درزمان های قديم کشورها عليه يکديگر اعلام جنگ می کردند و ارتش های خود را برای مبارزه بر سر اختلافات خود به ميدان نبرد می فرستادند. اما اکنون به نظر می رسد اعلام جنگ امری غير متداول شده باشد. دليل اين امر چيست؟
آيا اين بخاطر تغيير اساسی است که در طبيعت اختلافات نظامی بوجود آمده است؟ در پنجمين سالروز آغاز جنگ عراق، راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی با پروفسور ماری کالدور از مدرسه علوم اقتصاد لندن در اين رابطه مصاحبه ای انجام داده است.
خانم کالدور نويسنده کتاب های متعددی در زمينه تغييرشکل جنگ از جمله «جنگ های جديد و قديمی» است.
جنگ ها همچنان ادامه دارند، اما امروزه آنها را عمليات ضد تروريستی يا اختلافات نظامی و يا حتی حملات تاکتيکی می ناميم. چرا اعلام جنگ به شکل سنتی خود، از مد افتاده است؟
بله به نظر من شما درست می گوييد. من فکر می کنم آنچه ما طی ۲۰۰ سال گذشته آن را جنگ ناميده ايم، جنگ بين کشورها بوده است که توسط نيروهای عرفی صورت گرفته است و حادثه اصلی در آن جنگ ها خود امر نبرد و زد و خورد ميان نيروهای آن کشورها بوده است.
اين نوع جنگ ها به نظر من منسوخ شده اند. اما اين به آن معنی نيست که کشورها دوباره وارد جنگ با يکديگر نمی شوند. آخرين نمونه اين گونه جنگ ها در دهه سال های ۱۹۸۰ بين ايران و عراق انجام شد. اما من فکر می کنم آنچه جنگ جهانی دوم به ما نشان داد اين بود که اين نوع جنگ ها عملا بيش از اندازه مخرب هستند، و ارزش جنگيدن را ندارند.
شما می گوييد جنگ های سبک قديمی عملا بيش از اندازه مخرب هستند، اما برای مردمی که در آن سوی يک نزاع و زد و خورد مدرن و پيشرفته قرار دارند، به ويژه برای غير نظاميان آن جوامع، خشونت ها به همان اندازه ويرانگر هستند که در گذشته بودند، اين طور نيست؟
در جنگ هايی که به سبک سنتی انجام می شد، معمولا قرار بر اين بود که از مردم غيرنظامی محافظت شود و من فکر می کنم مهمترين علامت مشخصه جنگ های معاصر يا خشونت های نظامی روز اين است که مردم عادی فدا می شوند و اين اتفاق معمولا بطور عمد صورت می گيرد.
من نمی گويم که آمريکايی ها درعراق و افغانستان عمدا مردم غيرنظامی را هدف قرار می دهند، اما با توجه به اينکه نمی توانند بين رزمندگان و غيرنظاميان فرق چندانی قائل شوند، اين مسئله به هدف قرار دادن مردم غيرنظامی منتهی می شود.
اگر شما به جنگ های بالکان ، آفريقا يا جنگ های مشابه آنها نگاه کنيد، می بينيد آنچه که اکنون صورت می گيرد اين است که جنگجويان دو طرف عمدا مردم عادی را هدف حملات خود قرار می دهند.
جنگ مدرن به معنای رايج کلمه، که در آن تشخيص جنگجويان از غيرنظاميان دشوار است و خط اول مرزی مشخصی وجود ندارد، کی و چگونه آغاز شد؟ آيا اين اختلافات از درون جنگ هايی روييد که به نمايندگی از شرق و غرب در دوران جنگ سرد صورت می گرفتند؟
دوران جنگ سرد نوعی سيرتکاملی دربرداشت. بعد از جنگ جهانی دوم نوعی رزم آرايی انقلابی صورت گرفت که توسط مائو و چه گوارا اختراع و يا حد اقل تعريف شد. جنگ انقلابی به اين دليل اختراع شد که انقلابيون می دانستند هيچگاه در مقابل نيروهای نظامی عرفی پيروز نخواهند شد.
- «مهمترين علامت مشخصه جنگ های معاصر يا خشونت های نظامی روز اين است که مردم عادی فدا می شوند و اين اتفاق معمولا بطور عمد صورت می گيرد.»
بنا بر اين آنها بايد به فکر راه هايی می بودند که بتوانند از آن طريق بر نيروهای نظامی فائق آيند و ايده آنها اين بود، که اين کار را با کمک کنترل سياسی يک منطقه و جذب افکار و احساسات مردم آن منطقه و متعاقبا ايجاد پناه گاه های امن برای خود انجام دهند.
سپس تلاش کنند تا دشمن را ذره ذره از پای درآورند. سپس شما با توسعه ضد شورشی برخورد می کنيد که درآنجا انواع تکنيک های که امروزه بکارگرفته می شوند، مانند جابجايی اجباری منطقه يا نابودی آن، برای تکذيب کنترل سياسی بوجود آمد.
در سالهای ۱۹۸۰ جنگ هايی مرسوم شدند که به نمايندگی از کشور يا دولتی در مکانی ديگر صورت می گرفت.
اين درواقع ايده مقامات آمريکايی بود که اساسا به اين واقعيت پی بردند که بهترين راه مبارزه در اين جنگ ها، مسلح ساختن مردم محلی است، که مثال بارز آن مجاهدين افغانستان و يا کانتراهای نيکاراگوئه هستند.
اين حرکت به گونه ای فکر می کنم آغاز اين نوع جنگ ها بود، هرچند شما در دهه سال های هفتاد و هشتاد ميلادی نيز بشدت با اين نوع نبردها در آفريقا مواجه بوديد.
من فکر می کنم در دوران جنگ سرد، ما کماکان به احتمال وقوع يک زد و خورد عظيم نظامی باور داشتيم و تا زمانی که جنگ سرد تمام نشد، اين رويدادها آنچان در راس اهميت قرار نداشند و جانبی تلقی می شدند.
اگر ديگر کسی رسما اعلام جنگ نکند، چگونه می توان فهميد که يک جنگ تمام شده است، و کدام طرف پيروز شده است؟ آيا اين خود يک مشکل است؟
من فکر می کنم شما به يکی از حساس ترين مسائل اين مشکل اشاره کرديد، و آن اين است که تمام کردن اينگونه جنگ ها بشدت کار دشواری است.
سئوال اين نيست که چگونه می دانيم چنين جنگی پايان يافته است. بلکه مسئله اين است که پايان بخشيدن به اينگونه جنگ ها عملا کار سختی است. در زمان های قديم شما در يک جنگ پيروز می شديد، طرف مقابل خود را تسليم می کرد و قرار داد صلح امضاء می شد.
اما اين روزها شما قراردادهای صلحی را امضاء می کنيد که شامل مصالحاتی بسيارآشفته ونامشخصند که هيچيک از طرفين نسبت به آن احساس رضايت نمی کند. اما من فکر می کنم يکی از مشکلات اين است که، گروه های متعددی که وارد اينگونه جنگ ها می شوند نهايتا وارد مسائلی می شوند که منافع خود را در آن می بينند می طلبند.
آنها منافع سياسی خود را می طلبند زيرا آنها معمولا از ايدئولوژی های بسيار افراطی طرفداری می کنند که يا به مسائل دينی- مذهبی مربوط می شود، يا به مسائل بنيادگرايی، ملی گرايی يا قبيله گرايی که معمولا نيز اين احساسات در حين جنگ قوی تر نيز می شوند.
اين خود نوعی ترس و تنفر ايجاد می کند تا بتواند چنين عقايدی را تاييد کند. همچنين شما با اقتصاد سياسی جنگی عجيبی مواجه می شويد که مبارزه کنندگان دوطرف همانند نيروهای نظامی عرفی نيستند که سرمايه هايشان توسط ماليات کشورها تهيه می شود.
آنها سرمايه های خود را از طريق انواع فعاليت های خلاف قانون نظير غارت و چپاول، قاچاق و گروگان گيری تهيه می کنند و درآمد آنها به گونه ايی به خشونت بستگی پيدا می کند.
بنا بر اين به نظر من يکی از بزرگترين مشکلات در اين جنگ ها پايان دادن به آنهاست. آنها همچنان ادامه پيدا می کنند. ما در بخش های بزرگی از آفريقا با نمونه های آن برخورد کرده ايم و به نظر می رسد اين مسئله در عراق و افغانستان نيز درحال شکل گيری باشد.
به نظر می رسد طبيعت نا متقارن جنگ های مدرن برای جنگجويان غيرنظامی نوعی مزيت نسبی دربرداشته باشد که به آنها اجازه می دهد به اخلافات بی پايان خود ادامه دهند. داشتن نيروهای بسيار ماهر و تجهيزات مشکل و پيچيده در اين مسئله نقش مهمی را ايفاء می کند. اينطور نيست؟
دقيقا همينطور است و شديدا به مخرب بودن سلاح ها بستگی دارد، و منظورم انواع و اقسام سلاح هاست. زمانی که صحبت استفاده از علم و تکنولوژی در صنعت اسلحه سازی می شود، معمولا به سلاح های اتمی فکر می کنيم.
- «تفاوت ميان دشمنان بی نهايت پيشرفته و دشمنان غير پيشرفته نيز نسبت به گذشته کمتر شده است. به همين دليل هم نبرد در جنگهای نامتقارن دشوار تر شده است.»
اما حقيقت اين است که تمام سلاح ها، حتی استفاده از سلاح های اصطلاحا «آی.ايی. دی» يا «تجهيزات انفجاری ابتکاری» نيز قابل دسترس تر، و مخرب تر هستند و ساخت آنها نيز آسان تر شده است.
بنابراين تفاوت ميان دشمنان بی نهايت پيشرفته و دشمنان غير پيشرفته نيز نسبت به گذشته کمتر شده است. به همين دليل هم نبرد در جنگ های نامتقارن دشوار تر شده است.
دررابطه با موضوع وسيع تر حقوق بشر در اين زمنيه نظرتان چيست؟ اگر يک زد و خورد جنگ ناميده نشود، آيا يک کشور همچنان مقيد به رعايت قوانين و سنن عرفی جنگ هست يا نه؟ ايالات متحده آمريکا برسر نوع برخورد خود با دشمنانی که به آنها لقب «جنگجويان غير قانونی» داده است، با مشکلاتی روبروست. نظر شما در اين باره چيست؟
تا اندازه ای شايد بتوان اينگونه استدلال کرد که ايالات متحده آمريکا بر اساس استانداردهای جنگ، زياد بد برخورد نکرده است. اما امروزه استانداردهای ما به مراتب بالاتر رفته اند. برای مثال اسرائيلی ها در رابطه با حملات خود در غزه می گويند:«ما هميشه نهايت تلاش خود را می کنيم تا کمترين خسارات مالی و جانی را برغيرنظاميان وارد آوريم.»
درواقع ميزان جمع کشته شده گان به دنبال يک خرابی متوازی، بر اساس استانداردهای تاريخی جنگ نيز تقريبا پايين است. اما طبعا ما امروز ديگر بر اساس آن استاندارها قضاوت نمی کنيم. ما امروز بر اساس معيارهای حقوق بشری قضاوت می کنيم.
دررابطه با مسئله زندانيان چه می گوييد؟
در عمق يک جنگ تروريستی، اين آگاهی وجود دارد، که شما برای آنکه بتوانيد بيشترين اطلاعات ممکن را کسب کنيد، بايد تعداد بسيار زيادی از مردان جوان را دستگير کنيد و به اين وسيله از تبديل آنها به ستيزه جويان نيز جلوگيری کنيد. مسلما همانطور که اطلاع داريد، ايالات متحده آمريکا هم اينک ۴۵۰۰۰ مرد جوان را در عراق توقيف کرده است.
اسرائيل ۱۰۰۰۰ جوان فلسطينی را در حبس نگاه داشته است، و ما در ادامه زندان گوانتانا موبی را نيز داريم که درآن با زندانيان خوش رفتاری نمی شود. اين موضوع خود به آتش ستيزه گری ها دامن می زند، زيرا همانگونه که از تجربه ايرلند شمالی می دانيم، زندان ها خارق العاده ترين مدارس تروريستی هستند.
دورنمای شما در اين زمنيه غم افزا به نظر می رسد.
به عقيده من واقعا هم غم افزاست، مگراينکه ما چاره ها و خط مشی های متناوب ايجاد کنيم. اين به نظر من تنها راه است. من فکر می کنم افرادی درپنتاگون هستند که درک کرده اند که راه های موجود موثر نيستند. مطمئنا افرادی دراتحاديه اروپا نيز هستند که فکر می کنند اين واقعيت کاربرد ندارد و ما بايد راه کارهای ديگری را انتخاب کنيم. اين درحال حاضر تنها امیدی است که من می بينم.