مذاکرات ژنو در حالی بامداد سه شنبه آغاز شد که ایران پس از چند روز که از پیشنهاد تازهاش سخن میگفت، آن را با عنوان «پایانی بر تنشهای غیرضروری، آغازی برای افقهای تازه» به مدت یک ساعت ارائه داد.
در این نشست که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، و کاترین اشتون، نماینده گروه پنج به علاوه یک، و نمایندگان شش قدرت جهانی حضور داشتند، نکات کلی این پیشنهاد مطرح شد و جزئیات آن به جلسات بعدی موکول شد. پیش از آغاز ادامه گفتوگوها در ژنو، نمایندگان دو سو از مثبت بودن رویکردها به پیشنهاد ایران خبر دادند.
در همین باره گفتوگویی کردهایم با راکسن فرمانفرماییان، استاد دانشگاه کمبریج بریتانیا، و از او درباره ارزیابیاش از مذاکرات ژنو پرسیدهایم:
ادامه مذاکرات بین ایران و گروه پنج به علاوه در ژنو نکتهای جالب توجه دارد، و آن این است که اولین بار است که از زمان انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری این مذاکرات برگزار میشود. آخرین باری که حسن روحانی در این پرونده دخیل بود، حدود یک دهه پیش بود که مذاکرهکننده ارشد ایران در آن زمان بود، و در آن زمان ایران پیشرفتهایی در گفتوگو داشت و حتی غنیسازی را برای مدتی تعلیق کرده بود.
اما از آن زمان تا کنون، بسیاری چیزها از جمله ابعاد برنامه هستهای ایران تغییراتی کرده است...
مسلماً خیلی چیزها در این سالها تغییر کرده است، یکی از این تغییرات هم این بود که روحانی دیگر مذاکرهکننده نبود. حال او در جایگاهی است که به این مذاکرات و انداختن آن در مسیری که بتواند به نتیجه برسد، کمک کند. چرا که آنچه از زمان روحانی تغییر نکرده این است که پیشرفتی در مذاکره به دست نیامده است، و طرفین به جای نزدیک شدن به یکدیگر، از هم دور شدهاند.
اولاً اینکه روحانی یک تکنوکرات با تجربه است. او با جناحهای مختلف درون نظام ایران کار کرده است، و از نزدیک با رهبر جمهوری اسلامی ایران هم کار کرده است. دومین موضوع این است که روحانی نه به عنوان یک اصلاحطلب بلکه با رویکرد میانهرو به قدرت رسیده و این گروه میانی را نمایندگی میکند.
در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد ما شاهد بودیم که چگونه میانه تبدیل به موضوع تنش و اغتشاش میان جناحهای سیاسی در ایران شده بود. جناحبندیها در ایران آن گونه پیش رفته است که ما اختلاف نظر و تنش در داخل جناح راست یا اصلاحطلبان یا حتی سپاه پاسداران را شاهد هستیم و در این میان روحانی یک تفکر منطقی را نمایندگی میکند و در میان جناحهای مختلف بخشی هستند که از روحانی حمایت میکند. به نظرم این موضوعی است که قدرت روحانی از آن نشئت میگیرد.
در آمریکا دو عنصر وجود دارد که بسیار اهمیت دارد. اول اینکه، باراک اوباما، در داخل آمریکا با چالشهایی روبهروست، که حسن روحانی در ایران با آن دست و پنجه نرم میکند. مثلاً در دو کشور اوضاع پارلمانها این گونه است که به دو بخش تقسیم شده و به طور قطعی از رئیسجمهور حمایت نمیکنند، و دو رئیسجمهور باید بر مبنای این رویکردهای متفاوت با آنها روبهرو شوند و مذاکره کنند. هر دو نفر، اوباما و روحانی، در عین حال به نفعشان است که در مذاکرات هستهای به نتیجه برسند.
مورد دیگر اینکه عنصر اسرائیل در سیاست آمریکا بسیار تأثیرگذار است. آخرین سخنرانی وزیر خارجه آمریکا پیش از آغاز این مذاکرات، در جمع برخی مقامهای اسرائیلی انجام شد و او به آنها اطمینان داد که توافق بد، بدتر از دست نیافتن به مصالحه است. این هم مشکلی است که آمریکا با آن روبهروست.
به نظرم اسرائیل یک عنصر بازدارنده در این روند است. آنچه آمریکا باید به اسرائیل نشان دهد این است که به اندازه کافی به این کشور اطمینان دهد و همچنین آن را از پیشرفتهای به دست آمده آگاه کند تا از این طریق مطمئن شود که اسرائیل به صورت یکجانبه برای حمله به ایران گام بر نمیدارد. این موضوعی است که اسرائیل همیشه در مواجهه با آمریکا میتواند از آن استفاده کند.
به نظرم مهمترین موضوع پیشنهاد ایران است. ویلیام لوئرز دیپلمات پیشین آمریکایی و مدیر پروژه ایران در این باره به خوبی گفته است مهم این است که محتویات پیشنهاد ایران تا چه حد مؤثر باشد. هم اکنون ایران پیشنهادی سه مرحلهای را بر روی میز گذاشته است که زمانبدی دقیق و قدمهای بعدی را مشخص کرده است.
این پیشنهاد از سوی روسیه هم بسیار حمایت میشود. اگر این پیشنهادی مؤثر باشد، کنگره آمریکا را با یک معما روبهرو میکند. چرا که این اوباما نیست که میتواند بسیاری از تحریمها را برطرف کند، بلکه شبکه بزرگی از تحریمها وجود دارد که توسط کنگره تصویب شده و باید به تدریج بر طرف شوند.
پایان منطقی میتواند این باشد که در پی مذاکره، آمریکا از بار تحریمهایش بکاهد و ایران نیز شفافیت بیشتری در برنامه هستهایاش به خرج دهد. یکی از نکات مهم در این میان موضوع انبار چند ده کیلویی اورانیوم ۲۰ درصد غنیشده ایران است.
در این باره اظهارنظرهای متفاوتی هم شده است. عراقچی گفته که ارسال این محموله به خارج، خط قرمز ایران است. در حالی که ار خود روحانی شنیدیم که در صورتی که حق ایران برای غنیسازی به رسمیت شناخته شود، همه چیز قابل مذاکره است.
در هر صورت توافقی که میتوان تصور کرد این است؛ شفافسازی و اثبات ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران. در همین حال جامعه بینالمللی باید به تلاشهایی که ایران میکند احترام بگذارد و آن را به رسمیت بشناسد و از تحریمها بکاهد. ما هنوز نمیدانیم که در قبال قدمهای ایران چه میزان از تحریمها کاسته خواهد شد. آن چیزی که مسلم است این است که دیوار بیاعتمادی بین ایران و آمریکا بسیار بلند است و باید به این موضوع رسیدگی شود. بیاعتمادیای که از زمان انقلاب ۵۷ و گروگانگیری سفارت آمریکا پابر جا بوده است.