نمايندهی ولی فقيه در روزنامهی کيهان يک بار خطاب به مخالفان و منتقدان حکومت نوشته بود که طرفداران ولی فقيه در سياست داخلی در جادهای يک طرفه و بر خلاف مسير حرکت عادی ترمز بريدهاند و کسی نمی تواند آنها را متوقف کند.
آنها با همين ترمز بريدگی (بخوانيد فراقانون بودن سازمان سرکوب، دست باز اعضای اين سازمان برای ارعاب، قلدری و بی توجهی به حقوق و وزن اجتماعی اقشار و نيروها) در کنار داشتن درامد نفت يک ملت را به اسارت گرفتهاند. رژيم جمهوری اسلامی با برخی فراز و نشيبها همين برنهاده را در سياست خارجی نيز دنبال کرده و برای مشرعيت بخشيدن به آن وانمود می کند که دول غربی در پی براندازی آن هستند (اتهامی که سه دهه به منتقدان داخلی هم زده شده است) تا هر گونه رفتار حکومت موجه جلوه کند. سست ترين استدلال برای بقای يک حکومت استبدادی تمسک به ضرورت بقای آن است.
در برابر سياست ترمز بريدگی ديدگاهی واقعگرايانه تر ("سبکی که الان داريم که با آمريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم قابل تداوم نيست. امريکا قدرت برتر دنياست"، هاشمی رفسنجانی در گفتگو با فصلنامه مطالعات بين المللی، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵ فروردين ۱۳۹۱) و عملگرايانه تر ("طبيعتاً از لحاظ عقيدتی اگر بنا بود عمل کنيم، با کشورهای الحادی که اصلاً خدا و معنويات را قبول ندارند، طبعاً بايد با آنها همکاری نمیکرديم. اما الان به آنها نزديکتر هستيم." همانجا) نيز در ميان مقامات جمهوری اسلامی مطرح بوده و در دورههايی دنبال شده است اما اين ديدگاه به تدريج در برابر ديدگاه علی خامنهای رنگ باخته و از صحنهی سياسی حذف شده است. خامنهای و نيروهای نظامی و امنيتی پيرامون وی بر اين باورند که به جای موضع تدافعی بايد به موضع تهاجمی در سياست خارجی روی بياورند و قدرتهای بزرگ را مرعوب خويش سازند.
دول غربی غير از تن در دادن به ماجراجويیها و جاه طلبیهای مقامات جمهوری اسلامی چگونه بايد رفتار کنند (غير از رفتاری شبيه به اکثريت شهروندان بی پناه و بی حقوق ايران که سکوت پيشه کردهاند) تا رهبران جمهوری اسلامی احساس نکنند که ديگران می خواهند آنها را براندازند؟ آنها چه واکنشی به اين نوع برخورد نشان دادهاند؟ اين خط مشی در رويارويی جمهوری اسلامی با دول غربی در ماجرای اتمی چگونه خود را آشکار کرده است؟
ديپلماسی به منزلهی نمايش
خط مشی ترمز بريدگی در سياست خارجی دو نتيجه داشته است: به حاشيه بردن و نا اميدی طرفهای ديگر از ديپلماسی و سوق دادن منتقدان و مخالفان داخلی و خارجی به سوی براندازی به عنوان تنها راه حل. ديپلماسی برای جمهوری اسلامی ابزار نمايشی و بازی است و قرار نيست به جايی برسد: علی خامنهای و سپاه اسرائيل و ايالات متحده را در شرايط حمله نمی بينند و گامی جدی برای مصالحه بر نمی دارند. به همين دليل با فرض چهار گزارهی زير که نتيجه گيری بسياری از کارشناسان امنيتی و نظامی و سياستمداران غربی از عمل مستقيم جمهوری اسلامی تا کنون است به سمت نوعی رويارويی نظامی می رويم:
۱. جمهوری اسلامی دير يا زود به دنبال سلاح اتمی است: بيست سال پنهانکاری، اقتصادی نبودن اين تکولوژی، تحمل هزينههای بالای سياسی و تهديدات ناشی از اين برنامه برای رژيم، مسير رو به رشد آن، و ابعاد پنهان آن شکی برای ناظران باقی نگذاشته که جمهوری اسلامی حداقل در پی کسب ظرفيت ساختن بمب است. اين سخن ممکن است به طور رسمی توسط مقامات امريکايی و اروپايی گفته نشود اما به طور تلويحی با ابراز نگرانی (برای باز گذاشتن در مذاکره) و به طور صريح با قطعنامهها و تحريمها اعلام شده است.
۲. جمهوری اسلامیِ دارایِ ظرفيت اتمی، حتی بدون بمب اتمی نيز مخاطرهی اتمی برای دنياست. ايران مثل ژاپن نيست که بر اساس پيمانهای همکاری استراتژيک با دول ديگر حتی با تهديدات کرهی شمالی اصولا نيازی به داشتن بمب احساس نکند. جمهوری اسلامی نشان داده که در مسائل امنيتی غير قابل پيش بينی و تک رو است؛ قائل به باز گذاشتن مجرای ارتباطی در حوزههای مخاطره آميز نيست؛ در استفاده از تروريسم به عنوان يک ابزار سياسی دست و دل باز است؛ از سازوکارهايی برای جلوگيری از برخورد نظامی تصادفی استقبال نمی کند؛ سه دهه است سربازن امريکايی را در عراق و افغانستان و لبنان می کشد (بيشتر به دست همپيمانان)؛عامل بی ثباتی در منطقه بوده است؛ و در نهايت اکنون که رژيم يکدست تر شده بيشتر به سمت دشمنی با غرب پيش رفته است.
۳. مخاطرات زندگی با ايرانِ دارای سلاح اتمی بيشتر از مخاطرات حملهی نظامی است. اگر امروز بدون تمسک به سلاح هستهای می توان برنامهی اتمی ايران را به تاخير انداخت يا آن را نابود کرد در آينده تنها با تمسک به سلاح اتمی می توان آن را از ميان برد، هنگامی که جمهوری اسلامی سلاح اتمی خواهد داشت. جمهوری اسلامی ممکن است سلاح اتمی را در اختيار گروههای همپيمان مثل حزب الله و حماس قرار دهد. از ميان بردن تاسيسات اتمی ايران البته بدون هزينه نيست اما در مخاطرات حمله اغراق شده است.
رژيم جمهوری اسلامی عقلگرا و آينده نگر نيست اما عملگراست. عقل عملی جمهوری اسلامی فقط پيش پايش را می بيند. هدف حاکمان صرفا بقای رژيم به منظور ابقای حاکمان در قدرت و تداوم منافع آنان است. چنين رژيمی ظرفيت عمليات مبتنی بر خودکشی مثل طالبان يا صدام را ندارد. برخی از کارشناسان معتقدند که حملهی نظامی کسب بمب را به تاخير خواهد انداخت (۳ تا ۵ سال) اما گروهی ديگر بر اين باورند که پس از حمله اين برنامهی پر هزينه آغاز نخواهد شد؛ تصميم مقامات برای ادامه يا از سر گيری کافی نيست. آنها به منابع مالی بی حد و حصر برای از سر گيری برنامه نياز خواهند داشت که پس از حملهی نظامی ميسر نخواهد بود.
۴. دول رقيب جمهوری اسلامیِ دارای بمب اتمی يا دارای ظرفيت ساختن اين بمب (ترکيه، مصر، عربستان سعودی و عراق) به کسب آن تشويق خواهد شد. با احساس قدرت بيشتر مقامات پس از کسب بمب يا ظرفيت کامل ساختن آن، مخالفان بايد منتظر از سر گيری ترورها در خارج کشور باشند. آتش افروزیهای رژيم در منطقه نيز بيشتر خواهد شد.
با در نظر گرفتن چهار گزارهی فوق (که در اظهارات کارشناسان و مقامات نظامی غربی و اسرائيل مدام تکرار شده)، سياست دول غربی اين است که ايران نبايد صاحب سلاح اتمی شود، حتی به قيمت حمله به تاسيسات هستهای و حتی اگر اين حمله محدود نمانده و به تخريب تاسيسات نظامی و زير بنايی ايران منجر شود و دول غربی نيز هزينههايی را متحمل شوند. چنين جنگی به تخريب ارتش جمهوری اسلامی و سپاه منجر خواهد شد و به تاسيسات نظامی نيز محدود نخواهد ماند. دول غربی برای جلوگيری از تهديدات مربط به بستن تنگهی هرمز چنين ظرفيتی را در ابتدای رويارويی نظامی در ايران از ميان خواهند برد.
کسانی که در مخالفت با حملهی نظامی به تاخير برنامه (و نه توقف آن) با حملهی نظامی محدود استدلال می کنند در واقع به جای استدلال بر عدم حمله، برنهادهی حملهی همه جانبه و احتمالا تغيير رژيم را تقويت می کنند. البته بر اساس تجربهی عراق و افغانستان و کثرت جمعيت و بزرگی سرزمين، حملهی نظامی به حملات هوايی محدود خواهد ماند.
سوق دادن منتقدان به سوی براندازی
همان طور که حکومت در سياست داخلی جدی ترين اصلاح طلبان و قائلان به مصالحه را به تدريج به سمت باور به اصلاح ناپذيری حکومت و نياز به براندازی آن (توسط مردم يا نيروهای خارجی) سوق می دهد تداوم سياست تحريک و تنش زايی (تروريسم، مداخله در نقاط بحرانی، برنامه اتمی) برای کشاندن غربیها به اين نقطه که راهی به جز براندازی وجود ندارد عمل می کند. دول غربی (حداقل اروپايیها) و دولت کلينتون در ايالات متحده در دوران خاتمی ايدهی براندازی را کنار گذاشته بودند اما بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد و رهيافت هماهنگ حکومت در تهاجم به غرب و اسرائيل اين ايده دوباره به صورت يک گزينه مطرح شده است.
غربیها پس از سه دهه تلاش برای يافتن طرف قابل مذاکره و مصالحه در جمهوری اسلامی، از هر گونه جنبشی که اين رژيم را از درون ساقط کند استقبال می کنند چون اين رژيم مواضع روشن خصمانه در برابر غرب دارد و در عمل نيز چنين کرده است.
آنها که از نگرانی جمهوری اسلامی از براندازی توسط غرب به عنوان دغدغهی جدی رهبران جمهوری اسلامی سخن می گويند بايد به اين پرسش پاسخ دهند که مقامات ايرانی بيشتر از قريب الوقوع بودن سقوط و اضمحلال کشور ايالات متحده سخن گفتهاند يا مقامات امريکايی از سقوط دولت يا کشور ايران. (مثل اين که "به زودی شاهد سقوط آمريکا و متحدانش خواهيم بود،" احمد جنتی، ايسنا، ۱۰ فروردين ۱۳۹۱)
وضعيت مواجهه
سياست ترمز بريدگی در برابر مردمی که سلاحی در دست ندارند به شرايط خفقان منجر شد اما اين سياست در برابر قدرتهای خارجی نتيجهای ديگر در بر خواهد داشت. نتيجهی سياست ترمز بريدگی، رويايی نظامی محدود يا تمام عيار ميان جمهوری اسلامی و دول غربی در آينده است. سياستهای مسئولانهی رهبرانی مثل اوباما (ارسال نامه به رهبر جمهوری اسلامی، تقاضای خط تماس مستقيم، احتياط در رفت و آمد کشتیهای امريکايی در تنگهی هرمز) تنها اين رويارويی را به تاخير می اندازد. البته وقتی مذاکره برای جمهوری اسلامی نوعی بازی سياسی برای خريدن وقت يا وقت کشی باشد پاسخ آن خواهد بود که "پنجرهها به سرعت دارند بسته می شوند." به نتيجه نرسيدن مذاکرات طولانی دولتمردان غربی را که به ترمز بريدگی جمهوری اسلامی نيز وقوف دارند بدين نتيجه می رساند که به مذاکرات تنها به عنوان ابزاری برای اقناع افکار عمومی در عدم دنبال کردن مصالحه و توافق توسط جمهوری اسلامی و اقناع دولتهايی بيشتر جهت شدت بخشيدن به تحريمها و افزايش تعداد همپيمانان در صورت نياز به حملهی نظامی بيانديشند.
براندازی، تنها گزينهی مقبول نظام
رژيم جمهوری اسلامی حداکثر تلاش خود را به کار برده تا نشان دهد که يک رژيم ياغی است و برای حقوق بين الملل و حقوق شهروندان ايرانی و ديگر ملتها پشيزی ارزش قائل نيست (اشغال سفارتخانهها، آدم ربايی، حملات تروريستی به شهروندان ايرانی و غير ايرانی، نقض تعهدات در خارج و داخل کشور، شکنجه و کشتار مخالفان). تلاشهای مربوط به گفتگو و همزيستی و اميد به جناح اصلاح طلب نيز به شکست انجاميد. بدين ترتيب مقامات جمهوری اسلامی با رانندگی در خلاف جهت و ترمزِ بريده کاری کردهاند که تنها راه برای کسانی که به راه حل دراز مدت می انديشند سقوط اين رژيم است. در برابر اين وضعيت، مخالفان ايرانی و غير ايرانی سياست صبر و انتظار در پيش گرفتهاند، برای
۱) آشکار شدن ماهيت اين رژيم برای تعداد بيشتری از شهروندان ايرانی و کشورها و درست کردن دشمنان بيشتر (کاری که جمهوری اسلامی در آن خبره است) و برساختن ائتلافی بزرگ تر عليه آن، و
۲) ضعيف تر شدن بنيهی اقتصادی و نظامی آن: هدف تحريمها همين بوده است.
دول غربی (ايالات متحده و اتحاديهی اروپا) نشان دادهاند که در صورت رفتار جمهوری اسلامی مثل عربستان سعودی (عدم دشمنی با اسرائيل، متوقف کردن برنامهی اتمی، توقف تروريسم، عدم کمک به سازمانهای تروريستی و جذب شدن در نظام جهانی تجارت) حتی با استقرار يک ديکتاتوری و نقض حقوق بشر با اين رژيم به روابط عادی خواهند رسيد. اما جمهوری اسلامی به هيچ چارچوب سازگاری تن نداده است (رانندگی بر اساس مقرراتی که همه معقول می دانند). چنين رژيمی نمی تواند انتظار داشته باشد که ديگر قدرتها در برابر آن ساکت بنشينند. نياز حياتی جمهوری اسلامی به دشمنی و خصومت خارجی برای سرکوب داخلی برای حکومت بدون پيامد نيست و نخواهد بود.
رفتار جمهوری اسلامی در عرصهی بين الملل را نمی توان بر اساس تمايل دول غربی به براندازی توصيف و توجيه کرد. اين رژيم به اين تمايل برای بقا نياز دارد. خود رژيم با رفتارش ديگران را به سرنگونیاش دعوت می کند تا دول غربی به اين نتيجه برسند که مشکل خود رژيم است و نه برنامهی اتمیاش.
دشمن توهمی جمهوری اسلامی با اقدامات خصمانهی آن به تدريج دارد به دشمن واقعی و جدی تبديل می شود. نتيجهی سه دهه رفتار حکومت آن بوده که بسياری از منتقدان ايرانی و غير ايرانی حکومت بدين سو گرايش پيدا کنند که بدون سرنگونی جمهوری اسلامی هيچ چشم انداز روشنی در برابر جامعهی ايران و منطقهی خاورميانه وجود ندارد. البته سرنگونی اين نظام بی هزينه يا حتی کم هزينه نخواهد بود.
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
آنها با همين ترمز بريدگی (بخوانيد فراقانون بودن سازمان سرکوب، دست باز اعضای اين سازمان برای ارعاب، قلدری و بی توجهی به حقوق و وزن اجتماعی اقشار و نيروها) در کنار داشتن درامد نفت يک ملت را به اسارت گرفتهاند. رژيم جمهوری اسلامی با برخی فراز و نشيبها همين برنهاده را در سياست خارجی نيز دنبال کرده و برای مشرعيت بخشيدن به آن وانمود می کند که دول غربی در پی براندازی آن هستند (اتهامی که سه دهه به منتقدان داخلی هم زده شده است) تا هر گونه رفتار حکومت موجه جلوه کند. سست ترين استدلال برای بقای يک حکومت استبدادی تمسک به ضرورت بقای آن است.
در برابر سياست ترمز بريدگی ديدگاهی واقعگرايانه تر ("سبکی که الان داريم که با آمريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم قابل تداوم نيست. امريکا قدرت برتر دنياست"، هاشمی رفسنجانی در گفتگو با فصلنامه مطالعات بين المللی، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵ فروردين ۱۳۹۱) و عملگرايانه تر ("طبيعتاً از لحاظ عقيدتی اگر بنا بود عمل کنيم، با کشورهای الحادی که اصلاً خدا و معنويات را قبول ندارند، طبعاً بايد با آنها همکاری نمیکرديم. اما الان به آنها نزديکتر هستيم." همانجا) نيز در ميان مقامات جمهوری اسلامی مطرح بوده و در دورههايی دنبال شده است اما اين ديدگاه به تدريج در برابر ديدگاه علی خامنهای رنگ باخته و از صحنهی سياسی حذف شده است. خامنهای و نيروهای نظامی و امنيتی پيرامون وی بر اين باورند که به جای موضع تدافعی بايد به موضع تهاجمی در سياست خارجی روی بياورند و قدرتهای بزرگ را مرعوب خويش سازند.
دول غربی غير از تن در دادن به ماجراجويیها و جاه طلبیهای مقامات جمهوری اسلامی چگونه بايد رفتار کنند (غير از رفتاری شبيه به اکثريت شهروندان بی پناه و بی حقوق ايران که سکوت پيشه کردهاند) تا رهبران جمهوری اسلامی احساس نکنند که ديگران می خواهند آنها را براندازند؟ آنها چه واکنشی به اين نوع برخورد نشان دادهاند؟ اين خط مشی در رويارويی جمهوری اسلامی با دول غربی در ماجرای اتمی چگونه خود را آشکار کرده است؟
ديپلماسی به منزلهی نمايش
خط مشی ترمز بريدگی در سياست خارجی دو نتيجه داشته است: به حاشيه بردن و نا اميدی طرفهای ديگر از ديپلماسی و سوق دادن منتقدان و مخالفان داخلی و خارجی به سوی براندازی به عنوان تنها راه حل. ديپلماسی برای جمهوری اسلامی ابزار نمايشی و بازی است و قرار نيست به جايی برسد: علی خامنهای و سپاه اسرائيل و ايالات متحده را در شرايط حمله نمی بينند و گامی جدی برای مصالحه بر نمی دارند. به همين دليل با فرض چهار گزارهی زير که نتيجه گيری بسياری از کارشناسان امنيتی و نظامی و سياستمداران غربی از عمل مستقيم جمهوری اسلامی تا کنون است به سمت نوعی رويارويی نظامی می رويم:
۱. جمهوری اسلامی دير يا زود به دنبال سلاح اتمی است: بيست سال پنهانکاری، اقتصادی نبودن اين تکولوژی، تحمل هزينههای بالای سياسی و تهديدات ناشی از اين برنامه برای رژيم، مسير رو به رشد آن، و ابعاد پنهان آن شکی برای ناظران باقی نگذاشته که جمهوری اسلامی حداقل در پی کسب ظرفيت ساختن بمب است. اين سخن ممکن است به طور رسمی توسط مقامات امريکايی و اروپايی گفته نشود اما به طور تلويحی با ابراز نگرانی (برای باز گذاشتن در مذاکره) و به طور صريح با قطعنامهها و تحريمها اعلام شده است.
۲. جمهوری اسلامیِ دارایِ ظرفيت اتمی، حتی بدون بمب اتمی نيز مخاطرهی اتمی برای دنياست. ايران مثل ژاپن نيست که بر اساس پيمانهای همکاری استراتژيک با دول ديگر حتی با تهديدات کرهی شمالی اصولا نيازی به داشتن بمب احساس نکند. جمهوری اسلامی نشان داده که در مسائل امنيتی غير قابل پيش بينی و تک رو است؛ قائل به باز گذاشتن مجرای ارتباطی در حوزههای مخاطره آميز نيست؛ در استفاده از تروريسم به عنوان يک ابزار سياسی دست و دل باز است؛ از سازوکارهايی برای جلوگيری از برخورد نظامی تصادفی استقبال نمی کند؛ سه دهه است سربازن امريکايی را در عراق و افغانستان و لبنان می کشد (بيشتر به دست همپيمانان)؛عامل بی ثباتی در منطقه بوده است؛ و در نهايت اکنون که رژيم يکدست تر شده بيشتر به سمت دشمنی با غرب پيش رفته است.
۳. مخاطرات زندگی با ايرانِ دارای سلاح اتمی بيشتر از مخاطرات حملهی نظامی است. اگر امروز بدون تمسک به سلاح هستهای می توان برنامهی اتمی ايران را به تاخير انداخت يا آن را نابود کرد در آينده تنها با تمسک به سلاح اتمی می توان آن را از ميان برد، هنگامی که جمهوری اسلامی سلاح اتمی خواهد داشت. جمهوری اسلامی ممکن است سلاح اتمی را در اختيار گروههای همپيمان مثل حزب الله و حماس قرار دهد. از ميان بردن تاسيسات اتمی ايران البته بدون هزينه نيست اما در مخاطرات حمله اغراق شده است.
رژيم جمهوری اسلامی عقلگرا و آينده نگر نيست اما عملگراست. عقل عملی جمهوری اسلامی فقط پيش پايش را می بيند. هدف حاکمان صرفا بقای رژيم به منظور ابقای حاکمان در قدرت و تداوم منافع آنان است. چنين رژيمی ظرفيت عمليات مبتنی بر خودکشی مثل طالبان يا صدام را ندارد. برخی از کارشناسان معتقدند که حملهی نظامی کسب بمب را به تاخير خواهد انداخت (۳ تا ۵ سال) اما گروهی ديگر بر اين باورند که پس از حمله اين برنامهی پر هزينه آغاز نخواهد شد؛ تصميم مقامات برای ادامه يا از سر گيری کافی نيست. آنها به منابع مالی بی حد و حصر برای از سر گيری برنامه نياز خواهند داشت که پس از حملهی نظامی ميسر نخواهد بود.
۴. دول رقيب جمهوری اسلامیِ دارای بمب اتمی يا دارای ظرفيت ساختن اين بمب (ترکيه، مصر، عربستان سعودی و عراق) به کسب آن تشويق خواهد شد. با احساس قدرت بيشتر مقامات پس از کسب بمب يا ظرفيت کامل ساختن آن، مخالفان بايد منتظر از سر گيری ترورها در خارج کشور باشند. آتش افروزیهای رژيم در منطقه نيز بيشتر خواهد شد.
با در نظر گرفتن چهار گزارهی فوق (که در اظهارات کارشناسان و مقامات نظامی غربی و اسرائيل مدام تکرار شده)، سياست دول غربی اين است که ايران نبايد صاحب سلاح اتمی شود، حتی به قيمت حمله به تاسيسات هستهای و حتی اگر اين حمله محدود نمانده و به تخريب تاسيسات نظامی و زير بنايی ايران منجر شود و دول غربی نيز هزينههايی را متحمل شوند. چنين جنگی به تخريب ارتش جمهوری اسلامی و سپاه منجر خواهد شد و به تاسيسات نظامی نيز محدود نخواهد ماند. دول غربی برای جلوگيری از تهديدات مربط به بستن تنگهی هرمز چنين ظرفيتی را در ابتدای رويارويی نظامی در ايران از ميان خواهند برد.
کسانی که در مخالفت با حملهی نظامی به تاخير برنامه (و نه توقف آن) با حملهی نظامی محدود استدلال می کنند در واقع به جای استدلال بر عدم حمله، برنهادهی حملهی همه جانبه و احتمالا تغيير رژيم را تقويت می کنند. البته بر اساس تجربهی عراق و افغانستان و کثرت جمعيت و بزرگی سرزمين، حملهی نظامی به حملات هوايی محدود خواهد ماند.
سوق دادن منتقدان به سوی براندازی
همان طور که حکومت در سياست داخلی جدی ترين اصلاح طلبان و قائلان به مصالحه را به تدريج به سمت باور به اصلاح ناپذيری حکومت و نياز به براندازی آن (توسط مردم يا نيروهای خارجی) سوق می دهد تداوم سياست تحريک و تنش زايی (تروريسم، مداخله در نقاط بحرانی، برنامه اتمی) برای کشاندن غربیها به اين نقطه که راهی به جز براندازی وجود ندارد عمل می کند. دول غربی (حداقل اروپايیها) و دولت کلينتون در ايالات متحده در دوران خاتمی ايدهی براندازی را کنار گذاشته بودند اما بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد و رهيافت هماهنگ حکومت در تهاجم به غرب و اسرائيل اين ايده دوباره به صورت يک گزينه مطرح شده است.
غربیها پس از سه دهه تلاش برای يافتن طرف قابل مذاکره و مصالحه در جمهوری اسلامی، از هر گونه جنبشی که اين رژيم را از درون ساقط کند استقبال می کنند چون اين رژيم مواضع روشن خصمانه در برابر غرب دارد و در عمل نيز چنين کرده است.
آنها که از نگرانی جمهوری اسلامی از براندازی توسط غرب به عنوان دغدغهی جدی رهبران جمهوری اسلامی سخن می گويند بايد به اين پرسش پاسخ دهند که مقامات ايرانی بيشتر از قريب الوقوع بودن سقوط و اضمحلال کشور ايالات متحده سخن گفتهاند يا مقامات امريکايی از سقوط دولت يا کشور ايران. (مثل اين که "به زودی شاهد سقوط آمريکا و متحدانش خواهيم بود،" احمد جنتی، ايسنا، ۱۰ فروردين ۱۳۹۱)
وضعيت مواجهه
سياست ترمز بريدگی در برابر مردمی که سلاحی در دست ندارند به شرايط خفقان منجر شد اما اين سياست در برابر قدرتهای خارجی نتيجهای ديگر در بر خواهد داشت. نتيجهی سياست ترمز بريدگی، رويايی نظامی محدود يا تمام عيار ميان جمهوری اسلامی و دول غربی در آينده است. سياستهای مسئولانهی رهبرانی مثل اوباما (ارسال نامه به رهبر جمهوری اسلامی، تقاضای خط تماس مستقيم، احتياط در رفت و آمد کشتیهای امريکايی در تنگهی هرمز) تنها اين رويارويی را به تاخير می اندازد. البته وقتی مذاکره برای جمهوری اسلامی نوعی بازی سياسی برای خريدن وقت يا وقت کشی باشد پاسخ آن خواهد بود که "پنجرهها به سرعت دارند بسته می شوند." به نتيجه نرسيدن مذاکرات طولانی دولتمردان غربی را که به ترمز بريدگی جمهوری اسلامی نيز وقوف دارند بدين نتيجه می رساند که به مذاکرات تنها به عنوان ابزاری برای اقناع افکار عمومی در عدم دنبال کردن مصالحه و توافق توسط جمهوری اسلامی و اقناع دولتهايی بيشتر جهت شدت بخشيدن به تحريمها و افزايش تعداد همپيمانان در صورت نياز به حملهی نظامی بيانديشند.
براندازی، تنها گزينهی مقبول نظام
رژيم جمهوری اسلامی حداکثر تلاش خود را به کار برده تا نشان دهد که يک رژيم ياغی است و برای حقوق بين الملل و حقوق شهروندان ايرانی و ديگر ملتها پشيزی ارزش قائل نيست (اشغال سفارتخانهها، آدم ربايی، حملات تروريستی به شهروندان ايرانی و غير ايرانی، نقض تعهدات در خارج و داخل کشور، شکنجه و کشتار مخالفان). تلاشهای مربوط به گفتگو و همزيستی و اميد به جناح اصلاح طلب نيز به شکست انجاميد. بدين ترتيب مقامات جمهوری اسلامی با رانندگی در خلاف جهت و ترمزِ بريده کاری کردهاند که تنها راه برای کسانی که به راه حل دراز مدت می انديشند سقوط اين رژيم است. در برابر اين وضعيت، مخالفان ايرانی و غير ايرانی سياست صبر و انتظار در پيش گرفتهاند، برای
۱) آشکار شدن ماهيت اين رژيم برای تعداد بيشتری از شهروندان ايرانی و کشورها و درست کردن دشمنان بيشتر (کاری که جمهوری اسلامی در آن خبره است) و برساختن ائتلافی بزرگ تر عليه آن، و
۲) ضعيف تر شدن بنيهی اقتصادی و نظامی آن: هدف تحريمها همين بوده است.
دول غربی (ايالات متحده و اتحاديهی اروپا) نشان دادهاند که در صورت رفتار جمهوری اسلامی مثل عربستان سعودی (عدم دشمنی با اسرائيل، متوقف کردن برنامهی اتمی، توقف تروريسم، عدم کمک به سازمانهای تروريستی و جذب شدن در نظام جهانی تجارت) حتی با استقرار يک ديکتاتوری و نقض حقوق بشر با اين رژيم به روابط عادی خواهند رسيد. اما جمهوری اسلامی به هيچ چارچوب سازگاری تن نداده است (رانندگی بر اساس مقرراتی که همه معقول می دانند). چنين رژيمی نمی تواند انتظار داشته باشد که ديگر قدرتها در برابر آن ساکت بنشينند. نياز حياتی جمهوری اسلامی به دشمنی و خصومت خارجی برای سرکوب داخلی برای حکومت بدون پيامد نيست و نخواهد بود.
رفتار جمهوری اسلامی در عرصهی بين الملل را نمی توان بر اساس تمايل دول غربی به براندازی توصيف و توجيه کرد. اين رژيم به اين تمايل برای بقا نياز دارد. خود رژيم با رفتارش ديگران را به سرنگونیاش دعوت می کند تا دول غربی به اين نتيجه برسند که مشکل خود رژيم است و نه برنامهی اتمیاش.
دشمن توهمی جمهوری اسلامی با اقدامات خصمانهی آن به تدريج دارد به دشمن واقعی و جدی تبديل می شود. نتيجهی سه دهه رفتار حکومت آن بوده که بسياری از منتقدان ايرانی و غير ايرانی حکومت بدين سو گرايش پيدا کنند که بدون سرنگونی جمهوری اسلامی هيچ چشم انداز روشنی در برابر جامعهی ايران و منطقهی خاورميانه وجود ندارد. البته سرنگونی اين نظام بی هزينه يا حتی کم هزينه نخواهد بود.
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.