نشريه «فارن پاليسی» چاپ آمريکا نگاهی دارد به کتابی جديد با نام «اسلام گرايان از راه می رسند، آنها واقعا کیستند؟» اين کتاب روز هیجدهم آوريل توسط «انستيتو صلح آمريکا» و«مرکز بين المللی وودرو و ويلسون برای پژوهش های دانشگاهی» به بازار عرضه شد.
محور اصلی مقالات و تحقيقات منتشر شده در اين کتاب حول اين موضوع متمرکز است که چگونه در سال های اخير سرسخت ترين طرفداران اسلام سياسی و تندرو خود را با تحولات زمانه انطباق می دهند.
سئوال قديمی و هميشگی مربوط به سازگاری اسلام و دمکراسی اکنون وارد دوران تعيين کننده ای شده است. از زمان وقوع تحولات اخير در کشورهای عربی، اسلام سياسی و دمکراسی به شکل فزاينده ای به يکديگر گره خورده اند. اکنون بحث بر سر سازگاری و يا عدم سازگاری اين دو عملا بيهوده است چون در شرايط فعلی هيچ يک از اين دو بدون ديگری نمی توانند به بقا خود ادامه دهند.
تحولات سياسی اخير در جهان عرب راه را برای بازگشت موثر اسلام گرايان به صحنه سياست گشوده است ولی در عين حال آنها را مجبور کرده است که به تبعيت از خواست های معترضان، روش های دمکراتيک مثل انتخابات را بپذيرند حتی اگر به چنين راهکارهای دمکراتيکی اعتقاد نداشته باشند.
بحث بر سر رابطه اسلام سياسی و دمکراسی در گذشته مثل ماجرای مرغ و تخم مرغ بود و اين سئوال مطرح می شد که کداميک اول پديد آمده است.
مسلما هيچ گاه در گذشته دمکراسی در جهان بينی اسلام گرايان جايگاهی نداشته است. ولی در عين حال اشتباه است اگر چنين تصور کنيم که اسلام گرايان قبل از ورود به قدرت سياسی و مشارکت در روند دمکراسی بايد بنيان های اعتقادات مذهبی خود را متحول کنند.
به نظر می رسد که در حال حاضر توسعه و تحول اسلام سياسی همزمان و در ارتباط تنگاتنگ با بسط دمکراسی پيش می رود هر چند ممکن است سرعت اين تحول در هر يک از دو زمينه ها متفاوت باشد.
امروزه مبنای تشخيص سازگاری اسلام سياسی با دمکراسی نه بنيان های اعتقادی بلکه واقعيت های سياسی جوامع در حال تحول است. واکنش ها و خواسته های اکثر دين باوران در جوامع عربی نه بر اساس مبانی اعتقادی اسلام بلکه بر اساس حقوق شهروندی رقم می خورد. بنابراين يک شکل جديد از مذهب گرايی در حال تکوين است که مختصات آن با روش های دمکراتيک سازگاری بيشتری دارد.
در سال های دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ميلادی نوعی از اسلام گرايی ظهور کرد که در احاطه جريان های بسيار تندرو بود و به روش های فعاليت «انقلابی» و خشونت آميز اعتقاد داشت. اما طی ۳۰ سال گذشته جريان های مذهبی در جهان عرب دستخوش تغيير و تنوع فراوانی شده و ميراث ويرانگر و مرگبار گروه های خشونت طلب باعث شده که بخش زيادی از جريان های اسلام گرا از اين گذشته فاصله بگيرند.
در عين حال تحت تاثير تحولات و تغييرات بنيادی در جوامع عربی گرايش های اسلام گرا نيز دستخوش تغيير شده اند. قدرت گيری اسلام گرايان در دور اخير نه فقط محصول انقلاب های سياسی بلکه تابع تحولات و انقلاب های فرهنگی در اين جوامع است . نسل جديدی از فعالان سياسی و مدنی پا به عرصه وجود گذاشته اند که خواستگاه، سطح آموزش، نگرش آنها به جهان و ديدگاه آنها در مورد راهکارهای مدنی در جوامع عرب با سی سال گذشته تفاوت های فاحشی دارد.
در تاريخ معاصر از نقطه نظر بحث مربوط به سازگاری اسلام با دمکراسی، روشنفکران و رهبران اسلام گرای جهان عرب را می توان به سه اردو تقسيم کرد.
گروه اول کسانی بوده اند که دمکراسی و سکولاريسم را به عنوان مظاهر غربی از اساس رد کرده و حتی حاضر به بحث در اين مورد نبودند. به عنوان نمونه روحانيون وهابی در عربستان، طالبان در افغانستان و جريانهای سلفی در کشورهای گوناگون عربی از اين جمله اند.
گروه دوم کسانی بودند که مدعی اند بازگشت به اصول ناب اسلام بهترين مدل دمکراسی را به ارمغان خواهد آورد. بر اساس اين تفکر دين باوران می توانند برای يافتن طريقت صحيح گزينه های ديگر را بررسی کنند ولی به هيچ وجه نبايد در اين اصل ترديد کرد که حقيقت ناب در اسلام نهفته است و اين سازش پذير نيست.
اين گرايش از اسلام گرايی مفهوم «توحيد» را مطرح می کند که در هيچ شرايطی نبايد آن را با اراده و حق مردم جايگزين کرد. البته اين گرايش در حد ايجاد شوراها و يا نهادهای مشورتی برای کمک به اداره امور جامعه با روش های جديد سياسی موافقت دارد.
گروه سوم طرفداران «اجتهاد» و يا تفسير اسلام بر اساس نيازهای زمانه و از جمله انطباق آن با برخی از مفاهيم دمکراسی هستند. اين گرايش بيشتر در ميان روشنفکران دينی طرفدار دارد. برخلاف برداشت روحانيون محافظه کار که معتقدند دوران تفسير از اسلام در قرون وسطی به پايان رسيده است، گشودن درهای «اجتهاد» زمينه شکل گيری انديشه های نو آور و متنوعی را فراهم کرده که البته همه آنها با يکديگر توافق ندارند.
نحله جديد اسلام گرايی به شکل فزاينده ای ديوانسالاری مدرن را با ارزش های سنتی و محافظه کارانه خواهد آميخت. اين بخش از اسلام گرايان که به جنبش های سياسی در کشورهای عربی پيوسته اند نمی توانند به سيستم سياسی چند حزبی پشت کنند. بخش اعظم جمعيت کشورهای عربی اکنون خواستار پيشرفت، ثبات و صلح هستند و نه انقلاب و خشونت.
اسلام گرايان در کشورهای در حال گذار مثل مصر و يا تونس با شرايط دشواری برای رعايت يک نوع تعادل در سياست های خود روبرو خواهند شد. بسياری از نيروهای اسلام گرا هنوز به روش های دمکراتيک اعتقادی ندارند ولی در فضای سياسی ناشی از تحولات و انقلابات اخير، آنها راه ديگری به غير از احترام به اين اصول ندارند.
آنها ناگزير خواهند شد به مسائل حساس و بحث برانگيزی مثل برابر حقوق زنان، آزادی برای نهادهای مدنی، رعايت حقوق اقليت های مذهبی و ساير موازين جهانشمول حقوق بشر بپردازند. در اين مسير آنها از يک سو تحت فشار مردم و به خصوص نسل جوان خواهند بود و از سوی ديگر ممکن است به شدت از سوی محافل و روحانيون محافظه کار تحت فشار قرار بگيرند.
اما احتمالا دشوارترين وظيفه و يا بزرگترين چالش برای اسلام گرايانی که در قدرت سياسی شريک می شوند حل معضلات اقتصادی اين کشورهاست.
«شريعت» يا سنت ها و قوانين دين اسلام هيچ راهکار روشنی برای اداره امور اقتصادی جوامع مدرن ندارد. اين گروه ها بايد در چهارچوب مکانيزم های اقتصادی جامعه خود و اقتصاد جهانی، راه حل هايی برای پاسخگويی به خواست ها و مطالبات رفاهی مردم پيدا کنند. اين کار ساده ای نخواهد بود و به احتمال فراوان اسلام گرايان را ناگزير خواهد کرد که بيش از گذشته به واقعيت های زمينی تن داده و از جهان بينی سنتی خود فاصله بگيرند.
محور اصلی مقالات و تحقيقات منتشر شده در اين کتاب حول اين موضوع متمرکز است که چگونه در سال های اخير سرسخت ترين طرفداران اسلام سياسی و تندرو خود را با تحولات زمانه انطباق می دهند.
سئوال قديمی و هميشگی مربوط به سازگاری اسلام و دمکراسی اکنون وارد دوران تعيين کننده ای شده است. از زمان وقوع تحولات اخير در کشورهای عربی، اسلام سياسی و دمکراسی به شکل فزاينده ای به يکديگر گره خورده اند. اکنون بحث بر سر سازگاری و يا عدم سازگاری اين دو عملا بيهوده است چون در شرايط فعلی هيچ يک از اين دو بدون ديگری نمی توانند به بقا خود ادامه دهند.
تحولات سياسی اخير در جهان عرب راه را برای بازگشت موثر اسلام گرايان به صحنه سياست گشوده است ولی در عين حال آنها را مجبور کرده است که به تبعيت از خواست های معترضان، روش های دمکراتيک مثل انتخابات را بپذيرند حتی اگر به چنين راهکارهای دمکراتيکی اعتقاد نداشته باشند.
بحث بر سر رابطه اسلام سياسی و دمکراسی در گذشته مثل ماجرای مرغ و تخم مرغ بود و اين سئوال مطرح می شد که کداميک اول پديد آمده است.
مسلما هيچ گاه در گذشته دمکراسی در جهان بينی اسلام گرايان جايگاهی نداشته است. ولی در عين حال اشتباه است اگر چنين تصور کنيم که اسلام گرايان قبل از ورود به قدرت سياسی و مشارکت در روند دمکراسی بايد بنيان های اعتقادات مذهبی خود را متحول کنند.
به نظر می رسد که در حال حاضر توسعه و تحول اسلام سياسی همزمان و در ارتباط تنگاتنگ با بسط دمکراسی پيش می رود هر چند ممکن است سرعت اين تحول در هر يک از دو زمينه ها متفاوت باشد.
امروزه مبنای تشخيص سازگاری اسلام سياسی با دمکراسی نه بنيان های اعتقادی بلکه واقعيت های سياسی جوامع در حال تحول است. واکنش ها و خواسته های اکثر دين باوران در جوامع عربی نه بر اساس مبانی اعتقادی اسلام بلکه بر اساس حقوق شهروندی رقم می خورد. بنابراين يک شکل جديد از مذهب گرايی در حال تکوين است که مختصات آن با روش های دمکراتيک سازگاری بيشتری دارد.
در سال های دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ميلادی نوعی از اسلام گرايی ظهور کرد که در احاطه جريان های بسيار تندرو بود و به روش های فعاليت «انقلابی» و خشونت آميز اعتقاد داشت. اما طی ۳۰ سال گذشته جريان های مذهبی در جهان عرب دستخوش تغيير و تنوع فراوانی شده و ميراث ويرانگر و مرگبار گروه های خشونت طلب باعث شده که بخش زيادی از جريان های اسلام گرا از اين گذشته فاصله بگيرند.
در عين حال تحت تاثير تحولات و تغييرات بنيادی در جوامع عربی گرايش های اسلام گرا نيز دستخوش تغيير شده اند. قدرت گيری اسلام گرايان در دور اخير نه فقط محصول انقلاب های سياسی بلکه تابع تحولات و انقلاب های فرهنگی در اين جوامع است . نسل جديدی از فعالان سياسی و مدنی پا به عرصه وجود گذاشته اند که خواستگاه، سطح آموزش، نگرش آنها به جهان و ديدگاه آنها در مورد راهکارهای مدنی در جوامع عرب با سی سال گذشته تفاوت های فاحشی دارد.
در تاريخ معاصر از نقطه نظر بحث مربوط به سازگاری اسلام با دمکراسی، روشنفکران و رهبران اسلام گرای جهان عرب را می توان به سه اردو تقسيم کرد.
گروه اول کسانی بوده اند که دمکراسی و سکولاريسم را به عنوان مظاهر غربی از اساس رد کرده و حتی حاضر به بحث در اين مورد نبودند. به عنوان نمونه روحانيون وهابی در عربستان، طالبان در افغانستان و جريانهای سلفی در کشورهای گوناگون عربی از اين جمله اند.
گروه دوم کسانی بودند که مدعی اند بازگشت به اصول ناب اسلام بهترين مدل دمکراسی را به ارمغان خواهد آورد. بر اساس اين تفکر دين باوران می توانند برای يافتن طريقت صحيح گزينه های ديگر را بررسی کنند ولی به هيچ وجه نبايد در اين اصل ترديد کرد که حقيقت ناب در اسلام نهفته است و اين سازش پذير نيست.
اين گرايش از اسلام گرايی مفهوم «توحيد» را مطرح می کند که در هيچ شرايطی نبايد آن را با اراده و حق مردم جايگزين کرد. البته اين گرايش در حد ايجاد شوراها و يا نهادهای مشورتی برای کمک به اداره امور جامعه با روش های جديد سياسی موافقت دارد.
گروه سوم طرفداران «اجتهاد» و يا تفسير اسلام بر اساس نيازهای زمانه و از جمله انطباق آن با برخی از مفاهيم دمکراسی هستند. اين گرايش بيشتر در ميان روشنفکران دينی طرفدار دارد. برخلاف برداشت روحانيون محافظه کار که معتقدند دوران تفسير از اسلام در قرون وسطی به پايان رسيده است، گشودن درهای «اجتهاد» زمينه شکل گيری انديشه های نو آور و متنوعی را فراهم کرده که البته همه آنها با يکديگر توافق ندارند.
نحله جديد اسلام گرايی به شکل فزاينده ای ديوانسالاری مدرن را با ارزش های سنتی و محافظه کارانه خواهد آميخت. اين بخش از اسلام گرايان که به جنبش های سياسی در کشورهای عربی پيوسته اند نمی توانند به سيستم سياسی چند حزبی پشت کنند. بخش اعظم جمعيت کشورهای عربی اکنون خواستار پيشرفت، ثبات و صلح هستند و نه انقلاب و خشونت.
اسلام گرايان در کشورهای در حال گذار مثل مصر و يا تونس با شرايط دشواری برای رعايت يک نوع تعادل در سياست های خود روبرو خواهند شد. بسياری از نيروهای اسلام گرا هنوز به روش های دمکراتيک اعتقادی ندارند ولی در فضای سياسی ناشی از تحولات و انقلابات اخير، آنها راه ديگری به غير از احترام به اين اصول ندارند.
آنها ناگزير خواهند شد به مسائل حساس و بحث برانگيزی مثل برابر حقوق زنان، آزادی برای نهادهای مدنی، رعايت حقوق اقليت های مذهبی و ساير موازين جهانشمول حقوق بشر بپردازند. در اين مسير آنها از يک سو تحت فشار مردم و به خصوص نسل جوان خواهند بود و از سوی ديگر ممکن است به شدت از سوی محافل و روحانيون محافظه کار تحت فشار قرار بگيرند.
اما احتمالا دشوارترين وظيفه و يا بزرگترين چالش برای اسلام گرايانی که در قدرت سياسی شريک می شوند حل معضلات اقتصادی اين کشورهاست.
«شريعت» يا سنت ها و قوانين دين اسلام هيچ راهکار روشنی برای اداره امور اقتصادی جوامع مدرن ندارد. اين گروه ها بايد در چهارچوب مکانيزم های اقتصادی جامعه خود و اقتصاد جهانی، راه حل هايی برای پاسخگويی به خواست ها و مطالبات رفاهی مردم پيدا کنند. اين کار ساده ای نخواهد بود و به احتمال فراوان اسلام گرايان را ناگزير خواهد کرد که بيش از گذشته به واقعيت های زمينی تن داده و از جهان بينی سنتی خود فاصله بگيرند.