لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۰:۰۶

مرور اجمالی بر فرهنگ و فیلم در سال ۲۰۱۱


سال ۲۰۱۱ سالی که سته می شود و روزهای پایانی اش به مرگ یک چهره استثنایی فرهنگی، رهبری هنرمند از تبار فیلسوف ـ شاهان کذایی افلاطون یعنی واتسلاو هاول نمایشنامه نویس و رییس جمهور سابق چکسلواکی پس از فروپاشی سوسیالیزم تک حزبی واقعا موجود و سپس رییس جمهور چک گره خورد،‌ رویدادهای چشمگیر و خبرساز فرهنگی دیگری هم داشت. همراه با فرج سرکوهی روزنامه نگار سه مورد را برای مرور پیک فرهنگ بر سال ۲۰۱۱ میلادی برگزیده ایم.

please wait

No media source currently available

0:00 0:18:17 0:00
لینک مستقیم


آقای سرکوهی،‌ با جایزه نوبل ادبیات شروع کنیم که به توماس ترنس ترومر شاعر ۸۰ ساله سوئدی تعلق گرفت. خود این که جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۱ به یک شاعر داده شد و نه به یک رومان نویس چه چیزی را درباره وضعیت ادب و فرهنگ در جهان به ما می گوید در سالی که رو به پایان است؟

فرج سرکوهی: بله این نکته بسیار مهمی است که به آن اشاره کردید چون به ندرت شعرا برنده جایزه نوبل می شوند. یکی از پرسش هایی که مطرح است این است که آیا جایزه نوبل به گرایش های تثبیت شده در ادبیات داده می شود یا به گرایشی که اکنون وجود دارد یا اینکه اشاره دارد به گرایشی که آینده ادبیات را شکل خواهد داد و بر آن موثر خواهد بود. معمولا این سه کارکرد با هم متفاوت اند.

مثلا وقتی که سال گذشته به وارگاس یوسا جایزه تعلق گرفت خوب به یک آدم تثبیت شده تعلق گرفت که دادن یا ندادن جایزه بر وضعیت او تاثیری نداشت. بعضی موقع ها به ندرت جایزه نوبل وضعیت حال را منعکس می کند یا بعضی موقع ها هم که خیلی کم پیش می آید وضعیت آینده را.

اما در مورد توماس ترنس ترومر که اشاره کردید در اینکه شعر او شعر متعالی است شعر غنایی است و شعری است که وضعیت پیچیده انسان را در فردیت آدمی را که در خطر هست وضعیت پیچیده انسان را در جهان تو در توی امروز تصویر می کند و همچنین به گفته بیانیه جایزه نوبل او برداشت تازه ای از واقعیت با واسطه تصویرهای پیچیده ارائه می دهد این درست است در این کسی شکی نداشت.

اما با توجه به مساله غیبت شعر در روزگاری که شعر بازارش را از دست داده و کتابهای شعر تیراژهای بسیار کمی دارند و شعر متعالی که از موسیقی جداست یعنی ترانه و تصنیف نیست و فقط به صورت شعر است یعنی شعر با برداشت کلاسیک به تدریج دارد در این جهان اینترنتی محو می شود سووال این بود که آیا این به معنای احیای شعر است یا اینکه نه یک شاعر سوئدی بوده بر ادبیات اروپا تاثیر داشته و به او جایزه تعلق گرفته است.

یعنی آیا جایزه را به فرد او دادند یا جایزه را به ژانر شعر؟ خیلی ها نظرشان این بود که این جایزه را به فرد او دادند برای اینکه در دنیایی که به اصطلاح آرمان و خیال ازش رخت بربسته و جزییات اهمیت پیدا کرده،‌ دیگر تغییر کلی مطرح نیست و زبان دیگر از آن حیثیت ادبی خودش ساقط شده و آرزو و آرمان و خیال ندارد شعر هم با او ناپدید شده. بنابراین در واقع این تجلیلی است از فرد او به عنوان کسی که شعرهای خوبی را خلق کرده.

بازهم در زمینه فرهنگ مکتوب در سال ۲۰۱۱ انتشاراتی معروف بریتانیایی پنگوئن اعلام کرد که با دریافت مبلغ اندکی به نویسنده ها این امکان را می دهد که آثار خودشان از جمله ادبیات خلاقه شان را مستقیما از طریق پنگوئن به بازار ارائه کنند. یعنی از تولید به مصرف یعنی حذف عناصر میانی چاپ و انتشار از جمله ویراستار. این پدیده را چرا ناقدان مهم تلقی کردند؟ در حالی که پیش زمینه تکنولوژیک این امر از زمان به بازار عرضه شدن کامپیوترهای شخصی و کوچک از بیش از دو دهه پیش فراهم بود.


شما درست می گویید که سلف پابلیشینگ یعنی این که نویسنده خودش کتابش را از طریق اینترنت منتشر کند و حتی به فروش برساند قبلا وجود داشت همانطور که شما گفتید. با گسترش شبکه های اینترنتی این امکان به وجود آمده و قبل از پنگوئن شش ناشر دیگر این کار را کردند و آمازون هم در شبکه ای به عنوان برنامه خودانتشاری این کار را می کرد. اما اینکه پنگوئن این اقدام را کرد و به این موج پیوست اهمیت دارد از این نظر که یکی از مهمترین انتشاراتی های دنیاست و یک ناشر وقتی معتبر می شود اولا در انتخاب کتاب است. هر کتابی را اینها چاپ نمی کنند.

ناشران معتبر کتابی را چاپ می کنند که عمق و ارزش داشته باشد و بعد یک شبکه عظیم ویراستاری دارند که کتابها را می خوانند و با نویسنده حتی در مورد رمان و داستان هم همینطور است، با نویسنده سر و کله می زنند،‌ تغییر می دهند.

ویراستارها نقش بسیار مهمی دارند در خلق اثر به خصوص آثار تحقیقی که در آنجا نقش ویراستار مهم است و منابع و مآخذ و غیره و بعد هم آرایش کتاب فرمت کتاب نظارت بر بسته بندی کتاب و غیره. مجموعه ای از این ها یک ناشر را معتبر می کند و بعد پنگوئن ناشری است که در این زمینه ها در سحطح جهانی ناشر بسیار معتبری است.

اینکه پنگوئن می آید به این موج می پیوندد یعنی پنگوئن اعلام کرد شبکه ای درست خواهد کرد به نام بوک کاونتری می شود گفت جهان کتاب و به شبکه ای بوک می پیوندد و گفته که از ۹۹ دلار تا ۵۴۹ دلار می توانند بدهند و کتابهایشان را پنگوئن در شبکه اینترنتی منتشر می کند و بعد درصدی از فروش را هم به نویسنده بر می گرداند. اینکه پنگوئن آمده و به این شبکه پیوسته و تا نوامبر هم بر اساس گزارش گاردین این شبکه ۵۰۰ اثر درش بوده و ۴ هزار عضو داشته تا نوامبر امسال.

قبلا کتاب سرمایه گذاری عظیم نیاز داشت و ناشر و ویراستار و فروشنده نیاز داشت یعنی شبکه توزیع و تولید و غیره مستقیم می آید این را پخش می کند.

این گرایش در جهان به شدت افزایش پیدا کرده. خود پنگوئن هم در بیانیه اش گفته که به دلیل افزایش شمار نویسندگان و امکاناتی که اینترنت فراهم می کند به این دو دلیل به این گرایش جواب داده و نشان دهنده اهمیت این گرایش است. اما تاثیری که خواهد گذاست مورد بحث است. بسیاری از نویسندگان موافق این حرکت اند و بسیاری مخالف. چون بسیاری معتقدند این از یک نظر نشان دهنده دموکراتیزه شدن فضای ادبی و تحقیق است که همه این امکان را دارند اما در عین حال ارزش کارها به شدت کاهش پیدا می کند. این گرایش وجود دارد و جلویش را هم نمی شود گرفت. گرایش بسیاری خوبی هم هست.

اما اعتبار بعضی از انتشاراتی ها به این نیست که به گرایش بازار بپیوندند. بلکه اعتبارشان در آن کار ویراستاری و در تولید کتاب است. اقداماتی که برای تولید و آماده سازی کتاب می کنند. پنگوئن با پیوستن به این موج به اعتبار خودش ضربه می زند. عده ای معتقدند ناشران معتبر نباید به این موج بپیوندند و همچنان آن شکل کلاسیک را که هر کتابی را چاپ نمی کردند و در عین حال بسیار آماده سازی کتاب را با دقت فنی دنبال می کردند. ضمن اینکه آن شبکه در اینترنت کار خودش را بکند. مثلا آمازون پیوست و انتقادی برانگیخته نشد. چون آمازون یک شبکه توزیع است و اعتبار ادبی هنری ندارد. اما وقتی پنگوئن به این شبکه می پیوندد یک ناشر قدیمی معتبر اعتبارش را به خطر می اندازد برای اینکه بپیوندد به گرایش بازار و موجی که جاری است.

صحبت از کامپیوتر های کوچک و شخصی بود که با استیو جابز بنیانگذار شرکت اپل شناسایی می شود. مرگ استیو جابز در نیمه دوم سال ۲۰۱۱ بسیاری را متوجه پیامدهای نوآوری او کرد. شاید بد نباشد با اشاره به او این گفت و گو را به پایان ببریم. مرور بر پدیده ها،‌ چهره ها و تحولات فرهنگی سال ۲۰۱۱.

بله استیو جابز همانطور که شما گفتید در اکتبر سال ۲۰۱۱ درگذشت. در سال ۱۹۵۵به دنیا آمده بود. درباره تاثیر و نقش او در دنیای کامپیوتر در دنیای رسانه های کامپیوتری زیاد گفته اند. اما آن بخشی که به بحث ما مربوط می شود یعنی بخش فرهنگ، او کسی بود که هنر طراحی و دیزاین یا گرافیک را با کامپیوتر پیوند داد و این نکته را دریافت که زیبایی شناسی در کامپیوتر بسیار مهم است. در چیزی که همه مصرف می کنند. انقلابی بود که او در دیزاین کامپیوترها به وجود آورد و با همین زیبایی.

البته توانستند بازار گسترده ای را به دست بیاورند. این نکته ای است که نشان دهنده پیوند هنر و صنعت و هنر و تجارت و جنبه های کاربردی هنر است. یعنی گرافیک یک جنبه مهمش کاربردش است. جزو هنرهای کاربردی محسوب می شود. خوب دیزاین هم بخشی از گرافیک است. پیوند دارد با تجارت و اقتصاد. استیو جابز می توانیم بگوییم بزرگترین چهره این کار بود و این کار را باب کرد در دنیا. نکته دوم این که می دانیم او در شرکت پیکسار بود. شرکت پیکسار را خرید و رشد داد و بعد با کمپانی والت دیزنی توانست فیلم های انیمشن (پویانمایی) تولید کند که اغلب هم برنده جایزه شدند از جایزه اسکار گرفته تا جایزه های گوناگون دیگر مثلا داستان اسباب بازی که اولین فیلمی بود که ساخت و تهیه کننده اش بود.

خیلی از تکنیک های کامپیوتری را برای این فیلم به کار گرفت و خلق کرد. همچنین فیلمهایی مانند زندگی یک حشره،‌ شرکت هیولاها،‌ شگفت انگیزان که مثلا در جستجوی نمو جایزه اسکار را گرفت برای بهترین فیلم پویانمایی. فیلمهای دیگرش هم اغلب جایزه طراحی و تهیه هم اسکار گرفت و هم جوایز دیگر. شخصیتی بود چند جانبه.

می شود بگوییم که از نادر شخصیت های نوابغ دنیا هستند که چند بعدی هستند و به ویژه در زمینه هنر و فرهنگ توانسته بود تلفیق کند هنر و فرهنگ را با صنعت و تکنولوژی. کسی بود که در دوران قرون وسطی یعنی نماد ترکیب علم وهنر بود مثل داوینچی. این جور چهره ها کم وجود دارند. کسانی که بتوانند علم و هنر و صنعت و هنر را با هم تلفیق کنند و در جنبه کاربردی به خانه ها ببرند و بتوانند عمومیت بدهند. استفاده از خلاقیت های خودشان را عمومیت بدهند. او این کار را کرد و در این زمینه هم با مرگش هم توجه دنیا را برانگیخت به این سمت از ترکیب زیبایی شناسی و صنعت. و اینکه یک چیزی مثل کامپیوتر یا اتومبیل که اینقدر مصرفش عمومیت دارد می تواند سطح سلایق زیباشناسی را هم ارتقا دهد و به این وسیله فرهنگ را ارتقا دهد.


*

سال ۲۰۱۱ سال اعتراض گسترده سینماگران جهان به احکام اولیه ۲۰ سال حبس برای جعفر پناهی و محمد رسول اف کارگردانان ایرانی به اتهام ساختن فیلم غیرمجازی درباره جنبش اعتراض به نتایج اعلام شده انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ بود و سال اعتراض آنان به حکم بیست سال محرومیت از سفر و حقوق اجتماعی برای جعفر پناهی. و همچنین سال درخشیدن فیلم جدایی نادر از سیمین به کارگردانی اصغر فرهادی در جایگاه نامزدی صاحب بخت برنده شدن در اسکار ۲۰۱۲. با محمد عبدی ناقد فیلم مروری داریم بر سینمای جهان و ایران در سال ۲۰۱۱

آقای عبدی، شما در جشنواره های مختلفی از کن گرفته تا ونیز و برلن و توکیو و گوتنبرگ شرکت کردید. چه فیلمهایی به نظر شما برجسته ترین فیلمهای این جشنواره ها بوده و طور کلی در سال ۲۰۱۱ چه فیلم های خوبی به روی پرده رفت؟


محمد عبدی: درجشنواره های سینما اساسا تغییر عمده ای نسبت به سال قبل دیده نمی شد. بر همان منوال فیلمهایی را انتخاب کردند و به نمایش گذاشتند و طبق معمول ترکیبی بود از فیلمهای با ارزش و دیدنی و فیلمهایی که نه بر اساس ارزش هنری بلکه به دلایل مختلف توانسته بودند وارد این جشنواره ها بشوند.

اوایل سال در جشنواره برلین فیلم پینا ساخته ویم وندرس برای من شگفت انگیز بود. یک فیلم سه بعدی درباره پینا باوش طراح مشهور رقص آلمانی که به یک شعر سینمایی شبیه بود و واقعا شاید از این بهتر امکان نداشت که رقص مدرن را به زبان سینما برگرداند و به یکی از بزرگترین هنرمندان قرن بیستم یعنی پینا باوش ادای دین کرد. در جشنواره برلین جدایی نادر از سیمین شگفت انگیز بود و جایزه خرس طلایی را هم برد.

در جشنواره کن فیلمی که نخل طلا را از آن خود کرد یعنی درخت زندگی به گمان من فیلم ناپخته و دوپاره ای بود اما فیلمهای شگفت انگیز دیگری در این جشنواره می شد یافت یا بهتر از سالهای قبل فیلمهایی چون هنرمند،‌ یک فیلم صامت بسیار دیدنی،‌ نوعی ادای دین به سینمای صامت و یا فیلم لواور ساخته آکی کاریسمکی فیلمساز فنلاندی که فیلم شاعرانه ساده ای بود و در عین حال عمیق. در برخی جشنواره های کوچکتر مثل گوتنبرک هم می شد فیلمهای کوچک شگفت انگیز دید از جمله شکارچی ترول محصول نروژ که این نوع فیلم ها متاسفانه در حد همین جشنواره ها باقی می مانند و امکان پخش گسترده در کشورهای مختلف را پیدا نمی کنند و در نتیجه حتی بسیاری از منتقدان غربی هم این فیلم ها را نمی بینند و به آنها اشاره ای ندارند.

بعد از چند تا از این جشنواره ها که شما رفتید گزارش های شما پخش شد و ترجیع بند این گزارشها فیلم جدایی نادر از سیمین بود. حضور امسال سینمای ایران در جشنواره های جهانی چگونه بود؟


حضور سینمای ایران در جشنواره های جهانی امسال گسترده بود. در سه بخش مجزا می شود راجع به آن حرف زد. یکی ادای دین به جعفر پناهی فیلمسازی بود که زندانی شد و به همین دلیل جشنواره هایی مثل گوتنبرگ و لوکارنو فیلمهایی از پناهی را در سآنس های ویژه به نمایش گذاشتند به خاطر همدردی با این فیلمساز.

نوع دوم توجه جشنواره های سینمایی به سینمای ایران به سینمای داخل ایران بود که همانطور که شما اشاره کردید می شود خلاصه اش کرد در توجه بسیار ویژه به فیلم جدایی نادر از سیمین که یکی از موفق ترین فیلمهای سینمای ایران در تاریخ سینمای ایران در جهان شد و البته فیلمهای دیگری هم بود مثل این فیلم نیست و به امید دیدار که با مشکلاتی در ایران مواجه شده بودند به هنگام ساخت و بعد از آن در جشنواره کن به نمایش درآمدند. نوع سوم فیلمها هم فیلمهایی بود که فیلمسازان مهاجر ساخته بودند.

مثلا در ونیز فیلمهایی چون مرغ و خورش آلو ساخته مرجان ساتراپی و کات ساخته امیرنادری به نمایش گذاشته شد. یا جشنواره هایی مثل سن دنس یا رم فیلم شرایط ساخته مریم کشاورز فیلمساز مقیم آمریکا را به نمایش گذاشتند که درباره دو دختر همجنس گرای ایرانی بود.

در مورد جدایی نادر از سیمین این فیلم چقدر بخت برای دریافت جایزه اسکار دارد؟ خیلی ها خوشبین هستند و نامزدشدنش را در گلدن گلوب نشانه اولیه می دانند. آیا اولین اسکار سینمای ایران به نظر ناقدان سینما در این سال به ثمر خواهد رسید؟


خوب حضور سینمای ایران در مراسم اسکار تنها یک بار اتفاق افتاده و آن هم با فیلم بچه های آسمان ساخته مجید مجیدی. که خود آقای مجیدی هم در این مراسم شرکت کرده بود. اما تنها به عنوان نامزد بهترین فیلم خارجی باقی ماند و جایزه ای نبرد. حالا اما جدایی نادر از سیمین بخت زیادی دارد.

به نظر من بختش بسیار بیشتر از بچه های آسمان است به این دلیل که به طور گسترده ای در کشورهای مختلف جهان به نمایش درآمده و مثلا در فرانسه هم ارز فیلمهای پرفروش هالیوودی فروش داشته و از سوی دیگر در جشنواره های جهانی بسیار تحسین شده و جایزه اول جشنواره برلین که برای اولین بار به سینمای ایران تعلق گرفت تا جایزه ۶۰ هزار دلاری جشنواره سیدنی و جوایز دیگر و از طرف دیگر انتخاب های منتقدان است که بسیاری آن را به عنوان یکی از بهترین های سال انتخاب کردند و جایزه انجمن منتقدان نیویورک را هم نصیب خودش کرد و همه اینها نشان می دهد که سینمای ایران برای اولین بار بخت بسیار زیادی برای کسب جایزه اسکار دارد.

فکر می کنم که اگر روز ۱۶ ژانویه این فیلم که نامزد جایزه گلدن گلوب شده جایزه را دریافت کند می شود با اطمینان بیشتری گفت که این فیلم به احتمال خیلی زیاد برنده اسکار خواهد بود. البته باید صبر کرد تا لحظه آخر و ماه فوریه دید که آیا نظر اعضای آکادمی اسکار هم همین است یا نه.

پس تا هفته آخر دی وضعیت روشن تر می شود؟

بله.
XS
SM
MD
LG