نظام جمهوری اسلامی پس از انتخابات دهم جمهوری اسلامی یکی از بحرانیترین دورههای خود را پشت سر میگذارد. مهمترین وجه این بحران نه عدم رضایت عمومی یا محکومیت رژیم توسط کشورهای خارجی یا حتی تظاهرات خیابانی مخالفان بلکه تضادها و شکافهای درونی و اختلافات جناحهای داخل حکومت است که به ریزش نیروهای سابقا همراه با حاکمیت و دودلی اعضای ممتازه طبقه حاکمه در دفاع از حکومت انجامیده است. این ریزش البته پدیدهای تازه در جمهوری اسلامی نیست. حکومت از آغاز مشغول به تصفیه بوده و اکنون به بحرانیترین نقطه این امر رسیده است.
فرایند ریزش نیروهای انقلابی
نیروهای انقلابی سه مرحله را از سر میگذرانند: در مرحله اول یعنی مبارزه علیه رژیم موجود، آنها فراتر از ایدئولوژیها و منافع و دسته بندیها خود را هم رزم یکدیگر میدانند و برای یک هدف مشترک کار میکنند. اما وقتی که رژیم سقوط کرد گروهی که خواهان قدرت نیستند کنار رفته و میدان به دست نیروهای سیاسی خواهان قدرت میافتد. در این حال عنصر همرزمی کارکرد خود را از دست میدهد و حتی بسیاری از همرزمان در دو جبهه مقابل قرار میگیرند و حتی ممکن است روی هم اسلحه کشند.
پس از حذف همرزمان سابقی که تفاوتهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی دارند نوبت به برادران (کسانی که ایدئولوژی واحد دارند) میرسد تا یکدیگر را حذف کنند. این فرایند حذف خودیها تا آنجا ادامه پیدا میکند که اصولا عنصر ایدئولوژیک به عنوان وجه تمایز تبخیر شده و دیگر برادری و مکتبی بودن به صورت سپر امنیتی باقی نمیماند. در نهایت عنوان انقلابی به مترسکی برای بهره برداری از منابع کشور تبدیل شده و حاکمان نظامی همه انقلابیون سابق را از صافی تصفیه خانههای ایدئولوژیک، امنیتی و انتظامیخود میگذرانند. جمهوری اسلامی اکنون در این مرحله است.
در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت همرزمان مارکسیست و مسلمانهای سوسیالیست و ملی گراهای مذهبی و غیر مذهبی از صحنه حذف شدند: برخی خونین و برخی با زندان و تبعید. اما آنها که برادری ایدئولوژیک با نظام سیاسی داشتند حدود سه دهه در کنار آن ماندند تا در سال ۱۳۸۸ فاصله ی آنها بدانجا رسید که دیگر نمیتوانستند با حاکمیت کنار آیند. این فاصله تا آنجا گسترش یافته که موسوی و کروبی حتی حاضر نیستند به خامنهای نامه بنویسند یا با وی دیدار کنند.
متخصصان سرکوب
آنچه اکنون برای حلقه "آب رفته"ی اولیه مانده دو دسته از عناصر فرصت طلب است: دسته اول صرفا در سرکوب تخصص دارند و هرکه سهم آنها را بپردازد با او همراهی میکنند. این گروه تا آخر با حاکمیت میماند چون هیچ بازار دیگری برای فعالیت حرفهای خود نمیشناسد و تنها دیکتاتور است که خریدار کار آنهاست. این دسته سریعتر از همه گروهها با تغییر حاکمیت خود را تطبیق میدهد. دسته دوم نیروهای ایدئولوژیک (روحانی) و بازاریانی هستند که با سران حکومت داد و ستد دارند و از منظر دیکتاتور "خواص" تلقی میشوند. این گروه تنها تا آنجا که منافعی در کار باشد با حکومتاند و آنجا که بحران پیش میآید در کناری میایستند و سکوت میکنند. اکثر روحانیون و مراجع رانت خوار و بازاریان و کاسبکارانی که در حلقه ارتباطی مقامات هستند به این دسته تعلق دارند.
خامنهای از این دسته بسیار دلگیر است و مدام از آنها میخواهد که با او مجددا بیعت کنند و این بیعت را در حوزه عمومیاعلام کنند: «در دوران فتنه و غبارآلود بودن فضا، وظیفه همه بویژه خواص، موضع گیری شفاف و پرهیز از سخنان و مواضع دو پهلو است.»
خواص سست عنصر
وقتی خامنه ای از خواص سست عنصر سخن میگوید دسته دوم را مد نظر دارد: «اگر اين مساله [شقاق ناشی از انتخابات دهم ریاست جمهوری] اتفاق نمیافتاد و عدهای وسط راه، سست عنصری نشان نمیدادند، امروز وضع کشور در زمينههای مادی و معنوی خيلی بهتر بود اما همانگونه که بارها تاکيد شد و واقعيتهای جامعه نيز نشان میدهد هر مقدار ريزش بود دو برابر آن رويش وجود دارد.» در این سخن بخش ریزش آن کاملا بیان واقع است اما رویش آن یک دروغ بزرگ است چون هیچ رخداد تازه ای برای رویش در حاکمیت صورت نگرفته است. مشکلی که این حکومت با عناصر "سست عنصر" دارد آن است که این افراد علی رغم برخورداری از مزایا در تحولات جاری سکوت کردهاند.
خط تبلیغاتی علیه همرزمان اعلام وابستگی آنها به بیگانگان بود. خط تبلیغاتی حکومت علیه برادران تجدید نظر طلب اعلام منافق بودن آنهاست: گروهی منافق نام میگیرند و گروهی منافقان جدید. از آنجا که حکومت به عناصر "سست عنصر" نیاز دارد برچسب حذف کنندهای بر آنها زده نمیشود اما آنها "فرصت طلب" و "خواص بی بصیرت" خوانده میشوند.
تحول رژیم با تحول درونی کاست حاکم
سیر رژیمهای انقلابی از عامه گرایی به اقتدارگرایی ایدئولوژیک و بعد به اقتدارگرایی عملگرایانه و سرانجام به نظامیگری در تحولات کاست حاکم در ایران قابل پی گیری است. در دورانی که برادران هنوز به حذف یکدیگر آغاز نکرده اند و همرزمان سابق نیز هنوز کاملا نابود نشدهاند عامه گرایی به ایدئولوژی حاکم تبدیل میشود چون رژیم به تودهها برای تداوم خود و نیز حذف رقبا نیاز دارد. اما پس از حذف رقبا رژیم به اقتدارگرایی ِ پیش از تحول انقلابی رجوع میکند. با تداوم تصفیه درونی، رزیم تا آنجا پیش میرود که غیر از یک گروه کوچک بقیه حذف شده اند و رژیم برای حفظ خود تنها به قوای قهریه خود میاندیشد.
بصیرت و بر پاداشتن چوبههای اعدام
رژیم جمهوری اسلامی با از دست دادن اکثریت مردم و تشدید اختلاف در درون نیروهای وفادار به ولایت فقیه اکنون به آخرین دستاویزهای رژیمهای در حال سقوط تمسک می جوید: دعوت خودیها به بصیرت یا همان زدودن شک و تردیدهای ناشی از جنایات حکومت برای آن که از ریزش فزاینده آنها کم شود (یک دستور اخلاقی که نتیجهای عملی در بر نخواهد داشت)، و تهدید معترضان به اعدام. از این جهت هر گونه مخالفت با ولایت فقیه به فتنه گری، افساد در زمین و محاربه با خدا ارتقا داده میشود و محاربان نیز سریعا باید اعدام شوند .
ادبیات مقامات نظامیو امنیتی و روحانیون تمامیت خواه و فتوا دهندگانترور و اعدام (مثل واعظ طبسی، مصباح یزدی، حائری شیرازی، مهدوی کنی، جنتی، نوری همئانی، دری نجف آبادی، محمد یزدی و خزغلی) همه مملو است از تهدید به اعدام، یعنی آخرین کاری که حکومت از دستش بر میآید. حکومتی که به آخرین و شدیدترین تنبیهات تهدید میکند نا خودآگاه اقرار میکند که در آخرین مراحل از حیات خویش نیز به سر میبرد.
-----------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست.
فرایند ریزش نیروهای انقلابی
نیروهای انقلابی سه مرحله را از سر میگذرانند: در مرحله اول یعنی مبارزه علیه رژیم موجود، آنها فراتر از ایدئولوژیها و منافع و دسته بندیها خود را هم رزم یکدیگر میدانند و برای یک هدف مشترک کار میکنند. اما وقتی که رژیم سقوط کرد گروهی که خواهان قدرت نیستند کنار رفته و میدان به دست نیروهای سیاسی خواهان قدرت میافتد. در این حال عنصر همرزمی کارکرد خود را از دست میدهد و حتی بسیاری از همرزمان در دو جبهه مقابل قرار میگیرند و حتی ممکن است روی هم اسلحه کشند.
پس از حذف همرزمان سابقی که تفاوتهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی دارند نوبت به برادران (کسانی که ایدئولوژی واحد دارند) میرسد تا یکدیگر را حذف کنند. این فرایند حذف خودیها تا آنجا ادامه پیدا میکند که اصولا عنصر ایدئولوژیک به عنوان وجه تمایز تبخیر شده و دیگر برادری و مکتبی بودن به صورت سپر امنیتی باقی نمیماند. در نهایت عنوان انقلابی به مترسکی برای بهره برداری از منابع کشور تبدیل شده و حاکمان نظامی همه انقلابیون سابق را از صافی تصفیه خانههای ایدئولوژیک، امنیتی و انتظامیخود میگذرانند. جمهوری اسلامی اکنون در این مرحله است.
در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت همرزمان مارکسیست و مسلمانهای سوسیالیست و ملی گراهای مذهبی و غیر مذهبی از صحنه حذف شدند: برخی خونین و برخی با زندان و تبعید. اما آنها که برادری ایدئولوژیک با نظام سیاسی داشتند حدود سه دهه در کنار آن ماندند تا در سال ۱۳۸۸ فاصله ی آنها بدانجا رسید که دیگر نمیتوانستند با حاکمیت کنار آیند. این فاصله تا آنجا گسترش یافته که موسوی و کروبی حتی حاضر نیستند به خامنهای نامه بنویسند یا با وی دیدار کنند.
سیر رژیمهای انقلابی از عامه گرایی به اقتدارگرایی ایدئولوژیک و بعد به اقتدارگرایی عملگرایانه و سرانجام به نظامیگری در تحولات کاست حاکم در ایران قابل پی گیری است. با تداوم تصفیه درونی، رژیم تا آنجا پیش میرود که غیر از یک گروه کوچک بقیه حذف شده اند و رژیم برای حفظ خود تنها به قوای قهریه خود میاندیشد.
آنچه اکنون برای حلقه "آب رفته"ی اولیه مانده دو دسته از عناصر فرصت طلب است: دسته اول صرفا در سرکوب تخصص دارند و هرکه سهم آنها را بپردازد با او همراهی میکنند. این گروه تا آخر با حاکمیت میماند چون هیچ بازار دیگری برای فعالیت حرفهای خود نمیشناسد و تنها دیکتاتور است که خریدار کار آنهاست. این دسته سریعتر از همه گروهها با تغییر حاکمیت خود را تطبیق میدهد. دسته دوم نیروهای ایدئولوژیک (روحانی) و بازاریانی هستند که با سران حکومت داد و ستد دارند و از منظر دیکتاتور "خواص" تلقی میشوند. این گروه تنها تا آنجا که منافعی در کار باشد با حکومتاند و آنجا که بحران پیش میآید در کناری میایستند و سکوت میکنند. اکثر روحانیون و مراجع رانت خوار و بازاریان و کاسبکارانی که در حلقه ارتباطی مقامات هستند به این دسته تعلق دارند.
خامنهای از این دسته بسیار دلگیر است و مدام از آنها میخواهد که با او مجددا بیعت کنند و این بیعت را در حوزه عمومیاعلام کنند: «در دوران فتنه و غبارآلود بودن فضا، وظیفه همه بویژه خواص، موضع گیری شفاف و پرهیز از سخنان و مواضع دو پهلو است.»
خواص سست عنصر
وقتی خامنه ای از خواص سست عنصر سخن میگوید دسته دوم را مد نظر دارد: «اگر اين مساله [شقاق ناشی از انتخابات دهم ریاست جمهوری] اتفاق نمیافتاد و عدهای وسط راه، سست عنصری نشان نمیدادند، امروز وضع کشور در زمينههای مادی و معنوی خيلی بهتر بود اما همانگونه که بارها تاکيد شد و واقعيتهای جامعه نيز نشان میدهد هر مقدار ريزش بود دو برابر آن رويش وجود دارد.» در این سخن بخش ریزش آن کاملا بیان واقع است اما رویش آن یک دروغ بزرگ است چون هیچ رخداد تازه ای برای رویش در حاکمیت صورت نگرفته است. مشکلی که این حکومت با عناصر "سست عنصر" دارد آن است که این افراد علی رغم برخورداری از مزایا در تحولات جاری سکوت کردهاند.
خط تبلیغاتی علیه همرزمان اعلام وابستگی آنها به بیگانگان بود. خط تبلیغاتی حکومت علیه برادران تجدید نظر طلب اعلام منافق بودن آنهاست: گروهی منافق نام میگیرند و گروهی منافقان جدید. از آنجا که حکومت به عناصر "سست عنصر" نیاز دارد برچسب حذف کنندهای بر آنها زده نمیشود اما آنها "فرصت طلب" و "خواص بی بصیرت" خوانده میشوند.
تحول رژیم با تحول درونی کاست حاکم
سیر رژیمهای انقلابی از عامه گرایی به اقتدارگرایی ایدئولوژیک و بعد به اقتدارگرایی عملگرایانه و سرانجام به نظامیگری در تحولات کاست حاکم در ایران قابل پی گیری است. در دورانی که برادران هنوز به حذف یکدیگر آغاز نکرده اند و همرزمان سابق نیز هنوز کاملا نابود نشدهاند عامه گرایی به ایدئولوژی حاکم تبدیل میشود چون رژیم به تودهها برای تداوم خود و نیز حذف رقبا نیاز دارد. اما پس از حذف رقبا رژیم به اقتدارگرایی ِ پیش از تحول انقلابی رجوع میکند. با تداوم تصفیه درونی، رزیم تا آنجا پیش میرود که غیر از یک گروه کوچک بقیه حذف شده اند و رژیم برای حفظ خود تنها به قوای قهریه خود میاندیشد.
بصیرت و بر پاداشتن چوبههای اعدام
رژیم جمهوری اسلامی با از دست دادن اکثریت مردم و تشدید اختلاف در درون نیروهای وفادار به ولایت فقیه اکنون به آخرین دستاویزهای رژیمهای در حال سقوط تمسک می جوید: دعوت خودیها به بصیرت یا همان زدودن شک و تردیدهای ناشی از جنایات حکومت برای آن که از ریزش فزاینده آنها کم شود (یک دستور اخلاقی که نتیجهای عملی در بر نخواهد داشت)، و تهدید معترضان به اعدام. از این جهت هر گونه مخالفت با ولایت فقیه به فتنه گری، افساد در زمین و محاربه با خدا ارتقا داده میشود و محاربان نیز سریعا باید اعدام شوند .
ادبیات مقامات نظامیو امنیتی و روحانیون تمامیت خواه و فتوا دهندگانترور و اعدام (مثل واعظ طبسی، مصباح یزدی، حائری شیرازی، مهدوی کنی، جنتی، نوری همئانی، دری نجف آبادی، محمد یزدی و خزغلی) همه مملو است از تهدید به اعدام، یعنی آخرین کاری که حکومت از دستش بر میآید. حکومتی که به آخرین و شدیدترین تنبیهات تهدید میکند نا خودآگاه اقرار میکند که در آخرین مراحل از حیات خویش نیز به سر میبرد.
-----------------
دیدگاههای انعکاس یافته در این یادداشت، الزاماً بازتاب نظرات رادیو فردا نیست.