حدود دو هفته پیش شبکه «پیبیاس» آمریکا در برنامه «FRONTLINE» فیلم مستندی را به مدت ۵۵ دقیقه تحت عنوان «درونِ سوریه یِ اسد» برای بینندگان صدها کانال تلویزیون محلی خود در آمریکا به نمایش گذاشت.
اینکه نگارنده شخصاً در مورد این فیلم چه فکر میکند شاید چندان اهمیت نداشته باشد. مهم این است که این فیلم ۵۵ دقیقهای چهرهای از واقعیت را از دریچه دوربین خبرنگارش به معرض نمایش گذاشت که کمتر در جای دیگری میتوان مشاهده کرد. شبکه پی بیاس بیش از ۳۶۰ ایستگاه تلویزیون محلی در اختیار دارد. شبکهای است ملی که بارها جمهوریخواهان سعی کردند مختصر بودجه بخش دولتی آن را قطع کنند و در حال حاضر بیش از ۸۲ درصد بودجه آن توسط بینندگان و شنوندگانش تامین میشود. فقط کافی است واکنش خبرنگار را در یک صحنه بینید که چگونه اجازه نمیدهد در نمایشگاه رسانههای دولتی و تبلیغاتی رژیم سوریه از گفتوگو با او استفاده تبلیغاتی شود و از نیمه کار آن محل را ترک میکند تا به اهمیتی که این خبرنگار به استقلال کار خبری خود میدهد، پی ببرید.
در جایی دیگر، دیدن صحنههایی از دمشق نگارنده را به یاد سفری در زمان حافظ اسد انداخت و خاطره تلخی را یادآور شد که چگونه دانشجویی که از دوران تحصیل در فرانسه میشناختم حتی در حیاط روباز یک رستوران در دمشق وحشت داشت در مورد حکومت سوریهٔ حافظ اسد با من درد دل کند. اما در این فیلم مشخص بود که دست کم در شرایط فعلی بشار اسد چنان قدرتی ندارد.
در صحنه دیگری وقتی مادری صحبت از فرزند «شهید»ش میکرد و میگفت که ۱۳ فرزند دیگرش کشور را ترک کردهاند، و آرزو میکرد که همه فرزندانش جانشان را فدای «سوریه» کنند. این صحنه دو نتیجه گیری آنی را به ذهن متبادر میکند:
برخلاف پیرمرد دیگری که بشار اسد را بی«بدیل» میدانست، این مادر، که احتمالاً از مزایای «خانواده شهید» هم برخوردار است به صراحت و با هوشیاری از «کشور و ملت» سوریه سخن میگفت آرزو میکرد فرزندانش جان خود را برای سوریه فدا کنند و هیچ اشارهای به نام بشار اسد نداشت.
نکته دیگری که شاید نشانگر عمق فاجعه سوریه باشد این است که وقتی یک نفر کشته میشود (به تعبیرآنچه همین مادر در مورد خارج شدن ۱۳ فرزندانش گفت) دست کم ۱۳ نفر «وطن» را ترک میکنند و این رقم چقدر با رقم سازمان ملل نزدیک است. رقم کشته شدگان معلوم نیست و شاید هیچوقت هم نتوان رقم دقیق آن را تعیین کرد. آمارهای مختلف [جلسه اواسط ماه اوت ۲۰۱۵ شورای امنیت سازمان ملل] رقم کشته شدگان را ۲۵۰ هزار نفر و آمار گروه ناظر سازمان ملل در همان ماه آنرا برابر با ۳۳۰ هزار نفر میداند. از این تعداد دست کم یک سوم غیر نظامی هستند.
نسبت همین رقم ۳۳۰ هزار نفر کشته و تعداد بیش از چهار میلیون پناهنده با آنچه آن مادر فرزند از دست داده در فیلم مستند یاد میکند همخوانی دارد. در واقع در برابر هر یک نفر کشته، ۱۳ نفر از سوریه فرار کرده و به سایر کشورها پناهنده شدهاند.
در بخشی دیگر، فیلمبردار در حفاظت و حمایت یک سرگرد اطلاعات نیروی هوایی سوریه به شهر حُمص برده میشود تا به او نشان بدهند که چگونه از ۳۶ محله حُمص ۳۵ محله آن تحت کنترل فرماندار برگزیده بشار است. کسی که خود قبلا تاجری مقیم دوبی بوده و به دعوت بشار اسد به سوریه آمده تا فرمان شهر حُمص به او سپرده شود.
حُمص یکی از شهرهایی است که در آن اعتراضات ساده مردم سوریه در برابر فساد رژیم، به شدت سرکوب شده و به مدت دو سال تحت محاصره قوای دولتی قرار داشت. اکنون از شهر چیزی به غیر از ساختمانهای تخریب شده در زیر بمبهای هوایی ارتش اسد باقی نمانده است. در عین حال فرماندار منتخب اسد در یکی از محلهها نمایشگاه تابستانی فیلم و لباس و مد روز را به نمایش گذاشته تا نشان بدهد دولت چقدر بر امور مسلط است و تا چه حد همی چیز عادی است. فیلمساز شبکه «پیبیاس» حتی با وزیر توریسم سوریه ملاقات و همراه او به ۸ کیلومتری شرق حُمص میرود تا از تجهیزات توریستی و استخر روباز آنجا دیدن کند که چگونه در ۱۵ کیلومتری خطوط مخالفین مسلح مشغول به کار عادی خود است و به ثبت نام و رزرو مشتری برای همان فصل پرداخته است. عدهای از اقوام رئیس جمهور همانروز مشتری استخر بودند.
صحبتهای فیلمساز با مردم و وابستگان رژیم نمیتواند به یک نتیجه قطعی در مورد ریشههای این جنگ داخلی برسد و مشخص کند که آیا شروع درگیریها در سال ۲۰۱۱ «توطئه خارجی» بوده یا «اشتباه نیروهای امنیتی رژیم» که مردم معترض را سرکوب کردند. اگر چه حتی آنها هم احتمال اینکه بشار اسد اشتباه کرد را رد نمیکنند. مطابق آنچه در خاورمیانه مرسوم است مردم کوچه و خیابان که نمیخواهند صورتشان را نشان دوربین بدهند، معمولا علیه رژیم حاکم حرف میزنند و طرفداران رژیم که معمولا بشاش و فربه هستند و با لبخند حرف میزنند و خارجیها را متهم میکنند.
***
امروز اثبات مقصر دیگر اهمیتی ندارد چرا که اگر حتی این جنگ از آغاز حاصل توطئه بوده باشد، رژیم بشار اسد به جای خنثیسازی «توطئه»، مردم عادی را از لبه تیغ گذرانده و نابود کرده است. عملی که خرد رهبری وی را آشکارا به زیر سوال میبرد. جالب اینجاست که همین بشار اسد پس از گذشت ۵ سال از جنگ داخلی، چند ماه پیش در مقابل مردم سوریه ظاهر شد تا به ناتوانی ارتش خود به دلیل نداشتن نیروهای کافی اقرار کند و از دست دادن بخشهایی از خاک «وطن» را موجه و یا موقتی قلمداد کند. اگر این همان اسد است پس چرا پنج سال پیش به این عقلانیت متوسل نشد.
فیلم «پی بیاس» را میتوان از زاویه سیاستهای آمریکا در قبال سوریه نیز نگاه کرد. سیاست آمریکا در قبال سوریه برمبنای این درک تنظیم شده که بشار اسد برای منافع استراتژیکی آمریکا در منطقه با دارودسته «حکومت اسلامی» (داعش) برابری میکند با این تفاوت که داعش بدتر از اسد است و بنا بر این بین این دو، تا زمانی که جایگزین دیگری نتوان انتخاب کرد، اسد برتری و اولویت دارد. اینکه این بهترین استراتژی در قبال مسئله موجود باشد امری است که با تردید فراوان روبهرو است ولی استراتژی دیگری نیز در افق محاسبات سیاسی آمریکا مشاهده نمیشود که بتواند به این جنگ داخلی فراگیر خاتمه بدهد.
توان نظامی–پلیسی اسد علیه مخالفین سیاسی و مسلح به عنوان مکملِ توان سیاسی وی و اصرارش برای باقی ماندن در قدرت عمل میکند. فیلم «پی بیاس» بهخوبی برخی از زوایای این نبرد سیاسی و نظامی را نشان میدهد. از این نظر آمریکا دائماً منتظر است که خود بشار اسد بتواند با مخالفان سیاسی و مخالفان مسلح خود کنار بیاید و این در شرایطی است که اسد میخواهد در قدرت بماند تا جنگ سوریه پایان یابد. فشاری که از جانب ارتش آزاد سوریه به صورت مزمن و فرسایشی وارد میشود اسد را به سمت اتحاد با روسیه و ایران میراند و شخص بشار اسد از این ائتلاف برای تهاجم و بمباران علیه نیروهای ارتش آزاد استفاده میکند. واحدهایی از قوای برون مرزی سپاه پاسداران ایران تحت عنوان سپاه قدس و همینطور «لشکرفاطمیون» و «تیپ زینبیون» (که بر اساس برخی گزارشات از میان شیعیان افغان مقیم ایران و یا پاکستانیها سربازگیری میکند) با حمایت نیروی هوایی روسیه این امید را در اسد و طرفدارانش تقویت میکنند که پایان جنگ نزدیک است. به این مجموعه باید حدود ۶ هزار شبهنظامی حزبالله لبنان را نیز اضافه کرد که تجمع آنان را در محلههای چندین شهر عمده مانند دمشق، حُمص و بعضاً هم در حلب و نقاط کوچکتر دیگر گزارش کردهاند.
تنوع نیروهای زمینی درگیر در نبردها امری نیست که مورد تائید و رضایت روسها باشد چرا که موجب تنوع توقعات و خواستهها شده و تشکیل یک ائتلاف و اتحاد پایدار با این نیروها را عملاً غیر ممکن میسازد؛ هماهنگی نیروی هوایی با زمینی که تحت یک فرماندهی کل عمل نمیکند و معضلات زبانی، تاکتیکی، عملیاتی، و فرماندهی خاص خود را دارد. به همین لحاظ هر قدر پشتیبانی هوایی روسها مطلوب باشد در عمل امکان هماهنگی با نیروهایی که تحت فرماندهی مستقیم روسها نیستند نامیسر است. علاوه بر آن کوچکترین اشتباه در هماهنگی، جان نیروهای زمینی را به خطر میاندازد و میتواند نتایج معکوس به بار آورد.
در عین حال سرمایهگذاری در نیروهای زمینی، توان سازماندهی اسد و نظامیان وفادارش را در واحدهای غیرمتمرکز شبهنظامی مانند نیروهای دفاع ملی افزایش میدهد. این نیروها به طور فزایندهای هم در زمینههای رزمی و هم در پایگاههای حمایت مردمی به نفع اسد عمل میکنند. تجربیات سپاه پاسداران ایران و حزبالله لبنان دست به دست هم داده و علیرغم تلفات فزایندهای که در هفتههای اخیر متوجه سرداران سپاه و به اصطلاح «مستشاران» ایرانی کرده، سازماندهی نیروهای داخلی را (احتمالاً با حمایت مالی - سازمانی، و لجیستیک ایران) تقویت کرده و بخشهای کوچکی از اطراف شهرهای عمده سوریه را پاکسازی کرده است. این پیشرفتهای کوچک پس از سقوط هواپیمای روسی در شرم الشیخ (صحرای سینا) متوقف ماند ولی به دنبال آزادسازی پایگاه هوایی «کویروس» در شرق حلب (در روز ۱۹ آبان) روحیه دست اندرکاران نبردهای زمینی را تقویت کرد. در هر حال، سرنوشت سوریه به این پیروزیهای کوچک عوض نمیشود. نگاهی اجمالی به نقشه سوریه روشن میکند که «پیروزی» فرضی بشار اسد بسیار محدود و کنترل دولت پس از پیروزی بر مناطقی در حد یک چهارم خاک سوریه فعلی خواهد بود. البته شاید آن سوریهای باشد که علویها اکثریت مطلق را داشته باشند.
اهداف روسیه و ایران در کمک به سوریه اصولا یکی نیست و همخوانی استراتژیک ندارد. هریک به دنبال اهداف خود هستند که پرداختن به آن در این مقاله امکان ندارد. هزینههای این اهداف را باید ازتحلیل آنچه تاکنون هزینه شده درک کرد. یک سرباز روسی در مقابل بیش از ۴۵ «مستشار» [سرداران سپاه انقلاب اسلامی] که از نظر مرتبه نظامی هرچه که باشند بالاتر از سرباز روسی هستند. نتایج به دست آمده خود جای سوالات بسیاری را باز میکند که باید در طول زمان پاسخ داده شوند: آیا حمایت ایران و روسیه نامحدود است؟ اگر تلفات نیروهای نظامی روس به حد تلفات نیروهای سپاه ایران برسد باز هم روسها در سوریه باقی خواهند ماند؟ و سر انجام اینکه به جز نیروهای «مستشاری» ایران، چه تعداد نفرات پیاده نظام از جانب ایران در گیر این مخاصمه هستند و از کدام منبع تامین میشوند و آیا آمار درستی از تلفات آنان وجود دارد؟
متن فیلم به خوبی نشان میدهد که چگونه اشتباه استراتژیک اسد موجی از خشم و غضب غیر قابل کنترل را ایجاد کرد و موجب تجزیه اقوام و گروههای قومی شد. امروز تعداد زیادی از گروههای خشمگین و مسلح در نقطه مقابل مخالفین سیاسی ملایم قرار دارند. آیا نیروهای داخلی که محتاطانه با اسد مخالفند میتوانند با نیروهای مخالف و مسلح خارج از سرزمینهای تحت کنترل اسد به توافق برسند؟ اگر مخالفین مسلح اسد اسلحه و موشک از خارج دریافت میکنند، مخالفین غیر مسلح و سیاسی چه نوع حمایتی لازم دارند تا بتوانند با اسد دور میز مذاکره بنشینند و آیا اسد و حامیان وی حاضرند آنچه آنان میخواهند را در سفرهشان بگذارند؟
فیلم به خوبی نشان میدهد که اسد نبردهای متعددی در پیش دارد. اول باید با گروههای سیاسی داخلی، با فرض اینکه یا مسلح نیستند یا اینکه مسلح ولی آماده مذاکره هستند، کنار بیاید. سپس باید بین میلیشیای طرفدار و میلیشیای مخالف اعتمادسازی کند و برای این کار باید امتیازات قابل توجهی را در شکل مشارکت سیاسی به آنان واگذار کند. اگرکسی فکر کند این کار به سادگی و یا با میانجیگری و بدون مشارکت سیاسی میسر است؛ یا در خواب است یا چشمش را به واقعیتهای موجود بسته است.
تنها بعد از آن است که رهبری سیاسی سوریه میتواند امیدوار باشد با تکیه بر یک سوریه کوچک ولی یکپارچه، برای آزادی باقیمانده خاک سوریه با داعش، جبهة النصره و گروههای افراطی بجنگد.
فیلم طبعاً سوالهای زیادی ایجاد میکند و نمیتواند برای همه سوالات بینندگان پاسخی داشته باشد. سوالاتی را که برای من مطرح بوده نه به عنوان سوالی در مورد فیلم بلکه سوالاتی در مورد واقعیت مطرح میکنم. لازم نیست برایشان جوابهای آنی داشته باشیم. جوابهای آنی مسئلهای را حل نمیکنند:
- آیا بشار اسد قادر است مشکلی را که خود آفریده است حل کند؟
- آیا مذاکرات وین میتواند راهی به این بن بست باز کند و از کشتار بیشتر مردم سوریه جلوگیری کند؟
- آیا ارادهای برای مبارزه با داعش باقی مانده است؟
----------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست.