نام ناصر تقوایی در فرهنگ و هنر ایران کاملا شناخته شده است. سازنده «دایی جان ناپلئون»، «آرامش در حضور دیگران»، «نفرین»، «ناخدا خورشید» و «کاغذ بی خط» این روزها در تهران با آنکه در جریان اتفاقات و رخدادهای فرهنگ و هنری کشور است اما همچنان فرصت آفرینش هنری پیدا نمی کند و بیشتر اوقاتش به آموزش و انتقال تجربیاتش به نسل جوان می گذرد.
رویدادهای اخیر پیرامون جشن خانه سینما و اختلافات سینماگران با نهاد معاونت سینمایی وزارت ارشاد، باعث شد سراغ تقوایی برویم و از او که یکی از تقدیرشدگان همین جشن در بخش فیلم کوتاه و یکی از پایه گذاران نخستین تشکل های صنفی سینماگران است، درباره اوضاع فرهنگ و هنر کشور به ویژه سینما به گفت و گو بنشینیم.
رادیوفردا: آقای تقوایی! شرایط امروز سینمای ایران را با توجه به اتفاق های اخیر چگونه می بینید؟
ناصر تقوایی: آن چیزی که امروز هنوز گریبانگیر ماست، آن وقایع یا سلیقه هایی است که بعد از ملی شدن نفت بر هنر ما حاکم شده و فشاری که بر شعر و ادبیات ایران وارد شد. سابقه ذهنی ما در طول تاریخ این است که در حقیقت ملت ادبی هستیم، ادبیات همیشه هنر اول ما بوده و ارتباط خیلی مستقیمی با مردم ما داشته.
پس شما وضعیت فعلی سینمای ایران را مرتبط با اوضاع کلی فرهنگ و هنر و هنرمندان می بینید؟
بله. بله. این طبیعت رابطه حکومت های ما با هنرمندان ما بوده. خیلی وقایع بعد از انقلاب اسلامی عوض شده. ولی رابطه حکومت با هنرمندان ما عوض نشده. همان رابطه قبلی است. سکوت! حرف نزنید. ایده های خود را ننویسید. هر کاری که ما می گوییم بکنید. اینها مسائلی است که با هم سازگار نیستند.
متاسفانه دولت خودش را در یک دردسرهایی می اندازد هم آن دوره و هم این دوره که با تزریق مالی به این هنرها فی الواقع می خواهد یک نوعی افسار هنر را در دست بگیرد. ولی متوجه یک واقعیت نیست که هنرمند دلش می خواهد حرف خودش را بزند.
و اتفاقات اخیری که برای سینمای ایران افتاده را مرتبط با آن می دانید؟
اصلاً ماجرای خانه سینما را چیزی شبیه ماجرای کانون نویسندگان می بینم. هر کدام از این مسائل هنری را دست بگذارید رویش مثل تئاتر، سینما، ادبیات... بالاخره به یک تشکل هایی در جامعه ما احتیاج دارند برای حفظ حقوق و مسائل صنفی خودشان.
به دلیل قدرتی که شعرا و نویسندگان ما در گذشته داشتند و به دلیل محدودیت هایی که در چاپ، کنترلی که همیشه وزارت فرهنگ آن موقع و وزارت ارشاد الان در چاپ و چاپخانه ها دارد، این مقابله پیش آمده. حاصلش یک سانسور شدیدی بوده که روز به روز هم بدتر شده. زمانی رسید که فشار روی شعر و ادبیات ما به نهایت رسید.
این بود که شماری از نویسندگان ایران به طرف تئاتر هجوم می آورند. شروع می کنند نمایشنامه نوشتن و تئاتر ما رونق می گیرد. ولی باز دولت این جا به عنوان یک مانع ظاهر می شود. نمایش تئاتر سالن می خواهد. شما بر گردید به آن سالها که اکبر رادی و ساعدی شروع کردند. کدام سالن؟ یک تعدادی سالن در لاله زار و اینها بود که همان تئاترهای سنتی در آنها اجرا می شد و به درد همان ها می خورد.
فرهنگ و هنر آن موقع برای اینکه دست بگذارد و تئاتر را در کنترل خودش بگیرد، شروع کرد به سالن سازی. تئاتر سنگلج و تئاتر شهر و اینها. حالا شما می خواهید بروید مجوز سالن بگیرید، باید به خواسته های وزارت فرهنگ و هنر تن بدهید. یعنی سانسورش را این جوری اعمال می کرد. اگر با آن راه نمی آمدی، سالن نمی دادند.
نکته ای که درباره این موضوع به چشم می خورد، این است که در حوزه ادبیات، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با محدودیت هایی که پیش آمد، با جمعی که می توان گفت در حوزه ادبیات شاهدش بودیم بیشتر برخورد شد و کم کم به حاشیه رانده شدند. منتهی سینمای ایران با توجه به تاکیدات و حمایت هایی که به نوعی در ابتدای پیروزی انقلاب شد، الان به یک تناوری رسیده که به نوعی برخورد با سینما به دلیل شاکله و اهمیتی که دارد به سادگی برخورد با ادبیات نیست.
تاثیرگذاری بر ادبیات هم در همان دوره ای که ادبیات هنر اول ما بود، آن قدر آسان نبود. در آن زمان هم همین طور بود. منتهی یک خصلتی هست، من جاهای دیگر را نمی دانم، ولی در جامعه ما درست مثل یک آدمی که عضوش را از دست می دهد و عضوهای دیگر کمکش می کنند و آن نقص را جبران می کنند، در هنر ما هم اتفاق می افتد.
گفتم وقتی فشار روی داستان نویس های ما زیاد می شود به نمایشنامه نویسی توجه کردند و تئاتر ما رونق گرفت. وقتی فشار روی تئاتر زیاد شد، سینمای ما رونق گرفت. خیلی از آن بازیگران تئاتر آمدند سینما و یک امکان تازه ای برای سینمای ما فراهم شد. هر کدام اینها هم یک رقیبی دارند به اسم هنر وطنی یا هر چه که می خواهید اسمش را بگذارید یا در سینما به قولی «فیلمفارسی». این است که دولت همیشه حامی آن بوده.
دولت آمده به عنوان کمک به هنر چه در آن دوره و چه این دوره یک بودجه هایی را گذاشته از طریق وزارتخانه های خودش. با این سرمایه گذاری فی الواقع می خواهد هنرمند را کنترل کند نه اینکه ابزار بیشتری برای کارش در اختیارش بگذارد. این تعارض از همین جا به وجود آمده.
بعد از انقلاب درست همان اتفاقی که گفتم برای سالن های تئاتر در آن دوره افتاد، برای سینما افتاد. ناگهان تمام سینماهای خوب مملکت مصادره شد و در اختیار وزارت ارشاد قرار گرفت. یا سازمان های دیگرشان. دقیقاً نمی دانم. شما فیلم هم که می سازید به هر شکلی با اجازه، بی اجازه بعد از ده پانزده سال دویدن و جان کندن، حالا که می خواهی نمایشش بدهی، باید توی یکی از این سالن های رسمی برود و هر چیزی که مطابق میل شان نباشد آنجا قیچی شود. در مورد کتاب و روزنامه بعد از انقلاب ماجرای سهمیه کاغذ پیش آمد. اصلاً کاغذی به شما نمی دهد که شما کتابی چاپ کنید. دیگر سانسوری اتفاق نمی افتد.
یعنی محدودیت از ابتدای شکل گیری یک اثر هنری اعمال می شود.
بله. از ابتدای شکل گیری. در مورد سینما سهمیه بندی نگاتیو اتفاق افتاده. نگاتیوی هم که به صورت آزاد وارد بازار می کردند، تعطیل شده، قدغن شده. فقط شما از یک موسسه به اسم فارابی باید می رفتید نگاتیو دریافت کنید. آن هم بعد از طی کردن هفت خوان رستم و تصویب فیلمنامه تان، تمام گروه...
ولی نکته ای که الان در اتفاقات خانه سینما دیده می شود، این است که تندترین مواضع از دو طرف است. دنباله این نوع برخوردها و شکل گیری مسائل می تواند...؟
من این را هم چیز تازه ای نمی بینم. متاسفانه دوستان ما که اکثرا هم بچه های فیلمساز بودند در گذشته و حالا متصدی کار دولتی شده اند، فراموش می کنند که سی سال است این وضع ادامه دارد. نه اینکه قبلاً این اتفاقات نیافتاده. چه حاصلی داشته از سی سال پیش تا امروز که امروز اگر اینها بکنند ممکن است، من نمی دانم خواسته مورد نظرشان چیست، به آن برسند. آیا خواسته مورد نظرشان این است که کسی کار نکند؟ فقط یک گروه به خصوصی کار کند؟ همه این اتفاقات در این سی سال افتاده.
نکته اینجاست که دولت به تناوری این بدنه سینمایی کمک کرده و حالا این بدنه تنومندی که شکل گرفته، خواسته ها و حداقل مطالباتش را مثل ساخت یک فیلم معمولی طلب می کند که حالا جلویش به نوعی گرفته می شود و از مطالبات صنفی مثل امنیت شغلی و مسائل دیگر برداشت های سیاسی می شود.
همان دوره ای هم که کمک می کرد، اوایل انقلاب، به فیلم های ماها که کمک نمی کرد. به فیلم یک نسل دیگری از فیلمسازانی که فکر می کرد متعلق به خودش اند و زاییده خودش اند، کمک می کرد.
ماها در ده، پانزده سال اول انقلاب همه مان دشواری داشتیم. منتهی به دلیل وجهه ای هم که در جامعه داشتیم نمی توانستند مستقیما به ما بگویند شما کار نکن. باید آن چنان دردسرهایی برای ما به وجود می آوردند که همه مان عصبی، متلاشی، اعصاب خراب... اصلاً کارنکردن را به کار ترجیح می دادیم.
اما نکته اینجاست که شما در آن زمان در مقایسه با دو دهه اخیر نمی توانستید فعالیت بیشتری داشته باشید؟
تنها حسنی که این دوران داشت، این است که در تمام دوران جنگ به دلیل بی پولی یا گاهاً فشارهای مالی که بر دولت وجود داشت، بودجه سینما به طور کلی قطع نشد. باز هم فیلم ساخته شد. بچه هایی که آن موقع سینما را می گرداندند، از این بابت دست مریزاد دارند. آن موقع هم نمی شد یک باره دست همه را از سینما قطع کرد. برای اینکه خودشان هم با سینما بیگانه بودند. به تدریج وارد سینما شدند و فاصله آن فیلم بازاری و فیلم فرهنگی را فهمیدند، به گذشته خود ما یک کم مراجعه کردند، فیلم های ما را دیدند و آشنا شدند. یک اعتمادهایی پیدا شد در جریان کار.
منتهی تمام خواسته آنها این بود که ما هم به سلیقه آدم دیگری رفتار کنیم. این کار از طرف نسل ما غیرممکن بود. برای اینکه هر کدام از ما سلیقه خودمان را داریم. تمام توفیق هایی که جمهوری اسلامی به دست آورده شما نگاه کنید با فیلم های خود من و کیارستمی شروع شد.
امیر نادری. چون برگردیم به آن سالها که اولین جوایز بین المللی هم آمد، فکر می کنم اولین جایزه معتبری که آمد با «ناخدا خورشید» آمد به سینما یا با فیلم نادری آمد. با فیلم های کیارستمی آمد. یک زمینه اعتمادی بین ما به وجود آورد. بالاخره نمی شد مانع کار ما شوند.
از یک طرف دیگر در روابط خارجی شان شاید به این فیلم ها احتیاج داشتند. سینما صنف بزرگی شد مخصوصاً به دلیل سرمایه گذاری که دولت در تولید فیلم کرد. نه در صنایع سینمایی ما متاسفانه. ای کاش این پول را در صنایع سینمایی صرف می کرد. حالا پول می دهد فیلمساز می تراشد.
چیزی هم که پیش می آید، اکثر سینماگرانی که به تدریج تربیت می شوند و پا به عرصه می گذارند بعد از مدتی باز هم با همین دولت دچار مشکل می شوند.
اینها هم همان بخش بچه های فرهنگی اند.
یعنی در واقع ذات فرهنگ این موضوع را شکل می دهد؟
بله. به فرهنگ مربوط است. دقیقا به فرهنگ مربوط است. این فیلم های آشغال، چیزی شبیه فیلمفارسی هایی که مدام دارد ساخته می شود، مشکلی ندارند که. این یکی. دوم این که توی سیاست کلی مملکت چیزی به نام «سازمان زدایی» به وجود آمده. همان چیزی که باعث شد کانون نویسندگان شکل نگیرد، خب حالا به نوعی این خانه سینما را هم مزاحم خودش می بیند، چون یک جای صنفی است.
ارشاد به این دلیل دست گذاشت روی این که در یک دوره ای که خود آقایانی که سینما را می گرداندند، چون خودشان هم معاون امور سینمایی و رییس فارابی و اینها بودند، این سینما را بردند به طرف وزارت ارشاد. آن زمان هر چند هم ما گفتیم توجه نکردند. حالا این کسانی که گرفتار حذف دارند می شوند، بازماندگان همان گروه آقای انوار، بهشتی و اینها هستند. بنیانگذار این خانه سینما خود من بودم. من بودم و یکی از دوستان دیگر که از آن ور سینما آمده بود...
البته در هیات موسس خانه سینما اسم شما به چشم نمی خورد.
دو نفر بودیم؛ من و آقای صباغ زاده. من زنگ زدم به آقای مهرجویی، به مسعود کیمیایی، علی حاتمی و بچه ها را همه را جمع کردیم یک جلسه گذاشتیم که آقا نمی شود. این صنف یک انجمنی، کانونی... چون آن موقع وزارت ارشاد نفرت داشت از اسم سندیکا. ایده اصلی اش از آنجا شروع شد. ولی یک موردی پیش آمد.
زمانی که آقای خاتمی از وزارت ارشاد رفت، من یک بار دیگر زنگ زدم رفتم دیدمش. گفتم آقا تا شما هستید، وقت این است که مثل تلویزیون، این سینما را از وزارت ارشاد جدا کنید و یک سازمان مستقل بکنیم. آن موقع این حرف مرا بعد از چندین سال قبول کردند. چهار پنج سال طول کشید.
سال ۷۲ که به طور رسمی این صنف انتخاباتش را برگزار کرد و شروع کرد به کار. شانسی که آوردیم و این رفت و در آن هیات عالی فرهنگ کشور تصویب شد، این بود که آقای خاتمی بعد شد رئیس جمهور. و الا اگر این گروه از سینما می رفت اصلاً ممکن بود خانه سینما تشکیل نشود. ولی اخیراً با تحولاتی که در دوره آقای احمدی نژاد به وجود آمده، آن سیستم کلی باید ظاهرا از وزارت ارشاد برچیده شود.
ولی سینماگران عموما می گویند که دولت مایل است الان نظارت خودش را بیشتر کند و نهادهای صنفی را تضعیف کند.
نظارت دولت در حداکثرش همیشه بوده و الان هم هست. آن نظارت، کار تولید نمی کند. آن نظارت کار را می خواباند. این فیلمی که آقایان مدعی هستند در سینما تولید نمی شود، آقا یک دانه اش را بسازید و ما هم ببینیم چیست و برویم کپی اش کنیم.
آقای تقوایی! آخرین بار در جشن خانه سینمای دو سال پیش بود که عنوان شد امکان دارد فیلم «چای تلخ» شما که نیمه تمام مانده، امکان ساخت دوباره اش پیش بیاید. هیچ اتفاقی دیگر بعد از آن نیافتاد؟
این هم از آن شوخی های بزرگ است. قبلاً به فیلمنامه های من اجازه نمی دادند یا بعد از کلی معطلی اجازه می دادند، ولی توی این سه فیلم آخر من اجازه فیلمنامه را هم داده اند و فیلم را هم شروع کرده ایم و بعد از اینکه نصف فیلم را گرفتیم تعطیلش کردند. به نوعی تعطیل شده که اصلا نمی دانید چرا. فقط کار پیش نمی رود. به این علت که این فیلم ها موضوع مربوط به جنگ داشتند.
من بچه خوزستانم. هشت سال سرزمین من بمباران شده. من اصلا رویم نمی شود بروم جنوب. این را وظیفه خودم می دیدم. چون فیلم در مورد جنگ ساختن در انحصار یک سازمان به خصوصی است به نام «دفاع مقدس».
با این حساب علاقمندان شما تا کی می توانند منتظر بمانند که یک فیلم جدید از شما ببینند؟
بعد از این انتخابات، باور کنید شاید تا مثلا همین هفته گذشته پانزدهمین تهیه کننده به من زنگ زده سر کار. ولی باز نگرانی من همین است. ولی من هم یک شرط گذاشتم، آقا اگر شما می خواهید کمک دولتی بگیرید، کمک باید به نام من باشد، تهیه کننده باشم که مطمئن باشم فردا وسط کار گلوی فیلم مرا نمی تواند بگیرد. شما یک تضمینی به من بدهید که این تعطیل نشود.
و در تلویزیون فکر می کنم با وجود خاطره خوشی که چندین نسل ایرانی ها با سریال «دایی جان ناپلئون» شما دارند بسیار بعید است شما بتوانید فعالیت داشته باشید؟
شغل ما سینماست. وقتی یک سفارشی به شما داده می شود که مطلوب تان است خب طبعاً می روید کار می کنید. و الا هیچ فیلمسازی علامه دهر نیست. آن موقع هم آقای (ایرج) گرگین آن پیشنهاد را به من داد. کتاب را هم نخوانده بودم. یک سفری به شیراز رفتم، مثلا ظهر از گرگین این کتاب را گرفتم، عصر می رفتم شیراز توی راه شروع کردم به خواندن. یادم می آید رسیدم به شیراز زنگ زدم که من آماده این کار هستم. چهل پنجاه صفحه اش را خوانده بودم.
من بعد از آن هم یک ایده سریالی بزرگی برای تلویزیون اجرا کردم. «کوچک جنگلی». من سه سال بود می نوشتم. دو سال تدارکاتش را انجام می دادم. به محض اینکه به فیلمبرداری رسید، آنچنان ناسازگاری با من شروع شد که دیدم عمرم را بردارم بیایم. و الا مثل علی حاتمی با سریال...
هزاردستان...
... راه ابریشم، که بعد شد هزاردستان، ده دوازده سال عمرم تلف می شد. تنها کسی که در این تلویزیون دلش می خواست این فیلم ساخته شود، خود آقای محمد هاشمی بود که آن موقع رئیس تلویزیون بود. یک نفر دیگر تمایلی به این کار نداشت.
در این شرایط شما چشم انداز کلی سینمای ایران را چگونه می بینید؟
من فکر می کنم دست های پنهانی در کار است که اصلا به نوعی تولید فیلم در ایران کم شود، کم شود تا خودش به تعطیلی برسد. این دو سه تا سالنی که در تهران ساخته اند جوابگو نیست.
من نمی دانم بچه های ما در وزارت ارشاد حواس شان هست یا نه. اینها در یک نوع انتقام گیری از همدیگر در طول این بیست، سی سال گذشته افتاده اند.
آن گروه معتقد است وقتی گروه رقیبش سر کار است، به آن امکان فعالیت نداده، حالا این یکی... یک دعوای داخل خانه با هم دارند. ولی واقعاً من نمی دانم حواس شان هست که این تعطیلی سینما به کجا دارد می کشد؟
امیدوارم این سری گفت و گوی بنده و شما را بشنوند و یک کمی واقعا به پشت این قضیه فکر کنند.
رویدادهای اخیر پیرامون جشن خانه سینما و اختلافات سینماگران با نهاد معاونت سینمایی وزارت ارشاد، باعث شد سراغ تقوایی برویم و از او که یکی از تقدیرشدگان همین جشن در بخش فیلم کوتاه و یکی از پایه گذاران نخستین تشکل های صنفی سینماگران است، درباره اوضاع فرهنگ و هنر کشور به ویژه سینما به گفت و گو بنشینیم.
رادیوفردا: آقای تقوایی! شرایط امروز سینمای ایران را با توجه به اتفاق های اخیر چگونه می بینید؟
ناصر تقوایی: آن چیزی که امروز هنوز گریبانگیر ماست، آن وقایع یا سلیقه هایی است که بعد از ملی شدن نفت بر هنر ما حاکم شده و فشاری که بر شعر و ادبیات ایران وارد شد. سابقه ذهنی ما در طول تاریخ این است که در حقیقت ملت ادبی هستیم، ادبیات همیشه هنر اول ما بوده و ارتباط خیلی مستقیمی با مردم ما داشته.
پس شما وضعیت فعلی سینمای ایران را مرتبط با اوضاع کلی فرهنگ و هنر و هنرمندان می بینید؟
بله. بله. این طبیعت رابطه حکومت های ما با هنرمندان ما بوده. خیلی وقایع بعد از انقلاب اسلامی عوض شده. ولی رابطه حکومت با هنرمندان ما عوض نشده. همان رابطه قبلی است. سکوت! حرف نزنید. ایده های خود را ننویسید. هر کاری که ما می گوییم بکنید. اینها مسائلی است که با هم سازگار نیستند.
متاسفانه دولت خودش را در یک دردسرهایی می اندازد هم آن دوره و هم این دوره که با تزریق مالی به این هنرها فی الواقع می خواهد یک نوعی افسار هنر را در دست بگیرد. ولی متوجه یک واقعیت نیست که هنرمند دلش می خواهد حرف خودش را بزند.
و اتفاقات اخیری که برای سینمای ایران افتاده را مرتبط با آن می دانید؟
اصلاً ماجرای خانه سینما را چیزی شبیه ماجرای کانون نویسندگان می بینم. هر کدام از این مسائل هنری را دست بگذارید رویش مثل تئاتر، سینما، ادبیات... بالاخره به یک تشکل هایی در جامعه ما احتیاج دارند برای حفظ حقوق و مسائل صنفی خودشان.
به دلیل قدرتی که شعرا و نویسندگان ما در گذشته داشتند و به دلیل محدودیت هایی که در چاپ، کنترلی که همیشه وزارت فرهنگ آن موقع و وزارت ارشاد الان در چاپ و چاپخانه ها دارد، این مقابله پیش آمده. حاصلش یک سانسور شدیدی بوده که روز به روز هم بدتر شده. زمانی رسید که فشار روی شعر و ادبیات ما به نهایت رسید.
این بود که شماری از نویسندگان ایران به طرف تئاتر هجوم می آورند. شروع می کنند نمایشنامه نوشتن و تئاتر ما رونق می گیرد. ولی باز دولت این جا به عنوان یک مانع ظاهر می شود. نمایش تئاتر سالن می خواهد. شما بر گردید به آن سالها که اکبر رادی و ساعدی شروع کردند. کدام سالن؟ یک تعدادی سالن در لاله زار و اینها بود که همان تئاترهای سنتی در آنها اجرا می شد و به درد همان ها می خورد.
فرهنگ و هنر آن موقع برای اینکه دست بگذارد و تئاتر را در کنترل خودش بگیرد، شروع کرد به سالن سازی. تئاتر سنگلج و تئاتر شهر و اینها. حالا شما می خواهید بروید مجوز سالن بگیرید، باید به خواسته های وزارت فرهنگ و هنر تن بدهید. یعنی سانسورش را این جوری اعمال می کرد. اگر با آن راه نمی آمدی، سالن نمی دادند.
نکته ای که درباره این موضوع به چشم می خورد، این است که در حوزه ادبیات، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با محدودیت هایی که پیش آمد، با جمعی که می توان گفت در حوزه ادبیات شاهدش بودیم بیشتر برخورد شد و کم کم به حاشیه رانده شدند. منتهی سینمای ایران با توجه به تاکیدات و حمایت هایی که به نوعی در ابتدای پیروزی انقلاب شد، الان به یک تناوری رسیده که به نوعی برخورد با سینما به دلیل شاکله و اهمیتی که دارد به سادگی برخورد با ادبیات نیست.
تاثیرگذاری بر ادبیات هم در همان دوره ای که ادبیات هنر اول ما بود، آن قدر آسان نبود. در آن زمان هم همین طور بود. منتهی یک خصلتی هست، من جاهای دیگر را نمی دانم، ولی در جامعه ما درست مثل یک آدمی که عضوش را از دست می دهد و عضوهای دیگر کمکش می کنند و آن نقص را جبران می کنند، در هنر ما هم اتفاق می افتد.
بعد از انقلاب درست همان اتفاقی که برای سالن های تئاتر در آن دوره افتاد، برای سینما افتاد. ناگهان تمام سینماهای خوب مملکت مصادره شد و در اختیار وزارت ارشاد قرار گرفت. یا سازمان های دیگرشان. شما فیلم هم که می سازید به هر شکلی با اجازه، بی اجازه بعد از ده پانزده سال دویدن و جان کندن، حالا که می خواهی نمایشش بدهی، باید توی یکی از این سالن های رسمی برود و هر چیزی که مطابق میل شان نباشد آنجا قیچی شود.
ناصر تقوایی
دولت آمده به عنوان کمک به هنر چه در آن دوره و چه این دوره یک بودجه هایی را گذاشته از طریق وزارتخانه های خودش. با این سرمایه گذاری فی الواقع می خواهد هنرمند را کنترل کند نه اینکه ابزار بیشتری برای کارش در اختیارش بگذارد. این تعارض از همین جا به وجود آمده.
بعد از انقلاب درست همان اتفاقی که گفتم برای سالن های تئاتر در آن دوره افتاد، برای سینما افتاد. ناگهان تمام سینماهای خوب مملکت مصادره شد و در اختیار وزارت ارشاد قرار گرفت. یا سازمان های دیگرشان. دقیقاً نمی دانم. شما فیلم هم که می سازید به هر شکلی با اجازه، بی اجازه بعد از ده پانزده سال دویدن و جان کندن، حالا که می خواهی نمایشش بدهی، باید توی یکی از این سالن های رسمی برود و هر چیزی که مطابق میل شان نباشد آنجا قیچی شود. در مورد کتاب و روزنامه بعد از انقلاب ماجرای سهمیه کاغذ پیش آمد. اصلاً کاغذی به شما نمی دهد که شما کتابی چاپ کنید. دیگر سانسوری اتفاق نمی افتد.
یعنی محدودیت از ابتدای شکل گیری یک اثر هنری اعمال می شود.
بله. از ابتدای شکل گیری. در مورد سینما سهمیه بندی نگاتیو اتفاق افتاده. نگاتیوی هم که به صورت آزاد وارد بازار می کردند، تعطیل شده، قدغن شده. فقط شما از یک موسسه به اسم فارابی باید می رفتید نگاتیو دریافت کنید. آن هم بعد از طی کردن هفت خوان رستم و تصویب فیلمنامه تان، تمام گروه...
ولی نکته ای که الان در اتفاقات خانه سینما دیده می شود، این است که تندترین مواضع از دو طرف است. دنباله این نوع برخوردها و شکل گیری مسائل می تواند...؟
من این را هم چیز تازه ای نمی بینم. متاسفانه دوستان ما که اکثرا هم بچه های فیلمساز بودند در گذشته و حالا متصدی کار دولتی شده اند، فراموش می کنند که سی سال است این وضع ادامه دارد. نه اینکه قبلاً این اتفاقات نیافتاده. چه حاصلی داشته از سی سال پیش تا امروز که امروز اگر اینها بکنند ممکن است، من نمی دانم خواسته مورد نظرشان چیست، به آن برسند. آیا خواسته مورد نظرشان این است که کسی کار نکند؟ فقط یک گروه به خصوصی کار کند؟ همه این اتفاقات در این سی سال افتاده.
نکته اینجاست که دولت به تناوری این بدنه سینمایی کمک کرده و حالا این بدنه تنومندی که شکل گرفته، خواسته ها و حداقل مطالباتش را مثل ساخت یک فیلم معمولی طلب می کند که حالا جلویش به نوعی گرفته می شود و از مطالبات صنفی مثل امنیت شغلی و مسائل دیگر برداشت های سیاسی می شود.
همان دوره ای هم که کمک می کرد، اوایل انقلاب، به فیلم های ماها که کمک نمی کرد. به فیلم یک نسل دیگری از فیلمسازانی که فکر می کرد متعلق به خودش اند و زاییده خودش اند، کمک می کرد.
ماها در ده، پانزده سال اول انقلاب همه مان دشواری داشتیم. منتهی به دلیل وجهه ای هم که در جامعه داشتیم نمی توانستند مستقیما به ما بگویند شما کار نکن. باید آن چنان دردسرهایی برای ما به وجود می آوردند که همه مان عصبی، متلاشی، اعصاب خراب... اصلاً کارنکردن را به کار ترجیح می دادیم.
اما نکته اینجاست که شما در آن زمان در مقایسه با دو دهه اخیر نمی توانستید فعالیت بیشتری داشته باشید؟
تنها حسنی که این دوران داشت، این است که در تمام دوران جنگ به دلیل بی پولی یا گاهاً فشارهای مالی که بر دولت وجود داشت، بودجه سینما به طور کلی قطع نشد. باز هم فیلم ساخته شد. بچه هایی که آن موقع سینما را می گرداندند، از این بابت دست مریزاد دارند. آن موقع هم نمی شد یک باره دست همه را از سینما قطع کرد. برای اینکه خودشان هم با سینما بیگانه بودند. به تدریج وارد سینما شدند و فاصله آن فیلم بازاری و فیلم فرهنگی را فهمیدند، به گذشته خود ما یک کم مراجعه کردند، فیلم های ما را دیدند و آشنا شدند. یک اعتمادهایی پیدا شد در جریان کار.
منتهی تمام خواسته آنها این بود که ما هم به سلیقه آدم دیگری رفتار کنیم. این کار از طرف نسل ما غیرممکن بود. برای اینکه هر کدام از ما سلیقه خودمان را داریم. تمام توفیق هایی که جمهوری اسلامی به دست آورده شما نگاه کنید با فیلم های خود من و کیارستمی شروع شد.
امیر نادری. چون برگردیم به آن سالها که اولین جوایز بین المللی هم آمد، فکر می کنم اولین جایزه معتبری که آمد با «ناخدا خورشید» آمد به سینما یا با فیلم نادری آمد. با فیلم های کیارستمی آمد. یک زمینه اعتمادی بین ما به وجود آورد. بالاخره نمی شد مانع کار ما شوند.
از یک طرف دیگر در روابط خارجی شان شاید به این فیلم ها احتیاج داشتند. سینما صنف بزرگی شد مخصوصاً به دلیل سرمایه گذاری که دولت در تولید فیلم کرد. نه در صنایع سینمایی ما متاسفانه. ای کاش این پول را در صنایع سینمایی صرف می کرد. حالا پول می دهد فیلمساز می تراشد.
چیزی هم که پیش می آید، اکثر سینماگرانی که به تدریج تربیت می شوند و پا به عرصه می گذارند بعد از مدتی باز هم با همین دولت دچار مشکل می شوند.
اینها هم همان بخش بچه های فرهنگی اند.
یعنی در واقع ذات فرهنگ این موضوع را شکل می دهد؟
بله. به فرهنگ مربوط است. دقیقا به فرهنگ مربوط است. این فیلم های آشغال، چیزی شبیه فیلمفارسی هایی که مدام دارد ساخته می شود، مشکلی ندارند که. این یکی. دوم این که توی سیاست کلی مملکت چیزی به نام «سازمان زدایی» به وجود آمده. همان چیزی که باعث شد کانون نویسندگان شکل نگیرد، خب حالا به نوعی این خانه سینما را هم مزاحم خودش می بیند، چون یک جای صنفی است.
ارشاد به این دلیل دست گذاشت روی این که در یک دوره ای که خود آقایانی که سینما را می گرداندند، چون خودشان هم معاون امور سینمایی و رییس فارابی و اینها بودند، این سینما را بردند به طرف وزارت ارشاد. آن زمان هر چند هم ما گفتیم توجه نکردند. حالا این کسانی که گرفتار حذف دارند می شوند، بازماندگان همان گروه آقای انوار، بهشتی و اینها هستند. بنیانگذار این خانه سینما خود من بودم. من بودم و یکی از دوستان دیگر که از آن ور سینما آمده بود...
البته در هیات موسس خانه سینما اسم شما به چشم نمی خورد.
دو نفر بودیم؛ من و آقای صباغ زاده. من زنگ زدم به آقای مهرجویی، به مسعود کیمیایی، علی حاتمی و بچه ها را همه را جمع کردیم یک جلسه گذاشتیم که آقا نمی شود. این صنف یک انجمنی، کانونی... چون آن موقع وزارت ارشاد نفرت داشت از اسم سندیکا. ایده اصلی اش از آنجا شروع شد. ولی یک موردی پیش آمد.
زمانی که آقای خاتمی از وزارت ارشاد رفت، من یک بار دیگر زنگ زدم رفتم دیدمش. گفتم آقا تا شما هستید، وقت این است که مثل تلویزیون، این سینما را از وزارت ارشاد جدا کنید و یک سازمان مستقل بکنیم. آن موقع این حرف مرا بعد از چندین سال قبول کردند. چهار پنج سال طول کشید.
سال ۷۲ که به طور رسمی این صنف انتخاباتش را برگزار کرد و شروع کرد به کار. شانسی که آوردیم و این رفت و در آن هیات عالی فرهنگ کشور تصویب شد، این بود که آقای خاتمی بعد شد رئیس جمهور. و الا اگر این گروه از سینما می رفت اصلاً ممکن بود خانه سینما تشکیل نشود. ولی اخیراً با تحولاتی که در دوره آقای احمدی نژاد به وجود آمده، آن سیستم کلی باید ظاهرا از وزارت ارشاد برچیده شود.
ولی سینماگران عموما می گویند که دولت مایل است الان نظارت خودش را بیشتر کند و نهادهای صنفی را تضعیف کند.
نظارت دولت در حداکثرش همیشه بوده و الان هم هست. آن نظارت، کار تولید نمی کند. آن نظارت کار را می خواباند. این فیلمی که آقایان مدعی هستند در سینما تولید نمی شود، آقا یک دانه اش را بسازید و ما هم ببینیم چیست و برویم کپی اش کنیم.
آقای تقوایی! آخرین بار در جشن خانه سینمای دو سال پیش بود که عنوان شد امکان دارد فیلم «چای تلخ» شما که نیمه تمام مانده، امکان ساخت دوباره اش پیش بیاید. هیچ اتفاقی دیگر بعد از آن نیافتاد؟
این هم از آن شوخی های بزرگ است. قبلاً به فیلمنامه های من اجازه نمی دادند یا بعد از کلی معطلی اجازه می دادند، ولی توی این سه فیلم آخر من اجازه فیلمنامه را هم داده اند و فیلم را هم شروع کرده ایم و بعد از اینکه نصف فیلم را گرفتیم تعطیلش کردند. به نوعی تعطیل شده که اصلا نمی دانید چرا. فقط کار پیش نمی رود. به این علت که این فیلم ها موضوع مربوط به جنگ داشتند.
من بچه خوزستانم. هشت سال سرزمین من بمباران شده. من اصلا رویم نمی شود بروم جنوب. این را وظیفه خودم می دیدم. چون فیلم در مورد جنگ ساختن در انحصار یک سازمان به خصوصی است به نام «دفاع مقدس».
با این حساب علاقمندان شما تا کی می توانند منتظر بمانند که یک فیلم جدید از شما ببینند؟
بعد از این انتخابات، باور کنید شاید تا مثلا همین هفته گذشته پانزدهمین تهیه کننده به من زنگ زده سر کار. ولی باز نگرانی من همین است. ولی من هم یک شرط گذاشتم، آقا اگر شما می خواهید کمک دولتی بگیرید، کمک باید به نام من باشد، تهیه کننده باشم که مطمئن باشم فردا وسط کار گلوی فیلم مرا نمی تواند بگیرد. شما یک تضمینی به من بدهید که این تعطیل نشود.
و در تلویزیون فکر می کنم با وجود خاطره خوشی که چندین نسل ایرانی ها با سریال «دایی جان ناپلئون» شما دارند بسیار بعید است شما بتوانید فعالیت داشته باشید؟
شغل ما سینماست. وقتی یک سفارشی به شما داده می شود که مطلوب تان است خب طبعاً می روید کار می کنید. و الا هیچ فیلمسازی علامه دهر نیست. آن موقع هم آقای (ایرج) گرگین آن پیشنهاد را به من داد. کتاب را هم نخوانده بودم. یک سفری به شیراز رفتم، مثلا ظهر از گرگین این کتاب را گرفتم، عصر می رفتم شیراز توی راه شروع کردم به خواندن. یادم می آید رسیدم به شیراز زنگ زدم که من آماده این کار هستم. چهل پنجاه صفحه اش را خوانده بودم.
من بعد از آن هم یک ایده سریالی بزرگی برای تلویزیون اجرا کردم. «کوچک جنگلی». من سه سال بود می نوشتم. دو سال تدارکاتش را انجام می دادم. به محض اینکه به فیلمبرداری رسید، آنچنان ناسازگاری با من شروع شد که دیدم عمرم را بردارم بیایم. و الا مثل علی حاتمی با سریال...
هزاردستان...
... راه ابریشم، که بعد شد هزاردستان، ده دوازده سال عمرم تلف می شد. تنها کسی که در این تلویزیون دلش می خواست این فیلم ساخته شود، خود آقای محمد هاشمی بود که آن موقع رئیس تلویزیون بود. یک نفر دیگر تمایلی به این کار نداشت.
در این شرایط شما چشم انداز کلی سینمای ایران را چگونه می بینید؟
من فکر می کنم دست های پنهانی در کار است که اصلا به نوعی تولید فیلم در ایران کم شود، کم شود تا خودش به تعطیلی برسد. این دو سه تا سالنی که در تهران ساخته اند جوابگو نیست.
من نمی دانم بچه های ما در وزارت ارشاد حواس شان هست یا نه. اینها در یک نوع انتقام گیری از همدیگر در طول این بیست، سی سال گذشته افتاده اند.
آن گروه معتقد است وقتی گروه رقیبش سر کار است، به آن امکان فعالیت نداده، حالا این یکی... یک دعوای داخل خانه با هم دارند. ولی واقعاً من نمی دانم حواس شان هست که این تعطیلی سینما به کجا دارد می کشد؟
امیدوارم این سری گفت و گوی بنده و شما را بشنوند و یک کمی واقعا به پشت این قضیه فکر کنند.