مجموعههای متکثر و متنوعی از سیاستهای فرهنگی با مدعیات بزرگ و تعابیر کلی و مبهم مثل ابتنای استراتژیهای فرهنگی بر فطرت و خلیفةاللهی انسان و ارزشهای معنوی در جمهوری اسلامی تهیه شده است. شورای انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی مجموعهای از این سیاستها را تدوین کردهاند. آنچه در این سیاستها متوجه به تنوع و گشایش و تکثر فرهنگی بوده (مثل گسترش روحيه نقد و انتقادپذيری و حمايت از حقوق فردی و اجتماعی، پاسداری از حريت و امنيت انسان، ترويج روحيه قيام به قسط ) مورد اجرا واقع نشده و آنچه مبتنی بر گفتمان تک صدایی، مرد سالاری و اقتدارگرایی و به حاشیه راندن فرهنگ ایرانی بوده به تمامی به اجرا گذاشته شده است.
عناوینی مثل توسعه و اعتلای تبليغات فرهنگی و هنری، تحكيم وحدت ملی و دينی، تقويت شخصيت و جايگاه واقعی زن مسلمان به عنوان مادر پوشش دهنده سیاستهای اسلامگرایانه، مردسالارانه و اقتدارگرایانه در حوزه فرهنگ و هنر بودهاند.
اهداف فرهنگی ذکر شده در مقدمه این مجموعه سیاستها، کلی گوییهایی هستند که قابل ترجمه به هر سیاستی می توانند باشند مثل استقلال فرهنگی، به کمال رسیدن قوای خلاقه، آراسته شدن به فضائل اخلاقی و درک مقتضیات زمانه. کدام دسته از سیاستگذاران عالم منکر این امور هستند؟ سیاستهایی متناقض با سیاستهای موجود فرهنگی در ایران را نیز میتوان بر همین اهداف استوار کرد. اما سیاستهایی که در عمل در پیش گرفته شدهاند نه مورد تصریح و نه مورد نقادی در فضای عمومی واقع شدهاند. این سیاستها کدامند؟
تقلیل فرهنگ به تبلیغات
هرگاه از فرهنگ در ادبیات حاکمان جمهوری اسلامی یاد میشود مراد از آن تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک و نوعی پوشش برای فعالیتهای امنیتی است. هم روحانیت و هم نظامیان دارای قدرت در ایران به فرهنگ چنین نگاهی دارند. روحانیون اصولا به عنوان مبلغ تربیت میشوند و نظامیان نیز تبلیغات و جنگ روانی را بخشی عمده از فعالیت نظامی خود تلقی میکنند. بخش عمدهای از بودجههای فرهنگی صرف صنعت دولتی تظاهرات و گرد آوردن مخاطب برای سخنرانیهای مقامات حکومتی با هدف خنثی کردن انتقادات و اطلاع رسانی مخالفان میشود.
هر اثر فرهنگی که در آن به نحوی ایدئولوژی اسلامگرایی تبلیغ نشده باشد نه تنها در تولید و توزیع و انتشار با مشکل مواجه میشود بلکه اصولا نام اثر فرهنگی به خود نمیگیرد و در امتیازات حکومتی برای بخش فرهنگ شراکتی پیدا نمیکند. دستگاههای دولتی و حکومتی فرهنگی در ایران صرفا به فعالیتهای تبلیغاتی مشغولند. دستگاههای نظامی و امنیتی نیز فعالیتهای خود را عمدتا فرهنگی میدانند. به عنوان نمونه کانونهای فرهنگی و هنری مساجد که عمدتا توسط نیروهای بسیجی و روحانیت اداره میشوند بیشتر کارکرد نظامی و امنیتی دارند تا فرهنگی.
تولید دولتی کالاها و خدمات فرهنگی
سالانه هزاران میلیارد تومان در بخش فرهنگ کشور توسط دولت هزینه میشود. سیاست دولت تولید در بخش دولتی و توسط خودیها (بخش شبه دولتی) است. از این جهت در واقع بخش خصوصی نمیتواند در حوزه فرهنگ پا گرفته و با قدرت و قوت به کارش ادامه دهد. تولیدات دولتی نیز در اکثر موارد نه آن چنان جذابند که مردم را به خود جذب کنند و نه آن چنان موفق که سرمایه هزینه شده را برگردانند. تولید دولتی انحصاری چاه ویلی است برای دور ریختن سرمایه ها به اسم هزینه شدن در بخش فرهنگ.
تقلیل علم به ایدئولوژی
مقابله حکومت با علوم انسانی و اجتماعی بدانجا بازمیگردد که این علوم نه تنها مقوم ایدئولوژی حکومت یعنی اسلامگرایی نیستند بلکه منتقد آنند. جمهوری اسلامی علم را مساوی با ایدئولوژی (مثل فقه یا کلام یا اسلامیزه شده علوم انسانی و اجتماعی) یا در خدمت ایدئولوژی (تکنولوژی هستهای یا علم کامپیوتر در خدمت نظام) میخواهد. فراتر از آین، دانشمندان همه بیدین و غرب زده خواهند بود و باید مورد تصفیه و اخراج قرار گیرند. سیستم گزینش برای جلوگیری از ورود اساتید و محققانی است که به تساوی علم و ایدئولوژی یا علم در خدمت ایدئولوژی باور ندارند.
جریان انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاهها که به تصفیه گسترده اساتید و دانشجویان انجامیده است و هنوز ادامه دارد چهره دیگری از نگاه ایدئولوژیک به علم و دانشگاه است. در جریان این گونه حرکتها تلاش شد دانشگاهها به حیاط خلوت حکومت و دانشجویان و اساتید به بخشی از دستگاه تبلیغاتی حکومت تبدیل شوند که نتیجه موفقی را برای آن در بر نداشته است.
مردسالاری
سیاست جدی جمهوری اسلامی حذف زنان از عرصه تولید و عرضه و توزیع کالاها و خدمات فرهنگی است. زنان در بسیاری از حوزهها مثل موسیقی اصولا محذوفند. مشاغل مدیریت فرهنگی و تهیه کنندگی و هدایت گری امور فرهنگی و هنری تقریبا به طور کامل در اختیار مردان است. زنان تنها در مواردی به شکل ابزاری حضور پیدا میکنند (مثل خواندن اخبار تلویزیون) تا برای جامعه ایران چادر و اطاعت و نقش مورد نظر روحانیت و نیروهای مکتبی برای زنان تبلیغ شود و به دنیا نیز گفته شود که زنان در جامعه ایران حضور اجتماعی دارند.
فرهنگ مرگ
نظام جمهوری اسلامی همواره به تبلیغ فرهنگ مرگ پرداخته است تا ۱) سطح انتظارات رفاهی جامعه کاش پیدا کند، ۲) دستورات دینی بواسطه ترس از روز قیامت اجرا شوند («باید در جامعه از طریق روحانیون فرهنگ مرگ ترویج پیدا کند تا فرهنگ اقتصادی زکات نیز صورت پذیرد»، واعظ موسوی، رئیس ستاد اقامه نماز کشور، تابناک، ۱۸ آذر ۱۳۸۸)، ۳) جنایات رژیم که هزاران نفر را به قبرستانها روانه کرده به راحتی تحمل شود و ارزش جان انسانها کاهش پیدا کند، و ۴) فضای تاریک و سیاه جامعه عادی تلقی شود.
جذب در بلوک اقتدارگرا
بنا به گفته معاون دانشجویی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در دولت احمدی نژاد «رشته های زبان و ادبیات چینی و روسی و مترجمی این زبانها نسبت به سایر رشته های علوم انسانی در اولویت وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برای بورسیه دانشجویان کشور قرار دارند.» (الف، ۱۹ دی ۱۳۸۸) این اولویت ناشی از سیاست نگاه به دنیای اقتدارگرایی در برابر نگاه به دنیای دمکراسی و فرهنگ و تمدن غربی ناشی میشود. حکومت اقتدارگرای نظامی گرا با سیاستهای فرهنگی در دوران کمونیستی در اروپای شرقی و شوروی سابق و نیز سیاستهای فرهنگی در چین کاملا هویت یابی میکند و همواره تلاش شده از آن حکومتها الگو گیری شود.
نتیجه سیاستهای موجود تضعیف بنیههای فرهنگی جامعه، اختلال در انتقال میراث فرهنگی به نسلهای بعد، تخریب روحیه شادی و نشاط در جامعه، تضعیف صنعت گردشگری، تضعیف نقش زنان در حوزه عمومی و مدیریت جامعه، کاهش تولیدات فرهنگی و هنری مورد توجه جامعه، و تضعیف نهاد دانشگاه و اختلال در کارکردهای معمول ان بوده است.
----------------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست.
عناوینی مثل توسعه و اعتلای تبليغات فرهنگی و هنری، تحكيم وحدت ملی و دينی، تقويت شخصيت و جايگاه واقعی زن مسلمان به عنوان مادر پوشش دهنده سیاستهای اسلامگرایانه، مردسالارانه و اقتدارگرایانه در حوزه فرهنگ و هنر بودهاند.
از همین مجموعه، همین قلم:
تقلیل فرهنگ به تبلیغات
هرگاه از فرهنگ در ادبیات حاکمان جمهوری اسلامی یاد میشود مراد از آن تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک و نوعی پوشش برای فعالیتهای امنیتی است. هم روحانیت و هم نظامیان دارای قدرت در ایران به فرهنگ چنین نگاهی دارند. روحانیون اصولا به عنوان مبلغ تربیت میشوند و نظامیان نیز تبلیغات و جنگ روانی را بخشی عمده از فعالیت نظامی خود تلقی میکنند. بخش عمدهای از بودجههای فرهنگی صرف صنعت دولتی تظاهرات و گرد آوردن مخاطب برای سخنرانیهای مقامات حکومتی با هدف خنثی کردن انتقادات و اطلاع رسانی مخالفان میشود.
هر اثر فرهنگی که در آن به نحوی ایدئولوژی اسلامگرایی تبلیغ نشده باشد نه تنها در تولید و توزیع و انتشار با مشکل مواجه میشود بلکه اصولا نام اثر فرهنگی به خود نمیگیرد و در امتیازات حکومتی برای بخش فرهنگ شراکتی پیدا نمیکند. دستگاههای دولتی و حکومتی فرهنگی در ایران صرفا به فعالیتهای تبلیغاتی مشغولند. دستگاههای نظامی و امنیتی نیز فعالیتهای خود را عمدتا فرهنگی میدانند. به عنوان نمونه کانونهای فرهنگی و هنری مساجد که عمدتا توسط نیروهای بسیجی و روحانیت اداره میشوند بیشتر کارکرد نظامی و امنیتی دارند تا فرهنگی.
تولید دولتی کالاها و خدمات فرهنگی
سالانه هزاران میلیارد تومان در بخش فرهنگ کشور توسط دولت هزینه میشود. سیاست دولت تولید در بخش دولتی و توسط خودیها (بخش شبه دولتی) است. از این جهت در واقع بخش خصوصی نمیتواند در حوزه فرهنگ پا گرفته و با قدرت و قوت به کارش ادامه دهد. تولیدات دولتی نیز در اکثر موارد نه آن چنان جذابند که مردم را به خود جذب کنند و نه آن چنان موفق که سرمایه هزینه شده را برگردانند. تولید دولتی انحصاری چاه ویلی است برای دور ریختن سرمایه ها به اسم هزینه شدن در بخش فرهنگ.
تقلیل علم به ایدئولوژی
مقابله حکومت با علوم انسانی و اجتماعی بدانجا بازمیگردد که این علوم نه تنها مقوم ایدئولوژی حکومت یعنی اسلامگرایی نیستند بلکه منتقد آنند. جمهوری اسلامی علم را مساوی با ایدئولوژی (مثل فقه یا کلام یا اسلامیزه شده علوم انسانی و اجتماعی) یا در خدمت ایدئولوژی (تکنولوژی هستهای یا علم کامپیوتر در خدمت نظام) میخواهد. فراتر از آین، دانشمندان همه بیدین و غرب زده خواهند بود و باید مورد تصفیه و اخراج قرار گیرند. سیستم گزینش برای جلوگیری از ورود اساتید و محققانی است که به تساوی علم و ایدئولوژی یا علم در خدمت ایدئولوژی باور ندارند.
جریان انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاهها که به تصفیه گسترده اساتید و دانشجویان انجامیده است و هنوز ادامه دارد چهره دیگری از نگاه ایدئولوژیک به علم و دانشگاه است. در جریان این گونه حرکتها تلاش شد دانشگاهها به حیاط خلوت حکومت و دانشجویان و اساتید به بخشی از دستگاه تبلیغاتی حکومت تبدیل شوند که نتیجه موفقی را برای آن در بر نداشته است.
مردسالاری
سیاست جدی جمهوری اسلامی حذف زنان از عرصه تولید و عرضه و توزیع کالاها و خدمات فرهنگی است. زنان در بسیاری از حوزهها مثل موسیقی اصولا محذوفند. مشاغل مدیریت فرهنگی و تهیه کنندگی و هدایت گری امور فرهنگی و هنری تقریبا به طور کامل در اختیار مردان است. زنان تنها در مواردی به شکل ابزاری حضور پیدا میکنند (مثل خواندن اخبار تلویزیون) تا برای جامعه ایران چادر و اطاعت و نقش مورد نظر روحانیت و نیروهای مکتبی برای زنان تبلیغ شود و به دنیا نیز گفته شود که زنان در جامعه ایران حضور اجتماعی دارند.
فرهنگ مرگ
نظام جمهوری اسلامی همواره به تبلیغ فرهنگ مرگ پرداخته است تا ۱) سطح انتظارات رفاهی جامعه کاش پیدا کند، ۲) دستورات دینی بواسطه ترس از روز قیامت اجرا شوند («باید در جامعه از طریق روحانیون فرهنگ مرگ ترویج پیدا کند تا فرهنگ اقتصادی زکات نیز صورت پذیرد»، واعظ موسوی، رئیس ستاد اقامه نماز کشور، تابناک، ۱۸ آذر ۱۳۸۸)، ۳) جنایات رژیم که هزاران نفر را به قبرستانها روانه کرده به راحتی تحمل شود و ارزش جان انسانها کاهش پیدا کند، و ۴) فضای تاریک و سیاه جامعه عادی تلقی شود.
جذب در بلوک اقتدارگرا
بنا به گفته معاون دانشجویی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در دولت احمدی نژاد «رشته های زبان و ادبیات چینی و روسی و مترجمی این زبانها نسبت به سایر رشته های علوم انسانی در اولویت وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برای بورسیه دانشجویان کشور قرار دارند.» (الف، ۱۹ دی ۱۳۸۸) این اولویت ناشی از سیاست نگاه به دنیای اقتدارگرایی در برابر نگاه به دنیای دمکراسی و فرهنگ و تمدن غربی ناشی میشود. حکومت اقتدارگرای نظامی گرا با سیاستهای فرهنگی در دوران کمونیستی در اروپای شرقی و شوروی سابق و نیز سیاستهای فرهنگی در چین کاملا هویت یابی میکند و همواره تلاش شده از آن حکومتها الگو گیری شود.
نتیجه سیاستهای موجود تضعیف بنیههای فرهنگی جامعه، اختلال در انتقال میراث فرهنگی به نسلهای بعد، تخریب روحیه شادی و نشاط در جامعه، تضعیف صنعت گردشگری، تضعیف نقش زنان در حوزه عمومی و مدیریت جامعه، کاهش تولیدات فرهنگی و هنری مورد توجه جامعه، و تضعیف نهاد دانشگاه و اختلال در کارکردهای معمول ان بوده است.
----------------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست.