جهان در آتش دومين جنگ بزرگ می سوزد. نيروهای بريتانيا و شوروی در پی تهاجمی فراگير، ايران را اشغال کرده اند. از ارتش يکصد و بيست هزار نفری پادشاه برکنار شده، رضا شاه پهلوی، نشانی هم بر جای نمانده است.
نيروهای آمريکايی نيز از راه می رسند. ايران در اشغال، برای ميزبانی ناگزيری آماده می شود. هر چند انگليسی ها به حفظ سلطنت خاندان پهلوی در ايران علاقه ای ندارند، بندبازی های سياسی محمد علی فروغی- رئيس الوزراء يا نخست وزير وقت- با تاکيد و همراهی مهرآميز آمريکا، محمد رضا، وليعهد جوان ِ شاه ناگزير کناره گرفته را بر تخت طاووس – که البته ديگر جلوه ای ندارد- جانشين پدر می کند.
سر دنيس رايت، سفير پيشين لندن در تهران در کتاب «ايرانيان در ميان انگليس ها» از بی علاقگی بريتانيا و روسيه به تداوم سلطنت خاندان پهلوی ياد می کند.
سر دنيس رايت: «هنگامی که رضاشاه زير فشار رويدادها، از مقام پادشاهی به سود بزرگترين پسرش کناره گيری کرد، دولت بريتانيا، پس از رايزنی با مسکو، پسر بيست و يک ساله او، محمد رضا را به عنوان شاه جديد ايران، به رسميت شناخت، هر چند گمان می کردند که او نيز با سفارت آلمان ارتباط نزديکی داشته است»
با اين همه، نمايندگان ديپلماتيک بريتانيا و روسيه از شرکت در مراسم ادای سوگند محمد رضا پهلوی به عنوان شاه جديد ايران، سر باز زدند. همين غيبت دو غول بزرگ متفقين، در مراسم ياد شده، نشان می دهد که تنها آمريکايی ها با ادامه سلطنت خاندان پهلوی مخالفتی نداشته اند.
از سوی ديگر، متفقين، باز هم زير فشار آمريکا، ايران اشغال شده را نيز رسماً به جمع خود راه دادند. تهران نيز به دشمنان متفقين رسماً اعلان جنگ داد. در حالی که خود، شکست خورده، ناتوان و فقرزده، به سختی می توانست بر پای ايستد و گامی، ولو لرزان، بردارد.
قصه ايران ديگر شده بود.
شهرزاد: «.... و اما ای ملک جوانبخت، شهريار شهر سنگستان، با چشم گريان هنگامی رهسپار مرگ در تبعيد شد که در حفظ اورنگ پادشاهی در دودمانش، تنها به ياری خداوندگاران ينگه دنيا دل بسته بود....»
رضا شاه برای به تخت پادشاهی نشاندن فرزندش از رئيس جمهوری آمريکا ياری می خواهد
اميد رضا شاه به تداوم پادشاهی خاندانش در پاسخ نامه ای ريشه داشت که او به فرانکلين روزولت، رئيس جمهوری آمريکا نوشته و در آن از او خواسته بود که به تجاوز بريتانيا و شوروی در ايران پايان دهد.
پرزيدنت روزولت، روز دوم سپتامبر ۱۹۴۱، يازدهم شهريورماه ۱۳۲۰، هشت روز پس از لشکر کشيدن روس ها و انگليس ها به ايران، در تلگرامی در پاسخ به رضاشاه، و در پی مقدمه يی درباره خطر تسلط هيتلر بر جهان، اين چنين نوشت:
«دولت من نظريات دولت ايران را با دولتين بريتانيا و اتحاد شوروی در ميان گذاشته است، و آن ها اطمينان داده اند که نظری به استقلال و تماميت ارضی ايران ندارند. دولت من با توجه به روابط ديرين دوستی ميان دو کشور ما، با دولتين بريتانيا و شوروی تماس گرفته و از برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت آنها درباره ايران، اطمينان حاصل کرده است. با وجود اين ، به هر دو دولت مذکور توصيه شده است که درباره اطمينان هايی که قبلاً برای حفظ استقلال و تماميت ارضی ايران به دولت آن اعليحضرت داده شده، اعلاميه ای رسمی منتشر کنند...»
به ياری همين تلگرام بود که محمد علی فروغی، رییس الوزراء يا نخست وزير، در روزهای آينده توانست اصل استقلال و تماميت ارضی ايران را چهار ميخه کند.
همزمان، همين تلگرام و ديداری که رضا شاه با وزير مختار آمريکا در تهران، در پی آن داشت، احتمالاً عامل تسريع تلاش های لندن در راه وادار ساختن رضا شاه، به واگذاشتن تخت و تاج پادشاهی شد.
نصرالله انتظام، ديپلمات کهنه کار ايران در دوران رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوی معتقد است که اگر رضا شاه مرتکب سه اشتباه از جمله اشتباه قطع روابط ايران با آمريکا نشده بود، بر سرير پادشاهی می ماند.
نصرالله انتظام، که نامش در فهرست بنيادگزاران سازمان ملل متحد ثبت شده است، سه اشتباه عمده رضا شاه را اين چنين می داند:
« اشتباه اول در روابط با آمريکا بود. که اهانت به غفار جلال، وزير مختار تهران در واشنگتن را بهانه قرار داد و با وجود اين که معلوم شد توقيف وی عمدی نبوده است، و وزارت خارجه آمريکا يا والی ايالت ماساچوست، کتباً و شفاهاً از رفتار پليس عذرخواهی نمودند، باز هم از اشاراتی که پاره ای از جرايد افسار گسيخته به گذشته رضا شاه نمودند، عصبانی شد و روابط سياسی ايران را با آمريکا قطع نمود. و به مساعی ای که دولت روزولت و وزير خارجه اش کُردل هال، برای جبران امر و جلب رضايت رضا شاه به کار بردند، وقعی نگذارد. چه قدر ناگوار است که چند سال پس از آن واقعه، کسی که به اتکای قدرت خود با آن همه سر و صدا، روابط با آمريکا را قطع کرده، به همان رییس جمهوری متوسل بشود و در روز مبادا از او مدد بخواهد. و مجبور باشد از اطمينان های جوانمردانه يی که روزولت راجع به تضمين استقلال و تماميت ايران داده، رسما از وزير مختارش سپاسگزاری نمايد.»
نصرالله انتظام، دومين اشتباه عمده رضا شاه را بر افروختن او از شوخی مطبوعات فرانسه با صاحب تاج و تخت سلطنت در ايران می داند.
مطبوعات فرانسه، با بهره گيری از جناس صوتی واژه «شا»ی (۱) فرانسوی به معنای گربه، با واژه شاه (۲) ، شوخی مختصری با سردودمان پهلوی کرده بودند. رضا شاه اين شوخی را نيز برنتافت و فرمان به قطع روابط تهران و پاريس داد.
سومين اشتباه عمده رضا شاه، از ديدگاه نصرالله انتظام، فشاری بود که او برای دريافت مطالبات ايران از بابت نفت، به لندن آورد.
زير همين فشارها، لندن زمانی مطالبات چند ميليونی رضا شاه را پرداخت که هيتلر، فرانسه را اشغال کرده و بريتانيا تنها کشوری بود که يک تنه با آلمان نازی می جنگيد.
آمريکايی زيبا، آمريکايی زشت!
در تاريخ از آمريکاييان با دو چهره ياد می شود، يکی با قلم دشمن، به گونه «آمريکايی زشت»، و ديگری با قلم دوست، به گونه «آمريکايی زيبا».
آمريکايی، از ديدگاه ايرانيان از آغاز روابط واشينگتن و تهران در دوران پادشاهی ناصرالدين شاه قاجار تا روزهای سقوط دکتر محمد مصدق از کرسی نخست وزيری، صرفاً آمريکايی زيباست. نشانی از زشتی ندارد.
هر چه دارد، مهر است و همدلی با ايران و ايرانيان.... تا روزهای سرنوشت ساز آخر مردادماه ۱۳۳۲، ايران و آمريکا دوشادوش يک ديگر در شاهراه مهر پيش می روند.
رییس جمهوری آمريکا اميدوار بود به ايران بازگردد و به احياء جنگل ها ياری دهد
نيمه نخست آذرماه ۱۳۲۲ سران متفقين در تهران گرد می آيند: فرانکلين روزولت، رییس جمهور آمريکا، وينستون چرچيل، نخست وزير بريتانيا و ژوزف استالين، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسياليستی.
ايران، پيش از اين گردهمايی تاريخی، با پايمردی آمريکا به صف متفقين می پيوندد، و به آلمان رسما اعلان جنگ می دهد.
محمد رضا پهلوی، پادشاه جوان ايران از حضور اين رهبران بهره می گيرد تا راهی به عرصه سياست بگشايد. خود او سالها بعد، در کتاب «ماموريت برای وطنم»، نوشت:
«در آذرماه ۱۳۲۲ کنفرانس تاريخی تهران، با شرکت روزولت، استالين و چرچيل تشکيل گرديد. طی مدت (اين) کنفرانس، روزولت، به دلايل نامعلومی، در سفارت شوروی که محل توقف استالين بود، اقامت گزيد و چرچيل هم در سفارت انگليس، که پس از انعقاد کنفرانس به سفارت کبری ارتقاء يافت، سکونت اختيار کرد. روزولت به علت ضعف مزاج قادر نبود که از محل خارج شود. و اين مساله وضع عجيبی پيش آورده بود. بدين کيفيت که من برای ملاقات او به سفارت شوروی رفتم و حال آنکه استالين، شخصاًً به ملاقات من آمد.»
محمد رضا شاه، سپس از ديدارش با پرزيدنت روزولت ياد می کند:
«روزولت طی مذاکراتی که با من کرد اظهار داشت که پس از انقضای دوره رياست جمهوريش ميل دارد به عنوان متخصص احياء جنگل ها به ايران مراجعت کند. علاقه وی به اين رشته، بر همه کس معلوم و آشکار بود. و اشتياقی که در جريان صحبت پيرامون اين مساله ابراز داشت بر همه کس معلوم و آشکار بود. روزولت در نظر من يک باختری ممتاز و برجسته آمد. و بنا به سنت ديرينه دانشمندان، شيفته و فريفته ايران و فرهنگ اين سرزمين بود.
با وجود آن که با سياست خارجی روزولت کاملاً مخالف بودم، وی را از جهات ديگر به چشم تحسين و تکريم نگاه می کردم. و بسيار متاسفم که مرگ ناگهانی او مجال عملی ساختن آرزويی را که برای ما مغتنم بود، به وی نداد...»
در پی همين ديدار با پادشاه جوان ايران، روزولت به چرچيل و استالين پيشنهاد می دهد که با صدور اعلاميه ای مشترک، به ايرانيان اطمينان دهند که چشم طمع به سرزمينشان ندوخته اند.
اين اعلاميه، با پافشاری پرزيدنت روزولت، روز دهم آذرماه ۱۳۲۲ منتشر شد: در اين اعلاميه از جمله می خوانيم:
«دولت های ايالات متحده آمريکا، اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی و ممالک متحده سلطنتی (بريتانيا)، ياری هايی را که ايران در پيشرفت جنگ با دشمن مشترک، و مخصوصاً در قسمت تسهيل وسايل حمل و نقل مهمات از ممالک ماوراء بحار به اتحاد جمهوری های شوروی به عمل آورده است ، تصديق دارند. سه دولت نامبرده تصديق دارند که جنگ برای ايران، دشواری های مخصوص اقتصادی ايجاد کرده است؛ و موافقت کردند که هر گونه مساعدت اقتصادی که امکان داشته باشد، برای دولت ايران فراهم کنند....»
درباره «مساعدت های اقتصادی»، سران متفقين، جز استالين، وعده روشنی ندادند. محمد رضاشاه پهلوی، در همان کتاب، می نويسد:
«استالين مخصوصاً در هنگام ملاقات با من مودب و قاعده دان بود و ظاهراً می خواست خاطره خوشی از خود در ذهن من باقی بگذارد، و حتی پيشنهاد اهداء يک هنگ، تانک تی -۳۴ و يک گروه هواپيمای جنگنده نمود.
از آن جا که از حيث مهمات، سخت در مضيقه بوديم نزديک بود که پيشنهاد او را قبول کنم. ولی چند هفته بعد که از جزئيات اطلاع حاصل شد، معلوم گرديد که آن هديه، متضمن شرايط دشواری هم هست. بدين کيفيت که افسران و درجه داران روس بايد با اين هديه به ايران بيايند، و محل نگاهداری تانک ها بايد فقط در قزوين و هواپيماهای جنگنده فقط در مشهد باشد و تا پايان دوره آموزشی، که مدت آن معلوم و مشخص نشده بود، تانک ها و هواپيماها بايد تحت فرماندهی مستقيم ستاد روسيه در مسکو باشد. البته نه تنها هديه استالين را با اين شرايط نمی توانستم قبول کنم، بل که اگر چنين پيشنهادی از طرف هر کشور ديگری هم می شد، آن را رد می کردم. از اين رو از پذيرفتن هدايای مزبور، با اظهار سپاسگذاری، معذرت خواهی کردم.»
از اين نوشته چنين برمی آيد که محمد رضا شاه پهلوی، ايران و ايرانيان زخم خورده از استعمار، بيش از هر چيز نگران بودند که اين ميهمانان ناخوانده، چندان بمانند که ادعای صاحب خانگی کنند.
بر پايه همين نگرانی بود که وقتی اعلاميه کنفرانس تهران با پافشاری پرزيدنت روزولت منتشر شد، ايرانيان ، به خصوص از اين بخش آن به گرمی استقبال کردند.
«دولت های ايالات متحده آمريکا، اتحاد جماهير شوروی و ممالک متحده (سلطنتی) انگلستان در حفظ استقلال، حاکميت و تماميت ارضی ايران با دولت ايران وحدت نظر دارند.»
ايرانيان، پافشاری رییس جمهوری آمريکا برای انتشار اعلاميه سران متفقين در تهران را به ياد سپردند. ايران و آمريکا به همراهانی جدی در راه مهر بدل شدند.
دکتر بهمن آقايی ديبا، استاد دانشگاه و کارشناس حقوق بين الملل، جنگ جهانی دوم را آغاز تغيير موازنه در روابط ايران و آمريکا می داند:
«از آغاز جنگ جهانی دوم و نقش مهمی که آمريکا در مسائل بين المللی بازی می کند، به خصوص بعد از آن، و آغاز «جنگ سرد» ميان «اردوگاه غرب» و «اردوگاه شرق»، شاهد نقش موثرتر از آمريکا هستيم. روس ها، درست پس از پايان جنگ جهانی دوم، شمال ايران، آذربايجان را تخليه نمی کنند؛ و اين موضوع به تهديد اتمی روسيه، توسط (هری) ترومن، (رئيس جمهوری آمريکا) می انجامد. روس ها، در آن زمان، بمب اتمی نداشتند. (پرزيدنت ترومن روس ها را) تهديد می کند که اگر از خاک ايران خارج نشوند، با بمب اتمی (به روسيه) حمله خواهد کرد. (و البته، بر اثر همين تهديد)، همراه با تلاش هايی که در منطقه انجام می گرفت، روس ها آذربايجان را تخليه کردند.»
... و چون قصه بدين جا رسيد، شهرزاد لب از داستان فرو بست. دنيا زاد، خواهر کهترش گفت : ای خواهر طرفه حکايتی گفتی. اما نگفتی که آيا خداوندگاران جهان آن روزگار بر عهد خود وفادار ماندند يا نه ...؟
شهرزاد گفت: شب به سر آمده، سپيده می دمد... اگر از هلاک رهايی يابم حکايت ها ترا خواهم گفت از بازو پنجه کردن و زورآزمايی های خداوندگاران قدرت در بلاد بلا ديده ايران زمين...
نيروهای آمريکايی نيز از راه می رسند. ايران در اشغال، برای ميزبانی ناگزيری آماده می شود. هر چند انگليسی ها به حفظ سلطنت خاندان پهلوی در ايران علاقه ای ندارند، بندبازی های سياسی محمد علی فروغی- رئيس الوزراء يا نخست وزير وقت- با تاکيد و همراهی مهرآميز آمريکا، محمد رضا، وليعهد جوان ِ شاه ناگزير کناره گرفته را بر تخت طاووس – که البته ديگر جلوه ای ندارد- جانشين پدر می کند.
سر دنيس رايت، سفير پيشين لندن در تهران در کتاب «ايرانيان در ميان انگليس ها» از بی علاقگی بريتانيا و روسيه به تداوم سلطنت خاندان پهلوی ياد می کند.
سر دنيس رايت: «هنگامی که رضاشاه زير فشار رويدادها، از مقام پادشاهی به سود بزرگترين پسرش کناره گيری کرد، دولت بريتانيا، پس از رايزنی با مسکو، پسر بيست و يک ساله او، محمد رضا را به عنوان شاه جديد ايران، به رسميت شناخت، هر چند گمان می کردند که او نيز با سفارت آلمان ارتباط نزديکی داشته است»
با اين همه، نمايندگان ديپلماتيک بريتانيا و روسيه از شرکت در مراسم ادای سوگند محمد رضا پهلوی به عنوان شاه جديد ايران، سر باز زدند. همين غيبت دو غول بزرگ متفقين، در مراسم ياد شده، نشان می دهد که تنها آمريکايی ها با ادامه سلطنت خاندان پهلوی مخالفتی نداشته اند.
از سوی ديگر، متفقين، باز هم زير فشار آمريکا، ايران اشغال شده را نيز رسماً به جمع خود راه دادند. تهران نيز به دشمنان متفقين رسماً اعلان جنگ داد. در حالی که خود، شکست خورده، ناتوان و فقرزده، به سختی می توانست بر پای ايستد و گامی، ولو لرزان، بردارد.
قصه ايران ديگر شده بود.
شهرزاد: «.... و اما ای ملک جوانبخت، شهريار شهر سنگستان، با چشم گريان هنگامی رهسپار مرگ در تبعيد شد که در حفظ اورنگ پادشاهی در دودمانش، تنها به ياری خداوندگاران ينگه دنيا دل بسته بود....»
رضا شاه برای به تخت پادشاهی نشاندن فرزندش از رئيس جمهوری آمريکا ياری می خواهد
اميد رضا شاه به تداوم پادشاهی خاندانش در پاسخ نامه ای ريشه داشت که او به فرانکلين روزولت، رئيس جمهوری آمريکا نوشته و در آن از او خواسته بود که به تجاوز بريتانيا و شوروی در ايران پايان دهد.
پرزيدنت روزولت، روز دوم سپتامبر ۱۹۴۱، يازدهم شهريورماه ۱۳۲۰، هشت روز پس از لشکر کشيدن روس ها و انگليس ها به ايران، در تلگرامی در پاسخ به رضاشاه، و در پی مقدمه يی درباره خطر تسلط هيتلر بر جهان، اين چنين نوشت:
«دولت من نظريات دولت ايران را با دولتين بريتانيا و اتحاد شوروی در ميان گذاشته است، و آن ها اطمينان داده اند که نظری به استقلال و تماميت ارضی ايران ندارند. دولت من با توجه به روابط ديرين دوستی ميان دو کشور ما، با دولتين بريتانيا و شوروی تماس گرفته و از برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت آنها درباره ايران، اطمينان حاصل کرده است. با وجود اين ، به هر دو دولت مذکور توصيه شده است که درباره اطمينان هايی که قبلاً برای حفظ استقلال و تماميت ارضی ايران به دولت آن اعليحضرت داده شده، اعلاميه ای رسمی منتشر کنند...»
به ياری همين تلگرام بود که محمد علی فروغی، رییس الوزراء يا نخست وزير، در روزهای آينده توانست اصل استقلال و تماميت ارضی ايران را چهار ميخه کند.
همزمان، همين تلگرام و ديداری که رضا شاه با وزير مختار آمريکا در تهران، در پی آن داشت، احتمالاً عامل تسريع تلاش های لندن در راه وادار ساختن رضا شاه، به واگذاشتن تخت و تاج پادشاهی شد.
نصرالله انتظام، ديپلمات کهنه کار ايران در دوران رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوی معتقد است که اگر رضا شاه مرتکب سه اشتباه از جمله اشتباه قطع روابط ايران با آمريکا نشده بود، بر سرير پادشاهی می ماند.
نصرالله انتظام، که نامش در فهرست بنيادگزاران سازمان ملل متحد ثبت شده است، سه اشتباه عمده رضا شاه را اين چنين می داند:
« اشتباه اول در روابط با آمريکا بود. که اهانت به غفار جلال، وزير مختار تهران در واشنگتن را بهانه قرار داد و با وجود اين که معلوم شد توقيف وی عمدی نبوده است، و وزارت خارجه آمريکا يا والی ايالت ماساچوست، کتباً و شفاهاً از رفتار پليس عذرخواهی نمودند، باز هم از اشاراتی که پاره ای از جرايد افسار گسيخته به گذشته رضا شاه نمودند، عصبانی شد و روابط سياسی ايران را با آمريکا قطع نمود. و به مساعی ای که دولت روزولت و وزير خارجه اش کُردل هال، برای جبران امر و جلب رضايت رضا شاه به کار بردند، وقعی نگذارد. چه قدر ناگوار است که چند سال پس از آن واقعه، کسی که به اتکای قدرت خود با آن همه سر و صدا، روابط با آمريکا را قطع کرده، به همان رییس جمهوری متوسل بشود و در روز مبادا از او مدد بخواهد. و مجبور باشد از اطمينان های جوانمردانه يی که روزولت راجع به تضمين استقلال و تماميت ايران داده، رسما از وزير مختارش سپاسگزاری نمايد.»
نصرالله انتظام، دومين اشتباه عمده رضا شاه را بر افروختن او از شوخی مطبوعات فرانسه با صاحب تاج و تخت سلطنت در ايران می داند.
مطبوعات فرانسه، با بهره گيری از جناس صوتی واژه «شا»ی (۱) فرانسوی به معنای گربه، با واژه شاه (۲) ، شوخی مختصری با سردودمان پهلوی کرده بودند. رضا شاه اين شوخی را نيز برنتافت و فرمان به قطع روابط تهران و پاريس داد.
سومين اشتباه عمده رضا شاه، از ديدگاه نصرالله انتظام، فشاری بود که او برای دريافت مطالبات ايران از بابت نفت، به لندن آورد.
زير همين فشارها، لندن زمانی مطالبات چند ميليونی رضا شاه را پرداخت که هيتلر، فرانسه را اشغال کرده و بريتانيا تنها کشوری بود که يک تنه با آلمان نازی می جنگيد.
آمريکايی زيبا، آمريکايی زشت!
در تاريخ از آمريکاييان با دو چهره ياد می شود، يکی با قلم دشمن، به گونه «آمريکايی زشت»، و ديگری با قلم دوست، به گونه «آمريکايی زيبا».
آمريکايی، از ديدگاه ايرانيان از آغاز روابط واشينگتن و تهران در دوران پادشاهی ناصرالدين شاه قاجار تا روزهای سقوط دکتر محمد مصدق از کرسی نخست وزيری، صرفاً آمريکايی زيباست. نشانی از زشتی ندارد.
هر چه دارد، مهر است و همدلی با ايران و ايرانيان.... تا روزهای سرنوشت ساز آخر مردادماه ۱۳۳۲، ايران و آمريکا دوشادوش يک ديگر در شاهراه مهر پيش می روند.
رییس جمهوری آمريکا اميدوار بود به ايران بازگردد و به احياء جنگل ها ياری دهد
نيمه نخست آذرماه ۱۳۲۲ سران متفقين در تهران گرد می آيند: فرانکلين روزولت، رییس جمهور آمريکا، وينستون چرچيل، نخست وزير بريتانيا و ژوزف استالين، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسياليستی.
ايران، پيش از اين گردهمايی تاريخی، با پايمردی آمريکا به صف متفقين می پيوندد، و به آلمان رسما اعلان جنگ می دهد.
محمد رضا پهلوی، پادشاه جوان ايران از حضور اين رهبران بهره می گيرد تا راهی به عرصه سياست بگشايد. خود او سالها بعد، در کتاب «ماموريت برای وطنم»، نوشت:
«در آذرماه ۱۳۲۲ کنفرانس تاريخی تهران، با شرکت روزولت، استالين و چرچيل تشکيل گرديد. طی مدت (اين) کنفرانس، روزولت، به دلايل نامعلومی، در سفارت شوروی که محل توقف استالين بود، اقامت گزيد و چرچيل هم در سفارت انگليس، که پس از انعقاد کنفرانس به سفارت کبری ارتقاء يافت، سکونت اختيار کرد. روزولت به علت ضعف مزاج قادر نبود که از محل خارج شود. و اين مساله وضع عجيبی پيش آورده بود. بدين کيفيت که من برای ملاقات او به سفارت شوروی رفتم و حال آنکه استالين، شخصاًً به ملاقات من آمد.»
محمد رضا شاه، سپس از ديدارش با پرزيدنت روزولت ياد می کند:
«روزولت طی مذاکراتی که با من کرد اظهار داشت که پس از انقضای دوره رياست جمهوريش ميل دارد به عنوان متخصص احياء جنگل ها به ايران مراجعت کند. علاقه وی به اين رشته، بر همه کس معلوم و آشکار بود. و اشتياقی که در جريان صحبت پيرامون اين مساله ابراز داشت بر همه کس معلوم و آشکار بود. روزولت در نظر من يک باختری ممتاز و برجسته آمد. و بنا به سنت ديرينه دانشمندان، شيفته و فريفته ايران و فرهنگ اين سرزمين بود.
با وجود آن که با سياست خارجی روزولت کاملاً مخالف بودم، وی را از جهات ديگر به چشم تحسين و تکريم نگاه می کردم. و بسيار متاسفم که مرگ ناگهانی او مجال عملی ساختن آرزويی را که برای ما مغتنم بود، به وی نداد...»
در پی همين ديدار با پادشاه جوان ايران، روزولت به چرچيل و استالين پيشنهاد می دهد که با صدور اعلاميه ای مشترک، به ايرانيان اطمينان دهند که چشم طمع به سرزمينشان ندوخته اند.
اين اعلاميه، با پافشاری پرزيدنت روزولت، روز دهم آذرماه ۱۳۲۲ منتشر شد: در اين اعلاميه از جمله می خوانيم:
«دولت های ايالات متحده آمريکا، اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی و ممالک متحده سلطنتی (بريتانيا)، ياری هايی را که ايران در پيشرفت جنگ با دشمن مشترک، و مخصوصاً در قسمت تسهيل وسايل حمل و نقل مهمات از ممالک ماوراء بحار به اتحاد جمهوری های شوروی به عمل آورده است ، تصديق دارند. سه دولت نامبرده تصديق دارند که جنگ برای ايران، دشواری های مخصوص اقتصادی ايجاد کرده است؛ و موافقت کردند که هر گونه مساعدت اقتصادی که امکان داشته باشد، برای دولت ايران فراهم کنند....»
درباره «مساعدت های اقتصادی»، سران متفقين، جز استالين، وعده روشنی ندادند. محمد رضاشاه پهلوی، در همان کتاب، می نويسد:
«استالين مخصوصاً در هنگام ملاقات با من مودب و قاعده دان بود و ظاهراً می خواست خاطره خوشی از خود در ذهن من باقی بگذارد، و حتی پيشنهاد اهداء يک هنگ، تانک تی -۳۴ و يک گروه هواپيمای جنگنده نمود.
از آن جا که از حيث مهمات، سخت در مضيقه بوديم نزديک بود که پيشنهاد او را قبول کنم. ولی چند هفته بعد که از جزئيات اطلاع حاصل شد، معلوم گرديد که آن هديه، متضمن شرايط دشواری هم هست. بدين کيفيت که افسران و درجه داران روس بايد با اين هديه به ايران بيايند، و محل نگاهداری تانک ها بايد فقط در قزوين و هواپيماهای جنگنده فقط در مشهد باشد و تا پايان دوره آموزشی، که مدت آن معلوم و مشخص نشده بود، تانک ها و هواپيماها بايد تحت فرماندهی مستقيم ستاد روسيه در مسکو باشد. البته نه تنها هديه استالين را با اين شرايط نمی توانستم قبول کنم، بل که اگر چنين پيشنهادی از طرف هر کشور ديگری هم می شد، آن را رد می کردم. از اين رو از پذيرفتن هدايای مزبور، با اظهار سپاسگذاری، معذرت خواهی کردم.»
از اين نوشته چنين برمی آيد که محمد رضا شاه پهلوی، ايران و ايرانيان زخم خورده از استعمار، بيش از هر چيز نگران بودند که اين ميهمانان ناخوانده، چندان بمانند که ادعای صاحب خانگی کنند.
بر پايه همين نگرانی بود که وقتی اعلاميه کنفرانس تهران با پافشاری پرزيدنت روزولت منتشر شد، ايرانيان ، به خصوص از اين بخش آن به گرمی استقبال کردند.
«دولت های ايالات متحده آمريکا، اتحاد جماهير شوروی و ممالک متحده (سلطنتی) انگلستان در حفظ استقلال، حاکميت و تماميت ارضی ايران با دولت ايران وحدت نظر دارند.»
ايرانيان، پافشاری رییس جمهوری آمريکا برای انتشار اعلاميه سران متفقين در تهران را به ياد سپردند. ايران و آمريکا به همراهانی جدی در راه مهر بدل شدند.
دکتر بهمن آقايی ديبا، استاد دانشگاه و کارشناس حقوق بين الملل، جنگ جهانی دوم را آغاز تغيير موازنه در روابط ايران و آمريکا می داند:
«از آغاز جنگ جهانی دوم و نقش مهمی که آمريکا در مسائل بين المللی بازی می کند، به خصوص بعد از آن، و آغاز «جنگ سرد» ميان «اردوگاه غرب» و «اردوگاه شرق»، شاهد نقش موثرتر از آمريکا هستيم. روس ها، درست پس از پايان جنگ جهانی دوم، شمال ايران، آذربايجان را تخليه نمی کنند؛ و اين موضوع به تهديد اتمی روسيه، توسط (هری) ترومن، (رئيس جمهوری آمريکا) می انجامد. روس ها، در آن زمان، بمب اتمی نداشتند. (پرزيدنت ترومن روس ها را) تهديد می کند که اگر از خاک ايران خارج نشوند، با بمب اتمی (به روسيه) حمله خواهد کرد. (و البته، بر اثر همين تهديد)، همراه با تلاش هايی که در منطقه انجام می گرفت، روس ها آذربايجان را تخليه کردند.»
... و چون قصه بدين جا رسيد، شهرزاد لب از داستان فرو بست. دنيا زاد، خواهر کهترش گفت : ای خواهر طرفه حکايتی گفتی. اما نگفتی که آيا خداوندگاران جهان آن روزگار بر عهد خود وفادار ماندند يا نه ...؟
شهرزاد گفت: شب به سر آمده، سپيده می دمد... اگر از هلاک رهايی يابم حکايت ها ترا خواهم گفت از بازو پنجه کردن و زورآزمايی های خداوندگاران قدرت در بلاد بلا ديده ايران زمين...