قدرت در جمهوری اسلامی، نه تماما در دست آيت الله علی خامنهای متمرکز است که بتوان حکومت سلطانی قلمداد کرد، نه دست راست افراطی است که بتواند حکومت توتاليتر را تثبيت کند. نه دست سپاه است که حکومت نظامی تشکيل دهد و نه دست روحانيون که همانند دهه ۶۰ و ۷۰ که بتوان از اليگارشی روحانيت صحبت کرد.
قدرت دست يک بلوک قرار دارد که بلوک قدرت خوانده می شود. در راس بلوک قدرت، رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد. نقش او در دهه گذشته در ساختار قدرت به طور مداوم افزايش يافته است.
بلوک قدرت و انتخابات رياست جمهوری
از زمانی که اصلاحطلبان از قدرت رانده شدند و بلوک علی خامنه ای، سپاه و راست افراطی شکل گرفت، مشخص بود که ديگر انتخابات محل نزاع بين جناح های درون حکومت نخواهد بود. راست افراطی که از نردبان انتخابات بالا رفت و دولت و مجلس را در دست خود گرفت، به سادگی حاضر نيست که به رقبای خود اجازه دهد که از همان نردبان انتخابات بالا بروند و دولت و مجلس را در دست خود گيرند. اين موضوع قبل از انتخابات دوره دهم رياست جمهوری روشن بود.
وقتی محمد خاتمی چند ماه قبل از انتخابات رياست جمهوری دوره دهم، آمادگی خود را برای کانديداتوری انتخابات اعلام کرد، و در مسافرت به شيراز مورد استقبال وسيع قرار گرفت، فشارها برای امتناع خاتمی از کانديداتوری به شدت افزايش يافت. از جمله اينکه حسين شريعتمداری او را تهديد به ترور کرد. برای بلوک قدرت مشخص بود که در انتخاباتی که در آن خاتمی کانديدا باشد، کانديدای آن ها شکست خواهد خورد. در نتيجه فشارها، محمد خاتمی از کانديداتوری منصرف شد و از ميرحسين موسوی حمايت کرد.
پس از آن، تا چند هفته مانده به انتخابات، برآورد بلوک قدرت اين بود که محمود احمدی نژاد در رقابت انتخاباتی پيروز میشود. اما در هفته های مانده به انتخابات، برای بلوک قدرت مشخص شد که مير حسين موسوی از حمايت گسترده مردم برخوردار است و پيروز انتخابات خواهد بود.
بلوک قدرت حاضر نبود که ميرحسين موسوی در صندلی رياست جمهوری بنشيند. بلوک قدرت، پيروزی موسوی را بازگشت اصلاحطلبان به قدرت تلقی می کردند. برای اعضای اين بلوک، بازگشت اصلاحطلبان به قدرت، به معنی تکرار رويدادهای بعد از سال ۱۳۷۶ و تضعيف قدرت ولیفقيه، سپاه و راست افراطی بود. لذا بلوک قدرت تصميم گرفت نتيجه انتخابات را به سود کانديدای خود تغيير دهد.
سپاه و کودتای انتخاباتی
بلوک قدرت تصميم به کودتا گرفت. بلوک قدرت از تمام امکانات حکومت برای جمعآوری رای برای احمدینژاد بهره گرفت، در آرای مردم دست برد و رای ۲۴ ميليونی را برای احمدینژاد ساخت.
برای انجام کودتا، هر يک از مولفههای بلوک قدرت وظايفی را بر عهده گرفتند.
در اين ميان، نقش سپاه و بسيج و فرماندهان آن بارز و برجسته بود، نیروهایی که احمدینژاد کانديدای آنان در دوره نهم رياست جمهوری بود.
فرماندهان سپاه و بسيج محمود احمدی نژاد را در دوره نهم انتخايات رياست جمهوری با بسيج نيرو و تقلب سرکار آوردند. احمدی نژاد هم بعد از قبضه صندلی رياست جمهوری، خواست آنها را برآورده کرد و قريب به نيمی از وزيران خود را از بين کسانی برگزيد که سابقه عضويت در سپاه و يا ارگان های امنيتی داشتند. نزديک به ۷۰ درصد معاونين وزرای دولت احمدی نژاد نيز از ميان فرماندهان و عناصر وابسته به سپاه پاسداران انتخاب شدند و معاونان انتخاب شده نيز همراهان سپاهی خود را به وزارتخانه ها آوردند.
احمدی نژاد در عرصه اقتصادی هم راه را برای واگذاری پروژههای بزرگ به سپاه گشود. طی يک ماه، دولت احمدی نژاد چهار قرارداد بزرگ با سپاه امضا کرد که ميزان سه قرارداد آن، بيش از ۷ ميليارد دلار بود. در دوره احمدی نژاد، فعاليت اقتصادی سپاه وارد فاز جديدی شد. سپاه بسياری از واحدهای توليدی بزرگ را به مالکيت خود در آورد. در اين دوره بسيج هم وارد فعاليت های اقتصادی شد و برای اجرای پروژه ها، بسيج سازندگی تشکيل داد و پروژه های متوسط و کوچک توسط دولت احمدی نژاد به بسيج واگذار شد.
سپاه و بسيج به جهت اقتصادی و سياسی در قبضه رياست جمهوری توسط احمدینژاد در انتخابات دوره دهم ذينفع بودند. از اين رو، سپاه و بسيج با تمام قوا وارد ميدان شدند تا کودتای انتخاباتی را عملی کنند.
در اين ارتباط، فاکت های زيادی وجود دارد که نشان می دهد سپاه قبل از برگزاری انتخابات، تدارک کودتای انتخاباتی را ديده بود.
سردار يدالله جوانی، رئيس اداره سياسی سپاه، در گفت و گو با نشريه صبح صادق در روز ۱۸ خرداد ۱۳۸۸ برای انجام کودتای انتخاباتی، انقلاب مخملی را مطرح کرد.
او اعلام کرد:"شواهد و قرائن زيادی وجود دارد که برای انتخابات دهم رياست جمهوری، برخی از گروههای افراطی، پروژه انقلاب رنگی را طراحی و در حال اجرای آن هستند. تفاوت اين سناريو با سناريوهای قبلی مثل ۱۸ تير سال ۷۸ و غائله تحصن در مجلس ششم در اين است که اين بار به دلايل مشخص و قابل توجيه به يک رنگ خاص نيز رسيدهاند و تلاش میکنند آن را در سطح جامعه با بهانه انتخابات فراگير نمايند."
جوانی دلايل خود را برای "کليد خوردن پروژه انقلاب رنگی يا انقلاب مخملی" را بر شمرد و تهديد کرد که انقلاب مخملی در نطفه خفه خواهد شد: " .... با يک اشاره رهبری، آن حماسه ماندگار در ۲۳ تير را خلق کردند و با حضوری هوشيارانه در صحنه، چشم فتنه را کور کردند. بنابراين من معتقدم، با هوشياری مردم، هر حرکتی برای انقلاب مخملی در ايران در نطفه خفه خواهد شد."
قبل از برگزاری انتخابات، اطلاعات سپاه مامور شد که چهرههای شاخص اصلاحطلبان و فعالين سياسی را بلافاصله در روز بعد از انتخابات دستگير کند.
به گفته بهزاد نبوی، حکم بازداشت آنها، تاريخ چند روز قبل از انتخابات را داشت. اطلاعات سپاه در روز ۲۳ خرداد به بازداشت وسيع دست زد با اين قصد که جلو اعتراض مردم عليه کودتای انتخاباتی را بگيرد.
يدالله جوانی از کودتای انتخاباتی آگاه بود و در آن نقش داشت. او نام کودتای انتخاباتی را به انقلاب مخملی تغيير داد و آن را از دوش بلوک قدرت برداشت و به گردن موسوی و کروبی و معترضين انداخت.
سپاه و جنبش سبز
کودتای انتخاباتی زمينهساز شکلگيری جنبش سبز شد. در روز ۲۵ خرداد و در روزهای بعد، ميليونها معترض در تهران و برخی شهرستان ها در دفاع از رای خود به خيابانها آمدند و عليه کودتای انتخاباتی به اعتراض برخاستند.
برخلاف گفته يدالله جوانی، بلوک قدرت نتوانست اين جنبش را در نطفه خفه کند. جنبش سبز ماند و به حيات سرافرازانه خود ادامه داد.
جنبش سبز چندين ماه خيابانها را به ميدان مبارزه خود عليه کودتاگران تبديل کرد و به اعتبار رژيم در سطح ملی و بينالمللی ضربات کاری وارد آورد.
بلوک قدرت برای فرونشاندن صدای اعتراض و پايان دادن به حيات اين جنبش به سرکوب گسترده رویآورد؛ شماری از معترضين را در خيابان ها کشت، هزاران معترض را دستگير کرد و به اسارتگاه ها انداخت، دستگيرشدگان را شکنجه کرد، تعدادی از آنها را زير شکنجه کشت، عده ای را به جوخههای اعدام سپرد و يا به حبسهای سنگين محکوم کرد.
سپاه و بسيج نقش اصلی را در سرکوب جنبش سبز داشتند. سردار حسين همدانی، فرمانده سپاه تهران، در جريان رزمايش بزرگ فاطميون اعتراف کرد که " تقريبا هر يازده و دوازده روز در طول سال ٨٩ شما يک ماموريت انجام داديد."
بعد از کودتای انتخاباتی، فرماندهان سپاه ملاحظات را کنار گذاشتند و آشکارا وارد عرصه سياست شدند. روزی نبود که آنها به سخن در نيايند و در مورد مسائل سياسی کشور اتخاذ موضع نکنند. فرماندهان سپاه روزی اصلاحطلبان را به براندازی نرم متهم میکردند، روز ديگر خواستار دستگير و محاکمه ميرحسين موسوی و مهدی کروبی میشدند و روز سوم جنايات خود را به جنبش اعتراضی نسبت میدادند.
فرماندهان سپاه "نظام" را در اساس با سپاه و ولی فقيه تعريف میکنند و براين باورند که رئيس جمهور را نه مردم، بلکه آن دو بايد برگزينند. آنها بر اين نظرند که کادرهای سپاه بايد در تاروپود دولت تنيده شوند، در مجلس حضور موثر داشته باشند، در مقامات مهم قوه قضائيه قرار گيرند، بر اقتصاد کشور دست بيندازند تا سياست های ولی فقيه و سپاه را پيش ببرند.
سپاه طی دو دهه از يک نهاد نظامی به يک نهاد عمومی و چندکاره تبديل شده و بر قدرت، اقتصاد و جامعه چنگ انداخته است. سپاه به حزب پادگانی بلامنازع در حوزه سياست و به يک کارتل بیرقيب در عرصه اقتصادی کشور تبديل شده است. نه احزاب و فعالين سياسی قادر به رقابت با اين حزب پادگانی در حوزه سياسی هستند و نه بخش خصوصی میتواند در حوزه اقتصاد با آن به رقابت برخيزد.
شيوه عمل سپاه و فرماندهان آن در امر سياست و انباشت ثروت، همانند باندهای مافيائی است. می توان گفت که باند مافيايی مالی ـ نظامی شکل گرفته است که رقبای خود را با توسل به تهديد و زور و کشتار کنار می زند.
در مصر و تونس، ارتش در سرکوب مخالفين شرکت نکردند و با ديکتاتورها همراه نشدند. اما در ايران برخلاف تونس و مصر حلقه اصلی فرماندهان سپاه، ولع شديدی برای چنگ انداختن به قدرت دارند و آمادهاند برای حفظ قدرت، حمام خون راه بياندازند. کاری که تاکنون انجام داده اند.
ريزش در بدنه سپاه و بسيج
جنبش سبز تاثيرات خود را بر بدنه سپاه و بسيج گذاشته است. با وجود اينکه سپاه و بسيج نقش اصلی را در سرکوب جنبش دارند، اما در بدنه سپاه و در صفوف نيروهای بسيج نارضايتی از عملکرد سپاه کم نيست. تاکنون چند بار فرمانده سپاه و ساير فرماندهان بر اين امر اذعان کرده اند. گزارش های متعددی در رسانه انتشار يافته است که نشان از ريزش نيرو در بدنه نظام، سپاه و بسيج طی دوسال گذشته را دارد.
به همين خاطر، بلوک قدرت که از جذب نيروی جنبش سبز نااميد شده است، تلاش خود را به کار گرفته است که از شدت ريزش نيرو خود بکاهد. از جمله بسيج را از نيروی داوطلب تبديل به حقوق بگير کردند و آن را زير نظر سپاه بردند.
ضرورت بازگشت سپاه به پادگان ها
سپاه و بسيج نقش بس مهمی در تداوم حيات رژيم حاکم بر ايران دارند. به همين خاطر، رژيم راه را بر سپاه و بسيج برای دست اندازی به قدرت، اقتصاد و جامعه باز می کند.
دست اندازی سپاه و بسيج بر قدرت، اقتصاد و جامعه، يکی از معضلات بزرگ جامعه ما است. به همين خاطر لازم است که بازگشت سپاه به پادگان ها و انحلال بسيج و قطع دست آن ها از قدرت، اقتصاد و جامعه به خواست مشترک نيروهای آزاديخواه کشور و جنبش سبز تبديل شود.