کانت به پيشرفت جامعه بشری اعتقاد داشت و فکر می کرد که يک کشور خردمندِ بورژوازی اوج تاريخ بشری در سطح ملی است.
در سطح بين المللی کانت به «جمهوری جهانی» می انديشيد. به نظر او بشريت باید از «شرایط زندگی وحشیانه» بيرون بيايد و «اتحاديه ملل» را تاسيس کند. اين فيلسوف آلمانی توصيه میکرد، که حتی کوچکترين کشور اين جهان باید امنيت خود را نه فقط با قدرت خود، که اتحاديه ملل کسب کند. به نظر او يک جمهوری جهانی تبلور اراده متحد مليتهای آزادِ اين جهان است.
کانت در خصوص ايده اتحاديه جهانی به تاريخ يونان باستانی رجوع می کند، به آمفيکتيونی.
اين سيستم که در حدود ۲۳۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پيش بوجود آمد، اتحاديه ای بود که در حدود دويست سال سياست و اقتصاد شهرهای يونانی را با هم همآهنگ میکرد.
هدف سياستمداران و فيلسوفان يونانی آنزمان اين بود که شهرهايی که عضو اين اتحاديه میشدند با هم در صلح زندگی کنند و وارد جنگ با يکديگر نشوند.
کانت فکر می کرد که مال و ملک و زمينی که به دنبال يک جنگ به غنيمت يک کشور در میآيد بعد از مدتی دوباره در جنگ ديگری از دست خواهد رفت. پس صلح تنها راه حل عاقلانه ادامه زندگی بشری است و به اين دليل او نقشه جمهوری جهانی را ريخت که بر پايه سيستم حقوقی و ارزش های نوين انسانی باید ساخته شود.
کانت شيفته ايده صلح بود و فکر می کرد که در جهان امروز نيز باید يک سيستم سياسی بوجود آيد که صلح را بين کشورهای اين جهان امکانپذير کند. همانطور که حاکمان شهرهای يونانی در بيش از دوهزار سال پيش مطيع دادگاه های اين اتحاديه بودند، کانت فکر می کرد که کشورهای اين عصر مدرن نيز باید تحت سلطه نهادهای بين المللی و يک جمهوری فدرال جهانی قرار بگيرند.
کانت از «حقوق مليتها» صحبت میکرد که باید پايه حقوقی چنين جمهوری جهانی بشود. البته او پافشاری داشت که چنين سيستمی باید بر موازين فدراليسم استوار شود.
کانت خواهان نوعی از جمهوری جهانی بود که مليت های آزاد در آن عضويت داشته باشند. او هم از جمهوری و هم از کشور جهانی صحبت میکرد، ولی هشدار میداد که دولت يک کشور جهانی قادر نخواهد بود که به تمام امور اين جهان رسيدگی و آنها را کنترل کند.
او حتی هشدار میداد که يک کشور جهانی شايد گرايش به يک «استبداد بیروح» پيدا کند. تاکيد او بيشتر به يک فدراليسم جهانی بود و این که کشورهای آزاد جهان برای حفظ آزادی خود باید عضو فدراليسم جهانی بشوند.
نکته مهم اين است که کانت از کشورهای آزاد صحبت میکند. البته کشورهای آزاد باید آزادانه و با اراده و استقلال خود عضو همچنين اتحاديه فدرال جهانی شوند.
او از يک سو دغدغه حراست از سيستم حقوقی جهان را داشت و فکر ميکرد که از عهده اين مسئوليت فقط يک کشور جهانی می تواند بر بيايد. از سوی ديگر او از يک ديکتاتوری جهانی وحشت داشت و شکاک بود که آيا يک کشور جهانی می تواند به يک ديکتاتوری جهانی تبديل شود؟ کانت اين سئوال را حتی مطرح کرد که آيا امکان جنگ بين مليتها بهتر از يک ديکتاتوری دائم جهانی خواهد بود؟
به اين دليل کانت شيوه ايی از سازماندهی جهان را ترجيح میداد که در آن روابط بين المللی در يک فدراليسم کشورهای آزاد مقرر شده باشند و نه در يک ديکتاتوری جهانی.
به نظر کانت فقط در يک فدراليسم جهانی هم استقلال مليتها و کشورها و هم صلح جهانی می تواند تضمين شود.
جمع بندی
فلسفه هگل در خيلی از ممالک اروپايی در قالب ناسيوناليسم ناشکيبا از دولت بتی ساخت و باعث جنگهای خانمانسوز شد و بعلاوه کينه عداوت و پيشداوری نژادی را ترويج داد. در آنِ واحد ناسيوناليسم باعث تضعيف کليسا شد، نهادی مذهبی که ديگر راه حلی برای حل مسائل اجتماعی آنزمان نداشت.
ناسيوناليسم راههای جديدی برای تقويت سکولاريسم را نيز گشود که هميشه مثبت نبودند. ناسيونال سوسياليسم و فاشيسم پيامدهای درک اشتباه از ناسيوناليسم بودند. البته سکولاريسم راه را برای دموکراسی های مدرن را نيز باز کرد که نسبت به اديان نقش بی طرفانه بازی میکنند.
فلسفه کانت تاثيرات پر اهميتی به تاسيس نهادهای بين المللی گذاشت که تا به امروز در سياست جهانی موثر هستند: جامعه ملل که در سال ۱۹۱۹ و متعاقباٌ سازمان ملل متحد که در سال ۱۹۴۵ تاسيس شدند حاصل و پی آمد همان ايده اتحاديه ملل کانت می باشند.
در پايان اين مقاله يادآوری می شود که افکار کانت پايه فلسفی حقوق بين الملل مدرن شدند.
___________________
نظرات مطرح شده در این نوشته الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.