لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۰:۰۱

آیا اتحادیه اروپا می‌میرد؟


اعتراض یکی از هواداران اتحادیه اروپا در لندن به برگزیت
اعتراض یکی از هواداران اتحادیه اروپا در لندن به برگزیت

روز شنبه و یک‌شنبه، ۲۵ و ۲۶ ماه مارس، رهبران ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا شصتمین سالروز امضای قرارداد رم را، که «جامعه اقتصادی اروپا» را به وجود آورد، در پایتخت ایتالیا برگزار می‌کنند.

از «اروپای کوچک» تا «اتحادیه اروپا»

پایه گذاران اروپای متحد شش کشور بودند، آلمان و فرانسه و ایتالیا و هلند و بلژیک و لوگزامبورگ، که به «اروپای کوچک» شهرت یافتند. چند سالی پس از این رویداد، «اروپای کوچک» شمار زیادی از همسایگان را به سوی خود کشید، از انگلستان و ایرلند و دانمارک در ۱۹۷۳ گرفته تا یونان و اسپانیا و پرتغال در سال‌های ۱۹۸۰ و سر انجام شمار زیادی از کشور‌های اروپای مرکزی و خاوری بعد از فروریزی دیوار برلن. در این فاصله، و یا دقیق تر بگوییم بعد از قرار داد «ماستریخت» در ۱۹۹۲، «جامعه اقتصادی اروپا» جای خود را به «اتحادیه اروپا» سپرد.

کوتاه سخن آنکه نهاد بر آمده در نخستین دهه بعد از فاجعه جنگ جهانی دوم به درختی بلند قامت بدل شد با ۲۸ شاخه، پانصد میلیون نفر جمعیت، بزرگ‌ترین سهم در تولید ناخالص داخلی جهان و بالاترین نقش در بازرگانی بین المللی.

با این همه امروز، بعد از شصت سال، این درخت تنومند حال و روز چندان خوشی ندارد، به ویژه از آن رو که یکی از بیست و هشت شاخه آن، که از قضا در زمره استوار‌ترین آنها است، به جدایی روی آورده است : برای نخستین بار در تاریخ بنای اروپای مشترک، فرآیند «برگزیت» (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) راه را بر یک عقب گرد تاریخی گشوده است.

کوتاه سخن آنکه نهاد بر آمده در نخستین دهه بعد از فاجعه جنگ جهانی دوم به درختی بلند قامت بدل شد با ۲۹ شاخه، پانصد میلیون نفر جمعیت، بزرگ‌ترین سهم در تولید ناخالص داخلی جهان و بالاترین نقش در بازرگانی بین المللی.

وضع چندان وخیم نمی بود اگر وسوسه خروج از اتحادیه اروپا تنها دامن بریتانیایی‌ها را میگرفت. مشکل در آنجا است که در میان دیگر ملت‌های عضو اتحادیه اروپا، گرایش‌های سیاسی بسیار نیرومندی، عمدتا در طیف‌های راست و چپ افراطی، فروپاشی اتحادیه اروپا را در زمره هدف‌های مرکزی خود قرار داده اند. شگفت آنکه این گرایش ها، که برای انگلستان کف میزنند و به کین توزی علیه وحدت اروپا بر خاسته اند، در فرانسه و هلند و ایتالیا، که خود در زمره پایه گذاران وحدت اروپا هستند، از موقعیتی بسیار نیرومند برخوردارند.

چرا اروپای متحد دیگر آن رویایی نیست که میلیون‌ها اروپایی را مجذوب خویش میکرد و برای بسیاری از مردمان در دیگر قاره‌های نیز نماد تلاش برای ساختن صلح و پیشرفت بر ویرانه‌های جنگ و ویرانی بود؟ چرا دشمنی با وحدت اروپا امروز این همه هوادار دارد و بخش مهمی از افکار عمومی اروپا نیز نسبت به این دشمنی بی‌تفاوتی در پیش گرفته اند؟

در آرزوی ایالات متحده اروپا

طی قرن‌های گذشته، کشور گشایان زیادی تلاش کردند ملت‌های مختلف اروپایی را در در درون یک مجموعه بزرگ گرد آورند، از شارلمانی در قرن هشتم میلادی تا ناپلئون بناپارت در قرن نوزدهم و آدولف هیتلر در قرن بیستم.

به دور از این کشورگشایان، شماری از اندیشمندان و بزرگان ادبی برای نجات مردمان اروپا از جنگ‌های خانمانسوز، فکر وحدت اروپا را پیش کشیدند. در میان اینان، ویکتور هوگوی فرانسوی با طرح «ایالات متحده اروپا»، در قرن نوزدهم پیشتازهمگان بود.

فکر دستیابی به «ایالات متحده اروپا» امروز همچنان آرزوی بزرگ بخش بزرگی از فرهیختگان اروپا است. ایرانیانی که بخواهند به اهمیت و جاذبه این فکر پی ببرند، باید با تاریخ خونین اروپا در سه قرن گذشته، وبه خصوص در قرن بیستم میلادی، آشنا شوند. در فاصله سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸، میلیون‌ها جوان آلمانی و فرانسوی و کشور‌های مجاور آنها، بی‌آنکه همدیگر را بشناسند و از یکدیگر کینه شخصی در دل داشته باشند، تنها به نام ناسیونالیسم کور و با صدای طبل و شیپور به قربانگاه فرستاده شدند و به خاک و خون در غلطیدند. نظام‌های خونین قرن بیستم، از جمله فاشیسم و نازیسم و کمونیسم، از دل همین جهنم بیرون آمدند.

بیست و یک سال بعد از این فاجعه، که قرار بود آخرین بلاهت اروپاییان باشد، جنگ جهانی دوم آغاز شد و بار دیگر ده‌های میلیون قربانی گرفت.

در پی این دو مصیبت بزرگ، اروپاییان غربی به این نتیجه رسیدند که تمدن آنها در خطر نابودی است و باید به فکر چاره بود. مشکل بزرگ، یافتن راه مصالحه میان دو ناسیونالیسم آلمانی و فرانسوی بود که طی مدت زمانی کم و بیش کوتاه سه جنگ مخوف (۱۸۷۱، ۱۹۱۴ و ۱۹۳۹) را به راه انداختند که دو تای آخری دنیا را تا لبه پرتگاه نابودی پیش برد.

چه باید کرد؟ بنیانگذاران وحدت اروپا چاره کار را در آن دانستند که برای جلوگیری از بازگشت جنگ، راه‌های عملی جستجو کنند. نخستین گام، انعقاد قرار دادی بود زیر عنوان «اتحادیه اروپایی زغال و فولاد» در سال ۱۹۵۲ با شرکت شش کشور آلمان و فرانسه و ایتالیا و هلند و لوگزامبورگ و بلژیک. ولی در اصل هدف آن بود که زغال و فولاد، دو ماده اصلی برای صنایع جنگی آن دوران، از زیر سلطه مطلق کشور‌ها (عمدتا آلمان و فرانسه) بیرون بیاید و زیر نظارت مشترک قرار بگیرد.

گام بعدی آن بود که از راه ایجاد یک اتحادیه گمرکی واحد، مبادلات بازرگانی میان کشور‌های عضو (در اصل آلمان و فرانسه) آنقدر افزایش یابد که جنگ در میان مردم این منطقه غیر ممکن بشود. این هدف با امضای قرار داد ۲۵ مارس ۱۹۵۷ رم، که امروز شصت سال از امضای آن میگذرد، تامین شد.

از آن تاریخ تا به امروز «جامعه اقتصادی اروپا» راه درازی را پشت سر گذاشته است، زیرا نه تنها بیست و یک کشور بر شمار آعضای آن افزوده شده، بلکه ماهیت آن نیز تحول یافته و از اتحادیه گمرکی به بازارمشترک و سپس به اتحادیه اقتصادی و پولی بدل شده، زیرا نوزده کشور آن داوطلبانه از پول ملی خود صرفنظر کرده و «یورو» را به عنوان پول مشترک پذیرفته اند.

از راه طی شده در شصت سال گذشته چه به دست آمده است؟ مهم‌ترین دستآورد این شصت سال، صلح و امنیت منطقه‌ای است که ارزشمند‌ترین نعمت‌ها است. در نیمه اول قرن بیستم، سربازان تا دندان مسلح مرز‌ها را می پاییدند. جوانان به روی هم سر نیزه میکشیدند و خاک دشت‌ها و جنگل‌ها در این منطقه بحران زده غرق در خون بود. اگر به مناطق شرقی فرانسه بروید (فاصله میان پاریس و مرز آلمان) ، گورستان هایی را با صد‌ها هزار گور بر جای مانده از آن دوران خواهید دید، با اسامی جوانانی که به نام ناسیونالیسم کور در راه ایدئولوژی‌های ملی گرایانه و نژاد پرستانه به خاک افتادند.

بزرگ‌ترین دستاورد

بزرگ‌ترین دستاورد اروپای مشترک، جلوگیری از تکرار این جنایات جمعی است. انسان‌ها اگر به غرایز کور خود رها بشوند، به نام ملت و نژاد و مذهب و عقیده خون میریزند. امروز میلیون‌ها جوان آلمانی و ایتالیایی و لهستانی و اسپانیولی، بدون نیاز به پاسپورت، آزادانه از یک پایتخت اروپا به پایتخت دیگر میروند، از دانشگاه یک کشور عضو اتحادیه در دانشگاه یک کشور دیگر ثبت نام میکنند، یک شب را تا صبح در کلوب‌های شبانه برلن به روز میرسانند و روز دیگر رهسپار پلاژ‌های بارسلونا میشوند. آنها، بدون ترس از ناسیونالیست‌ها و کمونیست‌ها و اربابان مذاهب، جوانی میکنند. و این بزرگ‌ترین نعمتی است که اروپای واحد به آنها ارزانی داشته است.

با توجه به نعمت برخورداری از صلح، همراه با آزادی و حکومت قانون در کشور‌های عضو اتحادیه و نورم‌های بسیار مهم بهداشتی و امنیتی و زیست محیطی که از آن برخوردارند، اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که اتحادیه اروپا یکی از مهم‌ترین دستآورد‌های تمدن انسانی است. ولی تنها به دستآورد نمی توان اتکا کرد. اتحادیه اروپا تابع «تئوری دوچرخه» است. یا باید با پا زدن جلو برود و یا می افتد. و شوربختانه باید گفت که در اروپای کنونی دیگر از پا زدن خبری نیست.

با توجه به نعمت برخورداری از صلح، همراه با آزادی و حکومت قانون در کشور‌های عضو اتحادیه و نورم‌های بسیار مهم بهداشتی و امنیتی و زیست محیطی که از آن برخوردارند، اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که اتحادیه اروپا یکی از مهم‌ترین دستآورد‌های تمدن انسانی است.

ولی تنها به دستاورد نمی توان اتکا کرد. اتحادیه اروپا تابع «تئوری دوچرخه» است. یا باید با پا زدن جلو برود و یا می افتد. و شوربختانه باید گفت که در اروپای کنونی دیگر از پا زدن خبری نیست.

در شصت سالگی خود، اتحادیه اروپا حال و روز خوشی ندارد. شماری از اقتصاد‌های اروپا سال‌ها است که با نرخ بیکاری ده در صد و حتی بالا تر دست به گریبانند. جوانان اروپایی خاطره جنگ‌ها را از یاد برده اند، اما می بینند که اتحادیه به نیاز‌های امروزی آنها پاسخ نمیدهد. نهاد‌های رهبری اتحادیه اروپا، و به ویژه دستگاه اجرایی آن که در بروکسل مستقر است، در دام یک دیوانسالاری سنگین گرفتار است و نتوانسته است واقعا به شهروندان اروپایی نزدیک بشود.

از سوی دیگر در رویارویی با چالش‌های مهمی چون مدیریت سیل مهاجران و یا مقابله با خطر تروریسم، اتحادیه اروپا سخت ناتوان به نظر میرسد. اتحادیه در گفتگو‌های مربوط به پرونده هسته‌ای ایران فعالانه شرکت کرد، ولی در بسیاری دیگر از بحران‌های جهانی، از جمله آنچه امروز در خاورمیانه میگذرد، حضور ندارد.

تصمیم بریتانیا ضربه دیگری بود که بر اروپا وارد آمد. این ضربه از آن رو سهمگین تر به نظر میرسد که دونالد ترامپ، ریس جمهوری آمریکا نیز، از اقدام بریتانیا حمایت کرده و از دیگر کشور‌های اروپایی خواسته است راه جدایی را انتخاب کنند.

مخالفان اتحادیه اروپا چه میگویند؟ حرفشان این است که می خواهند به «چاردیواری اختیاری» بازگردند، دوست ندارند آقا بالا سر داشته باشند، آرزو دارند با رها شدن از دستوارات نهاد‌های مستقل در بروکسل، دروازه‌های خود را ببندند و از شر کالا‌های خارجی و مهاجران در امان بمانند، دوست دارند به جای یورو پول ملی خودشان را داشته باشند و آنرا هر طور که دوست دارند اداره کنند...

در فرانسه، یکی از دو موتور محرکه اصلی اروپا، حزب ضد اروپایی «جبهه ملی» عملا به مهم‌ترین تشکل سیاسی کشور بدل شده و خروج از اتحادیه و منطقه یورو و بازگشت به پول ملی را پیشنهاد میکند. این حزب در حال حاضر شانس دستیابی به ریاست جمهوری را ندارد، ولی تا چند سال دیگر این امکان به هیچوجه منتفی نیست. کشور‌های دیگری، در درون اتحادیه اروپا، در وضعیتی کم و بیش مشابه به سر می برند.

مخالفان اتحادیه اروپا چه میگویند؟ حرفشان این است که می خواهند به «چاردیواری اختیاری» بازگردند، دوست ندارند آقا بالا سر داشته باشند، آرزو دارند با رها شدن از دستوارات نهاد‌های مستقل در بروکسل، دروازه‌های خود را ببندند و از شر کالا‌های خارجی و مهاجران در امان بمانند، دوست دارند به جای یورو پول ملی خودشان را داشته باشند و آنرا هر طور که دوست دارند اداره کنند...

این‌ها مهم‌ترین مطالبات احزاب و جریان هایی است که می خواهند به تجربه اروپای واحد پایان بدهند. اتحادیه اروپا بدون تردید بی‌عیب نیست و به بعضی از ضعف‌های آن در بالا اشاره شد. ولی راه چاره اصلاح این معایب است نه دور ریختن اتحادیه اروپا.

اگر اتحادیه اروپا متلاشی بشود، ما شاهد پیدایش قدرت‌های کوچکی خواهیم بود که در برابر غول هایی چون آمریکا و چین و هند وزنه‌ای به حساب نخواهند آمد. آیا فرانسوی‌ها بار دیگر در مرز‌های خود از آلمانی‌ها پاسپورت و ویزا درخواست خواهند کرد؟ آیا جنگ‌های پولی و بازرگانی بار دیگر در اروپا زبانه خواهد کشید؟ و آیا بخش مهمی از ثروت این منطقه بار دیگر به پای رقابت‌های تسلیحاتی ریخته خواهد شد؟

آیا اتحادیه اروپا، که آن همه امید بدان بسته شده بود، خواهد مرد؟

XS
SM
MD
LG