چهل و چهارمین دوره جشنواره بین المللی روتردام که از شناخته شده ترین جشنواره های سینمایی اروپاست و بیشتر با هدف معرفی چهره های تازه عرصه سینما در جهان برگزار می شود، چهارشنبه شب با فیلم «کتاب جنگ» ساخته تام هارپر افتتاح شد؛ یک فیلم پر سر و صدا درباره جنگ هسته ای در جهان.
این فیلم بریتانیایی یک موقعیت تخیلی را روایت میکند که در آن جنگ هستهای در جهان در حال شعله رو شدن است. نخست وزیر بریتانیا در سه روز با چند مشاور و مسئول جلسه برپا می کند و هر بار چگونگی برخورد بریتانیا با جنگ هسته ای در جهان مورد بررسی و رای گیری قرار میگیرد.
فیلم آغاز جنگ هستهای را در درگیری هستهای بین پاکستان و هند میبیند: در طی این سه روز، پاکستان با بمب هستهای یکی از شهرهای هند را ویران می کند و به زودی هند هم پاسخ هستهای به پاکستان میدهد. آمریکا به حمایت از هند می پردازد و چین موشکهای هسته ای خود را به طرف هند و آمریکا نشانه می گیرد. روسیه کمی دیرتر وارد ماجرا می شود و پشت میزهای این اتاق در بریتانیا، نخست وزیر و یارانش باید تصمیم بگیرند که بریتانیا در استفاده از سلاح هسته ای به آمریکا بپیوندد یا نه.
این میان ایران هم نقش کوچکی می یابد و در طول فیلم چندین بار مورد اشاره قرار می گیرد. در داستان تخیلی فیلم، ایران اولین کشوری است که به حمایت از پاکستان می پردازد و کمی بعدتر خود به خود در برابر آمریکا قرار می گیرد.
فیلم با یک مرور تاریخی کوتاه درباره سلاح های هسته ای آغاز می شود: نقشه جهان را می بینیم که در کنار آن سال های پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز مرور می شود؛ این که در ابتدا چند کشور به شکل محدود سلاح هسته ای داشته اند اما دایره های قرمز روی نقشه سال به سال اضافه می شوند و نشان می دهند که چطور بر تعداد این کشورها و سلاح های هسته ای شان افزوده شده.
جلسه در داخل یک اتاق آغاز می شود و اینشروع ماراتونی است از دیالوگ های بسیار طولانی که برخی هم البته به زیبایی نوشته شده اند، اما اسیر بودن دوربین در داخل این اتاق و تنها نمایش چهره های چند نفر که مرتب در حال دادن آمار و گزارش هستند - که خیلی زود هم شعاری می شوند- به سرعت تماشاگر فیلم را خسته می کند.
در واقع فیلم تنها ایده اولیه جذابی دارد: هر تماشاگری مایل است بداند در صورت یک جنگ هسته ای چه بلایی بر سر جهان خواهد آمد. بخش زیادی از دیالوگ ها به دادن اطلاعات به تماشاگر خلاصه می شود: مثلاً این که هر کشور چه تعداد سلاح هسته ای دارد و چطور خواربارفروشی ها غارت می شوند و دولت ها از مردمشان در چنین شرایطی چه طلب می کنند. به این دلیل فیلم می توانست شکلی مستند هم به خود بگیرد، اما فیلمساز تمام توان خود را در یک تناقض آشکار به کار می گیرد تا به ما بگوید در حال تخیل است و این اشخاص در حال «بازی» هستند و هر کدام در این بازی نقشی را پذیرفته اند.
از طرفی فیلم تنها یک صحنه خارج از این اتاق دارد که علت وجودی اش مشخص نیست. اگر فیلمساز قصد برگزیدن یک چالش برای فیلمسازی در یک اتاق را دارد، بیرون آوردن دوربین از آن توجیهی نمی یابد، همان طور که این صحنه خارجی( دیالوگ دو تا از شخصیت ها در داخل حیاط) چیزی هم به روند داستان اضافه نمی کند و به راحتی قابل حذف است.
اما چالش حبس کردن شخصیت ها و تماشاگر در داخل اتاق، چالش موفقی برای تام هارپر نیست. دوربین او خیلی زود راهش را گم می کند و برای خسته کننده نشدن صحنه ها مجبور است که بی جهت حرکت کند. این حرکت ها در دل فضای فیلم جا نمی افتند و بیشتر بر خسته کننده تر شدن فیلم می افزایند.
در نهایت فیلم همه هم و غم اش را در آخرین دقایق روز سوم خلاصه می کند: بحث در این باره که سلاح های هسته ای تولید شده از مالیات مردم به این بهانه که تنها برای پیشگیری هستند، حالا در روز مبادا باید به کار گرفته شوند؟ فیلم پاسخ تلخی برای این پرسش دارد.