اين مقاله دو مقطع از رويدادهای اخير را در چارچوب مذاکرات ايران و غرب که اکنون از مرز ۱۰ سال هم گذشته بررسی می کند. در مقطع اول عمده ترين رويدادها از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ ( ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۶) مورد تحليل قرار می گيرد. در قسمت دوم بيشتر رويدادهای دوران رياست جمهوری باراک اوباما از ۲۰۰۸ تا به امروز مورد توجه است.
در مقطع نخست، بررسی از نوع تاريخی- تحليلی است ولی با فرض بر اين که دوران رياست جمهوری اوباما هنوز از حافظه کوتاه مدت خوانندگان خارج نشده و به منظورکوتاه کردن مقاله فقط بر تحليل موضوعی پرداخته ايم.
مقطع اول ( ۲۰۰۲-۲۰۰۸)
پس از از اين که در سال ۲۰۰۲ رئيس جمهور وقت آمريکا (جورج دبليو بوش) از ايران به عنوان يکی از کشورهای عضو محور شرارت ياد کرد و آن را متهم به داشتن برنامه مخفی برای توليد بمب اتمی کرد، برای اولين بار بازرسان آژانس بين المللی انرژی هسته ای بين ماه های فوريه و می ۲۰۰۳ (بهمن و اسفند ۱۳۸۱) يک سری بازرسی های کارشناسانه از ايران به عمل آوردند.
دولت ايران تائيد کرد که در نطنز و اراک مشغول ايجاد و راه اندازی تاسيسات هسته ای برای غنی سازی اورانيوم است و در عين حال از همان آغاز بر اينکه ايران خواهان توليد انرژی هسته ای و سوخت نيروگاه اتمی است اصرار ورزيد.
امروز از آن وقايع ده سال می گذرد و هنوز پرونده هسته ای ايران مختومه نشده است. از يک سو، قرارداد به ظاهر کوچک ايران و روسيه برای راه اندازی رآکتور اتمی بوشهر، ايران را در شبکه پيچيده ای ازتعهدات و معاملات نظامی، صنعتی و حتی تجاری و فرهنگی با روسيه درگير کرده است. بد تر ازآن رابطه ايران و غرب است که در خلال اين ده سال نه تنها بهبود نيافته که تا سرحد درگيری نظامی و خطر برافروختن آتش جنگ منطقه ای پيش رفته است.
مهم ترين بعد درگيری ازماه ژوئن سال ۲۰۰۳ شروع می شود. گزارش آژانس اشاره دارد بر اين که ايران برخی از مواد و فعاليت های اتمی خود را از آژانس مخفی نگهداشته است.
البته آژانس ايران را به عدول از از پيمان منع گسترش هسته ای متهم نمی کند ولی مقامات کاخ سفيد گزينه نظامی بر عليه ايران را منتفی نمی دانند. اين موضوع در اوج ماه های اول حمله نظامی به عراق موجب نگرانی عمده ای است چرا که با وجود نيروهای نظامی آمريکا و متحدان در افغانستان و عراق، حمله با ايران چندان غير ممکن به نظر نمی رسيد.
بين ماههای اکتبر و نوامبر آژانس بين المللی انرژی اتمی اعلام می کند که ايران پذيرفته است که به توليد پلوتونيوم پرداخته اما شواهدی که دال بر تدارک برای توليد بمب اتمی باشد پيدا نمی کنند. نظريه آژانس ناباوری و ظن شديد آمريکائی ها را بدنبال دارد.
سال ۲۰۰۴ ميلادی با زلزله شديد بم همراه است که خود زمينه مناسبی می شود برای برقراری يک مکالمه تلفنی مستقيم و طولانی بين محمد جواد ظريف نماينده دايمی وقت ايران در سازمان ملل و معاون وزير امور خارجه آمريکا، ريچارد آرميتاژ. ظاهرا درآن شرايط که محمد خاتمی رئيس جمهور ايران بود ايران چنين تماس هايی را با راحتی بيشتری تحمل می کرده است.
جورج بوش اقداماتی برای کمک به زلزله زدگان انجام می دهد ولی اين قضيه از تشنج در روابط بين دو کشور نمی کاهد. وقتی چند ماه بعد سازمان ملل در قطعنامه ای ايران را به خاطر مخفی کردن فعاليت های اتمی محکوم می کند، در مقابل ايران به مدت چند هفته از ورود بازرسان آژانس به سايت های خود ممانعت به عمل می آورد و از همين مقطع تشنج بالا می گيرد.
از اواخر تابستان با انتشار تصاوير ماهواره ای، ايران متهم به توليد ظرفيت های نظامی می شود. نهايتا آژانس به ايران اخطار می دهد که تا نوامبر توليد اورانيوم را به حالت تعليق در بياورد. آيران اخطار را مردود می شمرد و به تبديل اورانيوم به گاز می پردازد. اما در ماه نوامبر اروپايی ها پيشنهاد می کنند اگر ايران تعليق را بپذيرد در مقابل خواهد توانست از اروپا امتيازهای تجاری بگيرد.ايران عقب نشينی می کند. مذاکرات با ترويکاياروپايی (آلمان، فرانسه، و انگليس) به جايی نمی رسد و ايالات متحده هم تهديد می کند که پرونده ايران را به شورای امنيت سازمان ملل احاله خواهد کرد.
حدود شش ماه از رياست جمهوری محمد خاتمی باقی مانده است. او که نتوانسته بود در مورد شرايط معامله با اروپا به توافق برسد اعلام می کند ايران از تکنولوژی هسته ای دست نخواهد کشید. روسيه از سياست آشتی ناپذيری ايران حمايت می کند و در مقابل قراردادی برای فروش سوخت اتمی به ايران امضا می کند.
در زمينه روابط بين الملل از ويژگی های اين دوران، تکيه بر انرژی هسته ای به عنوان يک «حق» است بدون اين که به هزينه های مالی و بين المللی آن تکيه شود.
با تحت تاثیر قرار دادن احساسات جامعه در جهت کشيدن خط بطلان به رهيافت و عملکرد اعتدال گرايان طيف خاتمی، به جای پاسخگويی به ايرادات غرب از طريق مذاکره به شيوه خاص و احساساتی به قصيه «حق» توليد انرژی هسته ای و سوخت مصرفی رآکتور تکيه می شود. اين قضيه موجب بسيج مردم و حتی لايه هايی از روشنفکران داخلی و خارجی می شود.
نتيجه اين تحولات اين است که پيشنهاد جورج بوش در حمايت از پيشنهاد آلمان، فرانسه، و انگليس مبنی بر دادن بسته مشوق های اقتصادی در صورتی که ايران فعاليت های اتمی را متوقف کند و حتی تاکيد کاندوليزا رايس وزير امور خارجه وقت آمريکا مبنی بر اينکه حمله به ايران در برنامه آمريکا نيست توسط ايران ناديده گرفته و پيشنهاد آمريکا رد می شود.
در همان سال، هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات را به محمود احمدی نژاد می بازد. احمدی نژاد پس از نشستن بر کرسی رياست جمهوری سفرهای خارجی خود را شروع و علاقه خاصی به مسافرت به آمريکا و شرکت در اجلاس سازمان ملل از خود بروز می دهد.
شیوه گفت وگوی احمدی نژاد همراه با زبان تحقير و توهين آميزی که وی به کار می برد به جای اينکه دوستانی برای ايران فراهم کند برشمار دشمنان می افزايد. بيش از همه اسرائيل و تا حدودی آمريکا هدف اين زبان غير ديپلماتيک است و نتيجه اين می شود که از محل منافع ملی ايران هزينه زبان خصمانه پرداخت می شود.
تيم مذاکره کننده هسته ای تغيير می کند و سعيد جليلی که يک جانباز جنگ ايران و عراق است به جای موسويان می نشيند که بعد ها براساس تعريف خاصی که وزارت اطلاعات از جاسوسی می کند، متهم به جاسوسی می شود.
در زمانی کمتر از يک سال مانورهای متقابل ايران و غرب ادامه يافت. شورای امنيت سازمان ملل به ايران اخطار داد چنانچه غنی سازی را به تعليق در نياورد بايد منتظر اقدامات شديدتری بشود و ايران پاسخ داد که در صورت افزايش فشارها از پيمان منع گسترش تسليحات اتمی خارج خواهد شد.
پيشنهاد آمريکا برای پيوستن به ترويکا (گروه سه گانه مذاکرات با ایران) و مذاکره با ايران بی نتيجه می ماند ودر پايان سال ۲۰۰۶ شورای امنيت به اتفاق آرا تحريم جديدی را برعليه ايران تصويب می کند.
مناقشه بين ايران و غرب و به ویژه ايالات متحده آمریکا از محدوده دعوا برسرغنی سازی فراتر می رود و از ژانويه ۲۰۰۷به بعد ابعاد جديدتری پيدا می کند.
از جمله اين که ايران متهم به مشارکت در درگيری های فرقه ای در عراق می شود و جورج بوش در سخنرانی در مقابل کنگره ايران را در گير در مسايل داخلی عراق و حامی القاعده معرفی می کند.
کمتر از يک ماه بعد ازآن ايران متهم می شود که با دادن اسلحه به مخالفان مسلح عراقی موجب کشته شدن سربازان آمريکايی شده است. جواب احمدی نژاد به تلويزيون های آمريکايی اين است که هدف ازاين حرف ها صرفا بهانه تراشی برای ادامه حضور در عراق و جنگ است.
اغلب ناظران روابط ايران و آمريکا معتقدند در اين مقطع آمريکا از يک استراتژی موسوم به ديپلماسی همراه با ارعاب بر عليه ايران استفاده می کرده و اميواربوده ايران را به پای مذاکره مستقيم بر سر توانایی های اتمی اش بکشاند. حاصل اين استراتژی ملاقات زلمی خليل زاد سفير وقت آمريکا در عراق با اعضای تيم ايرانی شرکت کننده در کنفرانس همسايگان عراق است که در بغداد برگزار شد. سال ۲۰۰۷ در مجموع سال پر فراز و نشيبی برای پرونده اتمی ايران است.
درفاصله کمی رايان کراکر سفير جديد آمريکا در عراق با همتای ايرانی اش حسن کاظمی قمی ملاقات می کند که از زمان انقلاب تا آن وقت بی سابقه بوده است.
مدت کمی پس از آن ژنرال دیوید پتریوس، فرمانده وقت نيروهای آمريکايی در عراق ديپلمات های ايرانی در عراق و به ويژه حسن کاظمی قمی رامتهم به عضويت در سپاه قدس می کند. در عين حال در ماه نوامبر نظاميان آمريکايی در بغداد، ۹ نفر از شهروندان ايرانی را که به اتهام کمک و حمايت از شبه نظامیان شيعه عراقی در بازداشت بودند، آزاد می کند.
کمی پس از آن ارزيابی مقامات آمريکايی بر مبنای منابع محرمانه جاسوسی منتشر و معلوم می شود به رغم اينکه ايران به غنی سازی ادامه داده، برنامه نظامی خود را از سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
ايران اين قضيه را به عنوان تاييدی برادعای چند ساله خود تلقی می کند که قصد توليد بمب اتمی ندارد اما مدتی پس از آن که رابرت گيتس، وزير وقت دفاع آمريکا، ايران را متهم به شروع فعاليت های اتمی در زمينه نظامی کرد، ايران با تسليم يک نامه اعتراض آميز آمريکا را به جاسوسی در مورد فعاليت های اتمی ايران متهم می کند. گرچه نمی توان به طور قاطع اين رويدادها و تعاملات را ناشی از استراتژی ديپلماسی ارعاب دانست ولی دليل ديگری هم برای انجام اين ملاقات ها – اگرچه همه بی ثمر بوده اند – وجود ندارد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
• دکتر جليل روشندل استاد علوم سياسی و امنيت بينالملل در دانشگاه کارولينای شرقی در آمريکاست. وی در مراکز مطالعاتی مختلفی مانند دانشگاه استنفورد، دوک، يوسیالای و دانشگاه تهران سابقه تدريس و پژوهش داشته است. از وی تاليفات متعددی در زمينه امنيت بينالملل، خاورميانه و خليج فارس منتشر شده است.
در مقطع نخست، بررسی از نوع تاريخی- تحليلی است ولی با فرض بر اين که دوران رياست جمهوری اوباما هنوز از حافظه کوتاه مدت خوانندگان خارج نشده و به منظورکوتاه کردن مقاله فقط بر تحليل موضوعی پرداخته ايم.
مقطع اول ( ۲۰۰۲-۲۰۰۸)
پس از از اين که در سال ۲۰۰۲ رئيس جمهور وقت آمريکا (جورج دبليو بوش) از ايران به عنوان يکی از کشورهای عضو محور شرارت ياد کرد و آن را متهم به داشتن برنامه مخفی برای توليد بمب اتمی کرد، برای اولين بار بازرسان آژانس بين المللی انرژی هسته ای بين ماه های فوريه و می ۲۰۰۳ (بهمن و اسفند ۱۳۸۱) يک سری بازرسی های کارشناسانه از ايران به عمل آوردند.
دولت ايران تائيد کرد که در نطنز و اراک مشغول ايجاد و راه اندازی تاسيسات هسته ای برای غنی سازی اورانيوم است و در عين حال از همان آغاز بر اينکه ايران خواهان توليد انرژی هسته ای و سوخت نيروگاه اتمی است اصرار ورزيد.
امروز از آن وقايع ده سال می گذرد و هنوز پرونده هسته ای ايران مختومه نشده است. از يک سو، قرارداد به ظاهر کوچک ايران و روسيه برای راه اندازی رآکتور اتمی بوشهر، ايران را در شبکه پيچيده ای ازتعهدات و معاملات نظامی، صنعتی و حتی تجاری و فرهنگی با روسيه درگير کرده است. بد تر ازآن رابطه ايران و غرب است که در خلال اين ده سال نه تنها بهبود نيافته که تا سرحد درگيری نظامی و خطر برافروختن آتش جنگ منطقه ای پيش رفته است.
مهم ترين بعد درگيری ازماه ژوئن سال ۲۰۰۳ شروع می شود. گزارش آژانس اشاره دارد بر اين که ايران برخی از مواد و فعاليت های اتمی خود را از آژانس مخفی نگهداشته است.
البته آژانس ايران را به عدول از از پيمان منع گسترش هسته ای متهم نمی کند ولی مقامات کاخ سفيد گزينه نظامی بر عليه ايران را منتفی نمی دانند. اين موضوع در اوج ماه های اول حمله نظامی به عراق موجب نگرانی عمده ای است چرا که با وجود نيروهای نظامی آمريکا و متحدان در افغانستان و عراق، حمله با ايران چندان غير ممکن به نظر نمی رسيد.
مهمترين بعد درگيری ازماه ژوئن سال ۲۰۰۳ شروع می شود. گزارش آژانس اشاره دارد بر اينکه ايران برخی از مواد و فعاليت های اتمی خود را از آژانس مخفی نگهداشته است.جلیل روشندل
بين ماههای اکتبر و نوامبر آژانس بين المللی انرژی اتمی اعلام می کند که ايران پذيرفته است که به توليد پلوتونيوم پرداخته اما شواهدی که دال بر تدارک برای توليد بمب اتمی باشد پيدا نمی کنند. نظريه آژانس ناباوری و ظن شديد آمريکائی ها را بدنبال دارد.
سال ۲۰۰۴ ميلادی با زلزله شديد بم همراه است که خود زمينه مناسبی می شود برای برقراری يک مکالمه تلفنی مستقيم و طولانی بين محمد جواد ظريف نماينده دايمی وقت ايران در سازمان ملل و معاون وزير امور خارجه آمريکا، ريچارد آرميتاژ. ظاهرا درآن شرايط که محمد خاتمی رئيس جمهور ايران بود ايران چنين تماس هايی را با راحتی بيشتری تحمل می کرده است.
جورج بوش اقداماتی برای کمک به زلزله زدگان انجام می دهد ولی اين قضيه از تشنج در روابط بين دو کشور نمی کاهد. وقتی چند ماه بعد سازمان ملل در قطعنامه ای ايران را به خاطر مخفی کردن فعاليت های اتمی محکوم می کند، در مقابل ايران به مدت چند هفته از ورود بازرسان آژانس به سايت های خود ممانعت به عمل می آورد و از همين مقطع تشنج بالا می گيرد.
از اواخر تابستان با انتشار تصاوير ماهواره ای، ايران متهم به توليد ظرفيت های نظامی می شود. نهايتا آژانس به ايران اخطار می دهد که تا نوامبر توليد اورانيوم را به حالت تعليق در بياورد. آيران اخطار را مردود می شمرد و به تبديل اورانيوم به گاز می پردازد. اما در ماه نوامبر اروپايی ها پيشنهاد می کنند اگر ايران تعليق را بپذيرد در مقابل خواهد توانست از اروپا امتيازهای تجاری بگيرد.ايران عقب نشينی می کند. مذاکرات با ترويکاياروپايی (آلمان، فرانسه، و انگليس) به جايی نمی رسد و ايالات متحده هم تهديد می کند که پرونده ايران را به شورای امنيت سازمان ملل احاله خواهد کرد.
حدود شش ماه از رياست جمهوری محمد خاتمی باقی مانده است. او که نتوانسته بود در مورد شرايط معامله با اروپا به توافق برسد اعلام می کند ايران از تکنولوژی هسته ای دست نخواهد کشید. روسيه از سياست آشتی ناپذيری ايران حمايت می کند و در مقابل قراردادی برای فروش سوخت اتمی به ايران امضا می کند.
جورج بوش اقداماتی برای کمک به زلزله زدگان انجام می دهد ولی اين قضيه از تشنج در روابط بين دو کشور نمی کاهد. وقتی چند ماه بعد سازمان ملل در قطعنامه ای ايران را بخاطر مخفی کردن فعاليت های اتمی محکوم می کند، در مقابل ايران به مدت چند هفته از ورود بازرسان آژانس به سايت های خود ممانعت به عمل می آورد و از همين مقطع تشنج اوج ميگيرد.جلیل روشندل
با تحت تاثیر قرار دادن احساسات جامعه در جهت کشيدن خط بطلان به رهيافت و عملکرد اعتدال گرايان طيف خاتمی، به جای پاسخگويی به ايرادات غرب از طريق مذاکره به شيوه خاص و احساساتی به قصيه «حق» توليد انرژی هسته ای و سوخت مصرفی رآکتور تکيه می شود. اين قضيه موجب بسيج مردم و حتی لايه هايی از روشنفکران داخلی و خارجی می شود.
نتيجه اين تحولات اين است که پيشنهاد جورج بوش در حمايت از پيشنهاد آلمان، فرانسه، و انگليس مبنی بر دادن بسته مشوق های اقتصادی در صورتی که ايران فعاليت های اتمی را متوقف کند و حتی تاکيد کاندوليزا رايس وزير امور خارجه وقت آمريکا مبنی بر اينکه حمله به ايران در برنامه آمريکا نيست توسط ايران ناديده گرفته و پيشنهاد آمريکا رد می شود.
در همان سال، هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات را به محمود احمدی نژاد می بازد. احمدی نژاد پس از نشستن بر کرسی رياست جمهوری سفرهای خارجی خود را شروع و علاقه خاصی به مسافرت به آمريکا و شرکت در اجلاس سازمان ملل از خود بروز می دهد.
شیوه گفت وگوی احمدی نژاد همراه با زبان تحقير و توهين آميزی که وی به کار می برد به جای اينکه دوستانی برای ايران فراهم کند برشمار دشمنان می افزايد. بيش از همه اسرائيل و تا حدودی آمريکا هدف اين زبان غير ديپلماتيک است و نتيجه اين می شود که از محل منافع ملی ايران هزينه زبان خصمانه پرداخت می شود.
تيم مذاکره کننده هسته ای تغيير می کند و سعيد جليلی که يک جانباز جنگ ايران و عراق است به جای موسويان می نشيند که بعد ها براساس تعريف خاصی که وزارت اطلاعات از جاسوسی می کند، متهم به جاسوسی می شود.
در زمانی کمتر از يک سال مانورهای متقابل ايران و غرب ادامه يافت. شورای امنيت سازمان ملل به ايران اخطار داد چنانچه غنی سازی را به تعليق در نياورد بايد منتظر اقدامات شديدتری بشود و ايران پاسخ داد که در صورت افزايش فشارها از پيمان منع گسترش تسليحات اتمی خارج خواهد شد.
پيشنهاد آمريکا برای پيوستن به ترويکا (گروه سه گانه مذاکرات با ایران) و مذاکره با ايران بی نتيجه می ماند ودر پايان سال ۲۰۰۶ شورای امنيت به اتفاق آرا تحريم جديدی را برعليه ايران تصويب می کند.
مناقشه بين ايران و غرب و به ویژه ايالات متحده آمریکا از محدوده دعوا برسرغنی سازی فراتر می رود و از ژانويه ۲۰۰۷به بعد ابعاد جديدتری پيدا می کند.
از جمله اين که ايران متهم به مشارکت در درگيری های فرقه ای در عراق می شود و جورج بوش در سخنرانی در مقابل کنگره ايران را در گير در مسايل داخلی عراق و حامی القاعده معرفی می کند.
کمتر از يک ماه بعد ازآن ايران متهم می شود که با دادن اسلحه به مخالفان مسلح عراقی موجب کشته شدن سربازان آمريکايی شده است. جواب احمدی نژاد به تلويزيون های آمريکايی اين است که هدف ازاين حرف ها صرفا بهانه تراشی برای ادامه حضور در عراق و جنگ است.
اغلب ناظران روابط ايران و آمريکا معتقدند در اين مقطع آمريکا از يک استراتژی موسوم به ديپلماسی همراه با ارعاب بر عليه ايران استفاده می کرده و اميواربوده ايران را به پای مذاکره مستقيم بر سر توانایی های اتمی اش بکشاند. حاصل اين استراتژی ملاقات زلمی خليل زاد سفير وقت آمريکا در عراق با اعضای تيم ايرانی شرکت کننده در کنفرانس همسايگان عراق است که در بغداد برگزار شد. سال ۲۰۰۷ در مجموع سال پر فراز و نشيبی برای پرونده اتمی ايران است.
درفاصله کمی رايان کراکر سفير جديد آمريکا در عراق با همتای ايرانی اش حسن کاظمی قمی ملاقات می کند که از زمان انقلاب تا آن وقت بی سابقه بوده است.
مدت کمی پس از آن ژنرال دیوید پتریوس، فرمانده وقت نيروهای آمريکايی در عراق ديپلمات های ايرانی در عراق و به ويژه حسن کاظمی قمی رامتهم به عضويت در سپاه قدس می کند. در عين حال در ماه نوامبر نظاميان آمريکايی در بغداد، ۹ نفر از شهروندان ايرانی را که به اتهام کمک و حمايت از شبه نظامیان شيعه عراقی در بازداشت بودند، آزاد می کند.
کمی پس از آن ارزيابی مقامات آمريکايی بر مبنای منابع محرمانه جاسوسی منتشر و معلوم می شود به رغم اينکه ايران به غنی سازی ادامه داده، برنامه نظامی خود را از سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
ايران اين قضيه را به عنوان تاييدی برادعای چند ساله خود تلقی می کند که قصد توليد بمب اتمی ندارد اما مدتی پس از آن که رابرت گيتس، وزير وقت دفاع آمريکا، ايران را متهم به شروع فعاليت های اتمی در زمينه نظامی کرد، ايران با تسليم يک نامه اعتراض آميز آمريکا را به جاسوسی در مورد فعاليت های اتمی ايران متهم می کند. گرچه نمی توان به طور قاطع اين رويدادها و تعاملات را ناشی از استراتژی ديپلماسی ارعاب دانست ولی دليل ديگری هم برای انجام اين ملاقات ها – اگرچه همه بی ثمر بوده اند – وجود ندارد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
• دکتر جليل روشندل استاد علوم سياسی و امنيت بينالملل در دانشگاه کارولينای شرقی در آمريکاست. وی در مراکز مطالعاتی مختلفی مانند دانشگاه استنفورد، دوک، يوسیالای و دانشگاه تهران سابقه تدريس و پژوهش داشته است. از وی تاليفات متعددی در زمينه امنيت بينالملل، خاورميانه و خليج فارس منتشر شده است.