از آغاز بروز اعتراضات در مصر اين نگرانی وجود داشته که آيا مصرِ پس از مبارک به سرنوشت ايرانِ پس از رژيم پهلوی دچار خواهد شد. قدرت اجتماعی اخوان ميان ۲۰ تا ۳۵ درصد آرای جامعهی مصر را پوشش می دهد اما به علت پراکندگی نيروهای اجتماعی ديگر اخوان ممکن است جوانانی را که امروز حکومت مبارک را به چالش کشيدهاند به حاشيه براند قدرت را به دست بگيرد، درست همان طور که روحانيت شيعه در ايران با آرايی کمتر از آن، قدرت مطلقه را در ايران در دست گرفت.
آيا در شرايط فقدان سازماندهی کافی نيروهای سکولار و طرفداران دمکراسی و حقوق بشر در مصر، ديکتاتوری نظامی جای خود را به استبداد مذهبی نخواهد داد؟ آيا اخوان المسلمين که در جنبش اخير در حاشيه بود انقلاب مردم مصر را که موفق به سقوط مبارک شده است نخواهد دزديد؟ نيروهای اسلامگرای مصر چه تحولاتی را در دهههای اخير متحمل شدهاند و طيفهای درونی آن به چه شکلی هستند و چه نگاهی به رابطه ی دين و حکومت دارند؟ برای پاسخ به اين سوالات بايد شباهتها و تفاوتهای اسلامگرايی ايرانی و اسلامگرايی مصری مورد بحث قرار گيرد.
واردات اسلامگرايان ايرانی از مصر
اسلامگرايان ايرانی در دهههای چهل و پنجاه شمسی شيفتهی آرای رشيد رضا، حسن البنا، محمد عبده، و سيد قطب بودند. در اين دوره بسياری از آثار پدران و بنيانگذاران اخوان المسلمين مصر توسط اسلامگرايان ايرانی (مثل علی خامنهای) به فارسی ترجمه شد. اسلامگرايان مصری شبيه همتايان ايرانی خود درک خود از اسلام را درک انحصاری و حقيقی می دانند و می خواهند ديگر نيروهای مسلمان در زير پرچم آنها وحدت پيدا کنند (وحدت همه تحت رهنمودهای من). برای هر دو گروه عدالت اجتماعی يک اصل بود اما اين امر نه با رفع تبعيضهای سياسی و اجتماعی و فرهنگی بلکه با تبعيض ميان مرد و زن، مسلمان و غير مسلمان، و باورمند و سست باور همراه با اجرای شريعت بدون توجه به روالهای قانونی بايد پيگيری می شود.
برنامهی حکومتی اخوان المسلمين و فداييان اسلام (و بعدا هيئتهای موتلفهی اسلامی) بسيار به يکديگر شبيه هستند. در بعد نظری کافی است نگاهی به جزوهی حکومت اسلامی فدائيان اسلام و نوشتههای سيد قطب بالاخص آينده در قلمرو اسلام (المستقبل لهذا الدين) و نشانه های راه (معالم الطريق) بيندازيد. در بعد عملی نيز ترور مخالفان و قدرتمندان و اجرای بدون چون و چرای احکام شريعت توسط هر دو در حوزههايی که در اختيار داشتند قابل توجه است.
همين برنامه توسط خمينی علی رغم وعدههای مخالف آن در پاريس به اجرا درآمد. بر اساس اين برنامه، وظيفهی مسلمانان احيای احکام و شعائر اسلامی است، اجرای احکام اسلام به برساختن جامعهی آرمانی منجر خواهد شد، اجرای شريعت ظلم و جرم را از ميان خواهد برد، اسلام يک نظام جامع برای همهی ابعاد زندگی انسان است، مشروعيت حکومت دينی از رضايت مردم نشات نمی گيرد، و حکومت اسلامی يک حکومت جهانی واحد است.
نگاه شيطانی به غرب، تلقی زنان به عنوان شهروندان درجه دو و عدم باور به برابری حقوقی زنان و مردان، گرايش ضد يهودی ( نه صرفا ضد صهيونيستی يا ضد اسرائيلی)، تمسک به خشونت برای حذف رقبای سياسی، و اجرای احکام با اتکا به زور و قوهی قاهره از مشترکات ايدئولوژيک اخوان المسلمين و فدائيان اسلام و بعدا گروههای اسلامی انقلابی در ايران بوده است.
در تهران خيابانی به نام حسن البنا نام گذاری شده است. حزب الله لبنان که تحت الحمايهی جمهوری اسلامی ايران عمل می کند تلويزيون خود را المنار نام گذاشته است که همانا نام نشريهی اخوان المسلمين است که رشيد رضا بنياد نهاد تا نوعی پيوستگی ميان خود و اخوان المسلمين به نمايش بگذارد.
اسلامگرايان مصر و خدمات عمومی
اسلامگرايی ايرانی از ميان روحانيون مبارز و روشنفکران دينی بر آمده است که هيچ يک در حوزهی اجتماعی درگير نبوده و دغدغهی خدمات رسانی به مردم فقير و نيازمند را نداشتهاند. اسلامگرايان ايرانی قبل از به دست گرفتن حکومت در پی ايدئولوژی سازی و تبليغات دينی و تعليم ايدئولوژی به نسل جوان بودند و پس از به دست گرفتن حکومت صرفا به تحکيم قدرت و حذف ديگر نيروهای سياسی و اجرای احکام خشن دينی برای اين اهداف پرداختند. جريان اسلامگرا در ايران حتی با يک موسسهی خيريه برای کمک به مردم فقير قابل هويت يابی نيست. جريان اسلامگرايی در ايران از ابتدا در پی کسب قدرت دولتی بود و نه بسط قدرت اجتماعی خود از مجرای نهادهای مدنی.
اما اخوانالمسلمين از ابتدا به عنوان يک گروه اجتماعی برای خدمات اجتماعی، تبليغ و آموزش دينی و وعظ و خطابه پديد آمد. از اين جهت همواره ميان دو گرايش براندازانه (اجرای برنامهی خود از طريق به دست گرفتن قدرت) و اصلاح طلبانه (اصلاح تدريجی جامعه از مجرای آموزش و خدمات عمومی) رقابت در اخوان در جريان بوده است. همچنين اخوان نگاهی واقع بينانه تر به مشکلات اجتماعی و اقتصادی دارد و وعدههايی خيالی مثل وعدههای خمينی پيش از رسيدن به قدرت را به مردم مصر نمی دهد. اما اخوان از بخت روحانيون ايرانی برای رشد نهادهای خود در يک رژيم سلطنتی نسبتا دوست با روحانيون و وجود نظريههای روشنفکران دينی در باب احيای امامت شيعی برخوردار نبودند تا حکومت دينی خود را تاسيس کنند.
تحولات اخوان و تداوم شيفتگی به حکومت دينی
اخوان المسلمين پس از موج ترورها و خشونتهايش در دوره ی ناصر و سرکوب شدن در اين دوره، در دهههای بعد تحولات قابل توجهی را پشت سر گذاشته است. در اختيار داشتن قدرت، اسلامگرايان حاکم ايرانی را در باورها و رفتارهايشان تقويت کرده است. آنها خود را در آستانهی مديريت جهانی تصور می کنند. اما بخشی از آنها که از قدرت حذف شدهاند به تجديد نظر در برخی باورهايشان پرداختهاند. اخوان نيز به دليل تحت فشار بودن در ظاهر در برخی باورهايش مثل تمسک به خشونت برای کسب قدرت تجديد نظر کرده است اما در باورهای بنيادی رويای کسب قدرت مطلقه را در شرايط حذف ديگر نيروهای سياسی در سر می پروراند.
حسن الحديبی که پس از حسن البنا رهبری اين گروه را به دست گرفت طرفدار حرکتی محتاطانه تر بود. عمر تلمسانی که پس از حديبی در سال ۱۹۷۲ رهبری گروه را به دست گرفت خشونت را به عنوان راهبرد گروه در سياست داخلی رد کرد. از سال ۱۹۸۴، نامزدهای اخوان در انتخابات پارلمانی و سنديکاهای حرفهای به عنوان نامزدهای مستقل شرکت کردند.
درگير شدن بخشی از اعضای اخوان در فرايند سياسی موجب آن شد که اين افراد در دههی ۱۹۹۰ خواهان اصلاح ديدگاههای اخوان نسبت به حقوق زنان و تکثرگرايی حزبی شوند. آنها همچنين خواهان شفافيت، پاسخگويی، و رعايت دقيق تر مقررات درونی حزب شدند. نرسيدن به نتيجه در سال ۱۹۹۶ موجب شکاف در اخوان شد و جدا شدگان با بخشی ديگر از نيروهای دمکراسی خواه، جنبش کفايه را در سال ۲۰۰۴ شکل دادند.
همچنين گفتگو ميان اخوان و ديگر گروههای سياسی موجب نوعی تعامل ميان گروههای اسلامگرا و سکولار شده است. اسلامگرايان ايرانی نيز پيش از رسيدن به قدرت مطلقه چنين وضعيتی داشتند اما با به دست گرفتن قدرت نيازی به تعامل و گفتگو نديدند.
اخوان پس از اين تحولات درونی شامل است بر سه طيف سنتگرايان، عملگرايان و اصلاح طلبان مذهبی که خواهان تفاسير تازه ای از متن دينی هستند. اين جناح بندی بسيار شبيه به همان جناح بندی اسلامگرايان ايرانی است که تا اواخر دههی ۱۳۷۰ در ايران قدرت را به دست داشتند. گروه اول در اخوان در حوزهی رهبری قدرتمند تر است.
گروه دوم بخشی قابل توجه از کادرهای سياسی درگير را شکل می دهد و گروه سوم از دو گروه ديگر هواخواهان کمتری در درون اخوان دارد اما در تحولات جاری مصر فعال تر بوده است. همان طور که اسلامگرايان ايرانی بعدا به دو گروه راست و چپ و سپس به اصلاح طلب و اقتدارگرا تقسيم شدند با توجه به تفاوتهايی که امروز در اخوان پيش از مشارکت آزاد در فرايند سياسی به چشم می خورد انتظار می رود اخوان نيز با تفکيکها و انشعابات بيشتری مواجه شود اما روشن نيست کدام طرف در حيطهی سياسی غلبه پيدا خواهد کرد.
دمکراسی يک طرفه
آن چه روشن است اين است که رهبران اخوان در عين آنکه برای عدم تحريک جوانان و ديگر نيروهای مصری "اسلامی" بودن جنبش سال ۲۰۱۱ را نفی می کنند نمی توانند شيفتگی خود را به نظام اسلامی در ايران پنهان کنند. الهلباوی عضو اخوان ساکن در بريتانيا در پاسخ به سوال مجری بی بی سی فارسی در مورد اعتراض مردم ايران به نتايج انتخابات سال ۱۳۸۸ با گريز از حمايت از جنبش ضد ديکتاتوری مردم ايران می گويد: "من هم اميدوار بودم دولت خوبی مثل دولت ايران و رئيس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد داشتم." شيفتگی مصريان به حکومت دينی ايران از اين باور بنيادی در ميان آنها ريشه می گيرد که دمکراسی را تنها برای بالا رفتن از نردبام قدرت می خواهند و با دمکراسی نمی توان آنها را از قدرت پايين کشيد.
تنها حضور نيروهای سياسی ديگر در فرايند سياسی است که بر تماميت طلبی اسلامگرايانی مثل اخوان المسلمين که سرکوبهای برادران خود در ايران را نا ديده می گيرند قيد خواهد زد.
***
همان طور که دمکراسی در ايرانِ مابعد جمهوری اسلامی بدون حضور غير تماميت طلبانهی اسلامگرايان (که حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد آرا را در اختيار دارند اما ثروت بی حساب و سازماندهی دارند) در فرايند سياسی غير ممکن است، دمکراسی در مصر نيز چنين وضعيتی دارد. مشکلی که در ايرانِ پس از انقلاب رخ داد شکل گيری ولايت فقيه و امتيازات ويژه برای فقها و وفاداران به نظام در فرايند سياسی بود.
روحانيون و عناصر متحد با آنها با در اختيار گرفتن نيروهای نظامی و سرکوب ديگر گروهها قواعد بازی را به نفع خود نوشتند (نظارت استصوابی، گزينش های ايدئولوژيک، حکومت ابدی فقها) و دمکراسی را غير ممکن ساختند. اما اگر در مصر ارتش به عنوان ضامن قواعد بازی منصفانه و شرايط آزاد برای رقابت و مشارکت سياسی عمل کند ديکتاتوری اسلامگرايان يا هر گروه ديگر غير ممکن می شود.
آيا در شرايط فقدان سازماندهی کافی نيروهای سکولار و طرفداران دمکراسی و حقوق بشر در مصر، ديکتاتوری نظامی جای خود را به استبداد مذهبی نخواهد داد؟ آيا اخوان المسلمين که در جنبش اخير در حاشيه بود انقلاب مردم مصر را که موفق به سقوط مبارک شده است نخواهد دزديد؟ نيروهای اسلامگرای مصر چه تحولاتی را در دهههای اخير متحمل شدهاند و طيفهای درونی آن به چه شکلی هستند و چه نگاهی به رابطه ی دين و حکومت دارند؟ برای پاسخ به اين سوالات بايد شباهتها و تفاوتهای اسلامگرايی ايرانی و اسلامگرايی مصری مورد بحث قرار گيرد.
واردات اسلامگرايان ايرانی از مصر
اسلامگرايان ايرانی در دهههای چهل و پنجاه شمسی شيفتهی آرای رشيد رضا، حسن البنا، محمد عبده، و سيد قطب بودند. در اين دوره بسياری از آثار پدران و بنيانگذاران اخوان المسلمين مصر توسط اسلامگرايان ايرانی (مثل علی خامنهای) به فارسی ترجمه شد. اسلامگرايان مصری شبيه همتايان ايرانی خود درک خود از اسلام را درک انحصاری و حقيقی می دانند و می خواهند ديگر نيروهای مسلمان در زير پرچم آنها وحدت پيدا کنند (وحدت همه تحت رهنمودهای من). برای هر دو گروه عدالت اجتماعی يک اصل بود اما اين امر نه با رفع تبعيضهای سياسی و اجتماعی و فرهنگی بلکه با تبعيض ميان مرد و زن، مسلمان و غير مسلمان، و باورمند و سست باور همراه با اجرای شريعت بدون توجه به روالهای قانونی بايد پيگيری می شود.
برنامهی حکومتی اخوان المسلمين و فداييان اسلام (و بعدا هيئتهای موتلفهی اسلامی) بسيار به يکديگر شبيه هستند. در بعد نظری کافی است نگاهی به جزوهی حکومت اسلامی فدائيان اسلام و نوشتههای سيد قطب بالاخص آينده در قلمرو اسلام (المستقبل لهذا الدين) و نشانه های راه (معالم الطريق) بيندازيد. در بعد عملی نيز ترور مخالفان و قدرتمندان و اجرای بدون چون و چرای احکام شريعت توسط هر دو در حوزههايی که در اختيار داشتند قابل توجه است.
همين برنامه توسط خمينی علی رغم وعدههای مخالف آن در پاريس به اجرا درآمد. بر اساس اين برنامه، وظيفهی مسلمانان احيای احکام و شعائر اسلامی است، اجرای احکام اسلام به برساختن جامعهی آرمانی منجر خواهد شد، اجرای شريعت ظلم و جرم را از ميان خواهد برد، اسلام يک نظام جامع برای همهی ابعاد زندگی انسان است، مشروعيت حکومت دينی از رضايت مردم نشات نمی گيرد، و حکومت اسلامی يک حکومت جهانی واحد است.
نگاه شيطانی به غرب، تلقی زنان به عنوان شهروندان درجه دو و عدم باور به برابری حقوقی زنان و مردان، گرايش ضد يهودی ( نه صرفا ضد صهيونيستی يا ضد اسرائيلی)، تمسک به خشونت برای حذف رقبای سياسی، و اجرای احکام با اتکا به زور و قوهی قاهره از مشترکات ايدئولوژيک اخوان المسلمين و فدائيان اسلام و بعدا گروههای اسلامی انقلابی در ايران بوده است.
در تهران خيابانی به نام حسن البنا نام گذاری شده است. حزب الله لبنان که تحت الحمايهی جمهوری اسلامی ايران عمل می کند تلويزيون خود را المنار نام گذاشته است که همانا نام نشريهی اخوان المسلمين است که رشيد رضا بنياد نهاد تا نوعی پيوستگی ميان خود و اخوان المسلمين به نمايش بگذارد.
اسلامگرايان مصر و خدمات عمومی
اسلامگرايی ايرانی از ميان روحانيون مبارز و روشنفکران دينی بر آمده است که هيچ يک در حوزهی اجتماعی درگير نبوده و دغدغهی خدمات رسانی به مردم فقير و نيازمند را نداشتهاند. اسلامگرايان ايرانی قبل از به دست گرفتن حکومت در پی ايدئولوژی سازی و تبليغات دينی و تعليم ايدئولوژی به نسل جوان بودند و پس از به دست گرفتن حکومت صرفا به تحکيم قدرت و حذف ديگر نيروهای سياسی و اجرای احکام خشن دينی برای اين اهداف پرداختند. جريان اسلامگرا در ايران حتی با يک موسسهی خيريه برای کمک به مردم فقير قابل هويت يابی نيست. جريان اسلامگرايی در ايران از ابتدا در پی کسب قدرت دولتی بود و نه بسط قدرت اجتماعی خود از مجرای نهادهای مدنی.
اما اخوانالمسلمين از ابتدا به عنوان يک گروه اجتماعی برای خدمات اجتماعی، تبليغ و آموزش دينی و وعظ و خطابه پديد آمد. از اين جهت همواره ميان دو گرايش براندازانه (اجرای برنامهی خود از طريق به دست گرفتن قدرت) و اصلاح طلبانه (اصلاح تدريجی جامعه از مجرای آموزش و خدمات عمومی) رقابت در اخوان در جريان بوده است. همچنين اخوان نگاهی واقع بينانه تر به مشکلات اجتماعی و اقتصادی دارد و وعدههايی خيالی مثل وعدههای خمينی پيش از رسيدن به قدرت را به مردم مصر نمی دهد. اما اخوان از بخت روحانيون ايرانی برای رشد نهادهای خود در يک رژيم سلطنتی نسبتا دوست با روحانيون و وجود نظريههای روشنفکران دينی در باب احيای امامت شيعی برخوردار نبودند تا حکومت دينی خود را تاسيس کنند.
تحولات اخوان و تداوم شيفتگی به حکومت دينی
اخوان المسلمين پس از موج ترورها و خشونتهايش در دوره ی ناصر و سرکوب شدن در اين دوره، در دهههای بعد تحولات قابل توجهی را پشت سر گذاشته است. در اختيار داشتن قدرت، اسلامگرايان حاکم ايرانی را در باورها و رفتارهايشان تقويت کرده است. آنها خود را در آستانهی مديريت جهانی تصور می کنند. اما بخشی از آنها که از قدرت حذف شدهاند به تجديد نظر در برخی باورهايشان پرداختهاند. اخوان نيز به دليل تحت فشار بودن در ظاهر در برخی باورهايش مثل تمسک به خشونت برای کسب قدرت تجديد نظر کرده است اما در باورهای بنيادی رويای کسب قدرت مطلقه را در شرايط حذف ديگر نيروهای سياسی در سر می پروراند.
حسن الحديبی که پس از حسن البنا رهبری اين گروه را به دست گرفت طرفدار حرکتی محتاطانه تر بود. عمر تلمسانی که پس از حديبی در سال ۱۹۷۲ رهبری گروه را به دست گرفت خشونت را به عنوان راهبرد گروه در سياست داخلی رد کرد. از سال ۱۹۸۴، نامزدهای اخوان در انتخابات پارلمانی و سنديکاهای حرفهای به عنوان نامزدهای مستقل شرکت کردند.
درگير شدن بخشی از اعضای اخوان در فرايند سياسی موجب آن شد که اين افراد در دههی ۱۹۹۰ خواهان اصلاح ديدگاههای اخوان نسبت به حقوق زنان و تکثرگرايی حزبی شوند. آنها همچنين خواهان شفافيت، پاسخگويی، و رعايت دقيق تر مقررات درونی حزب شدند. نرسيدن به نتيجه در سال ۱۹۹۶ موجب شکاف در اخوان شد و جدا شدگان با بخشی ديگر از نيروهای دمکراسی خواه، جنبش کفايه را در سال ۲۰۰۴ شکل دادند.
همچنين گفتگو ميان اخوان و ديگر گروههای سياسی موجب نوعی تعامل ميان گروههای اسلامگرا و سکولار شده است. اسلامگرايان ايرانی نيز پيش از رسيدن به قدرت مطلقه چنين وضعيتی داشتند اما با به دست گرفتن قدرت نيازی به تعامل و گفتگو نديدند.
اخوان پس از اين تحولات درونی شامل است بر سه طيف سنتگرايان، عملگرايان و اصلاح طلبان مذهبی که خواهان تفاسير تازه ای از متن دينی هستند. اين جناح بندی بسيار شبيه به همان جناح بندی اسلامگرايان ايرانی است که تا اواخر دههی ۱۳۷۰ در ايران قدرت را به دست داشتند. گروه اول در اخوان در حوزهی رهبری قدرتمند تر است.
گروه دوم بخشی قابل توجه از کادرهای سياسی درگير را شکل می دهد و گروه سوم از دو گروه ديگر هواخواهان کمتری در درون اخوان دارد اما در تحولات جاری مصر فعال تر بوده است. همان طور که اسلامگرايان ايرانی بعدا به دو گروه راست و چپ و سپس به اصلاح طلب و اقتدارگرا تقسيم شدند با توجه به تفاوتهايی که امروز در اخوان پيش از مشارکت آزاد در فرايند سياسی به چشم می خورد انتظار می رود اخوان نيز با تفکيکها و انشعابات بيشتری مواجه شود اما روشن نيست کدام طرف در حيطهی سياسی غلبه پيدا خواهد کرد.
دمکراسی يک طرفه
آن چه روشن است اين است که رهبران اخوان در عين آنکه برای عدم تحريک جوانان و ديگر نيروهای مصری "اسلامی" بودن جنبش سال ۲۰۱۱ را نفی می کنند نمی توانند شيفتگی خود را به نظام اسلامی در ايران پنهان کنند. الهلباوی عضو اخوان ساکن در بريتانيا در پاسخ به سوال مجری بی بی سی فارسی در مورد اعتراض مردم ايران به نتايج انتخابات سال ۱۳۸۸ با گريز از حمايت از جنبش ضد ديکتاتوری مردم ايران می گويد: "من هم اميدوار بودم دولت خوبی مثل دولت ايران و رئيس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد داشتم." شيفتگی مصريان به حکومت دينی ايران از اين باور بنيادی در ميان آنها ريشه می گيرد که دمکراسی را تنها برای بالا رفتن از نردبام قدرت می خواهند و با دمکراسی نمی توان آنها را از قدرت پايين کشيد.
تنها حضور نيروهای سياسی ديگر در فرايند سياسی است که بر تماميت طلبی اسلامگرايانی مثل اخوان المسلمين که سرکوبهای برادران خود در ايران را نا ديده می گيرند قيد خواهد زد.
***
همان طور که دمکراسی در ايرانِ مابعد جمهوری اسلامی بدون حضور غير تماميت طلبانهی اسلامگرايان (که حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد آرا را در اختيار دارند اما ثروت بی حساب و سازماندهی دارند) در فرايند سياسی غير ممکن است، دمکراسی در مصر نيز چنين وضعيتی دارد. مشکلی که در ايرانِ پس از انقلاب رخ داد شکل گيری ولايت فقيه و امتيازات ويژه برای فقها و وفاداران به نظام در فرايند سياسی بود.
روحانيون و عناصر متحد با آنها با در اختيار گرفتن نيروهای نظامی و سرکوب ديگر گروهها قواعد بازی را به نفع خود نوشتند (نظارت استصوابی، گزينش های ايدئولوژيک، حکومت ابدی فقها) و دمکراسی را غير ممکن ساختند. اما اگر در مصر ارتش به عنوان ضامن قواعد بازی منصفانه و شرايط آزاد برای رقابت و مشارکت سياسی عمل کند ديکتاتوری اسلامگرايان يا هر گروه ديگر غير ممکن می شود.