«آیا شما در جریان اتهام امیدرضا میرصیافی و دفاعیات ایشان بودید؟ اگر بودید آیا با حکم دادگاه موافق بودید؟ اگر در جریان نبودید لطفا توضیح دهید که مگر در سال چند نفر به اتهام توهین به شما زندانی میشوند که شما از پرونده این افراد بیخبر هستید؟ آیا این مسئله را نابهجا میدانید که ما انتظار داشته باشیم که بالاترین مقام حکومت، از جریان پرونده افرادی که به اتهام توهین به خود او زندانی میشوند مطلع باشد تا مبادا شخصی بی گناه به دلیل انتقاد از او به زندان نیفتد؟»
این بخشی از نامه سرگشاده بیش از ۱۳۰ وبلاگ نویس ایرانی به رهبر جمهوری اسلامی ایران است درباره پرونده امیدرضا میرصیافی که روز چهارشنبه بیست و هشتم اسفند در زندان اوین درگذشت.
او صاحب وبلاگ «روزنگار» بود و در آبان سال گذشته، از جمله به اتهام توهین به رهبر جمهوری اسلامی ایران، محکوم به دو سال و نیم حبس شده بود.
در حالیکه نهادهای مدافع حقوق بشر خواستار روشن شدن دلایل و نحوه مرگ او شدهاند، گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که مستنداتی در دست دارد که نشان از احتمال قتل او دارد.
امضاءکنندگان این طومار اینترنتی در ادامه نوشتهاند: «جناب آیتالله خامنهای! در سخنرانی در سال گذشته فرموده بودید انتقاد از رهبر آزاد است حال سوال ما این است ما وبلاگنویسان باید چگونه از شما انتقاد کنیم که به زندان نیفتیم و عواقب زندان که متوجه چندین زندانی سیاسی در یک ماه اخیر شده است، متوجه ما نشود؟»
یکی از امضاءکنندگان این طومار، عباس معروفی سردبیر مجله ادبی توقیف شده «گردون» و وبلاگنویس ساکن برلین است که در مورد این طومار اینترنتی با رادیو فردا گفتوگو کرده است:
همچنان که به من میگويند خوب بيا ايران، در نهايت دو سال میروی زندان و بعد میآيی بيرون و تمام میشود. اما من فکر میکنم مسئله دو سال زندان نيست، مسئله اين است که آنجا چه اتفاقی رخ خواهد داد. عباس معروفی: يک جوان برومند مملکت در شب سال نو در زندان جان خود را از دست داده، يعنی يک خانواده و خاندان را داغدار کرده است.
اين مسئله بسيار دردناک است و انسان فکر میکند که چطور میتواند تاثير گذار باشد. دوستان من در ايران به اين فکر افتادند که به رهبر جمهوری اسلامی نامهای بنويسند و به او بگويند اين آدم به خاطر توهين به شما زندانی شده و جان خود را در زندان از دست داده است. آيا شما خبر داشتيد؟ آيا شما راضی هستيد؟ شما اصلا اين مسايل را میبينيد؟ آيا شما رهبر اين مملکت هستيد و اين جوانها در کشور شما زندگی میکنند؟ آيا تا کنون حد و مرزهای توهين را تبيين کرده ايد؟ توهين يعنی چه؟ آيا از رهبر انتقاد کردن، توهين محسوب میشود؟ آيا هر کسی را به جرم توهين به رهبر، میتوان به زندان انداخت؟
در زير اين نامه سرگشاده، نام وبلاگها آمده است و نام حقيقی امضا کنندگان وجود ندارد. از ميان امضا کنندگان چند نفر در ايران و چند نفر در خارج از کشور هستند؟
ابتکار اين عمل در ايران شکل گرفته است و کسانی که اين نامه را نوشتهاند در ايران زندگی میکنند و البته کسانی هم از خارج اين نامه را امضا کردهاند.
اين نامه برای بسياری از افراد ايميل شده و جای امضای آن باز است. کسانی که مايل هستند، میتوانند به جمع امضا کنندگان بپيوندند و شرط آن اين است که اسم وبلاگ نويسی و آدرس اينترنتی خود را بگذارند.
طبيعی است کسی که با يک اسم خاص وبلاگ مینويسد، با همان اسم امضا کرده، زيرا با اين اسم يک هويت شناخته شده است.
آيا بين اين تجربه و تجربه خود شما زمانی که در ايران بوديد و ماهنامه «گردون» را منتشر میکرديد، تفاوت يا تشابهی میبينيد؟
دقيقا همان تجربه است و تفاوتی نمیکند. ببينيد در آن زمان برای من مینوشتند «توهين به جمهوری اسلامی» یا «رهبری» یا «مقدسات اسلام» و «تلاش برای بازگرداندن نظام منحط شاهنشاهی» يا در روزنامه کيهان تهران مینوشتند اين «کرکس شاهنشاهی»، ولی کسی نمیپرسيد من که در زمان انقلاب ۲۰ ساله بودم، چطور میتوانستم کرکس شاهنشاهی باشم؟
در سالهای گذشته ماجرای بازداشت و زندانی شدن وبلاگنويسان که منتقدان داخلی نظام بودند و به عنوان اپوزيسيون رژيم مطرح نبودند، قبح ماجرا را از بين برده است. برای همه عادی شده که يک وبلاگ نويس دو سال برود زندان و بعد آزاد شود.
همچنان که به من میگويند خوب بيا ايران، در نهايت دو سال میروی زندان و بعد میآيی بيرون و تمام میشود. اما من فکر میکنم مسئله دو سال زندان نيست، مسئله اين است که آنجا چه اتفاقی رخ خواهد داد.
پيشبينی میکنيد و يا انتظار داريد که تاثير اين نامه و جمعآوری طومار چه باشد؟
من فکر میکنم آقای خامنهای به اين نامه واکنش نشان دهد. شايد اين باب در مملکت بسته شود و رژيم به خود بيايد که جوانهای مملکت که با آرمانها و آرزوهايی وارد میشوند و میخواهند کارهايی انجام دهند و در جامعه تاثير بگذارند، اصلا قصد براندازی ندارند و نمیخواهند جای حکومت را بگيرند، آنها نمیخواهند وزير و وکيل شوند، آنها نمیخواهند رئيس جمهور شوند.
اينها افکار عمومی جامعه است و بايد منتشر شود و نبايد جلوی آن را گرفت زيرا اکنون عصر ديجيتال است.
بايد به مردم فرصت دهند که نظر خود را مطرح کنند، گرچه مردم و روشنفکران در اداره مملکت هيچ نقشی ندارند، ولی حداقل بتوانند نظرات خود را مطرح کنند. اگر اين اتفاق نيفتد ديگر هيچ اميدی به انسانيت اينها وجود ندارد.
این بخشی از نامه سرگشاده بیش از ۱۳۰ وبلاگ نویس ایرانی به رهبر جمهوری اسلامی ایران است درباره پرونده امیدرضا میرصیافی که روز چهارشنبه بیست و هشتم اسفند در زندان اوین درگذشت.
او صاحب وبلاگ «روزنگار» بود و در آبان سال گذشته، از جمله به اتهام توهین به رهبر جمهوری اسلامی ایران، محکوم به دو سال و نیم حبس شده بود.
در حالیکه نهادهای مدافع حقوق بشر خواستار روشن شدن دلایل و نحوه مرگ او شدهاند، گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که مستنداتی در دست دارد که نشان از احتمال قتل او دارد.
امضاءکنندگان این طومار اینترنتی در ادامه نوشتهاند: «جناب آیتالله خامنهای! در سخنرانی در سال گذشته فرموده بودید انتقاد از رهبر آزاد است حال سوال ما این است ما وبلاگنویسان باید چگونه از شما انتقاد کنیم که به زندان نیفتیم و عواقب زندان که متوجه چندین زندانی سیاسی در یک ماه اخیر شده است، متوجه ما نشود؟»
یکی از امضاءکنندگان این طومار، عباس معروفی سردبیر مجله ادبی توقیف شده «گردون» و وبلاگنویس ساکن برلین است که در مورد این طومار اینترنتی با رادیو فردا گفتوگو کرده است:
عباس معروفی، نویسنده، وبلاگنویس و از امضاءکنندگان طومار:
در سالهای گذشته ماجرای بازداشت و زندانی شدن وبلاگنويسان که منتقدان داخلی نظام بودند و به عنوان اپوزيسيون رژيم مطرح نبودند، قبح ماجرا را از بين برده است. برای همه عادی شده که يک وبلاگ نويس دو سال برود زندان و بعد آزاد شود.همچنان که به من میگويند خوب بيا ايران، در نهايت دو سال میروی زندان و بعد میآيی بيرون و تمام میشود. اما من فکر میکنم مسئله دو سال زندان نيست، مسئله اين است که آنجا چه اتفاقی رخ خواهد داد.
اين مسئله بسيار دردناک است و انسان فکر میکند که چطور میتواند تاثير گذار باشد. دوستان من در ايران به اين فکر افتادند که به رهبر جمهوری اسلامی نامهای بنويسند و به او بگويند اين آدم به خاطر توهين به شما زندانی شده و جان خود را در زندان از دست داده است. آيا شما خبر داشتيد؟ آيا شما راضی هستيد؟ شما اصلا اين مسايل را میبينيد؟ آيا شما رهبر اين مملکت هستيد و اين جوانها در کشور شما زندگی میکنند؟ آيا تا کنون حد و مرزهای توهين را تبيين کرده ايد؟ توهين يعنی چه؟ آيا از رهبر انتقاد کردن، توهين محسوب میشود؟ آيا هر کسی را به جرم توهين به رهبر، میتوان به زندان انداخت؟
در زير اين نامه سرگشاده، نام وبلاگها آمده است و نام حقيقی امضا کنندگان وجود ندارد. از ميان امضا کنندگان چند نفر در ايران و چند نفر در خارج از کشور هستند؟
ابتکار اين عمل در ايران شکل گرفته است و کسانی که اين نامه را نوشتهاند در ايران زندگی میکنند و البته کسانی هم از خارج اين نامه را امضا کردهاند.
اين نامه برای بسياری از افراد ايميل شده و جای امضای آن باز است. کسانی که مايل هستند، میتوانند به جمع امضا کنندگان بپيوندند و شرط آن اين است که اسم وبلاگ نويسی و آدرس اينترنتی خود را بگذارند.
طبيعی است کسی که با يک اسم خاص وبلاگ مینويسد، با همان اسم امضا کرده، زيرا با اين اسم يک هويت شناخته شده است.
آيا بين اين تجربه و تجربه خود شما زمانی که در ايران بوديد و ماهنامه «گردون» را منتشر میکرديد، تفاوت يا تشابهی میبينيد؟
دقيقا همان تجربه است و تفاوتی نمیکند. ببينيد در آن زمان برای من مینوشتند «توهين به جمهوری اسلامی» یا «رهبری» یا «مقدسات اسلام» و «تلاش برای بازگرداندن نظام منحط شاهنشاهی» يا در روزنامه کيهان تهران مینوشتند اين «کرکس شاهنشاهی»، ولی کسی نمیپرسيد من که در زمان انقلاب ۲۰ ساله بودم، چطور میتوانستم کرکس شاهنشاهی باشم؟
در سالهای گذشته ماجرای بازداشت و زندانی شدن وبلاگنويسان که منتقدان داخلی نظام بودند و به عنوان اپوزيسيون رژيم مطرح نبودند، قبح ماجرا را از بين برده است. برای همه عادی شده که يک وبلاگ نويس دو سال برود زندان و بعد آزاد شود.
همچنان که به من میگويند خوب بيا ايران، در نهايت دو سال میروی زندان و بعد میآيی بيرون و تمام میشود. اما من فکر میکنم مسئله دو سال زندان نيست، مسئله اين است که آنجا چه اتفاقی رخ خواهد داد.
پيشبينی میکنيد و يا انتظار داريد که تاثير اين نامه و جمعآوری طومار چه باشد؟
من فکر میکنم آقای خامنهای به اين نامه واکنش نشان دهد. شايد اين باب در مملکت بسته شود و رژيم به خود بيايد که جوانهای مملکت که با آرمانها و آرزوهايی وارد میشوند و میخواهند کارهايی انجام دهند و در جامعه تاثير بگذارند، اصلا قصد براندازی ندارند و نمیخواهند جای حکومت را بگيرند، آنها نمیخواهند وزير و وکيل شوند، آنها نمیخواهند رئيس جمهور شوند.
اينها افکار عمومی جامعه است و بايد منتشر شود و نبايد جلوی آن را گرفت زيرا اکنون عصر ديجيتال است.
بايد به مردم فرصت دهند که نظر خود را مطرح کنند، گرچه مردم و روشنفکران در اداره مملکت هيچ نقشی ندارند، ولی حداقل بتوانند نظرات خود را مطرح کنند. اگر اين اتفاق نيفتد ديگر هيچ اميدی به انسانيت اينها وجود ندارد.