نمایش فیلم «محمد رسولالله» ساخته مجیدی مجیدی در سی و نهمین دوره جشنواره جهانی فیلم گوتنبرک، هر چند به عنوان «فیلم حکومت ایران» با اعتراض جنبی برخی ایرانیان سوئد هم همراه بود، اما فرصتی شد برای تماشای پرخرجترین فیلم تاریخ سینمای ایران؛ با بودجهای، به گفته سازمان نور تابان وابسته به بنیاد مستضعفان، چهل میلیون دلاری که بیست برابر بیشتر از پرهزینهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است و هزینه تولید حدود دویست فیلم معمول سینمای ایران.
ظاهراً همه دست به دست هم دادهاند تا با استفاده از عوامل حرفهای جهانی- از جمله ویتوریو استورارو، یکی از ستایش شدهترین فیلمبرداران تاریخ سینما- تولیدی «حرفهای» و مطابق با استانداردهای جهانی ارائه کنند.
به نظر میرسد قصد آقای مجیدی- و سرمایهگذاران دولتی فیلم- به چالش کشیدن هالیوود است، اما عجیب اینکه محمد رسولالله فیلمی به شدت هالیوودی است که در تمامی ابعاد سعی دارد به سبک و سیاق هالیوود داستانپردازی و حماسهسازی کند.
ولی عجیبتر اینکه به رغم فیلمبرداری استرارو، خرج میلیونها دلار برای صحنه آرایی و جلوههای ویژه، فیلم هنوز از لحاظ ساخت فرسنگها از فیلمهای عظیم و تاریخی هالیوود فاصله دارد؛ فیلمهایی کهگاه چند دهه قبل ساخته شدهاند و هنوز بسیار «حرفهای»تر و دیدنیتر از «محمد رسولالله» هستند.
مجید مجیدی فیلمهای بدی در کارنامه ندارد- از بدوک و باران تا بچههای آسمان و آواز گنجشک ها- اما در این فیلم به شدت از حال و هوا و سبک و سیاق آرام و واقعگرایانه فیلمهایش فاصله میگیرد تا در فیلمی سفارشی و تبلیغی، چون دون کیشوت با دشمنان فرضی بجنگد.
آقای مجیدی حتماً فیلم الرساله (در ایران با نام «محمد رسولالله») ساخته مصطفی عقاد را دیدهاند؛ فیلمی هالیوودی درباره پیامبر اسلام با بازی بازیگران شناخته شدهای چون آنتونی کوئین. به نظر میرسد تمام تلاش آقای مجیدی خلق فیلمی در همان ابعاد است، اما عجیب اینکه نسخه آقای مجیدی- که چهل سال بعد ساخته شده- در نهایت بیش از آنکه شبیه آن تولید حرفهای و خوش ساخت هالیوود باشد، شبیه تله تئاترهایی است که به ویژه در دهه شصت به طور مرتب از تلویزیون ایران پخش میشدند و حتماً آقای مجیدی برخی از آنها را تماشا کرده است؛ به دلایل این شباهت خواهم پرداخت.
یک: دیالوگها- دیالوگهای فیلم مهمترین ضعف آن را شکل میدهند: زبانی الکن و ناقص و معیوب که عجیب است به رغم کار چندین نفر بر روی دیالوگهای فیلم، حاصل کار اینقدر مضحک و سطحی است.
در واقع تلاش آقای مجیدی و همکارانش برای رسیدن به یک زبان کهن و ادبی که مطابق با آن دوران به نظر برسد، بیش از هرچیز کم دانشی، عدم خلاقیت و دایره لغت بسیار بسته و محدود نویسندگان این دیالوگها را به نمایش میگذارد که در یک سهل انگاری غیر قابل بخشش، حتی زبان فیلم بین جملاتی کاملاً ادبی و جملاتی کاملاً عامیانه- که مثلاً فقط از زبان لاتهای تهران امروز میتوان شنید- در نوسان است. برای مثال در میانه حرف زدن شخصیتها به زبانی ظاهراً کهن و وزین، یکی میگوید: «از خاندان خودم چی گیرم اومده!» (جدای از به کار بردن کلمه «گیر» و لحن کوچه بازاری این جمله که شبیه دیالوگهای ناصر ملک مطیعی در یک فیلمفارسی است، حتی فعل جمله به مانند غالب دیالوگها به شکل کامل- «آمده» - ادا نمیشود و به مانند گفتار تهران امروز «اومده» گفته میشود).
شاید بد نبود آقای مجیدی نگاهی به روز واقعه نوشته بهرام بیضائی میانداخت تا ببیند چطور میشود به یک زبان وزین و زیبا برای دیالوگهایی تاریخی رسید.
دو: بازیها- غالب بازیها در فیلم به شدت اغراق شده و شدیداً تئاتری است. آقای مجیدی که سالها با فاصله گرفتن از بازی تئاتری، بازیهای ساده و بسیار خوبی از نابازیگران در فیلمهایش ثبت کرده، این بار با بازیگرانی حرفهای- شاید به دلیل این اشتباه محرز که داستانی تاریخی و مقدس حتماً باید به شکلی اغراق آمیز و حماسی روایت شود- بازیهایی ثبت میکند که فقط میتوان مشابهاش را در همان تله تئاترهای دهه شصت دید. هر کس برای گفتن یک جمله چندین حرکت اضافی صورت را به همراه دارد، که فیلم را به شدت مصنوعی، غیر واقعی و غیر قابل باور میکند.
فکر میکنم تماشای مجدد همان محصول هالیوودی چهل سال پیش درباره پیامبر اسلام، به آقای مجیدی نشان خواهد داد که چظور میتوان در یک درام تاریخی، بازیهای غیر تئاتری، اما باوقار و در خور داستان تاریخی و مذهبی فیلم از بازیگران گرفت.
سه: موسیقی- عحیب است که آقای مجیدی که هم در فیلمها و هم گفتار ضدهالیوود است، در نهایت فیلمی میسازد که غایتاش نزدیک شدن به همان تولیدات هالیوودی از الرساله تا بن هور و ده فرمان است؛ نمونهاش به کارگیری موسیقی. از ابتدا تا انتهای فیلم به طرز غریبی موسیقی به شکل بیش از اندازه به کار گرفته شده و دقیقاً بر مبنای الگوی هالیوودی در هر صحنه قرار است تب و تاب صحنه را بالا ببرد و بر «اکشن» صحنه بیفزاید، غافل از اینکه این مقدار موسیقی بار اضافی زیادی است بر روی صحنهها و نه تنها مشکلات حرفهای تولید را نمیپوشاند، بلکه به مانند عنصری اضافی و آزارنده تا انتهای فیلم باقی میماند.
فیلم البته صحنههای زیبایی هم دارد (از جمله صحنه نجات قربانیان بت در کنار دریا و ریختن ماهیها در ساحل)، اما مایههای تبلیغی و شعاری آن (از جمله بیماری ضد یهودی حکومت ایران) به اضافه مشکلات جدی و اساسیای که در سه وجه به آن اشاره کردم، فیلم را به بدترین فیلم دوران کاری آقای مجیدی بدل میکند.
———————————————
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا نیست.