لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۵:۲۶

دو سال پس از انتخابات ۸۸؛ از یکدست شدن نظام تا «قیچی کردن رهبری»


جناح اصولگرا به رغم تفاوت های درونی اش بدنه مديريتی نظام را از راس تا ذيل از افراد و گروه هايی که غير وفادار به آيت الله علی خامنه ای خوانده شدند، پاک کرده است.
جناح اصولگرا به رغم تفاوت های درونی اش بدنه مديريتی نظام را از راس تا ذيل از افراد و گروه هايی که غير وفادار به آيت الله علی خامنه ای خوانده شدند، پاک کرده است.
اگر پيروزی غير قابل پيش بينی محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ و وقايع پس از آن را آغازگر جريانی بدانيم که جناح اصولگرا به محوريت آيت الله علی خامنه ای را مصمم کرد که هر تفکر منتقدی، حتی در ميان خودی ها را بايد از کشتی نظام اسلامی پياده کرد، انتخابات نهم و به ويژه دهم رياست جمهوری را بايد تکميل اين پروژه دانست.

از آن پس جناح اصولگرا به رغم تفاوت های درونی اش بدنه مديريتی نظام را از راس تا ذيل از افراد و گروه هايی که غير وفادار به آيت الله علی خامنه ای خوانده شدند، پاک کرد.

اکنون دو سال از بيست و دوم خرداد سال ۸۸ می گذرد. روزی که محمود احمدی نژاد با حمايت بی قيد و شرط اصولگرايان، سپاه پاسداران و رهبر و هزينه ای بی سابقه در تاريخ ۳۰ ساله نظام در خيابان پاستور ماندنی شد.



رويای يکدست شدن نظام هم برای اولين بار به مدت شش سال است که ادامه يافته، حال پرسش اصلی اين برنامه اين است که آيا جمهوری اسلامی در موقعيتی بهتر، امن تر و سالم تر به راهش ادامه می دهد؟

آيا نظام اسلامی از ثبات بيشتری برخوردار است؟

حسين قاضيان، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل ايران: رويای يکدست کردن حاکميت يک رويای اساسا باطلی است. به اين دليل که آدم ها، جريان ها و نيروهای اجتماعی و سياسی با همديگر تفاوت دارند و اين تفاوت ها را نمی شود ازبين برد.
تبلور قيچی کردن رهبری خودش را در دورخيز کردن برای انتخابات آينده مجلس نشان داده است و اين مسئله به صحنه نبرد بزرگی برای ماه های آينده تبديل شده است. اين نبرد يک نبرد استراتژيک است. به اين معنا که آقای احمدی نژاد و حاميانش تلاش می کنند با در اختيار گرفتن مجلس آينده، بيشترين تاثير را بر انتخابات دوره بعدی رياست جمهوری بگذارند.

حسین قاضیان، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل ایران

اين تفاوت ها به فرمايش و فرموده بزرگترها هم از بين نمی رود. بنابراين تفاوت منافع، تفاوت موقعيت ها، تفاوت خواسته ها وجود دارد و وقتی اينها وجود داشته باشد و منابع هم به اندازه کافی نباشد که همه بتوانند خواسته هايشان را برآورده کنند، بر سر رسيدن به آن منابع کمياب هميشه نزاع می کنند و درگير می شوند و اين نزاع و درگيری آن رويا را باطل می کند.

اين چيزی است که جوامعی که به دموکراسی تن داده اند هم آن را فهميده اند و هم به آن اذعان دارند.

اين جوامع فهميده اند که منابع موجود و در دسترس موجودات انسانی اندک است و برای اينکه خواسته ها و نيازهای انسانی متفاوت است، و چون نمی شود دائما بر سر اين منابع جنگ و دعوا کرد، اين نزاع را بايد به شکل مسالمت آميزی پيش برد.

اين شکل مسالمت آميز پيش بردن منافع و خواسته های متفاوت بر سر منابع کمياب را «دموکراسی» می نامند.

رژيمی که نمی خواهد تن به دموکراسی بدهد در واقع اين بنيان اجتماعی جامعه انسانی را ناديده می گيرد.»

حميد دباشی، استاد دانشگاه و تحليلگر سياسی هم بر همين باور است:

حمید دباشی: حتی اگر اين اقدام از سوی آقای خامنه ای يا رژيم حاکم به صورت آگاهانه می خواسته اجرا شود به نظر من با شکست مواجه شده است چرا که يکدست کردن نظام قادر نيست مسائل و مشکلات جمهوری اسلامی را حل کند. چرا که جامعه ما از يک سو يک جامعه پرتوش و توان و جوانی است که با جهان در تماس است و زير بار حرف زور نمی رود و ازسوی ديگر اينکه خصلت خود رژيم جمهوری اسلامی مبتنی بر خلق بحران و يا سوء استفاده از بحران است.»

حسين قاضيان معتقد است که «يکدست سازی» تنها بخشی از هدف اصلی آيت الله خامنه ای در وقايع انتخابات سال ۱۳۸۸ بوده است.

قاضيان: با کاری که آقای خامنه ای در انتخابات سال ۸۸ کرد که نغمه های اوليه اش در انتخابات سال ۸۴ و در دور اولی که آقای احمدی نژاد با تقلب بالا آمد، سروده شد، تلاش کرد تا رژيم جمهوری اسلامی را بيمه کند تا ديگر نشود از طريق و روش انتخابات واردش شد و آن را به صورت تدريجی استحاله کرد، تغيير داد و يا جانشين برايش انتخاب کرد.

به عبارت ديگر به زبان و تعبيری که آقای احمدی نژاد گفتند، در واقع جمهوری اسلامی می خواهد بگويد که ديگر نمی شود از طريق انتخابات وارد دژ يا قلعه نظام شد و آن را به صورت تدريجی تغيير داد.
مهمترين بحران از بحران های جمهوری اسلامی، بحران اقتصادی است. جامعه ای که توليد اصلی آن نفت است يک بحران ساختاری از نظر توليد کار دارد درجامعه ای که مرتب رو به جوان تر شدن پيش می رود. به تبع بحران اقتصادی ما شاهد بروز يک سری بحران های اجتماعی هستيم که متاثر از يک جامعه جوان است که ۸۰ درصد جمعيت آن زير ۴۰ سال هستند و اين سيستم جمهوری اسلامی توان مقابله با آن را ندارد.

حسین دباشی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی در آمریکا

اين خواستی بود که رهبری در اين دو دوره انتخابات دنبال می کرد و همان طور که حاصل اين انتخابات نشان داد، اين خواست يکدست کردن و پيامد پس از آن يک خواست و پيامد شکست خورده ای است با همه هزينه هايی که برای همه به بار آورد.»

پس از دو سال که از يکسره شدن کار منتقدان در چهارچوب نظام می گذرد، حالا اين شکاف های تازه درونی در ميان اصولگرايان است که حالا يک به يک رخ نموده اند. با اين حساب بحران های اصلی که اين سيستم ظاهرا يکدست با روبرو بوده چه هستند؟

حميد دباشی: مهمترين بحران از بحران های جمهوری اسلامی، بحران اقتصادی است. جامعه ای که توليد اصلی آن نفت است يک بحران ساختاری از نظر توليد کار دارد درجامعه ای که مرتب رو به جوان تر شدن پيش می رود.

به تبع بحران اقتصادی ما شاهد بروز يک سری بحران های اجتماعی هستيم که متاثر از يک جامعه جوان است که ۸۰ درصد جمعيت آن زير ۴۰ سال هستند و اين سيستم جمهوری اسلامی توان مقابله با آن را ندارد.

شق سوم بحران ها، بحران فرهنگی است. بحران از خودبيگانگی يک طبقه جوان است که با وجود آن بحران های اقتصادی و اجتماعی، اصلا الفت فرهنگی با اين نظامی که بر آنها مستقر است، ندارد.»

علاوه بر اين موارد در درون خود نظام هم وقايع غير منتظره زيادی رخ داده است.

قاضيان: راست سنتی به طور قاطع در طول شش سال اخير از صحنه معادلات سياسی جامعه کنار بوده است و نمی خواسته اند هيچ کدام از آن کسانی را که در درون جناح راست افراطی هستند وارد بازی کنند.

رهبری ديگر نيازی به آنها نداشته و تصور می کرده که هيچ کدام از آنها نمی توانند بدنه حاميان نظام جمهوری اسلامی را جذب خود کنند، بنابر اين تشکل های رو به افول هستند و ديگر کارايی ندارند. به همين دليل هم در انتخابات اخير شاهين اقبال از روی دوش ديگران پر زد و روی شانه آقای احمدی نژاد نشست.

اما در ميان اين گروه اخير- گروه آقای احمدی نژاد- با توجه به مسائل پيش آمده يک نکته مورد غفلت قرار گرفت، بی توجهی و غفلت از اين موضوع هم به دليل اين بود که در پی شکست رقيب بودند و نتوانستند به توانايی های خودشان توجه کنند.

اين بی توجهی الان سرباز کرده و نشان می دهد که آقای احمدی نژاد آن قدرها که می گويد «تنوری ولايت روی زمين نيستند و بيشتر تنوری ولايت آسمان ها هستند که در امام عصر متجلی است» و می خواهند يک باره بدون واسطه گری ولايت فقيه به خود آن منبع فياض وصل شوند و همان جا از فيض ولايت بهره مند شوند که اين در واقع به نوعی قيچی کردن رهبری است.»

اين تحليلگر و پژوهشگر مسائل سياسی و اجتماعی ايران معتقد است ريشه بالا گرفتن تنازعات درون نظام را بايد در همين تلاش برای «قيچی کردن رهبری» از سوی جناحی که حالا انحرافی خوانده می شود و نيز وقايع چند ماه آينده جستجو کرد.

قاضيان: تبلور قيچی کردن رهبری خودش را در دورخيز کردن برای انتخابات آينده مجلس نشان داده است و اين مسئله به صحنه نبرد بزرگی برای ماه های آينده تبديل شده است.

اين نبرد يک نبرد استراتژيک است. به اين معنا که آقای احمدی نژاد و حاميانش تلاش می کنند با در اختيار گرفتن مجلس آينده، بيشترين تاثير را بر انتخابات دوره بعدی رياست جمهوری بگذارند.

گروه مقابل، يعنی گروه آقای خامنه ای و هوادارنش هم به دنبال همين هستند بدون اينکه بخواهند هزينه های چندانی پرداخت کنند و يا اين که اين تقلا و درگيری در بيرون خيلی نمود داشته باشد، می خواهند که مانع پيروزی آنها شوند.

به نظرم اين مسئله دليل منازعات درون حاکميت در درون جمهوری اسلامی است که ممکن است مجالی برای ساير نيروهای سياسی هم فراهم کند و خودش تبديل به فرصتی برای آنان باشد.»

حميد دباشی، رییس دانشکده مطالعات خاورميانه دانشگاه کلمبيا، شکاف های سياسی را در درون جناح صاحب قدرت امری ثانويه و صاحب عقربه هايی زلزله سنج می داند که در واقع بحران های جامعه را بازتاب می دهد.

دباشی: من الويت را هيچ وقت به شکاف های سياسی نمی دهم. بلکه شکاف های سياسی را منتج بحران های اجتماعی می دانم.

يعنی اگر به جنبش اصلاح طلبی در ايران که با نام آقای خاتمی در ايران شناخته شده است ، نگاه کنيم می بينيم که اين جنبش يک جنبش اجتماعی عظيم بوده که آقای خاتمی همان «بيان سياسی» اين جنبش اجتماعی است.

جنبش سبز هم همين طور است. آقای موسوی و آقای کروبی بيانگر يک بحران اجتماعی در يک جامعه ای هستند که الان در مسير جهانی شدن است و در مقابل اين سيستم حکومتی عقب مانده سودجو مقاومت می کند.
حالا می بينيم آنهايی هم که در راس قدرت هستند مابين خودشان دعوا دارند. منتها دعوای آنها نتيجه اين فشاری است که از پايين جامعه به آنها وارد می شود.
در دو سالی که از استقرار دولت ولايت مدار و بسيار پرهزينه محمود احمدی نژاد گذشته، و در حالی که از اصلاح طلبان کندرو و تندرو گرفته تا چهره هايی چون هاشمی و ناطق نوری از قلعه نظام بيرون رانده شده و يا دستکم به اتاق های دوردست آن تبعيد شده اند، وضعيت عمومی نظام جمهوری اسلامی چه در اقتصاد و چه ثبات سياسی و اجتماعی به نظر نمی رسد که حال و روزی بهتر از گذشته يافته باشد.

در ترکيه می بينيم که مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی جامعه، در احزاب سياسی و کارکردشان نمود پيدا می کند. در انتخابات نمود پيدا می کند، ولی ما چون آن امکان دموکراتيک را در ايران نداريم بحران های اجتماعی به صورت اين دسته بندی در راس قدرت نمود می يابد.»

فقدان يا کاهش شديد «مشروعيت مردمی» مسئله ای است که بسياری از تحليلگران، آن را يکی از بزرگترين بحران های نظام يکدست شده از سوی اصولگرايان در جامعه ايران می دانند.

حسين قاضيان، جامعه شناس و استاد دانشگاه می گويد که مشروعيت برای نظام جمهوری اسلامی هيچ وقت اهميت زيادی نداشته است.

قاضیان: مقوله مشروعيت به طور فی نفسه هرگز اهميتی برای جمهوری اسلامی نداشته است. چيزی که برای جمهوری اسلامی اهميت داشته است، تظاهر بيرونی اين مشروعيت است که آن را سعی کرده است از طريق ايجاد يک نوع کاريزمای رسانه ای جبران کند.

به هر حال بخشی از اين مشروعيت، مثل هر رژيم ديگری، بر دوش کارآمدی اين رژيم استوار است. در اين زمينه ناکارآمدی دولت کنونی آشکار شده است و رهبری هم خود را با اين دولت پيوند زده است، بنابر اين هر نوع ناکارآمدی به نام رهبری هم نوشته خواهد شد و او نمی تواند مسئوليت خود را در اين مورد منکر شود. چرا که به نحو آشکار و نمادينی هم از اين دولت حمايت کرده است.

اما اين دولت نشان داده است که با وجود درآمدهای کلان نفتی در سال های اخير، نرخ رشد اقتصادی به کمترين ميزان خودش، حتی کمتر از نرخ رشد اقتصادی دوران جنگ، رسيده است.»

مشکل ديگر نظام، فساد در بدنه و بافت آن است و علت آن را حسين قاضيان «عدم نظارت مردم بر ارکان نظام» می داند.

قاضیان: فساد هم هميشه در نظام جمهوری اسلامی وجود داشته و دليل آشکار آن نيز بسته بودن راه ها و مجاری آزادی بيان و نظارت اجتماعی بوده است.

اگر جامعه ای بخواهد واقعا صادق باشد، بايد مسير و مدار نظارت اجتماعی را باز بگذارد و آن را تقويت کند. يکی از اين راه ها افزايش و گسترش آزادی بيان است.

بنابر اين جامعه ای که رهبرانش جلوی آزادی بيان و تشکل های اجتماعی را برای نظارت بيشتر جامعه بر کارکرد دولتمردان می گيرند، در عمل نشان می دهد که صادقانه به دنبال ريشه کن کردن فساد نيست.

علاوه بر اين تمرکز عمده منابع در دست دولت و ايجاد رانت از اين طريق، کاملا فساد را در جمهوری اسلامی ساختاری کرده است.»

در يک جمع بندی اينکه؛ در دو سالی که از استقرار دولت ولايت مدار و بسيار پرهزينه محمود احمدی نژاد گذشته، و در حالی که از اصلاح طلبان کندرو و تندرو گرفته تا چهره هايی چون هاشمی و ناطق نوری از قلعه نظام بيرون رانده شده و يا دستکم به اتاق های دوردست آن تبعيد شده اند، وضعيت عمومی نظام جمهوری اسلامی چه در اقتصاد و چه ثبات سياسی و اجتماعی به نظر نمی رسد که حال و روزی بهتر از گذشته يافته باشد.
XS
SM
MD
LG