لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۴۸

گوگوش: به جز صحنه و مردم، زندگی برايم مفهوم نداشت


گوگوش به مناسبت عيد نوروز با راديو فردا گفتگو کرده و می گويد من از زمانی که خودم را شناختم با مردم بودم و روی صحنه بودم. به جز آن برايم زندگی ديگری معنی و مفهوم نداشت. اما ۲۱ سال يک زندگی ديگری داشتم. يعنی يک آدم عادی با يک زندگی عادی و با يک سری از کارهای روزمره، البته يک کمی دست و پا بسته.

فکر می‌کنم در اين فعاليت هنری که شما داشتيد از پيش از انقلاب تا امروز سال ها از روی نت‌ها پريديد و لحظه‌های زيادی را بين اين سال هايی که گذشته اين نوروز‌هايی که آمده و رفته ، هم تازه کرديد هم برای مردم خاطره‌ سازش کرديد.

بگذاريد قبل از اينکه صحبت‌های راجع به موسيقی را دنبال کنيم من اول درودی داشته باشم به همه شنوندگان راديو فردا و در بهار سال ۱۳۹۱ و نوروز باستانی و کهن‌سال، صميمانه‌ترين تبريکاتم را تقديم همه مردم ايران و همه فارسی زبانان در هرکجای اين دنيا که هستند بکنم. از خداوند بزرگ می‌خواهم و دعا می‌کنم برکت، شادی،‌ سلامتی، آرامش و آزادی برای همه هموطنانم مهيا باشد و هيچوقت روی جنگ و خونريزی را نبينيم.
*
من می‌خواستم برويم سراغ دورانی که شما در ايران بوديد و آن موقعی که فعاليت نمی‌کرديد، فکر می‌کنم آن موقع شما بيشتر فرصت داشتيد که هفت سينی درست کنيد، پای سفره هفت‌سين بنشينيد.

کاملا درست است. من در ايران که بودم در واقع فرصت با خود بودن را داشتم. اينجا کمتر با خودم هستم. بيشتر با موسيقی ام هستم،‌ بيشتر با مردم هستم و بيشتر روی صحنه يا در استوديوها وقتم را می‌گذرانم.

please wait

No media source currently available

0:00 0:24:40 0:00
لینک مستقیم

اين تجربه جديد که با مردم بودن است چقدر زندگی شما را متفاوت کرده از آن لحظه‌ای که با خودتان بوديد؟

من از زمانی که خودم را شناختم با مردم بودم و روی صحنه بودم. به جز آن برايم زندگی ديگری معنی و مفهوم نداشت. اما ۲۱ سال يک زندگی ديگری داشتم. يعنی يک آدم عادی با يک زندگی عادی و با يک سری از کارهای روزمره، البته يک کمی دست و پا بسته.

زياد هم شما زندگی‌تان مثل مردم عادی نبوده است؟

ولی به هر حال دو تا تجربه کاملا متفاوت ولی فکر می‌کنم کارساز بوده برايم. خيلی مطالعه کردم. خيلی سختی کشيدم. مثل همه مردم جنگ را ديدم.


دقيقا چيزی که فکر می‌کنم در آلبومی که در لحظه ورودتان به تورونتو منتشر شد، «زرتشت» خوب می‌شود ديد. اين صحنه‌ها در آن آلبوم وجود دارد به ويژه خود ترانه زرتشت.

کاملا درست است. حتی وقتی اولين بار روی صحنه رفتم چه در تورونتو و چه در لس‌آنجلس، صورت من و حضور و ايست و زيست من هم نشان می‌داد. به گونه ديگری بود. و به يک سری عادات عادت کرده بودم و با يک سری زندگی‌هايی که قبلا داشتم و الان هم با آن آشنايی مجدد پيدا کردم دور بودم و يک کمی دست و پايم بسته بود در واقع.
*
خانم گوگوش، در باخود بودن به چه نتايجی رسيديد؟ چه تغيير و تحولی را گوگوش در خودش ديد؟

تمرين می‌کردم با خودم که تحمل کنم. مدارا کنم. هرمان هسه در يکی از کتابهايش به نام سيدارتا جمله‌ای دارد که می‌گويد: من مثل يک سنگ می‌روم ته رودخانه و يک جايی قرار خواهم گرفت و سه تا کار انجام می‌دهم. روزه می‌گيرم، فکر می‌کنم و صبر می‌کنم. اين خيلی عبارت بامسمايی بود برای من. و من به غير از روزها و شبهايی که گرفتاری‌های جنگ و گرفتاری‌های کميته و زندان و بازجويی بود بقيه‌اش سعی می‌کردم در خانه با مطالعه و با موسيقی و با فيلم بيشتر در ارتباط باشم . و کمتر با مردم در ارتباط بودم.

حالا فکر می‌کنيد اين آزار دهنده نيست برای کسی که ستاره است و کاری را دوست دارد که می‌بيند ديگران دارند انجام می‌دهند يا حتی همکارهای قديمی‌اش دارند انجام می‌دهند ولی او خودش نمی‌تواند آن خواسته را برای خودش برآورده کند؟

راضی بودم به آن اتفاقی که برايم افتاده. خوشحال بودم برای هرکسی که می‌توانست روی صحنه باشد، پشت ميکروفون باشد، جلوی دوربين باشد .يک کم دلتنگی... يک کم که نه،‌ خيلی دلتنگی می‌کردم. خيلی درذهنم صحنه را می‌ديدم و خودم را روی صحنه تصور می‌کردم. ولی به هرحال فقط يک رويا بود برايم و فکر می‌کردم ديگرآن اتفاق نمی‌افتد.

خانم گوگوش، اخيرا حتما ديديد که روزنامه لس‌آنجلس تايمز يک مطلبی را درباره موسيقی پاپ ايران منتشر کرد و اشاره کرده بود به شما و همچنين کوروش يغمايی. شما آن مطلب را خوانديد؟

نه. متاسفانه. شنيدم.

حالا وقتی نگاه می‌کنيد تا چه اندازه فکر می‌کنيد آن چيزی که در اين روزنامه منعکس شده بود درست بود؟ همان صحبتی که موسيقی پاپ آن دوره توانسته بود يک هارمونی قشنگی بين فرهنگ ايرانی و فرهنگ غرب ايجاد کند؟

آن دوره دوره‌ای بود که شکوفايی موسيقی پاپ بود. اولين بار بود که يک عده خواننده و يک عده موزيسين و ترانه‌سرا کارهای نويی ارايه دادند. که حالا ديگر قضاوتش با مردم است. مهم نيست چه کسی انجام داده. مهم اين است که اين اتفاق افتاده، فکر می‌کنم.

مساله مهمی که در آنجا به آن تاکيد شده مساله تجربه‌گرايی بود که همين تجربه‌گرايی باعث شده بود يک اتفاق خاصی در موسيقی بيافتد. اين مساله الان در موسيقی امروز پاپ ايران تا چه اندازه قابل لمس است؟

موسيقی پاپ امروز يک شکل و شمايل ديگه ‌ای پيدا کرده که نمی‌دانم چه اسمی می‌شه روی آن گذاشت. ولی آنچه که مسلم است تا يک جايی موسيقی پاپ ما همان وضعيت را ادامه داد ولی از يک جايی که فکر می‌کنم با اينترنت و موسيقی رپ همراه بود اينها با هم يک سری سبک ايجاد کردند که الان نمی دانم چه اسمی می شود روی اين سبک گذاشت...

يک جورهايی شبيه موسيقی آر اند بی شده. شايد اينطوری بشود گفت؟

نظر من اين است که موسيقی ما لهجه پيدا کرده. يک لهجه خاصی پيدا کرده که نمی‌دانم چيست. ولی آنچه مسلم است ريتم حرف اول را امروز در موسيقی می‌زند. منظورم در موسيقی پاپ است.
*
اين اتفاق اتفاق مفيدی بوده برای موسيقی پاپ ايران، يا نه اين اتفاق منحرف کرده موسيقی پاپ ايران را؟ از کيفيتش کم کرده؟

بينيد ما ملودی دلنشين کمتر داريم. کلام که خيلی برای من مهم است در ترانه‌هايی که می‌خوانم، اين يک يک کمبود است فکر می‌کنم در موسيقی پاپ امروزمان. نه اينکه بگويم اصلا نيست ولی به ندرت پيش می‌آيد. يک کارهای ديگری دارند می‌کنند. يک جور ديگری حرف می‌زنند درموسيقی پاپ و با ريتم بيشتر کار می‌کنند تا با ملودی. ملودی‌ها بيشتر اقتباسی است. کمتر ملودی اصيل(اوريجينال) است.

کيفيت زندگی خود ما به عنوان آدمهايی که فعال مايشا‌ء هستيم دراين اجتماع و کيفيت زندگی خود هنرمند مثلا خانم گوگوش نسبت به گذشته چقدر تاثير داشته روی اين دگرگون شدن فضای موسيقی؟

هم‌نفسی آهنگساز،‌ ترانه‌سرا و خواننده يک اثر زيبا می‌آفريند. نمی‌دانم من چون اين تجربه را داشتم مثل شماعی‌زاده،‌ اردلان سرفراز، مثل فريد زولاند، اردلان سرفراز، مثل ايرج جنتی عطايی، واروژان، مثل زويا و واروژان .متاسفانه اينجا همه از هم دور افتاديم.

روابط هم از جنس روابط گذشته نيست بين هنرمندان؟

خب اين پرت افتادن‌ها و اين نگرانی‌ها برای... چی چی مايشا‌ء گفتين؟!

فعال مايشاء!

بله. به آن دليلی و اينکه نمی‌دونيم فردامان چه پيش خواهد آمد...

تلاش برای بقا به نوعی؟

بله. يک فراغ بالی داشتيم يک موقعی که الان نداريم آن را. همه چيز امن و امان بود و در نتيجه همه به راحتی به کار هنر می‌پرداختند. الان متاسفانه هنر يک کم رنگش کم‌رنگ شده .نمی‌دانم من راجع به کار هنرمندان داخل کشور نمی‌خواهم اظهار نظر کنم. چون من الان دارم اينجا فعاليت می‌کنم. همه دارند تلاش می‌کنند که بقای خودشان را حفظ کنند.
*
می‌دانم که شما اخبار را دنبال می‌کنيد و مطلع هستيد از آن چيزی که اطرافتان می‌گذرد. مهم‌ترين خبر هنری که سال گذشته شنيديد و فکر کرديد که خيلی خبر داغی بود به نظرتان جه خبری بود؟

اصغر فرهادی و فيلم جدايی سيمين و نادر.

شما بازی سينمايی کرديد. فکر می‌کنيد که اين فيلم چطور بود؟ ديديد اصلا فيلم جدايی نادر از سيمين را؟

بله. دو سه بار. فيلم را بسيار دوست داشتم. بسيار بازی‌ها روان بود. بسيار قصه روان بود. زندگی يک خانواده متوسط ولی کمی فرهيخته. بسيار پسنديدم فيلم را.

بازيگری‌چطور؟ بازی کدام بازيگر خيلی نظر شما را جلب کرد و به نظر شما بازی‌اش واقعا تاپ بود در جدايی نادر از سيمين؟

همه. هم پيمان معادی و هم ليلا و هم دختر آقای فرهادی. من بازی حسينی...؟

شهاب حسينی.

شهاب حسينی. بسيار بازی‌اش را پسنديدم. همينطور خانمی که نقش همسرش(ساره بيات) را بازی می‌کرد. همه خوب بودند. حتی پدر پيمان(علی اصغر شهبازی).کارگردانی بسيار هوشمندانه بود.

اگر ازشما بپرسند که تلخ‌ترين خبر هنری که شنيديد در همين سال گذشته چه بود...

از دست دادن هر کدام از هنرمندان مان. الان حضور ذهن ندارم. آخرين اتفاق بد هنری می‌توانيد شما کمک کنيد؟

آخرين خبر تلخی که من به يادم می‌آيد درگذشت آقای منوچهر بود که شما هم با ايشان اجراهای متفاوت داشتيد. از جمله در برنامه های تلويزيونی.

بله. بعد از منوچهر نادره نازنينم رفت. خوب پارسال هم منوچهر را از دست داديم هم نادره هم آقای رضا بديعی و هم بيژن. خب بيژن دوست نزديکتری بود به من. منوچهر را در سالهای گذشته بيشتر می‌ديدمش. اينجا يک بار ديدمش ولی خيلی صميمانه بود ديدارمان. خيلی متاسف شدم از بيماريش و دلم می‌خواست ببينمش ولی نمی‌خواستم در عين حال منوچهر سخايی را جور ديگری ببينم. دلم می‌خواست همانجور افراشته ببينمش. الان هم نمی‌دانم اطلاع داريد يا نه طوفان کمی بيمار بود و خوشبختانه با شيمی‌درمانی کمی‌ بهتر شده و آرزوی سلامتی کامل برايش دارم. بزرگترين نويسنده زن مان خانم دانشور را در روز جهانی زن از دست داديم. اين اتفاق هم اتفاق ناگواری بود.

همچنين آقای بوتيمار هم خواستم اضافه کنم که ايشان هم...

بله. ايشان را هم خبردار شدم.

خانم گوگوش يک اتفاقی که در سال گذشته افتاد خيلی سر وصدا کرد مثل بمب حداقل در اينترنت ترکيد و در ايران هم صحبتش بسيار بود عکسی بود که شما با محمدرضا شجريان انداخته بوديد و منتشر شد روی فيس بوک. چطور شد که شما اصلا به کنسرت آقای شجريان رفتيد؟

مثل بمب واقعا ترکيد؟!


آقای شجريان دوست بسيار نازنين من هستند که از قديم با ايشان يک سلام وعليکی دارم و ارادتی به کارشان دارم. قبلا هم کنسرت‌هايشان را رفتم. ولی ترجيح می‌دهم که خيلی بی سرو صدا باشد که برايشان مشکلی ايجاد نشود. اين بار هم خيلی بی سروصدا رفتم به کنسرتشان ولی خب پشت صحنه خود اهالی صحنه عکس گرفتند و اين را در اينترنت منتشر کردند. البته دفعات قبل موقعی که من رفتم به ديدن ايشان هم اينترنت اينقدر فعال نبود برای ما و هم عکاس آن دور و بر نبود.

مدتهاست که صحبت از آلبوم شما در ميان است و حتما الان مخاطبان می‌گويند که آلبوم خانم گوگوش چه زمانی منتشر می شود و به دستشان می‌رسد؟ می‌‌خواهيد اطلاعات تازه‌ای درباره اين آلبوم بدهيد؟

از اولی که داشتيم با هم صحبت می‌کرديم منتظر اين سووالتون بودم! من قول داده بودم که آلبومم را برای نوروز آماده کنم. که متاسفانه اين تلاش من ميسر نشد. از اين بابت از همه کسانی که منتظر انتشار اين آلبوم بودند عذرخواهی می‌کنم ولی قول می‌دهم زياد به درازا نکشد. اما اولين ويديوی امسالم را برای نوروز با ترانه زيبايی از دوست و همکار قديمی و عزيزم شماعی‌‌زاده منتشر می‌کنم که با شعری خيلی زيبا از بابک صحرايی است که خيلی خاطره انگيز هم هست. تنظيم بسيار دلنشين نيکان که شماعی‌زاده قبلا اين را اجرا کرده و همين چند وقت پيش منتشر شد با صدای خودش. ولی از آنجايی که اين ترانه را خيلی دوست داشتم از شماعی‌زاده درخواست کردم که من هم اين ترانه رااجرا کنم که مورد قبول و استقبالش هم واقع شد.

ترانه سرايش يکی از دوستان صميمی خود من است. بابک صحرايی در ايران.

بله. نشريه خوبی هم در ايران ديدم که منتشر می کنند.

بله «ترانه ماه».

خلاصه در آلبوم جديدم با کسانی که همکاری دارم می‌خواهيد بگويم؟

حتما ولی يک اشاره‌ای بد نيست بکنيم. اين شايد دومين ترانه‌ای است که شما و آقای شماعی‌زاده به طور مشترک اجرا کرديد. بعد از مرداب.

دقيقا. اتفاقا می‌خواستم... اين را روی صحنه گفتم. من اين ترانه را قبل از اينکه پخش شود در کنسرت اخيرم در ونکوور اجرايش کردم روی صحنه. و قبل از اينکه اجرا کنم يک مقدمه‌ای روی صحنه برای مردم گفتم که همين موضوع بود.

اشاره داشتم که زمانی ترانه مرداب را که برای من شماعی‌زاده ساخته بود جلوی دوربين تلويزيون ايران برنامه چشمک اين کار را اجرا کرد که به من ياد بدهد و بعدا خوب تصميم گرفت که خودش بخواند. بسيار هم مورد توجه قرار گرفت و خيلی هم موفق بود. از آنجا که کار را خيلی دوست داشتم اين ترانه را شبی در[کاباره] شکوفه نو شبی بود که برای تولد خانم حسن شماعی‌زاده يک سورپرايز داده بودم دعوتشان کرده بودم آنجا اين ترانه را روی صحنه برای اولين بار اجرا کردم که شماعی‌زاده خيلی پسنديد ‌آن نحوه اجرا را و به همان صورت هم منتشر شد. اين دومين کاری بود که اول با صدای حسن (شماعی‌زاده) درآمد و من دوست داشتم که اين را اجرا کنم.

حالا بپردازيم به ديگرانی که همراه شما هستند در آلبوم اخير.

در آلبوم اخير انشا‌ءالله بی حرف پيش اگر دوستان ياری کنند... روزبه بمانی عزيز و عليرضا افکاری نازنين سه تا کار زيبا دارند که اجرا کرده ام ازآن ها. رها(اعتمادی) عزيزم و بابک سعيدی خوب نازنين سه ترانه دارند که آنها را هم اجرا کردم که يکی از ترانه ها در حال ضبط، کمی اش در تلويزيونشان(من و تو) پخش شد. اضافه کنم که با شوبرت عزيز...


شوبرت آواکيان...

... آواکيان. و با بابک روزبه هم کار مشترکی داريم. دو ترانه است و سه تنظيم. يک آهنگ هم که روی شعری از ديوان شمس حضرت مولانا خودم ساخته ام که تنظيمش را شوبرت به عهده دارد.

اين تجربه آهنگسازی... چون قبلانديده بودم که شما کار آهنگسازی هم انجام بدهيد... فکر می‌کنم جزو تجربه‌های جديدتان هست، يا قبلا هم چنين داشتيد تجربه‌هايی؟

زرتشت کار خودم است.

ولی باز به اسم بابک امينی درآمده.

تنظيمش را بابک انجام داده. من دوتا آهنگ در زرتشت دارم که کار خودم است.

چرا درآن آلبوم اين اسامی دقيق نيامده ؟ حتی مثلا يکی از کارها بايد برای بابک بيات باشد...

بله.

ولی اسمها...

بله.‌ آهنگ بوی سفر. نه هيچوقت اين تجربه را نداشتم. اين دو تا کار را هم که در زرتشت داشتم در همان سالهای سکوتم گاهی می‌نشستم پای پيانو و کمی با خودم زمزمه می‌کردم و اين کارها را ساخته بودم. ولی به هر حال هيچوقت جدی نگرفته بودم آن را. و هنوز هم جدی نمی‌گيرم. برای اينکه خودم را آهنگساز نمی‌دانم. اينها کارهايی است که از دلم برآمده و اميدوارم دوستش داشته باشند.

ولی در آلبوم جديدتان از قديمی‌ها خبری نيست جز آقای شماعی‌زاده؟

نه. اين بار دارم با دوستان جوانم همکاری می‌کنم.

اين فکر می‌کنيد به کيفيت کار اضافه می‌کند؟ چون خيلی‌ها می‌گويند که کارهايی که خانم گوگوش از قديمی‌ها می‌خوانند خيلی عميق‌تر است...

به هر حال جوانها هم بايد يک جايی هنرشان بروز پيدا کند. يک جايی کارهايشان شنيده شود. من دوست دارم که با جوانها کار کنم و تجربه جوانها را هم کسب کنم. در ضمن دوستان قديمی ام کمتر کار می‌کنند. يا دور افتاديم از هم.

يک مساله هم در مورد اجراهای صحنه شما است. دراين مدتی که کارهای شما را دنبال کرده‌ام،ديده ام کسانی که به عنوان رهبر ارکستر با شما کار می‌کند اصولا تغيير می‌کنند. مثلا در دوبی اندی جی کار رهبری ارکستر راانجام می‌داد يا در دوره‌های گذشته بابک امينی و در جايی منوچهر چشم‌آذر. اين چه تاثيری می‌گذارد روی اجراهای صحنه‌ای شما؟ آيا تغيير اين افراد لهجه اجراها را عوض می‌کند ؟

کمی. در کار من تاثيری نمی‌گذارد. فورمت ارکستراسيون شايد يک کم جا به جا می‌شود. رنگ خاص خودشان را دارند. من هم با شوبرت کار کرده‌ام هم با منوچهر چشم‌آذر مرسی که يادآوری کرديد. که بسيار هم تجربه‌های خوبی بودند. چند سال با اندی جی کار کردم ولی بابک امينی از ايران با من به کانادا و آمريکا آمد و الان هم مقيم کانادا است با همسرش.

خانم گوگوش، من يک اسمی را به شما بگويم و شما اگر می‌توانيد يک جمله در موردش بگوييد. آمادگی‌اش را داريد؟

نمی‌دانم.

محمدرضا شجريان...

اصالت.

عارف...

رفيق آذری من.

واروژان...

متحول کننده موسيقی پاپ.

ويگن...

سلطان جاز. می‌دانيد که جاز يک سبک موسيقی است ولی چون ويگن اولين کسی بود که گيتار و درام در ارکسترش آورد و روی صحنه اجرا کرد به اين دليل به او گفتند خواننده جاز. در صورتی که جاز نمی‌خواند پاپ می‌خواند. ويگن برای ما سلطان جاز ايران است.

کوروش يغمايی...

گل يخ.

زويا زاکاريان...


رفيق جوانی.

شماعی‌زاده

آهنگساز بی‌رقيب.

از مثلت ترانه،‌ شهيار قنبری...

پيشگام ترانه.

ايرج جنتی عطايی...

پير ترانه.

اردلان سرفراز...

خيلی سخته! برای اينکه اينقدر دوستش دارم... دوست. عشق.

مسعود کيميايی...

گوزنها. قيصر.

صابر آتشين...

آموزگار.

شهرام ناظری...

لژيونر.

ناصر چشم‌آذر...

موسيقی متن.

منوچهر چشم‌آذر...

تنظيم کننده.

لاله‌زار...

تآتر.

اصغر فرهادی...

سينما.

XS
SM
MD
LG