سخنان اخیر علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در منع حضور انتخاباتی محمود احمدینژاد و پاسخ رییسجمهوری سابق ایران نشانه دیگری از پدیدهای است که میتوان آن را «بازی رسانهای عشق و نفرت» نامید. بازی معماگونهای که آشکار کننده ماهیت دوگانه روابط خامنهای و احمدینژاد است. روابطی که نه در مذاکرات پشت پرده که در رقابت پنهان رسانهای میان آن دو بازتاب مییابد.
میتوان دلایلی در تایید این فرضیه یافت که نگرانی رهبر جمهوری اسلامی از پیامدهای رسانهای منفی در پی حضور دوباره محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری در اردیبهشت ۹۶ یکی از علل درخواست او از آقای احمدینژاد برای کنارهگیری از حضور در مبارزات انتخاباتی بوده است.
|برای دریافت تازهترین خبرها به تلگــــرام رادیو فردا بپیوندید|
آقای خامنهای میگوید: «دشمنان هم که گوش خواباندهاند استفاده کنند. ببینید، حواستان جمع باشد. خب به رادیو «فردا» یا رادیو «بیبیسی» چه ارتباطی دارد این قضیه؟ میپردازند، بحث میکنند، تحلیل میکنند، علت چیست، چرا گفتند، این چیست معنایش؟ این معنایش این است که دشمن میخواهد استفاده کند».
بر اساس نگاه آقای خامنهای، به رسانه - و در اینجا رادیو فردا و رادیو بیبیسی - ارتباط ندارد که به حضور یا عدم حضور احمدینژاد بپردازد. او رسانه را به عنوان سخنگوی دشمن میبیند. سخنگویی که میخواهد از پرداختن به مسئله محمود احمدینژاد در انتخابات استفاده کند. یعنی هنوز انتخابات شروع نشده این نگرانی در رهبر جمهوری اسلامی به وجود آمده است که پرداختن به موضوع احمدینژاد به بحثهایی دامن بزند که برای آقای خامنهای خوشایند نیست.
به میان کشیدن پای احمدینژاد در رسانهها به معنای به میان کشیدن پای خامنهای به مرور دورهای تاریخی است که اکنون رهبر جمهوری اسلامی ترجیح میدهد به فراموشی بسپارد. سیاستهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بحث برانگیز، جنجالهای پس از سرکوب اعتراض به تقلب انتخاباتی در سال ۸۸ و آن قهر بیسابقه ۱۱ روزه در اعتراض به رهبر جمهوری اسلامی از جمله مواردی است که یادآوری آن برای خامنهای تلخ است.
موقعیت آقای احمدینژاد به عنوان چهرهای که خود را سرباز آقای خامنهای معرفی میکند و آقای خامنهای نیز زمانی خود را نزدیکتر به او توصیف کرده است به گونهای است که همواره رهبر ایران را در موقعیت انفعالی قرار میدهد. برای آقای خامنهای مقابله رسانهای با چهرههایی که به عنوان عاملان دشمن یا به تعبیر دقیقتر مخالفان خود معرفی میکند از دشواری کمتری برخوردار است تا رویارویی رسانهای با آقای احمدینژاد.
به میان کشیدن پای احمدینژاد در رسانهها به معنای به میان کشیدن پای خامنهای به مرور دورهای تاریخی است که اکنون رهبر جمهوری اسلامی ترجیح میدهد به فراموشی بسپارد. سیاستهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بحث برانگیز، جنجالهای پس از سرکوب اعتراض به تقلب انتخاباتی در سال ۸۸ و آن قهر بیسابقه ۱۱ روزه در اعتراض به رهبر جمهوری اسلامی از جمله مواردی است که یادآوری آن برای خامنهای تلخ است.
به عنوان نمونه نگاه کنید به نامهای که احمدینژاد روز سهشنبه ششم مهر در پاسخ به سخنان آقای خامنهای و برای اعلام پیروی از درخواست او منتشر کرده است. این نامه پر است از ادبیات رسمیای که به ستایش از آقای خامنهای اختصاص دارد اما در همان حال نویسنده نامه از این موقعیت برای تثبیت رسانهای خود از سه گزاره بهره میبرد. یکم: «در دیدار مورخ نهم شهریورماه سال جاری، اینجانب برنامههای تبیین انقلاب در سراسر کشور را تشریح نمودم». دوم: «حضرت عالی توصیه فرمودید که در این دوره مصلحت نیست بنده در انتخابات شرکت نمایم و اینجانب نیز تبعیت خود را اعلام نمودم». سوم: «در عمل به منویات رهبر بزرگوار انقلاب، برنامهای برای حضور در عرصه رقابتهای انتخاباتی سال آینده ندارم».
به این ترتیب احمدینژاد در این نامه با بهرهگیری از موقعیتی که ظاهرا به ضرر اوست، خود را به عنوان سرباز ذخیره شده برای آینده انقلاب معرفی کرده است که با وجود داشتن برنامههایی برای تبیین انقلاب در سراسر کشور به طور رسمی و به درخواست رهبر جمهوری اسلامی از شرکت در انتخابات بازمانده است. او در معرفی خود از همان تعبیری استفاده میکند که چند هفته پیش از او قاسم سلیمانی با به کار بردن آن اعلام کرد که قصد شرکت در انتخابات ندارد: سرباز کوچک.
مخاطب نامه به طور همزمان دو گروه هستند. یکی آقای خامنهای و طرفداران او و دیگری طرفداران خودش. احمدینژاد یگانه چهره موجود در میان اصولگرایان و تندروهاست که توانسته است نوعی فضای طرفداری برای خود مستقل از تکیهاش بر نام خامنهای فراهم سازد. بخش عمده موفقیت احمدینژاد در ساختن این بنیاد ذهنی/ اجتماعی نتیجه بازی رسانهای دوگانه او با دو گروه اصلی مخاطبان او در همین نامه است.
بازی رسانهای احمدینژاد و خامنهای
محمود احمدینژاد یکی از بحث برانگیزترین چهرههای رسانهای در سالهای پس از انقلاب است. در طول دو دوره ریاست جمهوری او در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ بسیاری او را شناخته شدهترین شخصیت منتسب به انقلاب در ایران پس از آیتالله خمینی میدانستند. بخش زیادی از این نمایش رسانهای ناشی از ابتکارهای شخصی او در موقعیتهای مختلف سیاسی و رسانهای است. او شیفته بازی با رسانه است.
حتی برخی مخالفان او نیز نمیتوانستند از ستایش شجاعت و ابتکار عمل او در غیرمنتظره بودن خودداری کنند. محمدنبی حبیبی، دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی یک روز پس از سخنان آقای خامنهای درباره رفتار آقای احمدینژاد پس از توصیه رهبر جمهوری اسلامی گفت: «او قابل پیشبینی نیست و نمیتوان پیشبینی کرد چه میکند». شاید همین غیرقابل پیش بینی بودن یکی دیگر از نکاتی است که میتواند خامنهای را نسبت به بازگرداندن او به فضای رسانهای نگران کند. «غیر قابل پیشبینی» تعبیری است که در پشت پرده میتواند معادل «غیر قابل اعتماد بودن» باشد.
آنچه خامنهای را نگران میسازد وجهی دوگانه دارد. او نه میتواند از حمایت احمدینژاد از رهبر خرسند باشد و نه آنچه را او برای نشان دادن استقلال خود به نمایش میگذارد تحمل کند. در حالی که نمیتواند روی حمایت احمدینژاد به عنوان یک عامل مثبت رسانهای حساب کند، پیوسته از تلاش او برای حفظ موقعیت خود به عنوان رهبر گروهی از حزب اللهیها احساس نگرانی میکند.
آنچه خامنهای را نگران میسازد وجهی دوگانه دارد. او نه میتواند از حمایت احمدینژاد از رهبر خرسند باشد و نه آنچه را او برای نشان دادن استقلال خود به نمایش میگذارد تحمل کند. در حالی که نمیتواند روی حمایت احمدینژاد به عنوان یک عامل مثبت رسانهای حساب کند، پیوسته از تلاش او برای حفظ موقعیت خود به عنوان رهبر گروهی از حزب اللهیها احساس نگرانی میکند. زمانی خامنهای به احمدینژاد و گروهی که او به حرکت در میآورد برای نشان دادن برخورداری سیاستهایش از حمایت اجتماعی نیاز داشت اما اکنون با پیچیدهتر شدن سیاستهای او در دوره پسابرجام شاید دور از احتیاط باشد که بر این نیروی اجتماعی تکیه کند که داعیه نوعی استقلال عمل دارد.
روشن است که در چنین فضایی آقای خامنهای ترجیح میدهد برای بازگو کردن حرفهای حزب اللهی پسند و مورد نیاز برای تحریک تندروها از چهرههای قابل اعتمادتری استفاده کند که از نفوذ رسانهای و کاریزمای کمتری برخوردار باشند: چهرههایی مانند سعید جلیلی.
بازی عشق و نفرت
چهرههای بحث برانگیز رسانهای ضرورتا چهرههایی نیستند که مورد علاقه همه هستند یا مورد نفرت همه. چهرههای معروف رسانهای چهرههایی هستند که مخالفان و موافقان فعال دارند. مخالفان و موافقانی که به سرعت و به صراحت و به طور هیجانی واکنش نشان میدهند. این همان بازی است که احمدینژاد را به چهرهای بحث برانگیز تبدیل میکند و سبب میشود تا حرف او شنیده شود. هر حرف او همزمان از سوی گروهی درست و از سوی گروهی دیگر نادرست تلقی میشود. این چنین فضایی در فضای رسانهای ایران که قرار است کسی جز خامنهای دیده نشود برای اصولگرایان قابل تحمل نیست. به همین دلیل است که رهبران اصولگرایان احمدینژاد را همچون سایهای میبینند که میتواند حضور رسانهای خامنهای را تحت تاثیر قرار دهد. علت این امر آن است که احمدینژاد توانسته است با نمایش دادن ترکیبی از همراهی از یک سو و تمایز از سوی دیگر به وضعیت روانی دست یابد که این ابهام را همواره زنده نگاه میدارد: آیا او پیرو خامنهای است یا گزینهای در برابر او؟ شاید همین ابهام رسانهای باشد که خامنهای را وادار کرده است صورت مسئله را از فضای رسانهای پاک کند.
-------------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات نویسنده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.