آغاز اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران در خرداد ماه امسال، جبهه بندیهای تازهای را چه در سطح ملی وچه در سطح جهانی به دنبال داشته است.
بازتاب این جبهه گیریها و تغییر حد و مرزها در شعارهایی دیده شد که در خیابانهای تهران و در مخالفت با شعارهای دولتی طنین انداز شد، آن هنگامیکه در پاسخ به شعارهای مرگ بر آمریکا، مردم معترض شعار میدادند مرگ بر روسیه و مرگ بر چین....
اما چرا مرگ بر چین؟
منطقیترین و ساده ترین پاسخ به این پرسش این است که مردم معترض اکنون هر دوست دولت جمهوری اسلامی را دشمن خود و شاید هر دشمن جمهوری اسلامی را دوست خود به حساب میآورند.
جمهوری خلق چین یکی از مهمترین متحدان سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در جهان است. این اتحاد در زمینههای زیادی خود را نشان میدهد ، چه در زمینه برنامههای هسته ای ایران، آنجا که چین از تحریمهای سازمان ملل علیه ایران جلوگیری میکند. و چه در زمینه اقتصادی که امروز، ایران به بازار بزرگ کالاهای چینی در خاورمیانه تبدیل شده است و چین هم یکی از بزرگترین خریداران نفت ایران است.
اکنون بازار ایران میدان عرضه بی حد و حساب کالاهای چینی شده است که نتیجه این سیاست، ورشکستگی صدها واحد تولیدی است که به دلیل یارانههای پنهانی که دولت جمهوری اسلامی به واردات میدهد و کالاهای چین به طور ارزان به بازارهای ایران سرازیر است، توان رقابت را از کالاهای ساخت ایران گرفته است.
در کنار منافع سیاسی و اقصادی، همگونی سیاسی دو نظام هم این دو حکومت را در کنار همدیگر قرار داده است. برای بررسی روابط ایران و چین پای صحبتهای مهدی خان بابا تهرانی، تحلیل گر سیاسی مقیم فرانکفورت در آلمان مینشینیم.
مهدی خان بابا تهرانی از محدود کسانی است که در دهههای پیش از انقلاب، در چین میزیسته و با گروهی از رهبران آن زمان چین از نزدیک آشنا بوده است.
آقای تهرانی، چرا دولت چین ، همواره به عنوان پشتیبان، پشت سر حکومت جمهوری اسلامی ایران ایستاده است؟
مهدی خان بابا تهرانی: این نخستین بار نیست که دولت چین در هنگامه پیکار ملت ایران با نظام سرکوبگر حاکم در ایران، جانب استبداد را میگیرد.
شاید شنوندگان جوان ایرانی که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند ندانند که دولت چین و حزب کمونیسم، در ماههای آخر حیات رژیم سابق شاه هم زمانی که اکثر کشورها و سران غرب از رژیم شاه قطع امید کرده بودند، عالیجناب هواگوئوفنگ، صدر حزب کمونیست چین و جانشین مائو، علیرغم اعتراض وسیع اپوزیسیون شاه، رسما به ایران سفر کرد تا از این راه حمایت چین را به دولت شاه نشان دهد.
شاید هم فکر میکردند از این طریق بتوانند مانع سقوط رژیم شاه بشوند. اما سقوط رژیم شاه نشان داد که این گونه تلاشها نمیتواند رژیمهای استبدادی را نجات دهد به باور من رژیم چین در شرایط کنونی از حمایت از استبداد دینی در ایران – به هر بهانه و نگاه سودجویانه ای که داشته باشد- در تحلیل نهایی، سرنوشت بهتری نسبت به تلاشهای قبلی نخواهد داشت.
ولی آقای تهرانی، ترسیم خطوط استراتژیک سیاست خارجی کشوری مانند چین، طبیعتا بر پایه یکسری ملاحظات و تحلیلهای سیاسی انجام میگیرد. دولت جمهوری خلق چین در این میان چه ملاحظاتی میتواند داشته باشد که از دولت جمهوری اسلامی ایران تا این حد حمایت میکند؟
نگاه استراتژیک سیاستگذاران چین در رابطه با ایران دلایلی بیشتر از معادلات معمول و رایج اقتصادی و تجاری بین دو کشور است. از زمانهای دورتر یعنی پس از پیروزی انقلاب چین، حزب کمونیست چین همواره در منطقه آسیا با یک نگاه استراتژیک و جهانی – چه در ربط با انقلاب جهانی که آن زمان سخن از آن میرفت و چه در روابط کنونی اش – نگاهش به هند و ایران بود و این دو کشور برایشان حائز اهمیت زیادی بود.
چین در عرصه سیاستهایش با ایران، با توجه به مسائل بلند مدتش، خودش را با دو رقیب رودرو میدید؛ با آمریکا و با روسیه. ایران به لحاظ موقعیت ژئوپولوتیکی در پیوند جهانی، در ذهن چینیها دارای اهمیت فوق العاده ای است.
از این رو آنها چه در گذشتههای دورتر و چه در حال حاضر، برای پیشبرد سیاستهای خودشان در مقابل رقبای جهانی ، در پهنه جغرافیای سیاسی خاورمیانه بزرگ، ایران را به مثابه پشت بام این منطقه به شمار میآورند.
فراموش نمیکنم که در دوران انقلاب فرهنگی یکبار در گفت و گوی بین یک روزنامه نگار مقیم پکن و مائو، درباره ایران هر دو به این توافق نظر رسیده بودند که ایران و هند اگر در آسیا از قید استعمار آزاد شوند، پروسه و روند انقلاب جهانی تسریع خواهد شد. به این جهت بود که از همان زمان برای این دو کشور اهمیت ویژه ای قائل بودند.
صرف نظر از حفظ روابط سودآور و اقتصادی با جمهوری اسلامی و وجود بازار بی در و پیکر تجارت و قراردادهای دراز مدت نفتی بین چین و ایران، وجه دیگر مسئله، همسرشتی و همپالکی بودن دو نظام بسته است که هر دو سرکوبگر و بی اعتنا به حقوق انسانند . چه در ایران و چه در چین.
من بر این باورم که همراهی دولت چین با نظام استبداد دینی ایران و بی اعتنایی دولت چین به فریادها و خواستها و مطالبات به حق مردم در پیوند با همین مواردی است که ذکر کردم.
یعنی نگاه استراتژیکی که چین برای نفوذ در خاورمیانه بزرگ برای ایران قائل است، وضع ویژه ای را برای ایران ایجاد میکند. که آنها از این وضع سوء استفاده میکنند و صرف نظر از اینکه در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز برخی در سپاه و بدنه حکومت وجود دارند که با گرایشهای روستاگرایانهای که دارند مانند برخی از سیاستمداران چینی فکر میکنند.
در چین هم بخش بزرگ دولتی در زمینه اقتصاد تعیین کننده بوده است. در همین حال هم که تازه اقتصاد بازار جهانی در آنجا راه دارد باز هم نهادهایی هستند که مشابه نهادهای ایران که سرداران سابق سپاه آمدند و سرمایه دار شدند و سرنوشتشان را با دولت حاکم گره زدند، در آنجا هم سرمایه دارانی بودند که نامشان با نام تک حزبی که به نام کمونیزم در آن کشور فعالیت میکند، پیوند زدند.
میخواهم بگویم وجود منافع مشترک بین ایران و چین وضعی را ایجاد کرده است که چین شاید تا آخرین لحظات کنار دولت ایران بایستند.
شما گفتید که دولت جمهوری خلق چین در زمان انقلاب هم از جمله آخرین کشورهایی بود که پشت سر حکومت آن زمان، یعنی حکومت شاهنشاهی ایستاد. اما همین دولت پس از انقلاب نیز به طرز سریع و صریحی تغییر سیاست داد و ناگهان به طرفدار جمهوری اسلامی تبدیل شد. این تغییر نگرش یکباره چین در حمایت از حکومت شاه و بالافاصله حمایت از حکومت جمهوری اسلامی ایران چه نکتهای همراه دارد؟
چین به خاطر حفظ مصالح خودش و همان مصالح استراتژیکی که عرض کردم به دنبال قدرتی میرود که در کشور حاکم است. تا زمانی که شاه حضور داشت تا آخرین لحظه همراهش بود. و به محض اینکه جمهوری اسلامی بر سر کار آمد با این رژیم هم پیمان شد.
چین در روزهای آخر دوران حیات شاه، معتقد بود که رژیم شاه یک رژیم ملی و غیر وابسته است. و چنین تزی را در رقابت با شوروی اظهار میکرد. الان هم من بر این اعتقادم که اگر جنبش سبز ایران به مدارج بالاتری از شکوفایی برسد و به قدرت برسد، طبیعتا چین باز هم به خاطر حفظ منافع و مصالح خودش به همان دولت آینده – هر چه میخواهد باشد- پیوند ایجاد خواهد کرد.
شما به وجوه مشترک بسیار میان دو حکومت ایران و چین اشاره کردید. که یک وجه آن را در تلاش هر دو دولت برای کنترل ابزار ارتباطی مدرن مانند اینترنت ، ماهواره و تلفن همراه و امثالهم میبینیم. آیا اپوزیسیونی در چین هست که بتواند با اپوزیسیون ایران همکاری کند؟
یقینا نیروهایی که در چین در میدان تیانآنمن سرکوب شدند و زره پوشان دولتی از روی بدنشان رد شدند، نیروهای دموکراتیکی هستند که چه در داخل و چه در خارج از چین حضور دارند. ولی اینکه آیا قدرتی دارند که بتوانند در پیوند با جنبش ایران، صدای این جنبش را در داخل چین منعکس کنند؟ برای من هنوز روشن نیست.
ولی یقینا پیوندهایی در آینده میتواند مابین اپوزیسیون دولت چین از یک سو و اپوزیسیون مقابل استبداد مذهبی در ایران از سوی دیگر به وجود بیاید. این بستگی به کوشش و تلاش فعالان و کوشندگان آزادیخواه در ایران دارد.
بازتاب این جبهه گیریها و تغییر حد و مرزها در شعارهایی دیده شد که در خیابانهای تهران و در مخالفت با شعارهای دولتی طنین انداز شد، آن هنگامیکه در پاسخ به شعارهای مرگ بر آمریکا، مردم معترض شعار میدادند مرگ بر روسیه و مرگ بر چین....
اما چرا مرگ بر چین؟
منطقیترین و ساده ترین پاسخ به این پرسش این است که مردم معترض اکنون هر دوست دولت جمهوری اسلامی را دشمن خود و شاید هر دشمن جمهوری اسلامی را دوست خود به حساب میآورند.
چند گفتوگوی دیگر:
اکنون بازار ایران میدان عرضه بی حد و حساب کالاهای چینی شده است که نتیجه این سیاست، ورشکستگی صدها واحد تولیدی است که به دلیل یارانههای پنهانی که دولت جمهوری اسلامی به واردات میدهد و کالاهای چین به طور ارزان به بازارهای ایران سرازیر است، توان رقابت را از کالاهای ساخت ایران گرفته است.
در کنار منافع سیاسی و اقصادی، همگونی سیاسی دو نظام هم این دو حکومت را در کنار همدیگر قرار داده است. برای بررسی روابط ایران و چین پای صحبتهای مهدی خان بابا تهرانی، تحلیل گر سیاسی مقیم فرانکفورت در آلمان مینشینیم.
مهدی خان بابا تهرانی از محدود کسانی است که در دهههای پیش از انقلاب، در چین میزیسته و با گروهی از رهبران آن زمان چین از نزدیک آشنا بوده است.
آقای تهرانی، چرا دولت چین ، همواره به عنوان پشتیبان، پشت سر حکومت جمهوری اسلامی ایران ایستاده است؟
مهدی خان بابا تهرانی: این نخستین بار نیست که دولت چین در هنگامه پیکار ملت ایران با نظام سرکوبگر حاکم در ایران، جانب استبداد را میگیرد.
شاید شنوندگان جوان ایرانی که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند ندانند که دولت چین و حزب کمونیسم، در ماههای آخر حیات رژیم سابق شاه هم زمانی که اکثر کشورها و سران غرب از رژیم شاه قطع امید کرده بودند، عالیجناب هواگوئوفنگ، صدر حزب کمونیست چین و جانشین مائو، علیرغم اعتراض وسیع اپوزیسیون شاه، رسما به ایران سفر کرد تا از این راه حمایت چین را به دولت شاه نشان دهد.
شاید هم فکر میکردند از این طریق بتوانند مانع سقوط رژیم شاه بشوند. اما سقوط رژیم شاه نشان داد که این گونه تلاشها نمیتواند رژیمهای استبدادی را نجات دهد به باور من رژیم چین در شرایط کنونی از حمایت از استبداد دینی در ایران – به هر بهانه و نگاه سودجویانه ای که داشته باشد- در تحلیل نهایی، سرنوشت بهتری نسبت به تلاشهای قبلی نخواهد داشت.
ولی آقای تهرانی، ترسیم خطوط استراتژیک سیاست خارجی کشوری مانند چین، طبیعتا بر پایه یکسری ملاحظات و تحلیلهای سیاسی انجام میگیرد. دولت جمهوری خلق چین در این میان چه ملاحظاتی میتواند داشته باشد که از دولت جمهوری اسلامی ایران تا این حد حمایت میکند؟
نگاه استراتژیک سیاستگذاران چین در رابطه با ایران دلایلی بیشتر از معادلات معمول و رایج اقتصادی و تجاری بین دو کشور است. از زمانهای دورتر یعنی پس از پیروزی انقلاب چین، حزب کمونیست چین همواره در منطقه آسیا با یک نگاه استراتژیک و جهانی – چه در ربط با انقلاب جهانی که آن زمان سخن از آن میرفت و چه در روابط کنونی اش – نگاهش به هند و ایران بود و این دو کشور برایشان حائز اهمیت زیادی بود.
چین در عرصه سیاستهایش با ایران، با توجه به مسائل بلند مدتش، خودش را با دو رقیب رودرو میدید؛ با آمریکا و با روسیه. ایران به لحاظ موقعیت ژئوپولوتیکی در پیوند جهانی، در ذهن چینیها دارای اهمیت فوق العاده ای است.
از این رو آنها چه در گذشتههای دورتر و چه در حال حاضر، برای پیشبرد سیاستهای خودشان در مقابل رقبای جهانی ، در پهنه جغرافیای سیاسی خاورمیانه بزرگ، ایران را به مثابه پشت بام این منطقه به شمار میآورند.
فراموش نمیکنم که در دوران انقلاب فرهنگی یکبار در گفت و گوی بین یک روزنامه نگار مقیم پکن و مائو، درباره ایران هر دو به این توافق نظر رسیده بودند که ایران و هند اگر در آسیا از قید استعمار آزاد شوند، پروسه و روند انقلاب جهانی تسریع خواهد شد. به این جهت بود که از همان زمان برای این دو کشور اهمیت ویژه ای قائل بودند.
صرف نظر از حفظ روابط سودآور و اقتصادی با جمهوری اسلامی و وجود بازار بی در و پیکر تجارت و قراردادهای دراز مدت نفتی بین چین و ایران، وجه دیگر مسئله، همسرشتی و همپالکی بودن دو نظام بسته است که هر دو سرکوبگر و بی اعتنا به حقوق انسانند . چه در ایران و چه در چین.
من بر این باورم که همراهی دولت چین با نظام استبداد دینی ایران و بی اعتنایی دولت چین به فریادها و خواستها و مطالبات به حق مردم در پیوند با همین مواردی است که ذکر کردم.
یعنی نگاه استراتژیکی که چین برای نفوذ در خاورمیانه بزرگ برای ایران قائل است، وضع ویژه ای را برای ایران ایجاد میکند. که آنها از این وضع سوء استفاده میکنند و صرف نظر از اینکه در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز برخی در سپاه و بدنه حکومت وجود دارند که با گرایشهای روستاگرایانهای که دارند مانند برخی از سیاستمداران چینی فکر میکنند.
در چین هم بخش بزرگ دولتی در زمینه اقتصاد تعیین کننده بوده است. در همین حال هم که تازه اقتصاد بازار جهانی در آنجا راه دارد باز هم نهادهایی هستند که مشابه نهادهای ایران که سرداران سابق سپاه آمدند و سرمایه دار شدند و سرنوشتشان را با دولت حاکم گره زدند، در آنجا هم سرمایه دارانی بودند که نامشان با نام تک حزبی که به نام کمونیزم در آن کشور فعالیت میکند، پیوند زدند.
میخواهم بگویم وجود منافع مشترک بین ایران و چین وضعی را ایجاد کرده است که چین شاید تا آخرین لحظات کنار دولت ایران بایستند.
شما گفتید که دولت جمهوری خلق چین در زمان انقلاب هم از جمله آخرین کشورهایی بود که پشت سر حکومت آن زمان، یعنی حکومت شاهنشاهی ایستاد. اما همین دولت پس از انقلاب نیز به طرز سریع و صریحی تغییر سیاست داد و ناگهان به طرفدار جمهوری اسلامی تبدیل شد. این تغییر نگرش یکباره چین در حمایت از حکومت شاه و بالافاصله حمایت از حکومت جمهوری اسلامی ایران چه نکتهای همراه دارد؟
چین به خاطر حفظ مصالح خودش و همان مصالح استراتژیکی که عرض کردم به دنبال قدرتی میرود که در کشور حاکم است. تا زمانی که شاه حضور داشت تا آخرین لحظه همراهش بود. و به محض اینکه جمهوری اسلامی بر سر کار آمد با این رژیم هم پیمان شد.
چین در روزهای آخر دوران حیات شاه، معتقد بود که رژیم شاه یک رژیم ملی و غیر وابسته است. و چنین تزی را در رقابت با شوروی اظهار میکرد. الان هم من بر این اعتقادم که اگر جنبش سبز ایران به مدارج بالاتری از شکوفایی برسد و به قدرت برسد، طبیعتا چین باز هم به خاطر حفظ منافع و مصالح خودش به همان دولت آینده – هر چه میخواهد باشد- پیوند ایجاد خواهد کرد.
شما به وجوه مشترک بسیار میان دو حکومت ایران و چین اشاره کردید. که یک وجه آن را در تلاش هر دو دولت برای کنترل ابزار ارتباطی مدرن مانند اینترنت ، ماهواره و تلفن همراه و امثالهم میبینیم. آیا اپوزیسیونی در چین هست که بتواند با اپوزیسیون ایران همکاری کند؟
یقینا نیروهایی که در چین در میدان تیانآنمن سرکوب شدند و زره پوشان دولتی از روی بدنشان رد شدند، نیروهای دموکراتیکی هستند که چه در داخل و چه در خارج از چین حضور دارند. ولی اینکه آیا قدرتی دارند که بتوانند در پیوند با جنبش ایران، صدای این جنبش را در داخل چین منعکس کنند؟ برای من هنوز روشن نیست.
ولی یقینا پیوندهایی در آینده میتواند مابین اپوزیسیون دولت چین از یک سو و اپوزیسیون مقابل استبداد مذهبی در ایران از سوی دیگر به وجود بیاید. این بستگی به کوشش و تلاش فعالان و کوشندگان آزادیخواه در ایران دارد.