دادخواهی فرزند آیت الله فقید حسینعلی منتظری و انتشار تازه ترین بیانیه میرحسین موسوی، نامزد معترض به نتایج اعلام شده انتخابات در سالگرد تظاهرات بزرگ ۲۵ خرداد، از مهمترین خبرهای هفته گذشته بود و در این برنامه جداگانه به هر دو می پردازیم.
اول بیانیه هجدهم آقای موسوی یا آنچه منشوری برای جنبش سبز نامیده شده؛
مخاطب: یاران سبز امید.
آقای موسوی در این بیانیه آنچه را که تقلب، تخلف و دروغ می خواند سبب تولد سئوال رای من کجاست و راهپیمایی ۲۵ خرداد معروف به تظاهرات سکوت می داند. تظاهراتی که به گفته وی پیامدش جز داغ، درفش، کشتار، حبس، زنجیر به تن زندانیان زدن، حمله به خوابگاه های دانشجویی، فاجعه کهریزک، سرکوبی های ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورا نبود. تکثر، گسترش شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، تلاش برای گفت و گو و تعامل با رقبا، مخالفت با انحصارطلبی، حفظ مرزبندی با نیروهای غیرملی و خارجی از سویی و انزواگرایی و دگر ستیزی از سوی دیگر، مبارزه مدنی، مسالمت و پرهیز از خشونت از ارزش ها و شیوه هایی هستند که این بیانیه بر آنها تاکید دارد.
در بیانیه هجده آقای موسوی هم می توان این جمله را دید که ما همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست و هم تاکید بر گنجینه ایرانی اسلامی زیر عنوان هویت سبز. بخشی از بیانیه که در آن آقای موسوی جنبش سبز را جنبشی ایرانی اسلامی دانسته و نوشته در طول تاریخ ایران ارزش های دینی و ملی سازگار بوده اند. در کنار اینها آمده است نخستین ارزش مدنظر جنبش سبز دفاع از حقوق بنیادین بشر، فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. زیر بیانیه هجده که در آن عبارات اخلاق مداری، احترام به خلاقیت های فردی و اجتماعی، قانونگرایی و مذاکره با حروف درشت مشخص شده، این امضا گذاشته شده: «همراه کوچک جنبش سبز، میرحسین موسوی»
ویژگی این بیانیه را با دو فعال سیاسی و صاحب نظر به بحث گذاشته ایم، هر دو در پاریس، با سراج الدین میردامادی، روزنامه نگار اصلاح طلب و حامی میرحسین موسوی در انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته و بیژن حکمت، از جمهوریخواهان ملی ایران که در انتقاد به بخش هویت ایرانی اسلامی در بیانیه هجده آقای موسوی مقاله ای نوشته است.
سراج الدین میردامادی: همانطور که از روند و سیر تکامل بیانیه های آقای موسوی می توان فهمید، یک فرایند تاثیرگذاری، تاثیرپذیری و تکامل سیر اندیشه آقای موسوی به عنوان چهره شاخص این جنبش در میان ۱۸ بیانیه ایشان و مصاحبه ها و سایر گفتارها که از ایشان منتشر شده، است. به مرور کلید واژه هایی جایگزین کلید واژه های ایشان در بیانیه های ابتدایی می شود که نشانگر نزدیکتر شدن آقای موسوی به یک دموکراسی محض غیرایدئولوژیک و تلاش برای رسیدن به حقوق بشر است بدون پیشوند و پسوند است. واژه های حقوق بشر و کرامت انسانی، میثاق مشترک ملی، حقوق بنیادین مردم و گفت و گوی جمعی و عقل و خرد جمعی واژگانی است که شاید در ماه های ابتدا و بیشک قبل از انتخابات در گفتار آقای موسوی به چشم می خورد، به مرور دارد جو غالب دیسکورس ایشان را تشکیل می دهد. هویت ایرانی اسلامی هم بحث خیلی عمیقی است که ایشان تاکید دارد که بتواند یک محور مشترک ایرانیان در داخل و خارج اعم از دیندار و غیردیندار ایجاد کند که با این فصل مشترک بتواند مطالبات دموکراتیک مردم را با تکیه بر پذیرش تکثر در درون این جنبش فراهم کند و شاید ایشان فکر کرده که ایرانی بودن به عنوان عنصر مشترک بین تمام ایرانیان نقطه ای است که می تواند ایرانیان را گرد آن جمع کرد و اسلامیت با توجه به دیندار بودن بخش اعظم جامعه... تکیه بر این دو نکته می تواند یک استراتژی مفیدی باشد که اشتراک منافع را بین ایرانیان داخل و خارج برای رسیدن به مطالبات اصلی جنبش تامین کند.
بیژن حکمت: فکر می کنم بیانیه آقای موسوی همانطور که از اسمش پیداست، منشور است و با بیانیه های پیشین ایشان تفاوت دارد. در بیانیه های پیشین یک استراتژی عمومی و مطالباتی را برای مجموعه جنبش سبز با هر هویت در تکثر خود مطرح می کردند و همه را به اتحاد گرد یک چنین راهبرد سیاسی فرا می خواندند. این راهبرد سیاسی مسئله اساسی است برای اتحاد جنبش سبز. به این مطلب بر می گردم. ولی در این بیانیه مسئله هویت، هویت ایرانی اسلامی و اصولاً هویت سازی برای جنبش سبز مطرح شده. در صورتی که خودشان باز در همین بیانیه تکرار می کنند که در این جنبش آدم ها یا گروه هایی با هویت های متکثر وجود دارند. بنابراین جمع کردن اینها و مجدداً زیر هویت ایرانی اسلامی صلاح نیست. اصلاً برای کسانی که در این جنبش شرکت دارند، گرایش هایی که خودشان را به عنوان ایرانی اسلامی باز نمی شناسند، نوعی واکنش ایجاد خواهد کرد. به نظر من آقای موسوی باید اساساً روی استراتژی که تاکنون متحد کننده بوده، مطالباتی که تاکنون متحد کننده بوده، متمرکز شود. یعنی استراتژی انتخابات آزاد، همانطورکه در بیانیه هفدهم ایشان گفتند که هیچ یک از ایرانیان را با هر عقیده و اندیشه ای از این انتخابات کنار نمی گذارد. این انتخابات آزاد می تواند گرایش های مختلف را که خواست های متفاوتی با یکدیگر دارند، با هم متحد کند و دعوایشان را صندوق رای حواله دهد.
سراج الدین میردامادی در این زمینه معتقد است که بنا به آنچه در بیانیه هجدهم آمده است، «پذیرش تکثر زیر چتر فراگیر جنبش در کنار یکدیگر» به اندازه کافی مسئله تکثر را تامین می کند؛ «اگر هم ایشان صحبت از هویت ایرانی اسلامی کرده، این بین ایرانی و اسلامی اگر ویرگولی قائل باشیم، لزوماً به معنای ترکیب یا تلازم بین ایرانی بودن و اسلامیت نیست و آقای موسوی بارها تاکید کرده اند آنهایی که دین دار هستند و آنهایی که ای بسا دین دار هم نیستند، دارای حقوق مساوی هستند و باید در فرآیند مطالبات جنبش برای آنها حق و جایگاه سهم خاص خودشان را قائل شد. من فکر می کنم هویت ایرانی اسلامی به معنای مخلوط کردن ایران بودن یا اسلامیت در هم نیست.»
وی همچنین معتقد است که ایرانی اسلامی تباینی با تکثرگرایی که آقای موسوی بارها بر آن تاکید کرده، ندارد.
همانطور که گفتم خود این بیانیه هم اگر دقت کرده باشید خطاب به یاران راه سبز امید آمده و راه سبز امید تشکیلاتی است که آقای موسوی خودشان به وجود آوردند. اصولاً صحبت کردن از هویت برای چنین جنبشی که سرشتی انتخاباتی داشته و در اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفته و مبارزه می کند، به نظر من درست نیست. ما می توانیم با هویت های مختلف زیر یک سیاست مشترک با هم همکاری کنیم و در جهت رسیدن به آن مطالبات مانند آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل های سیاسی، مطالبی که بارها روی آن تصریح شده. آنچه که از آقای موسوی الان انتظار می رود اینست که ایشان دقیقاً مفهوم انتخابات آزاد، راه حل انتخابات آزاد را دقیق تر و روشن تر بیان کنند و فقط به لغو نظارت استصوابی بسنده نکنند. روی این مسئله که ایرانیان با هر عقیده و فکر می توانند در این انتخابات آزاد با حقوق مساوی شرکت کنند و از حق انتخاب شدن برخوردار باشند، روی این مطلب تاکید بیشتری کنند. این استراتژی انتخابات آزاد است که می تواند همه ما را با هر دیدی که داریم متحد کند و دعواها را به صندوق رای واگذار کنند.
سراج الدین میردامادی در پاسخ به این ایراد بیژن حکمت ضمن اینکه می گوید با بخشی از صحبت های وی موافق است، «کلان هویت» ها را برای ایجاد فصل مشترک و اتحاد ضروری می داند: «... تا اینها بتوانند محور وفاق و همگرایی بین نیروهای سیاسی، توده ها، الیت و اقشار گوناگون شوند. اگر هویت مشترکی ترسیم نشود که عناصر آن می تواند سابقه سیاسی باشد، فرهنگ مشترک باشد یا سایر موارد... اگر این کلان هویت ها ترسیم نشود و مشخصات آن تبیین نشود و منافع و اهداف مشترک آن ترسیم نشود، نمی شود یک جنبش اجتماعی را پیش برد. منظور آقای موسوی هم از ترسیم هویت ایرانی اسلامی که من باز تاکید می کنم این ویرگولی است بین این دو و تلازم و تساوی بین این دو بی شک تباینی هم نیست و می تواند همسویی و همگرایی در منافع هم باشد، به این معناست که ایرانی بودن یعنی کسی که دلش برای ایران بسوزد، یعنی کسی این اقدامات سرکوبگرانه حاکمیت را در راستای منافع سعادت و سربلندی ایران نداند می تواند در درون این جنبش بگنجد و اسلامیت هم به آن معنا که اگر اسلام را دین رحمانی و اندیشه و آئین انسانیت و کرامت انسان می داند، همچنان که بسیاری از دینداران و بزرگان دینی مثل آیت الله منتظری و دیگران ترسیم کردند، در درون این هویت می گنجد.»
آقای میردامادی در این بخش از سخنان خود نتیجه می گیرد که ترسیم این هویت به معنی مرزبندی با نیروهای غیر دموکراتیک، نیروهای استبدادی و ارتجاعی است که سرکوب، سانسور و کشتار را سازماندهی می کنند. به گفته وی این به معنی مرزبندی با نیروهای دموکرات و حتی نیروهای لائیک نیست.
بیژن حکمت با اشاره به پیش شرطهایی که لازم است تا مقدمات انتخابات آزاد فراهم شود، می گوید: «نظارت استصوابی یکی از مهمترین سدهای انتخابات آزاد است. ولی نباید به این بسنده کرد. این سیاستی است که از سالها پیش اصلاح طلبان پیش می گرفتند ولی این جنبش ۲۲ خرداد باید از این فراتر رود. مسئله حقوق برابر ایرانیان با هر تفکری که دارند در مورد انتخابات پیش کشیده شود و برای تحقق آن تلاش شود. ولی یک نکته را در جواب آقای میردامادی عرض کنم. این یک جنبش شهروندی است و یک جنبش شهروندی که برای گرفتن حقوق مدنی به میدان می آید، احتیاجی ندارد که هویت خودش را به عنوان هویت اسلامی یا هویت ایدئولوژیک دیگری تعریف کند. هویت این یک هویت ملی است. یک هویت سرتاسری برای حقوق شهروندی و کشوری است. وجه مشترک همه آنها این است. اگر از این بخواهیم فراتر رویم و هویت بخشی کنیم، صلاح نیست و باید اجازه داد هرکس هویت خودش را آن طور که مایل است تعریف کند و روی خواست های مشترک پافشاری شود.»
دادخواهی احمد منتظری
در بخش دوم این برنامه به نامه احمد منتظری، فرزند آیت الله فقید، حسینعلی منتظری می پردازیم که خطاب به علما و مراجع تقلید شیعه نوشته است. دادخواهی درباره حمله افراد اصطلاحاً لباس شخصی و تعدادی ملبس به لباس روحانیت با در دست داشتن عکس رهبر جمهوری اسلامی ایران و با شعارهایی در حمایت از او به خانه و دفتر آیت الله منتظری، شعار نویسی، هتک حرمت، تخریب لوازم و اموال داخل دفتر در هفته گذشته و دادخواهی درباره اقدام وزارت اطلاعات در پلمب کردن دفتر آیت الله منتظری و بردن اموال و شکستن در گاو صندوق و بردن پولهایی که به گفته احمد منتظری امانت یا وجوه شهریه طلاب بوده. در همان شبی که به دفتر آیت الله یوسف صانعی، مرجع تقلید شیعه و حامی جناح اصلاح گرا هم حمله شد، هنگامی که مهدی کروبی میهمانش بود.
درباره پیامد احتمالی نامه احمد منتظری نظر کسی را جویا شده ایم که با این گونه برخوردها بیگانه نیست و پدرش در دهه اول انقلاب ۱۳۵۷ و در دوران حیات آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از مرجعیت خلع شد و مرجعی از او دفاع نکرد. حسن شریعتمداری، فرزند آیت الله فقید سید کاظم شریعتمداری.
حسن شریعتمداری: قضیه دفتر آقای منتظری یک مقداری فرق می کند. این برخورد با آیت الله منتظری مشابه با برخورد با مرحوم پدر من بود و هر دو در دوره آیت الله خمینی اتفاق افتاد و آقای منتظری به دوره آقای خامنه ای هم کشیده شد و یک برخورد حذفی بود و ناشی از انحصارگری سران جمهوری اسلامی در صحنه سیاست و دین. ولی بسته شدن دفتر آیت الله منتظری بعد از فوت ایشان چیزی است که ما خودمان بعد از خانه نشین شدن مرحوم پدرم مجبور بودیم که دفاتر ایشان را تعطیل کنیم برای اینکه به هیچ قیمتی تحمل نشد. مراجع آن زمان یا سکوت کرده بودند مانند آیت الله گلپایگانی یا مراجع کنونی که آن موقع اساتید حوزه بودند، یا به ابتکار خودشان و یا در اثر تهدید آقای احمد خمینی و ری شهری اعلامیه خلع مرجعیت آیت الله شریعتمداری را امضا کرده بودند. ولی اکنون بعد از فوت آقای منتظری ابتدا آقای مکارم یک مصاحبه ای کرد و گفت شایسته است که دفاتر مراجع بعد از فوتشان همانطور که سنت شیعه است، تعطیل شود. بعد دادستانی قم اخطار کرد و ریخت و این دفتر را بست. در صورتی که می دانیم که دفتر مراجع در گذشته مانند آیت الله بهجت و آیت الله لنکرانی همچنان باز و مشغول به کار است. گویا آقای مکارم خطابش به آنها نبود! حتی یک شیخی که آن موقع مقسم آقای خمینی بوده به نام آقای محفوظی، اکنون به عنوان یک مرجع تقلید دفتر آقای بهجت را اداره می کند. این تبعیض و دوگانگی ناشی از یک سیاست است و آقای منتظری به مراجعی برای تظلم پناه می برد که اغلب آنها بازیچه دست این حکومت هستند و شاید آگاه شوند. من نامه ای برایشان نوشتم و این آگاهی را دادم که این شتر در خانه شما هم خواهد خوابید و حکومت بعد از این که به مراجع مستقل فعلی حمله کند، درصدد حذف اصولگرایان دیگر که به شما وابسته هستند مانند آقای لاریجانی و دیگران برخواهد آمد و آنگاه سراغ شما هم می آید. ولی متاسفانه این آگاهی صورت نپذیرفته و این مراجع همچنان اجرای منویات حکومت را می کنند و نمی دانم آیا این تظلم ایشان نافع خواهد بود یا نه.
متاسفانه این برخورد خیلی پیچیده است و انعکاس بیرونی اش هم خیلی ضعیف خواهد بود. از یک طرف بسته شدن این دفاتر باطناً ممکن است مورد استقبال بعضی از این مراجع باشد و به هر صورت خانه رقیبی است که بسته می شود. از طرف دیگر ممکن است این احساس خطر شود که اگر این تسلط را دادستانی قم و حکومت پیدا کند که دفتر یک مرجع را اینطور ببندد و به خانه روحانی عالیرتبه دیگری مثل آیت الله صانعی حمله کند و آنجا را خورد و خمیر کند، نیروهای خودسر و متجاسر وابسته به حکومت، فردا سراغ آنها هم خواهند آمد و شاید بنا بر مصلحت خودشان هم که شده پا در میانی کنند. واقعاً می توان حدس زد که آنها خوشنود از این مقدار تسلط حکومت بر امور حوزه نیستند. ولی از طرف دیگر اقتصاد حوزه دیگر اقتصاد متکی بر مردم نیست. اقتصاد متکی به رانت های حکومتی است که این آیات عظام از آن تغذیه می کنند و بهره می برند. بنابراین نبض آنها در دست حکومت است و من بعید می دانم به همه این دلایل که آنها در موقعیتی باشند که به جز پادرمیانی های خصوصی بتوانند یک اقدام علنی و موثر در این زمینه بکنند.
در حکومت اکنون نظامیان بر همه امور و شئون تسلط دارند، نظامیان در پی آن هستند که روحانیت خودشان را که تولید کرده اند و امروز در دروس آقای مصباح و اینها پرورده می شوند، به زودی به عنوان مراجع تقلید به جای اینها که موجودند برنشانند و آنها را حذف کنند. آقای مکارم، سبحانی، وحید خراسانی و جوادی آملی و دیگران باید منتظر چنین برخوردهایی در آینده باشند و فکر می کنم که این هوش را هم دارند و فهمیدند ولی در وضع بسیار مشکلی هستند به خاطر اینکه در این سی سال بهره برداری از منابع دولتی آنها را مراجعی وابسته به اقتصاد دولت کرده در صورتی که حوزه های ما در زمان شاه مستقل بود و متکی به وجوهات و نذوراتی بود که مردم می دادند. امروز در وجه غالب این دولت است که شهریه های آنها را تامین می کند. به این ترتیب آنها شاید در موقعیتی نباشند که با وجود اینکه می دانند در معرض حذف اند، اقدامات بسیار موثری کنند. دینی که تحریک شده بود که حکومت را از آن خود کند، اکنون حوزه علمیه اش در دست حکومت شده و چند مرجع مستقلی که وجود دارند در وضع نامطلوبی هستند و مورد تعرض. متاسفانه آینده خوبی برای روحانیت اگر نظامیان به حکومت برسند دیده نمی شود.
اول بیانیه هجدهم آقای موسوی یا آنچه منشوری برای جنبش سبز نامیده شده؛
مخاطب: یاران سبز امید.
آقای موسوی در این بیانیه آنچه را که تقلب، تخلف و دروغ می خواند سبب تولد سئوال رای من کجاست و راهپیمایی ۲۵ خرداد معروف به تظاهرات سکوت می داند. تظاهراتی که به گفته وی پیامدش جز داغ، درفش، کشتار، حبس، زنجیر به تن زندانیان زدن، حمله به خوابگاه های دانشجویی، فاجعه کهریزک، سرکوبی های ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورا نبود. تکثر، گسترش شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، تلاش برای گفت و گو و تعامل با رقبا، مخالفت با انحصارطلبی، حفظ مرزبندی با نیروهای غیرملی و خارجی از سویی و انزواگرایی و دگر ستیزی از سوی دیگر، مبارزه مدنی، مسالمت و پرهیز از خشونت از ارزش ها و شیوه هایی هستند که این بیانیه بر آنها تاکید دارد.
در بیانیه هجده آقای موسوی هم می توان این جمله را دید که ما همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست و هم تاکید بر گنجینه ایرانی اسلامی زیر عنوان هویت سبز. بخشی از بیانیه که در آن آقای موسوی جنبش سبز را جنبشی ایرانی اسلامی دانسته و نوشته در طول تاریخ ایران ارزش های دینی و ملی سازگار بوده اند. در کنار اینها آمده است نخستین ارزش مدنظر جنبش سبز دفاع از حقوق بنیادین بشر، فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. زیر بیانیه هجده که در آن عبارات اخلاق مداری، احترام به خلاقیت های فردی و اجتماعی، قانونگرایی و مذاکره با حروف درشت مشخص شده، این امضا گذاشته شده: «همراه کوچک جنبش سبز، میرحسین موسوی»
ویژگی این بیانیه را با دو فعال سیاسی و صاحب نظر به بحث گذاشته ایم، هر دو در پاریس، با سراج الدین میردامادی، روزنامه نگار اصلاح طلب و حامی میرحسین موسوی در انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته و بیژن حکمت، از جمهوریخواهان ملی ایران که در انتقاد به بخش هویت ایرانی اسلامی در بیانیه هجده آقای موسوی مقاله ای نوشته است.
- آقای میردامادی، نکات اصلی که شما دیدید در این بیانیه چیست و علت اینکه مسئله هویت ایرانی اسلامی در آن مطرح شده، چیست؟
آنچه که از آقای موسوی الان انتظار می رود اینست که ایشان دقیقاً مفهوم انتخابات آزاد، راه حل انتخابات آزاد را دقیق تر و روشن تر بیان کنند و فقط به لغو نظارت استصوابی بسنده نکنند. روی این مسئله که ایرانیان با هر عقیده و فکر می توانند در این انتخابات آزاد با حقوق مساوی شرکت کنند و از حق انتخاب شدن برخوردار باشند، روی این مطلب تاکید بیشتری کنند.
بیژن حکمت
- آقای حکمت، شما ملاحظات تان را در مورد بیانیه میرحسین موسوی نوشتید و بازتاب پیدا کرد. خلاصه آن را می توانید بگویید؟
بیژن حکمت: فکر می کنم بیانیه آقای موسوی همانطور که از اسمش پیداست، منشور است و با بیانیه های پیشین ایشان تفاوت دارد. در بیانیه های پیشین یک استراتژی عمومی و مطالباتی را برای مجموعه جنبش سبز با هر هویت در تکثر خود مطرح می کردند و همه را به اتحاد گرد یک چنین راهبرد سیاسی فرا می خواندند. این راهبرد سیاسی مسئله اساسی است برای اتحاد جنبش سبز. به این مطلب بر می گردم. ولی در این بیانیه مسئله هویت، هویت ایرانی اسلامی و اصولاً هویت سازی برای جنبش سبز مطرح شده. در صورتی که خودشان باز در همین بیانیه تکرار می کنند که در این جنبش آدم ها یا گروه هایی با هویت های متکثر وجود دارند. بنابراین جمع کردن اینها و مجدداً زیر هویت ایرانی اسلامی صلاح نیست. اصلاً برای کسانی که در این جنبش شرکت دارند، گرایش هایی که خودشان را به عنوان ایرانی اسلامی باز نمی شناسند، نوعی واکنش ایجاد خواهد کرد. به نظر من آقای موسوی باید اساساً روی استراتژی که تاکنون متحد کننده بوده، مطالباتی که تاکنون متحد کننده بوده، متمرکز شود. یعنی استراتژی انتخابات آزاد، همانطورکه در بیانیه هفدهم ایشان گفتند که هیچ یک از ایرانیان را با هر عقیده و اندیشه ای از این انتخابات کنار نمی گذارد. این انتخابات آزاد می تواند گرایش های مختلف را که خواست های متفاوتی با یکدیگر دارند، با هم متحد کند و دعوایشان را صندوق رای حواله دهد.
سراج الدین میردامادی در این زمینه معتقد است که بنا به آنچه در بیانیه هجدهم آمده است، «پذیرش تکثر زیر چتر فراگیر جنبش در کنار یکدیگر» به اندازه کافی مسئله تکثر را تامین می کند؛ «اگر هم ایشان صحبت از هویت ایرانی اسلامی کرده، این بین ایرانی و اسلامی اگر ویرگولی قائل باشیم، لزوماً به معنای ترکیب یا تلازم بین ایرانی بودن و اسلامیت نیست و آقای موسوی بارها تاکید کرده اند آنهایی که دین دار هستند و آنهایی که ای بسا دین دار هم نیستند، دارای حقوق مساوی هستند و باید در فرآیند مطالبات جنبش برای آنها حق و جایگاه سهم خاص خودشان را قائل شد. من فکر می کنم هویت ایرانی اسلامی به معنای مخلوط کردن ایران بودن یا اسلامیت در هم نیست.»
وی همچنین معتقد است که ایرانی اسلامی تباینی با تکثرگرایی که آقای موسوی بارها بر آن تاکید کرده، ندارد.
- آقای حکمت در متنی که نوشتید گفته اید که این هویت سازی برای تشکلی که ایشان از آن نام برده، جنبش سبز راه امید مانعی ندارد. ولی در خارج از آن چهارچوب برای همکاری ها باید راه حلی پیدا کرد. به انضمام اینکه مسئله ایرانی اسلامی خاصه حرف های آقای موسوی نیست. در تاریخ ایران سابقه دارد و دیدیم که محمد مصدق از ایرانی بودن و اسلامیت صحبت می کرد. با توجه به اینها در پاسخ به آقای میردامادی اگر نکته ای دارید اضافه کنید.
همانطور که گفتم خود این بیانیه هم اگر دقت کرده باشید خطاب به یاران راه سبز امید آمده و راه سبز امید تشکیلاتی است که آقای موسوی خودشان به وجود آوردند. اصولاً صحبت کردن از هویت برای چنین جنبشی که سرشتی انتخاباتی داشته و در اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفته و مبارزه می کند، به نظر من درست نیست. ما می توانیم با هویت های مختلف زیر یک سیاست مشترک با هم همکاری کنیم و در جهت رسیدن به آن مطالبات مانند آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی تشکل های سیاسی، مطالبی که بارها روی آن تصریح شده. آنچه که از آقای موسوی الان انتظار می رود اینست که ایشان دقیقاً مفهوم انتخابات آزاد، راه حل انتخابات آزاد را دقیق تر و روشن تر بیان کنند و فقط به لغو نظارت استصوابی بسنده نکنند. روی این مسئله که ایرانیان با هر عقیده و فکر می توانند در این انتخابات آزاد با حقوق مساوی شرکت کنند و از حق انتخاب شدن برخوردار باشند، روی این مطلب تاکید بیشتری کنند. این استراتژی انتخابات آزاد است که می تواند همه ما را با هر دیدی که داریم متحد کند و دعواها را به صندوق رای واگذار کنند.
بین ایرانی و اسلامی اگر ویرگولی قائل باشیم، لزوماً به معنای ترکیب یا تلازم بین ایرانی بودن و اسلامیت نیست و آقای موسوی بارها تاکید کرده اند آنهایی که دین دار هستند و آنهایی که ای بسا دین دار هم نیستند، دارای حقوق مساوی هستند و باید در فرآیند مطالبات جنبش برای آنها حق و جایگاه سهم خاص خودشان را قائل شد. من فکر می کنم هویت ایرانی اسلامی به معنای مخلوط کردن ایران بودن یا اسلامیت در هم نیست.
سراجالدین میردامادی
آقای میردامادی در این بخش از سخنان خود نتیجه می گیرد که ترسیم این هویت به معنی مرزبندی با نیروهای غیر دموکراتیک، نیروهای استبدادی و ارتجاعی است که سرکوب، سانسور و کشتار را سازماندهی می کنند. به گفته وی این به معنی مرزبندی با نیروهای دموکرات و حتی نیروهای لائیک نیست.
بیژن حکمت با اشاره به پیش شرطهایی که لازم است تا مقدمات انتخابات آزاد فراهم شود، می گوید: «نظارت استصوابی یکی از مهمترین سدهای انتخابات آزاد است. ولی نباید به این بسنده کرد. این سیاستی است که از سالها پیش اصلاح طلبان پیش می گرفتند ولی این جنبش ۲۲ خرداد باید از این فراتر رود. مسئله حقوق برابر ایرانیان با هر تفکری که دارند در مورد انتخابات پیش کشیده شود و برای تحقق آن تلاش شود. ولی یک نکته را در جواب آقای میردامادی عرض کنم. این یک جنبش شهروندی است و یک جنبش شهروندی که برای گرفتن حقوق مدنی به میدان می آید، احتیاجی ندارد که هویت خودش را به عنوان هویت اسلامی یا هویت ایدئولوژیک دیگری تعریف کند. هویت این یک هویت ملی است. یک هویت سرتاسری برای حقوق شهروندی و کشوری است. وجه مشترک همه آنها این است. اگر از این بخواهیم فراتر رویم و هویت بخشی کنیم، صلاح نیست و باید اجازه داد هرکس هویت خودش را آن طور که مایل است تعریف کند و روی خواست های مشترک پافشاری شود.»
دادخواهی احمد منتظری
در بخش دوم این برنامه به نامه احمد منتظری، فرزند آیت الله فقید، حسینعلی منتظری می پردازیم که خطاب به علما و مراجع تقلید شیعه نوشته است. دادخواهی درباره حمله افراد اصطلاحاً لباس شخصی و تعدادی ملبس به لباس روحانیت با در دست داشتن عکس رهبر جمهوری اسلامی ایران و با شعارهایی در حمایت از او به خانه و دفتر آیت الله منتظری، شعار نویسی، هتک حرمت، تخریب لوازم و اموال داخل دفتر در هفته گذشته و دادخواهی درباره اقدام وزارت اطلاعات در پلمب کردن دفتر آیت الله منتظری و بردن اموال و شکستن در گاو صندوق و بردن پولهایی که به گفته احمد منتظری امانت یا وجوه شهریه طلاب بوده. در همان شبی که به دفتر آیت الله یوسف صانعی، مرجع تقلید شیعه و حامی جناح اصلاح گرا هم حمله شد، هنگامی که مهدی کروبی میهمانش بود.
درباره پیامد احتمالی نامه احمد منتظری نظر کسی را جویا شده ایم که با این گونه برخوردها بیگانه نیست و پدرش در دهه اول انقلاب ۱۳۵۷ و در دوران حیات آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از مرجعیت خلع شد و مرجعی از او دفاع نکرد. حسن شریعتمداری، فرزند آیت الله فقید سید کاظم شریعتمداری.
- آقای شریعتمداری دیدید که آقای احمد منتظری نامه ای نوشتند به مراجع و گفتند که تا زمانی که مراجع توی ایران هستند ما به این مراجع تظلم می کنیم و از آنها می خواهیم که چاره ای برای این وضعیت بیاندیشند. با توجه به اینکه تجربه مشابهی را سال ها پیش داشتید آیا فکر می کنید که به چه ترتیبی چنین درخواستی ممکن است پاسخ خودش را پیدا کند از میان کدامیک از این آیت الله ها که آقای احمد منتظری نامه نوشته اند؟
حسن شریعتمداری: قضیه دفتر آقای منتظری یک مقداری فرق می کند. این برخورد با آیت الله منتظری مشابه با برخورد با مرحوم پدر من بود و هر دو در دوره آیت الله خمینی اتفاق افتاد و آقای منتظری به دوره آقای خامنه ای هم کشیده شد و یک برخورد حذفی بود و ناشی از انحصارگری سران جمهوری اسلامی در صحنه سیاست و دین. ولی بسته شدن دفتر آیت الله منتظری بعد از فوت ایشان چیزی است که ما خودمان بعد از خانه نشین شدن مرحوم پدرم مجبور بودیم که دفاتر ایشان را تعطیل کنیم برای اینکه به هیچ قیمتی تحمل نشد. مراجع آن زمان یا سکوت کرده بودند مانند آیت الله گلپایگانی یا مراجع کنونی که آن موقع اساتید حوزه بودند، یا به ابتکار خودشان و یا در اثر تهدید آقای احمد خمینی و ری شهری اعلامیه خلع مرجعیت آیت الله شریعتمداری را امضا کرده بودند. ولی اکنون بعد از فوت آقای منتظری ابتدا آقای مکارم یک مصاحبه ای کرد و گفت شایسته است که دفاتر مراجع بعد از فوتشان همانطور که سنت شیعه است، تعطیل شود. بعد دادستانی قم اخطار کرد و ریخت و این دفتر را بست. در صورتی که می دانیم که دفتر مراجع در گذشته مانند آیت الله بهجت و آیت الله لنکرانی همچنان باز و مشغول به کار است. گویا آقای مکارم خطابش به آنها نبود! حتی یک شیخی که آن موقع مقسم آقای خمینی بوده به نام آقای محفوظی، اکنون به عنوان یک مرجع تقلید دفتر آقای بهجت را اداره می کند. این تبعیض و دوگانگی ناشی از یک سیاست است و آقای منتظری به مراجعی برای تظلم پناه می برد که اغلب آنها بازیچه دست این حکومت هستند و شاید آگاه شوند. من نامه ای برایشان نوشتم و این آگاهی را دادم که این شتر در خانه شما هم خواهد خوابید و حکومت بعد از این که به مراجع مستقل فعلی حمله کند، درصدد حذف اصولگرایان دیگر که به شما وابسته هستند مانند آقای لاریجانی و دیگران برخواهد آمد و آنگاه سراغ شما هم می آید. ولی متاسفانه این آگاهی صورت نپذیرفته و این مراجع همچنان اجرای منویات حکومت را می کنند و نمی دانم آیا این تظلم ایشان نافع خواهد بود یا نه.
- با توجه به این که اغلب سلوک روحانیت طوری است که به طور شفاف نمی شود پی برد که آیا پاسخی می دهند و اگر می دهند کجا بازتاب پیدا می کند، مردم عادی چطور می توانند کدامشان چه جوابی داده اند یا چه میانجی گری کردند یا نکردند؟
متاسفانه این برخورد خیلی پیچیده است و انعکاس بیرونی اش هم خیلی ضعیف خواهد بود. از یک طرف بسته شدن این دفاتر باطناً ممکن است مورد استقبال بعضی از این مراجع باشد و به هر صورت خانه رقیبی است که بسته می شود. از طرف دیگر ممکن است این احساس خطر شود که اگر این تسلط را دادستانی قم و حکومت پیدا کند که دفتر یک مرجع را اینطور ببندد و به خانه روحانی عالیرتبه دیگری مثل آیت الله صانعی حمله کند و آنجا را خورد و خمیر کند، نیروهای خودسر و متجاسر وابسته به حکومت، فردا سراغ آنها هم خواهند آمد و شاید بنا بر مصلحت خودشان هم که شده پا در میانی کنند. واقعاً می توان حدس زد که آنها خوشنود از این مقدار تسلط حکومت بر امور حوزه نیستند. ولی از طرف دیگر اقتصاد حوزه دیگر اقتصاد متکی بر مردم نیست. اقتصاد متکی به رانت های حکومتی است که این آیات عظام از آن تغذیه می کنند و بهره می برند. بنابراین نبض آنها در دست حکومت است و من بعید می دانم به همه این دلایل که آنها در موقعیتی باشند که به جز پادرمیانی های خصوصی بتوانند یک اقدام علنی و موثر در این زمینه بکنند.
- آقای احمد منتظری گفته اند که پیش از انقلاب چنین برخوردی نشده بود. در مورد مناسبات حکومت و روحانیت در درازمدت چه می شود نتیجه گرفت با این برخودهایی که الان دارد به دفاتر آیات می شود؟
در حکومت اکنون نظامیان بر همه امور و شئون تسلط دارند، نظامیان در پی آن هستند که روحانیت خودشان را که تولید کرده اند و امروز در دروس آقای مصباح و اینها پرورده می شوند، به زودی به عنوان مراجع تقلید به جای اینها که موجودند برنشانند و آنها را حذف کنند. آقای مکارم، سبحانی، وحید خراسانی و جوادی آملی و دیگران باید منتظر چنین برخوردهایی در آینده باشند و فکر می کنم که این هوش را هم دارند و فهمیدند ولی در وضع بسیار مشکلی هستند به خاطر اینکه در این سی سال بهره برداری از منابع دولتی آنها را مراجعی وابسته به اقتصاد دولت کرده در صورتی که حوزه های ما در زمان شاه مستقل بود و متکی به وجوهات و نذوراتی بود که مردم می دادند. امروز در وجه غالب این دولت است که شهریه های آنها را تامین می کند. به این ترتیب آنها شاید در موقعیتی نباشند که با وجود اینکه می دانند در معرض حذف اند، اقدامات بسیار موثری کنند. دینی که تحریک شده بود که حکومت را از آن خود کند، اکنون حوزه علمیه اش در دست حکومت شده و چند مرجع مستقلی که وجود دارند در وضع نامطلوبی هستند و مورد تعرض. متاسفانه آینده خوبی برای روحانیت اگر نظامیان به حکومت برسند دیده نمی شود.