لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۰۰

آیا آمدن احمدی‌نژاد هراسناک است؟


در حالی که محمود احمدی‌نژاد در برابر رد صلاحیت نزدیک‌ترین دوست و همکارش (اسفندیار رحیم مشایی) به طور مطلق سکوت کرد و بعد از آن نیز چند بار تصریحا و تلویحا گفت که نمی‌خواهد دوباره فعال شود، اما مدتی است که حضورهایی معنادار همراه با جملاتی دو پهلو دارد. حضوری که از قبل نیز از سوی برخی یارانش، علیرغم مواضع مستقیم و صریح خود او، تبلیغ و بر آن اصرار می‌شد.

رفتار‌شناسی شخص رهبر جمهوری اسلامی و نیز کارکردی که دولت احمدی‌نژاد از جمله در نسبتش با رهبر نظام داشت به خوبی روشن می‌کرد که علیرغم بازداشت معاونین و نزدیکانش ولی به خود او اطلاع و اخطار داده شده که حریم شخصی او حفظ خواهد شد اما وی نیز باید دیگر دست از پا خطا نکند. احمدی‌نژاد علیرغم جاه طلبی فراوان و علاقه ویژه‌اش به تیتر یک بودن اما آن قدر محافظه کار و اهل محاسبه و فرار از ریسک‌های فردی بود که در این سالیان این هشدار‌ها را آویزه گوش کند. سابقه شخصی او که هیچگاه در جبهه‌های جنگ حضور نداشته نیز بیانگر این دوگانگی شخصیتی و عافیت طلبی محاسبه گرانه اوست.

آیا بعد از انتخابات اسفند ۹۴ تغییری به وجود آمده است؟

هر چند بعضی حضورهای اخیر وی در برخی سخنرانی‌ها که به یادبود شهدای جنگ و کشته شدگان در سوریه برگزار شده و رد و بدل شدن چند خبر و جدال تبلیغی و جنگ پوستر‌ها در فضاهای محدود مجازی و شبکه‌های تلگرام نمی‌تواند حائز اهمیتی استراتژیک باشد اما در هر حال برخی روزنامه نگاران و ناظران سیاسی را به این فکر فرو برده که آیا طرح و برنامه‌ای برای دوباره به صحنه آمدن/ آوردن او وجود ندارد؟ این امر برای این دسته از دوستان آن‌گاه اهمیت بیشتری می‌یابد که آن را در کنار یک مسئله خطیر و استراتژیک قرار می‌دهند و آن اینکه دولت روحانی که اینک مذاکرات هسته‌ای را به برجام رسانده و با انتخابات اخیر، مجلس همراه تری را خواهد داشت دیگر فرصت چندانی ندارد و باید در زمان باقی مانده از چهار ساله ریاست جمهوری‌اش بتواند تغییری در وضعیت اقتصادی و زندگی و معیشت روزمره مردم بدهد، حتی اگر شانه از وعده‌های سیاسی‌اش خالی کند. آن‌ها نگران‌اند که در صورت ناموفق بودن روحانی در مدت باقی مانده، احمدی‌نژاد می‌تواند دوباره در انتخابات ۹۶ سربرآورد. در این مقال مقداری به این دغدغه می‌پردازیم.

یک داستان فانتزی

این نکته مسلم است که چه یاران وفادار و منتفع از احمدی‌نژاد و چه رانت خواران دوران او همیشه ارادتمندانه از وی، به طور مستقیم و غیرمستقیم، حمایت کرده‌اند و خواهان بازگشت دوران طلایی او (البته طلایی برای این دسته و جماعت) بوده و هستند. برخی افراد رسانه‌ای از این جماعت نیز همیشه شمع این خواسته را علیرغم نفی و انکار خود احمدی‌نژاد روشن نگه داشته‌اند. بدین ترتیب طبیعی است که پس از انتخابات هفتم اسفند و به خصوص شکست سی بر صفر محافظه کاران در تهران یک بار دیگر همین جماعت تحفه خود را به بلوک محافظه کاران تعارف بزنند و بر طبل تبلیغیشان بکوبند که شما بدون احمدی‌نژاد شکست خواهید خورد پس ایهاالناس باز به سوی او بشتابید وگرنه از روحانی و خاتمی و هاشمی و سیدحسن خمینی و لاریجانی و ناطق نوری و بقیه شکست خواهید خورد. بر این اساس چند سخنرانی و پوستر تبلغی این جماعت را باید در حد تکان دادن علم و پرچمشان برای این یادآوری به محافظه کاران تلقی کرد. به ویژه اینکه از سوی رسانه‌های اصلی محافظه کاران و از جمله گرایشات تندرو‌تر آن‌ها چندان استقبالی از این سخنرانی‌ها صورت نگرفت و حتی در کانال‌های تلگرامی این جریانات (تندرو) نیز پوشش چندانی بدان داده نشد.

اما اگر این تکان دادن عَلَم احمدی‌نژاد همراه با جاه طلبی ذاتی او مکرر شود و ادامه پیدا کند آن‌گاه می‌توان به این احتمال هم اندیشید که بخشی از جریانات تندرو در پی احیا و بازسازی او هستند. جریاناتی که امروزه تقریبا روشن شده که قصد و نیت یک دوره‌ای کردن دولت روحانی را در مخیله‌شان می‌پرورانند.

تند و تیز شدن بخش‌هایی از مخالفان دولت علیه شخص حسن روحانی در صفحات نشریات و نیز فضاهای مجازیشان به خوبی قابل مشاهده است. هر چند روشن است که بخش‌هایی از همین تندرو‌ها خود مخالف احمدی‌نژاد هستند و یا حداقل به خاطر برخورد او با رهبر جمهوری اسلامی و نیز کارنامه تباه او علاقه‌ای به بازگرداندن وی ندارند.

نتیجه آنکه احمدی‌نژاد می‌تواند نامزد مورد نظر «بخشی» (نه همه) کسانی باشد که قصد تک دوره‌ای کردن ریاست جمهوری حسن روحانی را دارند و از شکست اخیر محافظه کاران در انتخابات اسفند ماه نیز بیمناک شده‌اند. اما بخشی‌های دیگری از همین طیف ممکن است هم با احمدی‌نژاد مخالف باشند و هم برخیشان نسبت به پیروزی او در رقابت با حسن روحانی مطمئن نباشند و بدین ترتیب احتمالا دنبال چهره‌های دیگری می‌گردند.

بحث در باره افراد و گرایشاتی که به دنبال تک دوره‌ای کردن ریاست جمهوری حسن روحانی‌اند خود مجال دیگری می‌طلبد. تنها باید به یک نکته اشاره کرد که تاکنون نشانه قوی و مستندی از اینکه این بخش از جریانات تندرو توانسته باشند حمایت رهبر جمهوری اسلامی را نیز به این خواسته و سیاست جلب کرده باشند در دست نیست. چرا که آقای خامنه‌ای به خوبی می‌داند که معمولا دوره‌های ریاست جمهوری در ایران بنا به دلایل مختلف دو دوره‌ای است. بر این اساس می‌توان گفت اغماض رهبر و حتی‌ گاه هدایتگری و حمایت‌گریش از برخوردهای این تندرو‌ها با دولت روحانی بیشتر بدین خاطر است که جبهه حسن روحانی را به سود جریان و گرایش مورد علاقه رهبر تضعیف کنند. به خصوص اینکه رهبر از قوی شدن جبهه میانه رو‌ها در انتخابات اخیر هم بیمناک و هم عصبانی است.

حال اجازه بدهید بیاییم در بستر فرضیاتی ولو با احتمال کم که در این مقال در نظر گرفتیم یک گام (فرضی) دیگر جلو برویم (در مباحث استراتژیک و دربحث‌های درونی مجموعه‌های سیاسی و اتاقهای فکر نیز معمولا هم می‌توان روی پلان‌ها و احتمالات اصلیتر و قوی‌تر و هم روی احتمالات ضعیف‌تر و پلان‌های فرعی اندیشید و بحث نمود). مثلا فرض بگیریم به هر دلیلی احمدی‌نژاد نامزد ریاست جمهوری دور بعد شود، آیا این امر را باید اتفاقی نگرانی کننده تلقی کرد و یا یک فرصت که می‌تواند به نفع روند دموکراتیزاسیون در کشور نیز باشد؟

نتایج دورخیز احمدی‌نژاد برای نامزدی ریاست جمهوری

در این صورت به طور طبیعی در اولین قدم باید این مسئله بین رهبر جمهوری اسلامی و بخشی از تندرو‌ها که فرضا و احتمالا از وی حمایت می‌کنند حل و فصل شود. احمدی‌نژاد هم شخصا به رهبر دهن کجی کرده و هم کارنامه ویرانگر دولت وی در اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی و... بخشی از بی‌بصیرتی‌های رهبر را عیان کرده است. راضی شدن رهبر به نامزدی مجدد وی نوعی تف سربالا خواهد بود. ضمن آنکه فساد شدید اقتصادی نزدیکان وی نیز شعارهای ضد فساد رهبر را باز بی‌اعتبار‌تر خواهد کرد. بنا به همین دلایل احتمال تایید و رضایت رهبر برای نامزدی وی نه تنها صفر بلکه باید زیر صفر تلقی شود.

حال به هر دلیل باز فرض بگیریم که حامیان تندروی احمدی‌نژاد بتوانند رضایت رهبر را برای نامزدی وی (علیرغم اختلافات و عصبانیت‌های قبلی و کارنامه تیره‌اش و علیرغم خطرامنیتی که وعده یارانه دویست و پنجاه هزارتومانی او برای کل نظام دارد)، جلب کنند. در اینجا شکاف و ریزش و در واقع انشعاب غیررسمی و غیرعلنی* در جناح و بلوک رهبر بیش از پیش تعمیق خواهد شد. چرا که بخش گسترده‌ای از این طیف با احمدی‌نژاد و قانون شکنی‌ها و گردن کشی‌هایش مسئله و حتی‌گاه بحران داشته و دارند. بخش مهمی از روحانیون همین بلوک سیاسی مرتبط با رهبر نیز همین نارضایتی را از وی و برخورد‌هایش داشته‌اند (و دارند).

رضایت و حمایت رهبر از نامزدی احمدی‌نژاد نارضایتی زیرپوستی و‌گاه علنی از رهبر را فزون‌تر خواهد ساخت. نمونه نمادین آن واعظ طبسی مسئول سابق آستان قدس رضوی بود که به صراحت به مرزبندی می‌پرداخت. با دستگیری نزدیکان احمدی‌نژاد توسط قوه قضائیه به خاطر فساد مالی و نیز افشاء فسادهای آن‌ها در دولت روحانی بر آتش این نارضایتی‌ها افزوده شده است. بسیاری از نامداران جریان محافظه کار صریحا علیه احمدی‌نژاد و اینکه دولت او «تکرار نخواهد شد» سخن گفته‌اند. طبیعی است در این رابطه رهبر زیرکانه سکوت کرده و رسما وی را تایید نخواهد کرد و حتی ممکن است به صورت دولایه‌ای در برخی محافل خصوصی گفته شود احمدی‌نژاد شخصا و راسا نامزد شده و رهبر در این باره تاییدی ندارد و وی طبق قانون حق دارد نامزد شود! تا کم کم نامزد شدن وی عادی سازی شود.

فانتزیمان را باز ادامه بدهیم!

قدم بعدی مشکل نامزدی احمدی‌نژاد در نحوه برخورد شورای نگهبان است. بسیار طبیعی است که خیل عظیمی از جریانات محافظه کار خواهان رد صلاحیت وی هستند. رد صلاحیت وی توسط شورای نگهبان مهر تاییدی بر بی‌صیرتی رهبر خواهد بود که از وی حمایت کرده بود. ضمن آنکه اگر احمدی‌نژاد تا این مرحله پیش آمده باشد شورای نگهبانی که در دوره‌های اخیر طرح و برنامه‌های افراطیون و در واقع بیت را پیش برده است تحت فشار آن جریان خواهد بود و به سادگی نمی‌تواند وی را رد صلاحیت کند. تایید صلاحیت او نیز غلطیدن به سمت دیگر لبه تیز شمشیر خواهد بود. این امر باعث تشدید نارضایتی بخش مهمی از محافظه کاران خواهد بود وشکاف بین افراطی‌ها و میانه رو‌ها در این طیف سیاسی را بیش از پیش خواهد کرد.‌‌ همان گونه که بر نارضایتی آن‌ها از رهبر نیز خواهد افزود چرا که تایید او که دلایل و اسناد زیادی برای رد صلاحیتش در شورای نگهبان وجود دارد و یا توسط طیف‌های مختلف ارائه خواهد شد، در عمل به عنوان لابی و فشار موثر بیت و شخص رهبر در این رابطه تلقی خواهد شد.

حال این فرض و سناریوی خیالی را یک قدم دیگر جلو ببریم. حضور احمدی‌نژاد در دوران تبلیغات و فرضا مناظره‌ها باعث شکل گیری بزرگ‌ترین دو قطبی سیاسی در سه دهه اخیر در کشور خواهد شد. هر چند او ممکن است در میان بخشی از اقشار بسیار کم در آمد هنوز پایگاهی داشته باشد اما نباید در این رابطه اغراقی صورت بگیرد. بسیاری از این اقشار از نظر سیاسی بسیار آگاه هستند و دوباره به وی رای نخواهند داد. او نیز، دیگر، نامزد نا‌شناس و امتحان پس نداده‌ای نیست که باعث فریب همگانی به عنوان یک مخالف سیستم که آمده است آن را به نفع فقرا اصلاح کند، بشود. هم اینک بخش‌های قابل توجهی از اقشار کم در آمد به رسانه‌های صوتی و تصویری و مجازی خارج از چارچوب رسمی نظام دسترسی دارند. ضمن آنکه طیف جوان و دانشجو نیز به یک قشر در میان اقشار مرجع آنان تبدیل شده است. تنها بخش‌هایی از اقشار کم در آمد به وی رای خواهند داد که به خاطر وضعیت زندگیشان و بعضا دورافتادگی‌های جفرافیایی و شدت فقرشان از نظر دسترسی به رسانه‌های مستقل و آگاهی سیاسی نیز در نازل‌ترین سطح قرار دارند.

در همین مرحله فرضی نیز شکست شدید احمدی‌نژاد در این فضای دوقطبی و به اصطلاح یکسره شدن تکلیف سیاسی او تقریبا قطعی است (در سال ۸۸ نیز اگر آن تخلف و تقلب بزرگ صورت نمی‌گرفت و اجازه برگزاری دور اول و دوم انتخابات به صورت سالم داده می‌شد دولت احمدی‌نژاد به دوره دوم هم نمی‌کشید). بدین شکل شکست وی باز بر تشتت و اختلاف در اردوگاه محافظه کاران و نارضایتی ایشان از رهبر و تندروهایی که باعث این شکست شده‌اند خواهد افزود.

بیایید باز به صورت خیالی و تصوری حتی فرض کنیم که وی در کل این مراحل به مشکلی برنخورد (و نظام نیز اجازه دهد وی با شعار ویرانگر و بی‌پشتوانه یارانه دویست و پنجاه هزار تومانی وارد رقابت‌های انتخاباتی بشود و مردم را هم بفریبد) و باز به هر دلیلی رای بیاورد و بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. در اینجا نیز نباید فراموش کنیم که وی نیز یک رئیس جمهور صفر کیلومتر نیست. ریاست وی تکرار چهارساله اول ریاست جمهوری‌اش نخواهد بود بلکه در ادامه تجربه دوران دوم مدیریت و ریاست او قرار خواهد داشت. احمدی‌نژاد در دوره دوم تازه آموخته بود که در دنیا چه خبر است و حساب و کتاب کار‌ها تا حدی دستش آمده بود. هم در عرصه داخلی که با برادران قاچاقچی سپاه بیشتر آشنا شده بود و هم با کدخدای جهان که تلاش وافری داشت با او کنار بیاید. تازه این مرحله (فرضی) آغاز داستان اصلی است! در دور دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد وی در ترکیه سعی در دادن امتیازهای زیادی به غربی‌ها برای حل و فصل مسئله هسته‌ای داشت. بی‌اعتمادی و کارشکنی بیشتر از جانب طرف غربی صورت گرفت. آن هم بیشتر به خاطر برخورد بسیار تاخیری دولت ایران که کارشناسانش دو ماه مشغول راضی کردن بیت و دیگر جریانات مخالف و تندرو بودند.

دولت فرضی سوم احمدی‌نژاد نیز دیگر با خزانه پر پول و نفت بالای صد دلار روبرو نیست. مجموعه برخوردهای او در دولت دوم نشان می‌داد که اگر در داخل نیز به ساز بیت برقصد (که دراین مورد هم درباره وزارت اطلاعات و... به اختلاف رسید) در سیاست خارجی به دنبال کنار آمدن و تجارت با غربی‌ها و به خصوص آمریکاست آن هم در وضعیت اقتصادی جدیدی که با کاهش شدید قیمت نفت مواجه است و شدیدا نیازمند سرمایه گذاری خارجی است. و این خود آغاز کشمکش با بیت خواهد بود. هر دو نوع برخورد بیت چه تایید سیاست‌های این دولت و چه مخالفت با آن به ضرر بیت خواهد بود. «مخالفت»، دولت و نظام اجرایی کشور که در این سناریو باز بدون حمایت بیت سرکار نمی‌آمد (و ایضا باقی نمی‌ماند) را دچار معضل می‌کند و «موافقت» نیز با سایش گفتمانی و هویتی آموزه‌های رهبر در میان نیروهای میدانی‌اش که با آموزشهای تندروانه تربیت شده‌اند به مسئله دار و بی‌انگیزه شدن و ریزش آن‌ها منجر خواهد شد. البته اگر در سیر فانتزی و فرضی که تا اینجا داشتیم از این مسئله بنیادی بگذریم که وقتی نزدیک‌ترین افراد به احمدی‌نژاد به اتهام فساد به زندان افتاده‌اند وی با چه تیم و یارانی می‌خواهد همه این مسیر را بیاید و به مدیریت کشور بپردازد! ویا از این امر بگذریم که او اصلا از کجا می‌خواهد پول یارانه دویست و پنجاه هزار تومانی را بیاورد تا مردم ناراضی سر به اعتراض و شورش برندارند!

اما باز اجازه بدهید این داستان فرضی را تا انتها دنبال کنیم. نامزدی وی فرصت و امکان بهره گیری از یک مهره پوپولیست ولی با کلاس تر از سوی جریان محافظه کار را خواهد سوزاند. جریانی که نشان داده می‌تواند از ضعف‌ها و ناکامی‌ها و کم دستاوردی جریانات میانه رو و اصلاح طلب در حوزه اقتصادی در میان اقشار کم در آمد به علت برخی اتصالات اجتماعی و مذهبی‌اش حداکثر بهره برداری را بکند. نامزدی احمدی‌نژاد در آن وضعیت بد‌ترین گزینه است. برخی تبلیغات اغراق آمیز در باره پایگاه وی و بعضی مرعوب شدن‌ها در این باره خطای راهبردی بزرگی است. به میدان آوردن یک مهندس یا متخصص و کار‌شناس اقتصادی که تحصیل کرده خارج بوده و سابقه «فکل کراواتی» داشته و برای افکار عمومی نیز ناشناخته و مثل هندوانه‌ای سربسته باشد، نامزد موفق تری از فرد امتحان پس داده‌ای مثل احمدی‌نژاد است که اگر تاحدی رای داشته باشد به میزان خیلی بیشتری «رای منفی» دارد و به سادگی می‌تواند فضا را دوقطبی کند و مخالفانش بدون هیچ تردیدی جبهه واحدی علیه وی تشکیل می‌دهند و به خاطر خطری که به درستی و به واقع کشور و منافع ملی را تهدید می‌کند می‌توانند بخش‌هایی از رای‌های خاموش را نیز به صحنه بیاورند.

اما این داستان خیالی دو نکته بسیار منفی هم دارد. یکی اینکه بازارگرمی هر پوپولیستی که فریبکارانه شعار عدالت بدهد نشانگر آن است که نیاز به توسعه برای عدالت و رفاه برای اکثریت مردم و به خصوص اقشار زحمتکش و کم درآمد یک نیاز واقعی است. به صحنه آمدن هر پوپولیست سکه بدلی است که جای سکه واقعی را می‌گیرد. میرحسین موسوی یک نسخه سالم و نسبتا مرضی الطرفین بین نظام مستقر و بخش‌های زیادی از مردم بود که با بی‌بصیرتی رهبر به جای منصب حکومت به کنج حصر فرستاده شد.

نکته منفی دوم این است که ورود احمدی‌نژاد به رقابت‌های انتخاباتی و شیب و شتاب پیدا کردن فضا به صورت دو قطبی، حالت «رای سلبی» را تشدید و تقویت می‌کند. فضای سلبی امکان طرح مطالبه و برنامه محوری و تحلیل و نقد میانه رو‌ها را از جامعه و فعالان سیاسی و مدنی می‌گیرد. آن‌ها هر یک بنا به دلیلی ملی و صنفی و قومی و جنسی و... «مجبور» به حمایت از هر نامزد میانه رو و اصلاح طلبی می‌شوند که در برابر این نمونه‌های سیاه و فاجعه بار قرار می‌گیرند. در این بستر ما به جای اینکه تلاش کنیم به سمت اهداف و رویا‌هایمان برویم و فرضا بدنبال نامزدی نسبتا دموکرات و توسعه گرا و واقعا عدالت خواه باشیم باید تسلیم این منطق کسالت بار ولی واقعی بشویم که کاری کنیم که وضع بد‌تر نشود!

بگذارید در پایان از فضای فانتزی به فضای واقعی بیاییم چرا که: او نخواهد آمد. او حمایت نخواهد شد. او تایید نخواهد شد. اما اگر همه این سخنان غلط باشد و او بیاید به هیچ وجه رای نخواهد آورد. بنابراین آمدن او هراسناک نیست.

آمدن فرضی احمدی‌نژاد فقط و فقط از این منظر فاجعه است که باز فضا، فضای رای سلبی خواهد بود و نه رای اثباتی به برنامه برای پیشرفت و ترقی کشور. این بهترین حالت برای میانه روهایی است که می‌توانند با کارنامه‌ای ضعیف، از نقد‌ها در امان باشند و فرصت سوزی کنند و زمان را از ملت ایران برای اینکه مجبورند به «حداقل»‌ها قناعت کنند، بگیرند.

--------------------------------

یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا نیست.

* رادیو فردا مسئول محتوای وب‌سایت‌های دیگر نیست.

XS
SM
MD
LG