يکی از روشهای فهم جنبش مدنی ايران مبتنی بر بررسی شکاف ميان انتظارات (خواستهها) اقتصادی و اجتماعی و سياسی و واقعيت ملموس (داشتهها) پيرامون شهروندان است.
بنا به اين انگاره، هر گاه شکاف ميان انتظارات يا خواستهها و واقعيتها احساس شده يا داشتهها در يک جامعه از مرز معينی که مرز تحمل خوانده میشود، گذر کند، يک جنبش اجتماعی پديدار و متولد میشود. هرچه شکاف ميان واقعيت محسوس و انتظارات يا خواستهها زيادتر باشد، انگيزه پيوستن به جنبش نيرومندتر و آن جنبش گستردهتر و يا راديکالتر میشود.
بنابراين به نظر میرسد هر چند انتخابات سال ۱۳۸۸ به عنوان نقطه آغاز جنبش فعلی ايران تلقی میشود، اما اين جنبش دارای پيشزمينههای گوناگونی است که پيدايش آن را رقم زده است. اين پيشزمينه را میتوان به طور خلاصه، شکاف ميان خواستههای اقتصادی، اجتماعی و سياسی مردم و همزمان ناتوانی حکومت از برآورده کردن آنها دانست.
اما اين خواستهها و ناتوانی حکومت از تأمين خواستههای مردم که به شکل محدوديت خود را نشان میدهد، کدامند؟
خواستهها
عوامل گوناگونی بر پیدایش و افزایش شکاف میان خواستهها و واقعیت ملموس اجتماعی مؤثر است. جامعه ایران یک جامعه جوان و حتی نوجوان به شمار میآید. چون اکثریت افراد جامعه از این طیف تشکیل شده است.
جمعیت ایران در ۳۰ سال اخیر تقریباً دو برابر شده است. همچنین نرخ باسوادی و فارغ التحصیلان از آموزش عالی- با هر کیفیت و با هر تنگنایی- نیز بیشتر شده است.
همزمان با این فرایند، نرخ شهرنشینی در شرایط کنونی نیز تقریباً دو برابر سالهای پایانی رژیم پهلوی است. افزون بر این، در عرصه زندگی اقتصادی نیز دگرگونیهایی رخ داده است. همزمان با افزایش شهرنشینی، افزایش نرخ باسوادی، نیروی کار بخش خدمات و حتی بخش صنعت به بخش خدمات و بخصوص در شهرها منتقل شده است.
بدین ترتیب، جامعه ایران هر چند پنهان و هرچند نارسا، نوع دیگری از زندگی را تجربه میکند.
همزمان با این دگرگونی، فرایند جهانی شدن نیز -علیرغم هر مانعی در داخل ایران- به آرام و پویا در جریان بوده و موجب پیوند جامعه مدنی ایران به نوعی با جامعه مدنی جهانی شده است. بنابراین جنبشهای زنان، حقوق بشر، دانشجویی و کارگری ایران اینک جزئی از این جنبش جامعه مدنی جهانی است.
به لطف همین جهانی شدن، شهروندان ایرانی به مدد اینترنت و تلویزیونهای ماهوارهای، نوع دیگری از زندگی را در پیش روی خود دارند. مهاجرت بخش قابل توجهی از ایرانیان به کشورهای دیگر -که بیسابقه به نظر میآید- نیز نماد دیگری از این جنبش جهانی است.
چنین نگاهی به زندگی، دارای تفاوتهای اساسی با آنچه از سوی حکومت تبلیغ میشود، است. در این زندگی داشتن کار، ثبات اقتصادی در زندگی، رفاه، آینده روشن، فردیت و شخصیت جزء اولینهای زندگی محسوب میشود. بنابراین شگفت آور نیست که جمعیت جوان ایران به نوع دیگری از زندگی گرایش میدهد. در این زندگی، فرد مستقل از عقیده، باور، قومیت، تعلق خانوادگی، جنسیت دارای حقوق برابری با دیگران است. حقوق بشر و حق شهروندی جزء جدایی ناپذیر چنین نگاهی است و هدف زندگی شایسته انسان امروز.
چنین خواستههایی واقعی است، چون امکان تحقق آن را میتوان با تجربه زندگی در جهان برون از ایران پذیرفت. اما واقعیت ملموس و یا به عبارتی، داشتههای شهروندان در ایران، چیز دیگری است.
داشتهها يا واقعيت ملموس
واقعیت ملموس زندگی و یا به عبارتی، داشتهها، موضوع دیگری به جز آن چیزی است که جامعه جوان ایران انتظارش را دارد.
علیرغم نرخ بالای رشد جمعیت، رشد اقتصادی سرعت هم پای آن را نداشته است. درآمد سرانه به قیمت ثابت نیز هنوز پس از ۳۱ سال به پای آخرین سالهای پیش از انقلاب نرسیده و کمتر از نیم میانگین درآمد سرانه کل جهان است. ارزش ریال در مقابل ارزهای بین المللی حدود ۱۳۰ برابر کاهش داشته است.
در این میان، دوره پیش از انتخابات با روند فزاینده بیکاری انبوه، تورم افسار گسیخته را نیز بر شهروندان تحمیل کرده است. ناکارایی حکومت در مدیریت بر اقتصاد تک محصولی وابسته به صادرات نفت خام ایران موجب شده است که نرخ رشد اقتصادی نتواند رشد جمعیت و نیازهای رو به افزایش آن را بپوشاند. با اختصاص همان منابع اندک درآمدهای نفتی به موسساتی که نقشی در تولید ندارند، تنگناها بیشتر میشود. چرا که وابستگی رشد اقتصادی به درآمدهای برون زای نفتی و ساختار رانتی دولت، جایی را برای توزیع موزون درآمدها باقی نمیگذارد.
در چنین چارچوبی، فساد مدیریت اجتناب ناپذیر مینماید. بدین ترتیب، تبعیض در میان شهروندان و تقسیم آنها به خواص و عوام، خود و غیر خودی، آقازاده از غیر آن، خود را به شکل گسترده و ملموس مینماید.
در همین حال، فقر گسترده از پیامدهای دیگر توزیع ناموزن و ناعادلانه درآمد در چارچوب دولت رانتی- نفتی است.
اینک بخش قابل توجهی از تجربه جامعه جوان ایران با پدیده بیکاری، تورم، نابرابری، تبعیض و فقر آمیخته شده است. این تجربه در مقایسه با تجربه مستقیم و یا غیر مستقیم آنچه در جهان خارج از ایران میگذرد، ناسازگاری میان خواستهها و داشتهها را شکل میدهد.
در چارچوب همین مقایسه است که ایرانی در مییابد که جایگاه او در اقتصاد جهانی و بالطبع، سیاست جهانی ناچیز است. احساس حقارت البته پیامد چنین جایگاهی است. این ناسازگاری را خود دستگاههای آوازهگری حکومت نمیتوانند کتمان کنند. کشمکشهای درون حاکمیت نیز کم یا بیش با همین ناسازگاری یا نارضایتی مردم به دلیل همین ناسازگاری قابل توضیح است.
از آن رو که جنبش فعلی برخواسته از شرایط ملموس دراز مدت و عوامل پایدار زندگی روزمره است، گمان نمیرود که با سرکوب از بین برود. این جنبش ممکن است خود را در اشکال دیگری به جز اشکال فعلی نشان دهد، اما تا زمانی که زمینه اقتصادی آن باقی است، پویا و پایدار باقی خواهد ماند.
در همین حال، میان آنچه در ایران گذشت و میگذرد و حوادث شمال آفریقا، علیرغم هر تفاوتی، البته شباهتهایی وجود دارد. جوانی جمعیت، نارسایی اقتصادی و بویژه نرخ بالای بیکاری، تورم بالاتر از میانگین جهانی، ناکارآمدی مدیریت، ناتوانی در توسعه اقتصادی، و بالاخره شکاف روزافزون میان خواستهها و داشتهها از جمله این شباهتهاست.
-------------------------------------------------------
نظرات طرح شده در این مقاله الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
بنا به اين انگاره، هر گاه شکاف ميان انتظارات يا خواستهها و واقعيتها احساس شده يا داشتهها در يک جامعه از مرز معينی که مرز تحمل خوانده میشود، گذر کند، يک جنبش اجتماعی پديدار و متولد میشود. هرچه شکاف ميان واقعيت محسوس و انتظارات يا خواستهها زيادتر باشد، انگيزه پيوستن به جنبش نيرومندتر و آن جنبش گستردهتر و يا راديکالتر میشود.
بنابراين به نظر میرسد هر چند انتخابات سال ۱۳۸۸ به عنوان نقطه آغاز جنبش فعلی ايران تلقی میشود، اما اين جنبش دارای پيشزمينههای گوناگونی است که پيدايش آن را رقم زده است. اين پيشزمينه را میتوان به طور خلاصه، شکاف ميان خواستههای اقتصادی، اجتماعی و سياسی مردم و همزمان ناتوانی حکومت از برآورده کردن آنها دانست.
اما اين خواستهها و ناتوانی حکومت از تأمين خواستههای مردم که به شکل محدوديت خود را نشان میدهد، کدامند؟
خواستهها
عوامل گوناگونی بر پیدایش و افزایش شکاف میان خواستهها و واقعیت ملموس اجتماعی مؤثر است. جامعه ایران یک جامعه جوان و حتی نوجوان به شمار میآید. چون اکثریت افراد جامعه از این طیف تشکیل شده است.
جمعیت ایران در ۳۰ سال اخیر تقریباً دو برابر شده است. همچنین نرخ باسوادی و فارغ التحصیلان از آموزش عالی- با هر کیفیت و با هر تنگنایی- نیز بیشتر شده است.
همزمان با این فرایند، نرخ شهرنشینی در شرایط کنونی نیز تقریباً دو برابر سالهای پایانی رژیم پهلوی است. افزون بر این، در عرصه زندگی اقتصادی نیز دگرگونیهایی رخ داده است. همزمان با افزایش شهرنشینی، افزایش نرخ باسوادی، نیروی کار بخش خدمات و حتی بخش صنعت به بخش خدمات و بخصوص در شهرها منتقل شده است.
بدین ترتیب، جامعه ایران هر چند پنهان و هرچند نارسا، نوع دیگری از زندگی را تجربه میکند.
همزمان با این دگرگونی، فرایند جهانی شدن نیز -علیرغم هر مانعی در داخل ایران- به آرام و پویا در جریان بوده و موجب پیوند جامعه مدنی ایران به نوعی با جامعه مدنی جهانی شده است. بنابراین جنبشهای زنان، حقوق بشر، دانشجویی و کارگری ایران اینک جزئی از این جنبش جامعه مدنی جهانی است.
به لطف همین جهانی شدن، شهروندان ایرانی به مدد اینترنت و تلویزیونهای ماهوارهای، نوع دیگری از زندگی را در پیش روی خود دارند. مهاجرت بخش قابل توجهی از ایرانیان به کشورهای دیگر -که بیسابقه به نظر میآید- نیز نماد دیگری از این جنبش جهانی است.
چنین نگاهی به زندگی، دارای تفاوتهای اساسی با آنچه از سوی حکومت تبلیغ میشود، است. در این زندگی داشتن کار، ثبات اقتصادی در زندگی، رفاه، آینده روشن، فردیت و شخصیت جزء اولینهای زندگی محسوب میشود. بنابراین شگفت آور نیست که جمعیت جوان ایران به نوع دیگری از زندگی گرایش میدهد. در این زندگی، فرد مستقل از عقیده، باور، قومیت، تعلق خانوادگی، جنسیت دارای حقوق برابری با دیگران است. حقوق بشر و حق شهروندی جزء جدایی ناپذیر چنین نگاهی است و هدف زندگی شایسته انسان امروز.
چنین خواستههایی واقعی است، چون امکان تحقق آن را میتوان با تجربه زندگی در جهان برون از ایران پذیرفت. اما واقعیت ملموس و یا به عبارتی، داشتههای شهروندان در ایران، چیز دیگری است.
داشتهها يا واقعيت ملموس
واقعیت ملموس زندگی و یا به عبارتی، داشتهها، موضوع دیگری به جز آن چیزی است که جامعه جوان ایران انتظارش را دارد.
علیرغم نرخ بالای رشد جمعیت، رشد اقتصادی سرعت هم پای آن را نداشته است. درآمد سرانه به قیمت ثابت نیز هنوز پس از ۳۱ سال به پای آخرین سالهای پیش از انقلاب نرسیده و کمتر از نیم میانگین درآمد سرانه کل جهان است. ارزش ریال در مقابل ارزهای بین المللی حدود ۱۳۰ برابر کاهش داشته است.
در این میان، دوره پیش از انتخابات با روند فزاینده بیکاری انبوه، تورم افسار گسیخته را نیز بر شهروندان تحمیل کرده است. ناکارایی حکومت در مدیریت بر اقتصاد تک محصولی وابسته به صادرات نفت خام ایران موجب شده است که نرخ رشد اقتصادی نتواند رشد جمعیت و نیازهای رو به افزایش آن را بپوشاند. با اختصاص همان منابع اندک درآمدهای نفتی به موسساتی که نقشی در تولید ندارند، تنگناها بیشتر میشود. چرا که وابستگی رشد اقتصادی به درآمدهای برون زای نفتی و ساختار رانتی دولت، جایی را برای توزیع موزون درآمدها باقی نمیگذارد.
در چنین چارچوبی، فساد مدیریت اجتناب ناپذیر مینماید. بدین ترتیب، تبعیض در میان شهروندان و تقسیم آنها به خواص و عوام، خود و غیر خودی، آقازاده از غیر آن، خود را به شکل گسترده و ملموس مینماید.
در همین حال، فقر گسترده از پیامدهای دیگر توزیع ناموزن و ناعادلانه درآمد در چارچوب دولت رانتی- نفتی است.
اینک بخش قابل توجهی از تجربه جامعه جوان ایران با پدیده بیکاری، تورم، نابرابری، تبعیض و فقر آمیخته شده است. این تجربه در مقایسه با تجربه مستقیم و یا غیر مستقیم آنچه در جهان خارج از ایران میگذرد، ناسازگاری میان خواستهها و داشتهها را شکل میدهد.
در چارچوب همین مقایسه است که ایرانی در مییابد که جایگاه او در اقتصاد جهانی و بالطبع، سیاست جهانی ناچیز است. احساس حقارت البته پیامد چنین جایگاهی است. این ناسازگاری را خود دستگاههای آوازهگری حکومت نمیتوانند کتمان کنند. کشمکشهای درون حاکمیت نیز کم یا بیش با همین ناسازگاری یا نارضایتی مردم به دلیل همین ناسازگاری قابل توضیح است.
از آن رو که جنبش فعلی برخواسته از شرایط ملموس دراز مدت و عوامل پایدار زندگی روزمره است، گمان نمیرود که با سرکوب از بین برود. این جنبش ممکن است خود را در اشکال دیگری به جز اشکال فعلی نشان دهد، اما تا زمانی که زمینه اقتصادی آن باقی است، پویا و پایدار باقی خواهد ماند.
در همین حال، میان آنچه در ایران گذشت و میگذرد و حوادث شمال آفریقا، علیرغم هر تفاوتی، البته شباهتهایی وجود دارد. جوانی جمعیت، نارسایی اقتصادی و بویژه نرخ بالای بیکاری، تورم بالاتر از میانگین جهانی، ناکارآمدی مدیریت، ناتوانی در توسعه اقتصادی، و بالاخره شکاف روزافزون میان خواستهها و داشتهها از جمله این شباهتهاست.
-------------------------------------------------------
نظرات طرح شده در این مقاله الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.