«ما بي شماريم»، اين شعارى است كه هواداران جنبش سبز كمى پس از آغاز خشونت ها، سركوب ها و بگير و ببندها با خود زمزمه مى كردند تا به آينده جنبش خود اميدوار باشند.
اگرچه «ما بي شماريم» در طرح ها، پوسترها و ديگر محصولات فرهنگى و تبليغى جنبش سبز و هواداران آن و حتى در سخنرانى ها و بيانيه هاى ميرحسين موسوى و مهدى كروبى نيز ردى داشت، اما اين بي شمار بودن به اعتقاد بسيارى در محدوده طبقه اى خاص قابل رديابى بود؛ طبقه اى به نام طبقه متوسط كه البته به اعتقاد جامعه شناسان و پژوهشگران اجتماعى طبقه اى مهم و تاثيرگذار است كه به طور معمول حامل تغييرات و تحولات گسترده و بزرگ در جوامع مختلف بوده است.
طبقه متوسط ايران كه از زمان انقلاب مشروطه، نخستين جرقه وجودى آن زده شد در طول تاريخ سياسى معاصر ايران همواره منشاء اثر بوده است.
هر زمان كه طبقه متوسط توانسته فضايى براى تنفس بيايد، تغييراتى را رقم زده است. نهضت ملى شدن نفت و انقلاب اسلامى ۵۷ نمونه هايى از تحولاتى است كه در اوج توان طبقه متوسط شهرى انجام گرفته و اين طبقه مبداء و مبدع آن بوده است.
به نظر مى رسد طبقه متوسط در ايران امروز نيز طبقه اى است گسترده و پر تعداد كه مى تواند و توانسته همچون سابقه تاريخى فعاليت اين طبقه در شكل دادن به تحولات اخير نقش ايفا كند.
مجيد محمدى، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعى مقیم نیویورک بر اين باور است كه طبقه متوسط امروز در ايران طبقه اى است گسترده كه هر روز تعداد بيشترى به آن مى پيوندند:
مجید محمدی: در ايران به دليل سه فرآيند اجتماعى، طبقه متوسط همچنان در حال گسترش و قدرت گيرى بوده. يكى فرآيند شهرنشينى است كه الان حدود ۷۰ درصد از جامعه ايران شهرنشين اند؛ فرآيند باسواد شدن مردم هست كه به يك بيان ۸۵ درصد و به بيان ديگرى ۹۶ درصد افراد جامعه ايران باسوادند؛ و فرآيند سوم گسترش رسانه ها و فرهنگ است. اينها يك فضايى يك كهكشانى در جامعه ايران به وجود آورده به عنوان يك جامعه در حال توسعه كه مطالباتش را عمدتاً در قالب مطالبات جامعه اى با طبقه متوسط نسبتاً قوى شكل مى دهد. گرچه تناقضاتى هم اينجا وجود دارد. مهمترين تناقض هم اين است كه بنا به آمارهاى دولتى حدود ۷۰ درصد مردم ايران زير خط فقر زندگى مى كنند. اما اين در همه جوامع هست كه حتى كسانى كه طبقه متوسط پائين هم هستند، خودشان را طبقه متوسط تلقى مى كنند و مطالباتشان، مطالبات طبقه متوسط است. طبعاً اينها تبديل مى شود به موتور براى جنبش هاى اجتماعى.»
اگرچه به خودى خود اين كه هواداران جنبش سبز تنها متشكل از افراد طبقه متوسط باشند، به باور جامعه شناسان واقعيتى ملامت بار نيست، اما در طول يك سال گذشته همواره هواداران دولت و حاكميت رسمى جمهورى اسلامى، جنبش سبز را جنبشى متعلق و محدود به طبقه متوسط شهرى و بالاى شهر نشين خواندند كه دغدغه طبقات فرودست را ندارد و لذا نتوانسته همراهى آنها را با خود داشته باشد.
مجيد محمدى، اين تحليل را قبول ندارد و براى رد اين تئورى دليل هايى مى آورد:
«من اعتقادى ندارم. به دليل اينكه اگر كسانى را كه در هفته اول بعد از انتخابات به ميدان آمدند، آن جمعيت را در نظر بگيريم، كه تخمين زده مى شود بين ۲.۵ تا ۳.۵ ميليون بوده، آن جمعيت نمى تواند تنها به اقشار بالاى شهرى تهران محدود بوده باشد. آن جمعيت طيف گسترده اى از اقشار اجتماعى ايران را در بر مى گيرد. حتى اگر به پس زمينه و سابقه كسانى كه در اغتشاشات (به قول حكومت) يا اعتراضات (به قول فعالان جنبش سبز) دستگير شدند، نگاه كنيم يا كسانى كه كشته شدند، مى بينيم كه در ميان آنها كارگر، معلم، كارگران بسيار ساده وجود دارند. اينها نشان مى دهد كه جنبش سبز محدود به يك قشر خاص نيست. كارى كه حكومت الان مى كند، اين است كه اين جنبش را معرفى كند به عنوان جنبش طبقات متوسط يا بالاى شهرى در تهران و اين را يك جنبش اشرافى تلقى كند در برابر خواست هاى اقشار ضعيف تر و فقير تر. در واقع دامن بزند به شكاف هاى دارا و ندار در جامعه ايران و از اين طريق دمكراسى و حقوق بشر كاملا به حاشيه رانده شود. ولى من معتقدم كه در جنبش سبز اين اقشار حضور داشتند. اگر در مناطق روستايى يا در شهرهاى كوچك مشاركت كمترى ديديم، علتش بسته بودن اين جوامع است و دشوار بودن افراد است كه بتوانند از فعاليت هاى امنيتى و پليسى نظام بگريزند. تجربه انقلاب ۵۷ و همچنين تجربه انتخابات دوره آقاى خاتمى و انتخابات هاى مختلف نشان داده كه اقشار روستايى و حاشيه شهرى از حيث ايدئولوژيك و باورها عمدتاً از اقشار شهرى تبعيت مى كنند.»
آزاده كيان، استاد جامعه شناسى دانشگاه پاريس نيز جنبش سبز را جنبشى فراگير مى داند:
آزاده کیان: يكى از شايد فراگيرترين جنبش هايى است كه از ابتداى انقلاب تاكنون در ايران ايجاد شده. فراگير هست به خاطر اينكه گروه هاى مختلف اجتماعى از كارگران تا طبقات متوسط پائين تا طبقات متوسط تحصيل كرده و حتى بعضاً برخى از طبقات بالا را هم در خودش دارد. از نظر سنى هم مى بينيد كه حداقل سه نسل را در اين جنبش مشاهده مى كنيم. يكى نسل پدربزرگ ها، مادربزرگ هاست و ديگرى نسل پدران و مادران و ديگر نسل فرزندانى كه بعد از انقلاب به دنيا آمده اند و يا پس از انقلاب بزرگ شده اند. جنبشى است بسيار بومى. بومى ترين جنبش حتى به نظر من از انقلاب بهمن بومى تر است. به خاطر رفرانس هايى كه دارد و به خاطر دلايلى كه اين جنبش را به وجود آورده، اين جنبش به هيچ وجه رو به خارج از ايران ندارد. رو به غرب يا هر نوع رفرانس ديگرى ندارد. گرچه جنبشى است عميقاً آزاديخواهانه و دمكراسى خواهانه ولى جنبشى است كه دلايل ايجادى اش در خود مملكت است در تغييرات شگرف اجتماعى و فرهنگى سال هاى اخير در حداقل سى ساله اخير است.»
اما منتقدان جنبش سبز و هواداران دولت براى آنكه جنبش سبز را منحصر به طبقه متوسط بدانند، خط فرضى خيابان انقلاب در تهران را به عنوان نشانه اى براى اثبات تئورى خود مثال مى زنند و مى گويند هيچ تجمع اعتراضى، راهپيمايى و اعتراض معنا دارى پایین تر از اين خيابان شكل نگرفته است و اين نشان مى دهد كه جنبش سبز، جنبشى با هوادارانى محدود در يك طبقه درآمدى و اجتماعى خاص است.
مجيد محمدى اما چنين نظريه اى را نمى پذيرد:
«البته از آن طرف هم نشانه هايى وجود دارد كه در محله هاى پایين شهر تهران در همين تظاهرات پراكنده اى كه روز ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ قرار بود صورت بگيرد، ما شاهد رژه نيروهاى امنيتى در محله نازى آباد هم بوديم. در مناطق پایين شهر هم نيروهاى امنيتى حضور دارند. البته در مناطق پایين شهر اين هسته هاى بسيج قدرت بيشترى دارند يا گسترش بيشترى دارند كه اين را در مناطق بالاى شهر ندارند. نمى شود به درستى اندازه گيرى كرد، چون مثال از هر دو طرف وجود دارد. اما به طور كلى جمعيتى كه آمده به آقاى موسوى راى داده و جمعيتى كه در تظاهرات هاى اعتراضى مشاركت داشته، حجمش آن چنان بالاست كه اين را نمى شود به يك قشر يا يك طبقه خاص محدود كرد.»
آزاده كيان دليل كمرنگ بودن برخى طبقات و گروه ها در جنبش سبز را اين چنين توصيف مى كند:
«مسئله اين است كه اقشارى كه در اين جنبش شركت ندارند، اقشارى هستند، گروه هاى اجتماعى هستند كه ساختار ندارند اين گروه ها. زحمتكشان در اين جنبش هستند. كارگرانى كه بسيار ناراضى هستند، در اين جنبش حضور دارند. روستاييان كه ناراضى هستند، بعضاً در اين جنبش نفوذ دارند. ولى كسانى كه دولت احمدى نژاد اينها را به گيرندگان كمك هاى دولتى تبديل كرده، يعنى كسانى ساختارپذير نيستند، اينها در جنبش شركت ندارند. اينها مطابق تمام آمار و شناختى كه داريم بيش از ۲۰ درصد جامعه را شامل نمى شوند.»
البته در شعارهاى انتخاباتى ميرحسين موسوى نيز رگه هايى از توجه اين نامزد انتخاباتى اصلاح طلبان به مطالبات گروه هاى فرودست به چشم مى خورد كه همين شعارها باعث شده تا جامعه شناسان محدود بودن هواداران جنبش سبز در ميان طبقه اى خاص را نظريه اى نادرست بدانند:
«ماآمده ايم حساب ميلياردها تومان گمشده را روشن كنيم. حتى يك ريال اگر از سوى دولت به مردم داده مى شود، اين حق مردم است نه هديه مردم... ما آمده ايم بگوييم اول كشور خودمان را اداره كنيم و سپس به مديريت جهان بپردازيم... سفره مردم كوچك شود، دورنمايى براى اشتغال نداشته باشد، هيچ بعيد ندانيد كه اين جوان كه فضاى تيره در مقابلش هست، به سمت اعتياد برود، به سمت بداخلاقى هاى ديگر برود و اين جرمها وسيع شود...»
«ما امروز تمام دروازه هايمان براى ورود هر نوع كالايى كه كشاورزى ما را تهديد مى كند، صنعت ما را تهديد مى كند، باز است. بنده رفتم مازندران و بعد برگشتم به كرمان. هم در كرمان و هم در مازندران گلايه كسانى كه مركبات مى كارند... گفتند پرتقالهاى ما روى درخت مانده و ما پرتقال مصرى و شيلى با مارك اسرائيلى مصرف مى كنيم...»
«ما همه در اينجا جمع شده ايم، براى آنكه خسته شده ايم. ملت ما به تنگ آمده است. مى خواهد به عظمت ايران برگردد. به آزادى برگردد...»
جنبشی فرا طبقاتی یا وابسته به طبقه متوسط؟
سعيد مدنى، پژوهشگر مسائل اجتماعى ايران، نيز معتقد است: هويت جنبش سبز را قشر متوسط شهرى تشكيل داده، اما جنبش سبز را فراطبقاتى مى داند. چرا كه به اعتقاد او شعارهايى مانند نفى فساد و مبارزه با فساد اقتصادى، درخواست براى رفاه بيشتر و زندگى بهتر و حل معضلات اقتصادى همچون بيكارى، تقاضا ها و مطالباتى محدود به طبقه اى خاص نيست.
از سوى ديگر تقى آزاد ارمكى، استاد جامعه شناسى دانشگاه تهران معتقد است كه اصلاً جنبش سبز يك حركت طبقاتى نيست و ايده اى اجتماعى فرهنگى است.
اين جامعه شناس ايرانى معتقد است شخصيت ميرحسين موسوى، اخلاقيات و روحيات و البته شعارهاى او ميان طبقاتى بوده است و همين عاملى براى فراگير بودن جنبش سبز است.
از مجيد محمدى مى پرسم ويژگى هاى شخصى آقاى موسوى تا چه اندازه بر فراگير بودن اين جنبش موثر بوده؟
مجيد محمدى: به نظر من بسيار موثر بوده. به دليل اينكه آقاى موسوى يكى از پايگاه هاى مهم اجتماعى اش، چه در دوران جنگ و چه در دوران پس از جنگ و حتى چه در دوران انتخابات، محلات پائين شهر تهران بوده. يكى از جاهايى كه آقاى موسوى رفتند و سخنرانى كردند، مسجدى بود در نازى آباد. ايشان ارتباطاتش را با بخش عظيمى از اقشار اجتماعى در بيست سال گذشته حفظ كرده بوده و نوع حركت ايشان در انتخابات دقيقاً نمايانگر اين بود. اينكه ايشان خودش را اصولگراى اصلاح طلب نامگذارى مى كرد و برخى شعارها به نفع اقشار فقير و يا كم درآمد... البته از آن ادبيات دهه شصت مثل «مستضعف» استفاده نمى كرد ولى بيشتر از همين ادبيات روز كه بحث اقشار كم درآمد باشد، استفاده مى كرد، كاملاً علائمى را بروز مى داد كه نشان مى داد طبقات و اقشار فقير را دارد مخاطب قرار مى دهد. گروه هاى ديگر اصلاح طلب البته در يكى دو دهه اخير بيشتر به اقشار متوسط و بالاى متوسط گرايش داشتند. ولى شخص آقاى موسوى داراى اين زمينه اجتماعى بود. علت ديگرش هم اين است كه آقاى موسوى در بيست سال گذشته زندگى نسبتاً زاهدانه اى داشته. در يك سال گذشته هر چه تلاش شده است كه چيزى از پرونده آقاى موسوى، فساد مالى يا چيزى در بياورند، موفق نشدند. اينها نشان مى دهد كه آقاى موسوى مى توانسته در اقشار كارگرى و اقشار فقير هم پايگاه اجتماعى داشته باشد به عنوان نخست وزير آقاى خمينى.»
جنبش سبز چه در تصاوير و چه در مضامين شعارها و چه در هويت دستگير شدگان هواداران خود در يك سال گذشته توانسته نوعى تكثر را به تصوير بكشد، تكثرى كه در شعار «ما بي شماريم» آنها تجلى يافته است.