علی رغم مخالفت عمومی و گستردهی اکثريت مردم ايران با حکومت موجود، اين حکومت تداوم يافته است. در ٢٢ سال حکومت خامنهای حتی يک همه پرسی در اين کشور صورت نگرفته و يک انتخابات آزاد، رقابتی و سالم در آن برگزار نشده است. در رسانههای دولتی حتی نيم ساعت به اظهار نظر زندهی مردم اختصاص ندارد و هيچ تشکل منتقدی توان برگزاری يک اجتماع چند صد نفره تحت حمايت پليس را در مکانهای عمومی ندارد.
حکومتی که تا اين حد از مردم واهمه دارد چگونه ادامهی حيات يافته است. رمز اين تداوم چيست؟ ايدئولوژی، قوای قهريه، درآمد نفت، يا کنترل حکومت بر اخبار و اطلاعات در داخل کشور؟ يا ترکيبی از اينها؟
ترسها و دستاوردهايشان
حکومت جمهوری اسلامی بر چهار ترس يعنی ترس از بازگشت سلطنت، ترس از امپرياليسم، ترس از مارکسيسم و ترس از کف دادن هويت ايرانی با اتکا بر تصور فرهمندی خمينی بنا شد و با اتکا به دستههای اوباش برای غلبه بر اين ترسها تداوم يافت.
ترسهای فوق به ترتيب به بر پا کردن استبدادی قساوتمندانه تر و فاسد تر از حکومت پهلوی، نظريهی توطئه ( در برابر دشمنی توهمی که قابل حذف نبوده)، کشتار جمعی و حذف مخالفان داخلی (دشمنی که به آسانی می شد نابودش کرد) و بازگشت به بربريت با اجرای مجازاتهای شرعی (مثل قطع دست و سنگسار برای حفظ هويتی که در جهان امروز کسی آن را نمی پذيرد) ارتقا يافت.
خودکشی از ترس مرگ
ديکتاتورهای مذهبی ايران با چه توجيهی خود را مالک الرقاب مردم ايران می دانند؟ با ادعای اين که بدون آنها بيگانگان کشور را تاراج خواهند کرد، فساد اخلاقی همه جا را فرا خواهد گرفت و کشور تجزيه خواهد شد. اما عملا بيگانگان به همراه حاکمان دارند منابع کشور را تاراج می کنند، فساد اخلاقی همه جا را فرا گرفته و کشور با شکافهای جدی سياسی و اجتماعی عملا در حال تجزيه است. کسانی که توجيهات فوق را می خرند از ترس مرگ، خودکشی کردهاند.
همين ترس است که مردم را به سوی رهبران ظاهرا فرهمند (ساخته و پرداخته شده با تکنولوژیهای رسانهای و فرهنگی امروز) هل می دهد و همين ترس است که اوباش را بر مردم، بدون مقاومت قابل توجه مسلط می سازد.
ترس از بيگانه
ترس از بيگانه در فرهنگ سياسی ايران به دلايل اشغال کشور توسط نيروهای خارجی در طول تاريخ ريشه دار است و از همين جهت حکومتهای ديکتاتوری از اين ترس برای رام کردن و سرکوب مردم استفاده می کنند. عناوينی مثل تهاجم فرهنگی، شبيخون فرهنگی، جنگ نرم و استکبار برای بسط و توجيه نظری اين ترس و بهره برداری از آن ساخته و پرداخته شدهاند. مهم ترين گفتمان دستگاه رسانهای و تبليغاتی دولتی دشمن سازی و دشمن تراشی است. از اين جهت مرتبا بر اختلافات تاکيد می شود و منافع مشترک و مصالحه ميان بازيگران بين المللی و منطقهای مسکوت می ماند.
ترس از بی بند و باری
کشوری که حکومتهايش به هيچ اصلی پای بند نبوده و زمينهی ارضای ابتدايی ترين نيازها نيز در آن وجود نداشته است کشتزار مناسب ترس از بی بند و باری و هرج و مرج است. مردمی که از هر نظر محروم نگاه داشته شدهاند از نگاه خود هر لحظه می توانند بر خلاف روال جاری عمل کنند و حاکمان از اين ترس آگاه هستند. روحانيت با سوار شدن بر اين ترس خود را پاسدار ارزشها معرفی کرده است در حالی که حکومت جمهوری اسلامی از حيث اخلاقی سياه ترين دوره را در تاريخ معاصر اين کشور رقم زده است. روحانيت و هواداران آن بی بند و باری را به حوزهی سکس يا چند تار موی زنان تقليل دادند تا دروغ و ريا کاری و تقلب و پنهانکاری و فساد و تبعيض به سادگی رواج پيدا کنند.
ترس از تجزيه
بدون دمکراسی و حقوق بشر ايران به تدريج يکپارچگی خود را از دست خواهد داد. حاکمان جمهوری اسلامی با استفاده از اين نوع کوته بينی ناسيوناليستی خود را عامل حفظ وحدت کشور معرفی می کنند و از همين جهت سرکوبگرانه ترين سياستها را در برابر اقوام و مذاهب ايرانی اتخاذ کردهاند. ترس از تجزيه که چيزی جز وهم و خيال نيست (نگاه کنيد به عراق که علی رغم فروپاشی دولت ملی همچنان يک کشور است) همواره يکی از عناصر توجيه استبداد سياسی و تمرکز گرايی در چند قرن اخير بوده است.
عليه مجذوبيت
پاسخ موقعيتها و حکومتهای استبدادی به انواع ترسهای تقويت شده يا زاييدهی خود حکومت، "رهبر فرهمند" است، کسی که فراتر از انسانهای عادی است و قرار است با اتکا به نيروی فرا انسانیاش مردم را حتی اگر نخواهند به زور نجات دهد. در اين حکومتها با احزاب سياسی و رسانههای آزاد مخالفت می شود و نقش آنها کاهش می يابد چون اين تشکيلات و نهادها خطر مجذوبيت را کاهش می دهند؛ همچنين رهبران حزبی و اهل قلم از پايين و بر اساس کار گروهی به مقامات بالاتر دست می يابند که بر خلاف روند اقتدارگرايی است.
مخالفت مقامات حکومت ترس با احزاب سياسی و رسانههای آزاد ريشه در نياز آنها به برساختن رهبران سياسی ظاهرا فرهمند دارد تا کسی از آنها سوالی نپرسد و آنها نيز مجبور نباشند پاسخ دهند. افراد ناشايست در پيرامون اين رهبر ظاهرا فرهمند مستبد جمع شده و با اتکای به وی قدرت و ثروت جامعه را از آن خود می سازند. اوباش همان گروهی هستند که بايد به عنوان ابزار عنصر فرهمند مردم را به زور به بهشت ببرند يا آنها را مستقيما به ديار باقی راهنمايی کنند. حکومت ترس خواه ناخواه به حکومت عنصر فرهمند و حکومت اوباش منجر می شود چون هر سه، اضلاع و عناصر يک حکومت اقتدارگرا هستند.
پويايی درونی
اما حکومت جمهوری اسلامی در درون خود پويايی داشته و با تحولات دنيا و فشار مطالبات مردم تحول يافته است. در سه دههی گذشته به همان ترتيب که مخالفان حکومت در پی خلق و پرورش اميدهای تازهای بودهاند ترسهای تازهای نيز خلق و پرورش داده شدهاند؛ گروههای اوباش تازه جای خود را به اوباش گذشته که وکيل و وزير و فيلمساز و مدير شدهاند دادهاند و حکومت همچنان در پی بر ساختن عنصری فرهمند از خامنهای در جای پای خمينی و حتی فراتر از آن است.
تمسک مخالفان ليبرال دمکراسی به ترس، فرهمندی و اوباشگری
در کشورهای توسعه يافتهی غربی نيز اين سه عنصر به شکلی ديگر وجود دارند: ترس از مهاجران، اقليتهای دينی و قومی و نژادی و جنسی، رهبران مذهبی و سياسی با مدعاهای پيامبرانه، و اوباش سازمان يافته در احزاب و گروههای فرا راست و نو محافظه کار (نئو نازی، فاشيست، و نژاد پرست). در دورههايی که ترس بر افکار عمومی غلبه پيدا می کند يا شرايط اقتصادی دشوار می شود يا احزاب سياسی و دولت بر آمده از مردم ضعيف می شود سه عنصر ترس، فرهمندی و اوباشگری با قوت بيشتری در عرصهی عمومی ظاهر می شوند. اما در نهايت ساز و کار دمکراتيک و رسانههای آزاد مردم را از غلبهی اين امور تا حدی نجات می دهند. به همين دليل است که مدافعان آزادی و دمکراسی در جوامع غربی هيچگاه کار خود را پايان يافته تلقی نکردهاند.
***
بهترين ملاک تميز ميان حکومت و گرايش مخالف آن نحوهی مواجهه با ترس يا اميد است. مخالفانی نيز که سخن از ترسهای تازهای می گويند در واقع گذار از يک ديکتاتوری به ديکتاتوری ديگری را نويد می دهند. بديل حکومت ترس امروز حکومت اميد است، اميد به دمکراسی به جای اقتدارگرايی، اميد به استيفای حقوق بشر به جای نقض آن و اميد به حکومت شفاف و پاسخگو به جای حکومت فاسد و غير پاسخگو.
---------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
حکومتی که تا اين حد از مردم واهمه دارد چگونه ادامهی حيات يافته است. رمز اين تداوم چيست؟ ايدئولوژی، قوای قهريه، درآمد نفت، يا کنترل حکومت بر اخبار و اطلاعات در داخل کشور؟ يا ترکيبی از اينها؟
ترسها و دستاوردهايشان
حکومت جمهوری اسلامی بر چهار ترس يعنی ترس از بازگشت سلطنت، ترس از امپرياليسم، ترس از مارکسيسم و ترس از کف دادن هويت ايرانی با اتکا بر تصور فرهمندی خمينی بنا شد و با اتکا به دستههای اوباش برای غلبه بر اين ترسها تداوم يافت.
ترسهای فوق به ترتيب به بر پا کردن استبدادی قساوتمندانه تر و فاسد تر از حکومت پهلوی، نظريهی توطئه ( در برابر دشمنی توهمی که قابل حذف نبوده)، کشتار جمعی و حذف مخالفان داخلی (دشمنی که به آسانی می شد نابودش کرد) و بازگشت به بربريت با اجرای مجازاتهای شرعی (مثل قطع دست و سنگسار برای حفظ هويتی که در جهان امروز کسی آن را نمی پذيرد) ارتقا يافت.
خودکشی از ترس مرگ
ديکتاتورهای مذهبی ايران با چه توجيهی خود را مالک الرقاب مردم ايران می دانند؟ با ادعای اين که بدون آنها بيگانگان کشور را تاراج خواهند کرد، فساد اخلاقی همه جا را فرا خواهد گرفت و کشور تجزيه خواهد شد. اما عملا بيگانگان به همراه حاکمان دارند منابع کشور را تاراج می کنند، فساد اخلاقی همه جا را فرا گرفته و کشور با شکافهای جدی سياسی و اجتماعی عملا در حال تجزيه است. کسانی که توجيهات فوق را می خرند از ترس مرگ، خودکشی کردهاند.
همين ترس است که مردم را به سوی رهبران ظاهرا فرهمند (ساخته و پرداخته شده با تکنولوژیهای رسانهای و فرهنگی امروز) هل می دهد و همين ترس است که اوباش را بر مردم، بدون مقاومت قابل توجه مسلط می سازد.
ترس از بيگانه
ترس از بيگانه در فرهنگ سياسی ايران به دلايل اشغال کشور توسط نيروهای خارجی در طول تاريخ ريشه دار است و از همين جهت حکومتهای ديکتاتوری از اين ترس برای رام کردن و سرکوب مردم استفاده می کنند. عناوينی مثل تهاجم فرهنگی، شبيخون فرهنگی، جنگ نرم و استکبار برای بسط و توجيه نظری اين ترس و بهره برداری از آن ساخته و پرداخته شدهاند. مهم ترين گفتمان دستگاه رسانهای و تبليغاتی دولتی دشمن سازی و دشمن تراشی است. از اين جهت مرتبا بر اختلافات تاکيد می شود و منافع مشترک و مصالحه ميان بازيگران بين المللی و منطقهای مسکوت می ماند.
ترس از بی بند و باری
کشوری که حکومتهايش به هيچ اصلی پای بند نبوده و زمينهی ارضای ابتدايی ترين نيازها نيز در آن وجود نداشته است کشتزار مناسب ترس از بی بند و باری و هرج و مرج است. مردمی که از هر نظر محروم نگاه داشته شدهاند از نگاه خود هر لحظه می توانند بر خلاف روال جاری عمل کنند و حاکمان از اين ترس آگاه هستند. روحانيت با سوار شدن بر اين ترس خود را پاسدار ارزشها معرفی کرده است در حالی که حکومت جمهوری اسلامی از حيث اخلاقی سياه ترين دوره را در تاريخ معاصر اين کشور رقم زده است. روحانيت و هواداران آن بی بند و باری را به حوزهی سکس يا چند تار موی زنان تقليل دادند تا دروغ و ريا کاری و تقلب و پنهانکاری و فساد و تبعيض به سادگی رواج پيدا کنند.
ترس از تجزيه
بدون دمکراسی و حقوق بشر ايران به تدريج يکپارچگی خود را از دست خواهد داد. حاکمان جمهوری اسلامی با استفاده از اين نوع کوته بينی ناسيوناليستی خود را عامل حفظ وحدت کشور معرفی می کنند و از همين جهت سرکوبگرانه ترين سياستها را در برابر اقوام و مذاهب ايرانی اتخاذ کردهاند. ترس از تجزيه که چيزی جز وهم و خيال نيست (نگاه کنيد به عراق که علی رغم فروپاشی دولت ملی همچنان يک کشور است) همواره يکی از عناصر توجيه استبداد سياسی و تمرکز گرايی در چند قرن اخير بوده است.
عليه مجذوبيت
پاسخ موقعيتها و حکومتهای استبدادی به انواع ترسهای تقويت شده يا زاييدهی خود حکومت، "رهبر فرهمند" است، کسی که فراتر از انسانهای عادی است و قرار است با اتکا به نيروی فرا انسانیاش مردم را حتی اگر نخواهند به زور نجات دهد. در اين حکومتها با احزاب سياسی و رسانههای آزاد مخالفت می شود و نقش آنها کاهش می يابد چون اين تشکيلات و نهادها خطر مجذوبيت را کاهش می دهند؛ همچنين رهبران حزبی و اهل قلم از پايين و بر اساس کار گروهی به مقامات بالاتر دست می يابند که بر خلاف روند اقتدارگرايی است.
مخالفت مقامات حکومت ترس با احزاب سياسی و رسانههای آزاد ريشه در نياز آنها به برساختن رهبران سياسی ظاهرا فرهمند دارد تا کسی از آنها سوالی نپرسد و آنها نيز مجبور نباشند پاسخ دهند. افراد ناشايست در پيرامون اين رهبر ظاهرا فرهمند مستبد جمع شده و با اتکای به وی قدرت و ثروت جامعه را از آن خود می سازند. اوباش همان گروهی هستند که بايد به عنوان ابزار عنصر فرهمند مردم را به زور به بهشت ببرند يا آنها را مستقيما به ديار باقی راهنمايی کنند. حکومت ترس خواه ناخواه به حکومت عنصر فرهمند و حکومت اوباش منجر می شود چون هر سه، اضلاع و عناصر يک حکومت اقتدارگرا هستند.
پويايی درونی
اما حکومت جمهوری اسلامی در درون خود پويايی داشته و با تحولات دنيا و فشار مطالبات مردم تحول يافته است. در سه دههی گذشته به همان ترتيب که مخالفان حکومت در پی خلق و پرورش اميدهای تازهای بودهاند ترسهای تازهای نيز خلق و پرورش داده شدهاند؛ گروههای اوباش تازه جای خود را به اوباش گذشته که وکيل و وزير و فيلمساز و مدير شدهاند دادهاند و حکومت همچنان در پی بر ساختن عنصری فرهمند از خامنهای در جای پای خمينی و حتی فراتر از آن است.
تمسک مخالفان ليبرال دمکراسی به ترس، فرهمندی و اوباشگری
در کشورهای توسعه يافتهی غربی نيز اين سه عنصر به شکلی ديگر وجود دارند: ترس از مهاجران، اقليتهای دينی و قومی و نژادی و جنسی، رهبران مذهبی و سياسی با مدعاهای پيامبرانه، و اوباش سازمان يافته در احزاب و گروههای فرا راست و نو محافظه کار (نئو نازی، فاشيست، و نژاد پرست). در دورههايی که ترس بر افکار عمومی غلبه پيدا می کند يا شرايط اقتصادی دشوار می شود يا احزاب سياسی و دولت بر آمده از مردم ضعيف می شود سه عنصر ترس، فرهمندی و اوباشگری با قوت بيشتری در عرصهی عمومی ظاهر می شوند. اما در نهايت ساز و کار دمکراتيک و رسانههای آزاد مردم را از غلبهی اين امور تا حدی نجات می دهند. به همين دليل است که مدافعان آزادی و دمکراسی در جوامع غربی هيچگاه کار خود را پايان يافته تلقی نکردهاند.
***
بهترين ملاک تميز ميان حکومت و گرايش مخالف آن نحوهی مواجهه با ترس يا اميد است. مخالفانی نيز که سخن از ترسهای تازهای می گويند در واقع گذار از يک ديکتاتوری به ديکتاتوری ديگری را نويد می دهند. بديل حکومت ترس امروز حکومت اميد است، اميد به دمکراسی به جای اقتدارگرايی، اميد به استيفای حقوق بشر به جای نقض آن و اميد به حکومت شفاف و پاسخگو به جای حکومت فاسد و غير پاسخگو.
---------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.