لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۳۵

«غرب، شمال غرب»؛ دختر همجنس‌گرای ژاپنی و دختر مذهبی ایرانی


کمتر فیلم ژاپنی‌ای می‌توان یافت که یکی از شخصیت‌های اصلی‌اش ایرانی باشد؛ این بار اما در فیلم تازه‌ای از سینمای ژاپن، یک دختر ایرانی یکی از دو نقش اصلی فیلم را شکل می‌دهد؛ فیلمی به نام «غرب، شمال غرب» ساخته تاکورو ناکامورا که برای اولین بار در جشنواره بوسان به نمایش درآمد.

فیلم با این شخصیت ایرانی آغاز می‌شود؛ او را می‌بینیم که تلاش دارد ویزای اقامت در ژاپن بگیرد. از تماس تلفنی‌اش به زبان فارسی، ما (و نه تماشاگر ژاپنی و غیر ایرانی، چون حرف‌های فارسی او زیرنویس ندارد) می‌فهمیم که ظاهراً ناموفق است. او تنها و درمانده در یک کافه توجه دختری ژاپنی را به خود جلب می‌کند؛ دختری که خودش چند لحظه پیش در حال گریه کردن بود.

بلند حرف زدن او به فارسی در کافه، اعتراض اغراق‌آمیز مردی ژاپنی را برمی‌انگیزد. فیلم از همین جا به کلیشه‌های رایج پناه می‌برد: یک خارجی بی‌پناه که کسی را ندارد و حتی حرف زدن او به زبانی دیگر اعتراض‌های نژادپرستانه‌ای را به همراه دارد.

خیلی زود می‌فهمیم که نام او نعیمه تهرانی است و دانشجویی در حال اتمام تحصیل در رشته نقاشی ژاپنی است، اما قصد دارد در این کشور بماند.

او دختر محجبه‌ای است که نه تنها حجاب‌اش را در خیابان‌های ژاپن برنمی‌دارد، بلکه به طرز سوال برانگیزی زمانی که در داخل اتاق با یک زن هم تنهاست، هنوز حجاب بر سر دارد!

این نوع طرز تفکر درباره «زن مسلمان»، تنها پیرو کلیشه‌های رایجی است که ظاهراً در ژاپن بسیار قدرتمند‌تر از مثلاً اروپا خود را به نمایش می‌گذارد، در نتیجه فیلمساز از پیش پاسخ سوالاتش را دارد و حتی زحمت یک تحقیق ساده به خود نمی‌دهد که آیا یک زن ایرانی مذهبی در برابر یک زن دیگر در اتاقی تنها حجاب دارد یا نه؟ یا از طرفی اساساً قابل باور هست که یک دختر تهرانی که در ژاپن تحصیل می‌کند- آن هم در رشته‌ای هنری- تنها دغدغه‌اش پیدا کردن سوی قبله باشد؟

فیلم ظاهراً قرار است کلیشه‌های معمول درباره خارجی‌ها را به چالش بکشد (به ویژه شخصیت آیی که حاضر نیست مثلا کلاهی را که دختر ایرانی بر سر گذاشته، بر سر خودش بگذارد و به طرز اغراق‌آمیزی می‌خواهد همه ملحفه‌ها را گمان می‌کند یک «خارجی» روی آن خوابیده تمیز کند)، اما در ‌‌نهایت به دلیل سطحی بودن روابط و شخصیت‌ها، خود فیلم با دادن اطلاعات غلط درباره یک ایرانی، تنها می‌تواند خارجی ستیزی تماشاگر ژاپنی را وسعت دهد.

شخصیت نعیمه بسیار خام و ابتدایی به نظر می‌رسد؛ با بازی ساحل رزا که از کودکی به همراه خانواده‌اش به ژاپن مهاجرت کرده و فارسی را با لهجه حرف می‌زند و قطعا اطلاعات ناقصی درباره سرزمین مادری‌اش دارد، در غیر این صورت می‌توانست به عنوان بازیگر اصلی فیلم، بسیاری از نکات اشتباه (مثل حجاب داخل خانه) را تذکر دهد.

نعیمه قدرت تصمیم گیری ندارد و بسیار ضعیف به نظر می‌رسد. در تمام فیلم مساله او نگه داشتن حجاب، نماز خواندن و پیدا کردن قبله عنوان می‌شود و زمانی که می‌فهمد دوست تازه‌اش همجنس گراست، چنان با تعجب به او نگاه می‌کند، گویی که برای اولین بار در زندگی‌اش با شخصی همجنس‌گرا برخورد می‌کند (آیی هم در جایی از فیلم با تحقیر درباره «کشور او» و وجود همجنس گرایی و تفاوت دو فرهنگ حرف می‌زند.)

فیلم ظاهراً قرار است روایتگر یک عشق باشد: عشق یک دختر ژاپنی همجنس‌گرا به یک دختر ایرانی مذهبی محجبه. در وهله اول شاید داستان جذابی هم به نظر می‌رسد، اما ریتم کند فیلم و عدم شخصیت‌پردازی، ما را با دو شخصیت اصلی همراه نمی‌کند. «کی»، دختر ژاپنی، البته پرداخت معقول تری دارد، اما درباره نعیمه، با یک شبح روبرو هستیم که به هیچ وجه نمی‌تواند همذات پنداری تماشاگر را برانگیزد.

از طرفی از زمان مشخص شدن علاقه کی به نعیمه، فیلم به سمتی پیش می‌رود که به نظر می‌رسد دختر ایرانی هم بر خلاف اعتقاداتش در ‌‌نهایت به او علاقه‌مند خواهد شد و رابطه‌ای شکل خواهد گرفت، اما فیلم - که ریتم بسیار کندی دارد و به زحمت پیش می‌رود- در ‌‌نهایت هیچ نشانی از علاقه‌های درونی این دختر به نمایش نمی‌گذارد و حتی مشخص نمی‌کند که آیا نعیمه هم به این دختر علاقه‌ای دارد و بخاطر اعتقاداتش به این رابطه تن نمی‌دهد یا اساساً چنین علاقه‌ای در او نیست.

در نتبجه با فیلم سردرگمی روبرو هستیم که شخصیت‌های سرد آن با فاصله از ما قرار می‌گیرند و فضای سرد صحنه‌پردازی هم - با تکیه بر نماهای طولانی- در تقابل با یک حس عشقی گرم (که ظاهراً فیلمساز می‌خواهد روایتگرش باشد) قرار می‌گیرد، در نتیجه با کاریکاتوری از یک دختر ایرانی روبه‌رو هستیم که با پایانی‌‌ رها شده، تماشاگر را با انبوهی کلیشه از پیش مشخص درباره مذهب و ایران به خانه می‌فرستد.

XS
SM
MD
LG