياست های دولت تازه يعنی دولت محمود احمدی نژاد و غلبه نگاه رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر ضرورت محدود شدن علوم انسانی در دانشگاه ها از رونق افتاد.
با وجود همه اين گام ها مطالعات فرهنگی در ايران هنوز در دوران آغازين خود به سر می برد. اين در حالی است که تنوع فرهنگی در حال رشد در ايران بدون توسعه مطالعات فرهنگی امکان به دست دادن ارزيابی های معتبر از واقعيت ها و مسير تحولات را روز به روز دشوار تر می سازد. مطالعات فرهنگی در اين معنا بايد تحليل انتقادی همه متون و فرآيندهای عملی تجليات فرهنگی در گوشه گوشه ايران و در همه خرده فرهنگ ها را در چارچوب واقعيت زندگی روزمره دنبال کند تا به شناختی تازه از تحولات فرهنگی امروز در ايران و فهم فرآيندهای متنوع هويت يابی در ميان گروه های گوناگون مردم منجر شود.
XS
SM
MD
LG