این روزها صحبت از این است که یکی از انتخابهای دولت ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ تغییر رژیم سیاسی در ایران است. به دنبال اظهارات ماه گذشته رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، در حمایت از تغییر مسالمت آمیز رژیم جمهوری اسلامی از درون، محافل و اندیشکدههای مختلفی کوشیدهاند در رد و یا قبول این نظریه به بحث و گفتوگو بپردازند. دامنه این مباحث به رسانهها نیز کشیدهاست و همچنان ادامه دارد.
حمایت و اقدام عملی در مورد تغییر رژیم توسط آمریکا و برخی کشورهای دیگر دنیا در نقاطی که تعارضات آشتی ناپذیر با وضع موجود حاکم است امر بی سابقهای نیست. اقدام برای تغییر رژیم در لیبی موجب وضعیت غیر قابل کنترلی شد که هنوز لاینحل ماندهاست. تغییر رژیم در عراق به جنگی پرهزینه انجامید که پس از قریب پانزده سال تازه به مرحله ای رسیدهاست که برخی از پژوهشگران به سناریوی تجزیه عراق به سه کشور به عنوان راه حل نهایی فکر میکنند. به علاوه همین اقدام موجب ظهور یک ایدیئولوژی خطرناک در منطقه شد که با نام «حکومت اسلامی» (داعش) به کشت و کشتار پرداخته و جهانی پرمخاطره را موجب شدهاست.
اما در مورد ایران وضعیت کمی متفاوت است. اقدام به تغییر رژیم در ایران دست کم یک سابقه موفق دارد؛ رئیس سازمان «سیآیای» آمریکا تائید میکند که آمریکا در طراحی و اجرای نقشه سقوط دولت دکتر محمد مصدق نقش داشتهاست. و میدانیم که این نقشه اجرا شد و پس از آن شاه که از ایران خارج شده بود در شرایط جدیدتری به کشور بازگشت و تا سال ۱۳۵۷ در قدرت باقی ماند.
اما آیا در شرایط و وضعیت امروز هم تغییر رژیم از داخل با حمایت یک یا چند قدرت خارجی میسر خواهد بود؟ دیوید کوالالو، مدرس امور جهانی در مقاله ای که به تاریخ ۲۸ ژوئن درهافینگتون پست منتشر شده استدلال میکند که حتی اگر آمریکا توان براندازی و تغییر رژیم ایران را داشته باشد حاصل آن اشاعه «ضدیت با غرب» خواهد بود. وی معتقد است نظریه واشنگتن در مورد تغییر رژیم در ایران با حمایت خارج، یک واقعیت خطرناک را نادیده میگیرد و آن واکنش ایران با حمایت روسیه و چین است.
دیوید کوالالو معتقد است پرزیدنت ترامپ مرتکب اشتباه خواهد شد اگر فکر کند میتواند رویدادهای خاورمیانه را تحت کنترل داشته و یا حتی تحت تاثیر قرار دهد. به عقیده وی ضعف ارزیابی در این منطقه میتواند موجب اشتباهات ژئوپولیتیکی بشود.
اما ری تکیه، پژوهشگر ارشد شورای سیاست خارجی در آخرین نوشته اش که روز ۵ ژوئیه در واشینگتن پست منتشر شده از زاویه دیگری به قضیه نگاه میکند. او اظهار نظر رکس تیلرسون را مبنی بر حمایت از عناصری که در داخل بخواهند به انتقال صلح آمیز دولت اقدام کنند «هولناک» توصیف میکند ولی در عین حال میگوید با توجه به سن و سال رهبر ایران آیت الله خامنهای، «ایالات متحده باید برای انتقال قدرت در ایران آماده باشد که حتی ممکن است به سقوط کل سیستم منجر شود».
از نگاه ری تکیه، «در منطقه خاورمیانه رژیمهای فشل کم نیستند و ایران اغلب به غلط جزیره ثبات توصیف میشود. تاریخ جمهوری اسلامی ایران تاریخی پر تلاطم است که در آن تنازع بین یک رژیم اقتدارگرا با مردمیسرکش و خواهان توانمندی دموکراتیک ادامه دارد. وقتی برای اولین بار قدرت گرفتند اولیگارشهای مذهبی با توسل به خونریزیهای خیابانی سایر اعضای ائتلاف انقلابی را که با نگرش آنان مبنی بر یک دیکتاتوری مذهب محور همخوانی نداشتند سرکوب کردند».
ری تکیه در ادامه مقاله خود دو مرحله از تاریخ اخیر ایران را چنین توصیف میکند: دهه ۱۹۹۰ خیزش حرکت اصلاح طلبها که هنوز مطرح ترین کوشش برای ایجاد هماهنگی بین مذهب و تکثر گرایی هستند. وی خواست اصلاح طلبان را درضرورت «بازنگری در اهداف مطلق گرایانه خامنه ای» و همچنین ضرورت «توسعه جامعه مدنی و رسانههای منتقد» خلاصه میکند. وی همچنین به واکنش سرکوبگرانه رژیم از طریق «ایجاد وحشت و رعب برای تخلیه توان جنبش اصلاح طلبی» در این دوره اشاره دارد و مینویسد پس از آن جنبش سبز در تابستان ۱۳۸۸ فرا رسید که «برای همیشه مشروعیت نظام را تحت سوال برده و موجب انفصال رابطه بین حاکمیت و جامعه شدهاست». ری تکیه، پیش بینی میکند که «به طور قطع یک جنبش اعتراضی دیگر در زمانی رخ خواهد داد و موجب جابهجایی رژیم خواهد شد».
از نظر نویسنده مقاله واشنگتن پست، امروزه جمهوری اسلامی ایران شباهت زیادی با اتحاد جماهیر شوروی در سال آخر خود دارد: «نوعی ایدئولوژی را تدریس میکند که هیچکس را متقاعد نمیسازد. بر یک سیستم امنیتی فرمان میراند که در خلال خیزشهای سال ۱۳۸۸ نشان داد قابل اعتماد نیست، چرا که رژیم مجبور شد نیروهای میلیشیای بسیجی را به خیابانها بیاورد وبسیاری از فرماندهان پاسداران انقلاب از تیراندازی به سوی مردم سر باز زدند».
مقاله اشاره دارد به اینکه «مساجد خالی»شده، گرایش برای پیوستن به مدارس مذهبی رو به کاهش دارد و حتی «زنان تمایل به ازدواج با روحانیون ندارند»؛ «سیستم در فساد فرو رفتهاست که خود این امر برای سیستمیکه مدعی است قدرتش را از منابع الهی کسب میکند مشکل آفرین است».
به نظر نویسنده مقاله برنده انتخابات اخیر، حسن روحانی، آزادیهایی را وعده دادهاست که اصلاً قصد ارائه آنها را ندارد. ری تکیه معتقد است جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود مساله جانشینی رهبری را حل و فصل کند چرا که «جناحها متفرق و جامعه ناراضی» است.
این نویسنده استدلال میکند تنها امتیازی که به نفع رژیم عمل میکند امضای طرح اقدام جامع مشترک (برجام) است که میتواند تا حدودی از تحریمها علیه ایران جلوگیری کند. به نظروی گرچه در مورد اتهامات ایران در زمینه حقوق بشر و تروریسم ابراز نگرانی خواهد شد ولی همین «قرارداد کنترل تسلیحاتی مانع تحریمهای فلج کننده میشود وکسانی که حفظ این قرارداد کنترل تسلیحات برایشان اهمیت و اولویت بیشتر دارد، مشروعیت و بقای رژیم را مورد سوال قرار نخواهند داد.» اما، از نظر وی «جایگاه اخلاقی توافق کنترل تسلیحاتی نمیتواند مانع اجماع و خلق علت مشترک برای آزادی در داخل ایران بشود».
در ادامه نویسنده اشاره میکند به اینکه ایالات متحده مراقب شرایطی است که به صورت ناگهانی ولی محتمل یک جنبش اعتراضی دیگر در داخل ایران رخ بدهد و یا اینکه به علت درگذشت ناگهانی رهبر جمهوری اسلامی «سیستم از داخل تا مرز سقوط دچار بی ثباتی شود». او پیشنهاد میکند که از هم اکنون باید برنامهریزی برای بهره برداری از چنین شرایطی انجام شود تا ایالات متحده بتواند از تفرقه درونی استفاده کند و همچنین سیستم امنیتی را که هم اکنون نیز دچار عدم ثبات است تضعیف کند. به نظر نویسنده مقاله در واشنگتن پست «همه این کارها باید همین امروز شروع شود، وقتی بحران شروع شد، دیگر خیلی دیر است که آمریکا بتواند به عنوان یک بازیگر وارد آن شود».
ری تکیه با نقل یک رویداد تاریخی سعی میکند ضرورت این بررسی و آمادگی را بیشتر توضیح دهد:
در ماه مارس ۱۹۵۴، وقتی جوزف استالین در گذشت، پرزیدنت دوایت آیزنهاور جویای این شد که ببیند دولت وی چه مطالعه ای در مورد بهره برداری از بحران جانشینی در اتحاد شوروی داشتهاست. و معلوم میشود هیچ مطالعه ای صورت نگرفته بود. آیزنهاور مستاصل اعلام میکند، میدانم که هرکسی برای مدت هفت سال از ۱۹۵۶ نگران وقوع چنین چیزی بودهاست ... خوب حالا او مرده ولی ما هیچ طرحی نداریم.
نویسنده نتیجه میگیرد که رکس تیلرسون چراغ راهنما را روشن کردهاست. اکنون وظیفه دولت است که از بحران در حال وقوع ایران استفاده و برای جابجایی یکی از دشمنان تثبیت شده آمریکا اقدام کند.
در برابر این مقاله که به صراحت دعوت به مطالعه وسیاستگذاری پیش از وقوع بحران میکند، دانیل لاریسون در دو مقاله ۴ و ۶ ژوئیه خود در وبسایت «محافظهکار آمریکایی» مخالفان ایران از جمله ری تکیه را متهم به ناآگاهی از شرایط داخلی و بین المللی ایران میکند. وی میگوید به دنبال سرکوب جنبش سبز مخالفین ایران موسوم به بازها (انگ.: Hawks) بارها و بارها ادعا کردند که آمریکا فرصت را برای تغییر رژیم در ایران از دست داد، اما در واقع «آنها در مورد واقعیتهای سیاسی درون ایران دچار بد فهمیبوده اند. هیچوقت چنین فرصتی در زمان جنبش سبز به وجود نیامد و امکان به وجود آمدن آن در شرایط فعلی نیز غیر محتمل است».
وی سپس به انتقاد از «بازها» و نو محافظهکاران آمریکایی پرداخته آنان را متهم میکند که در ۱۹۸۰ معتقد بودند اتحاد شوروی قوی تر از آن است که در باور کسی بگنجد. اکنون جانشینان ایدیولوژیکشان متقاعد هستند که رژیم ایران شکنندهاست و امیدوارند بزودی بتوانند دولت فعلی آمریکا را به سمت و سوی پیگیری از سیاست تغییر رژیم ایران هدایت کنند و آنرا امر سادهای جلوه بدهند.
باید گفت سخنان رکس تیلرسون و مقاله ری تکیه را نباید تنها نمودهای تمایل به تغییر رژیم در ایران دانست. در روزها و هفتههای گذشته شاهد تحرکات بیشتری در میان گروههای سابقاً مسلح مخالف ایران و اظهارات مشابهی از جانب رهبران چند کشور خاور میانهای بودهایم. وقتی همه این عوامل در کنارشیوههای خصمانه ای قرار دهیم که بنیادگرایان در آستانه رسمیت یافتن دولت دوازدهم در ایران به آن متوسل شدهاند، متوجه میشویم که شاید بسیاری از استدلالهای طرفداران تغییر رژیم از درون ایران چندان بیاساس نباشد.
--------------------------------------
*جلیل روشندل، استاد علوم سیاسی و امنیت بینالمللی در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی است.
یادداشتها و مقالات، بیانگر نظر نویسنده یا نویسندگان خود هستند، و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.