بیتردید رفتار احمدینژاد در دور دوم و به ویژه سال آخر ریاستش، متفاوتتر از گذشته است؛ رفتارهایی که از سرحد هنجارشکنی در «اصول اولیه» جبهه اصولگرایان گذشته و به هنجارشکنی اصول نظام رسیده است. فهرست برخی از هنجارشکنیهای احمدینژاد به شرحی زیر است:
- در آغوش گرفتن مادر چاوز (به رغم حساسیت در تماس مرد و زن)،
- شهید دانستن چاوز و اعتقاد به رجعت او در آخر الزمان با عیسی مسیح و امام زمان،
- اعطای مدال درجه یک فرهنگ به مشایی (به رغم آنکه پیروان رهبر او را «سرحلقه» گروه انحرافی میدانند)
- سرشاخ شدن با سپاه در خصوص مهندسی انتخابات و پیشتر از آن قاچاقچی خواندن سپاه،
- اعلام آمادگی برای مذاکره با امریکا (به رغم منع صریح خامنهای چند روز پیش از آن)،
- جنجال در مجلس علیه باند برادران لاریجانی (به رغم آنکه رهبر هرگونه تنشی تا روز انتخابات را خیانت خوانده است)،
- اصرار بر ابقای مرتضوی بر ریاست سازمان تأمین اجتماعی (به رغم پرونده سنگین او)،
- تاخیر مفرط در ارائه لایحه بودجه ۹۲ و سرانجام ارائه لایحهای سرتا پا مغشوش،
- نامهنگاریهای تند و تیز با رئیس قوه قضائیه برای بازدید از زندانها،
- در رأس قوا ندانستن مجلس (مخالفت آشکار با گفته رهبر پیشن)،
- تجلیل از کوروش (در نظامی که به پالایش نام پادشاهان در کتابهای درسی مبادرت کرده است)
این نمونهها و بیشتر از آن وقتی قابل توجه است که به یاد آوریم احمدینژاد در حالی در درون حاکمیت رفتارهایی چنین آشکار بر خلاف هنجارهای مسلط بر نظام انجام میدهد که در عرصه خارجی:
- فتیله حمله لفظی به اسرائیل و امریکا را پایین کشیده،
- دیگر از غیرواقعی بودن هولوکاست سخن نمیگوید،
- تحریمهایی را که خود «کاغذ پاره میدانست»، دارای اثر در شکنندگی اقتصاد ارزیابی میکند.
راز چنین نوسانی در رفتارهای احمدینژاد چیست؟ چرا او چنین بیمهابا، به سراپرده نظام درافتاده است؟
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
بیتردید احمدینژاد رکورددار سفرهای داخلی و خارجی در طول سه دهه گذشته است. اینکه او چه مقدار از این سفرها بهره برده، خود به تحلیلی دیگر نیاز دارد ولی جای شکی باقی نمیماند که سفرهای خارجی او (در حالی که «مطلقاً» هیچ سفر خارجی تا پیش از ریاستش نداشت)، مصداق مثل معروف است که «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی».
از جمله کوفتن بر نفی نظام سلطه آن گاه در نزد احمدینژاد رنگ باخت که وی در ارائه بودجه ۹۲ اذعان کرد تحمیل فشارهای اقتصادی امریکا در وضعیت رکود اقتصادی کشور مؤثر بوده است. وی با تشبیه آمریکا و ایران به تقابل یک فوق سنگین با وزن ۵۵ کیلو در کشتی گفت: «امروز اقتصاد اول جهان با اقتصاد هفدهم در نبرد است. اين مانند آن است که در ورزش کشتي يک کشتيگير وزن ۱۲۰ کيلوگرم با يک کشتيگير وزن ۵۵ کيلو، کشتي بگيرد.» (ششم اسفند ۹۱)
این تجربه «آهنگرزاده خام ارادانی» به یمن سفرهایش یه نیویورک، بدانجا منتهی شده که به جای سرشاخ شدن با امریکا در آخرین سفرش به نیویورک، پا را فراتر نهاده پیشنهاد مذاکره مستقیم با امریکا را ارائه دهد؛ امریکایی که احمدینژاد مدعی بود در یکی از سفرهایش به عراق میخواست او را برُباید.
نظام سلطه و سلطه نظام
اگر باور داشته باشیم که «آهنگرزاده خام ارادانی» از سفرهای پرهزینهاش تجربهای اندوخته، شاید بتوان گفت بزرگترین تجربه او آن است که «اندکی» با مناسبات قدرت در نظام بینالملل و مناسبات قدرت در نظام جمهوری اسلامی آشنا شده است.
به این شرح شاید بیشترین تجربه احمدینژاد را در هشت سال دوران ریاستش، بتوان به شناخت «نظام سلطه» در نظام بینالملل و «سلطه نظام» در درون کشور خلاصه کرد با این توضیح که آنچه از رفتارهای هنجارشکنانه احمدینژاد میبینیم ترجمان «نفی سلطه نظام» به جای «نفی نظام سلطه» است.
سفرهای خارجی احمدینژاد شناختی هرچند سطحی از نظام بینالملل را به او داده تا فتیله حملههایش را به امریکا پایین بکشد. آنچه اینک او را به واهمه انداخته، نظام سلطه نیست، سلطه نظام (ولایت مطلقه فقیه) است.
نظام سلطه، تعبیری است که در جمهوری اسلامی برای توصیف نظام تکقطبی به محوریت امریکا استفاده میشود. سعی بلیغ و تلاش وافر احمدینژاد به رودرویی با امریکا در سالهای نخست ریاستش بر کسی پوشیده نیست. اما، اگر نفی نظام سلطه، بهرهای (همچون سرکوب مخالفان داخلی به جرم امریکایی بودن) داشت، بهرهاش نه در انبان احمدینژاد که در انبان ولی فقیه جا گرفته است؛ ولی فقیهی که اینک او را به ارتکاب «خلاف شرع، قانون و اخلاق» نواخته است.
از این رو، احمدینژاد پس از آنکه دانست جاده صافکن رهبر برای سرکوب مخالفانش بوده، برای رهایی از همان سرنوشت شوم، به دنبال راه استخلاصی است که آن را نه در نفی نظام سلطه بلکه در نفی سلطه نظام میبیند.
«تنازع بقا» در جمهوری اسلامی
به جز محمدعلی رجایی که خاتمه ریاستش با خاتمه زندگیاش رقم خورد، کدام نخستوزیر و یا رئیسجمهوری در حاشیه امن قرار گرفته است؟
این پرسشی است که پاسخ آن را بهتر از هر کسی احمدینژاد میداند. او واقف است که سرنوشتی که منجر به حاشیه راندن و مخدوش کردن چهره مهدی بازرگان، ابوالحسن بنیصدر، میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی شد، «قطعاً» برای او نیز رقم خواهد خورد. این پیشبینی وقتی خطرناکتر است که آنچه او با رهبر کرد، «بیاعتنایی مطلق» به «ولی فقیه مطلق» بوده است.
با این بیان، آرایش کنونی نظام، «تنازع بقا» برای ماندن در قدرت سیاسی جهت مصونیت از هر گزندی است. به چالش گرفتن قدرت رهبر(سلطه نظام)، دوئلی است که میان او و رهبر شکل گرفته است. کدام نشان برای چالش کشیدن رهبر، بالاتر از «اعطای مدال درجه یک فرهنگ» به اسفندیار رحیم مشایی توسط احمدینژاد است؟ اقدامی که بیهیچ تردید باید آن را «دهن کجی» احمدینژاد به مقام عظمای ولایت! تفسیر کرد آن هم با حاشیههایی به شرح زیر که در آن شرط «مدیر» و «مدبر» بودن (از شرایط نامزد ریاست جمهوری) را برای مشایی بر میشمارد:
«برای من (احمدینژاد) سخن گفتن از جناب مهندس مشایی سخت است... افتخار آشنایی با ایشان... با عنایات خداوند بر این بنده کوچک ادامه یافته است... من ایشان را مدیری مسلط و مدبر میدانم... آقای مشایی صاحب اندیشه است، صاحب نظریه است... البته من برای نصب نشان فرهنگ از ایشان اجازه گرفتم که آیا اجازه میدهید آن را نصب کنم؟ و آن را جزو افتخارات خود میدانم که علیرغم تمام ناملایمات (بخوانید مخالفت رهبر)، خداوند متعال این توفیق را به بنده داد که بنده به نمایندگی از ملت از یک فرزند برومند ملت تجلیل کنم.» (۲۰ اسفند ۹۱)
تقابل اسلام اباحهگری در برابر اسلام فقاهتی
بازدید نکردن از مراجع در سالهای اخیر، تعیین اولین وزیر زن (به رغم مخالفت مراجع)، مجاز بودن زنان برای ورود به استادیوم (به رغم مخالفت مراجع)، مخالفت با سختگیری برای مدل لباس و مو جوانان، در آغوش گرفتن زنی نامحرم (مادر چاوز) و.. نمونههایی از اسلام اباحهگرایی است که احمدی نژاد تلاش دارد از خود نشان دهد.
یار غار او (مشایی) پا را از این فراتر نهاده بود وقتی با نام بردن از «مکتب ایرانی» در مقابل مکتب اسلام گفت: «دوران اسلامگرایی تمام شده همانطور که دوران اسب سواری تمام شده است.»
چنین اسلامی در تقابل آشکار با اسلام فقاهتی قرار دارد که تفسیر آن در دست فقیهان از جمله علی خامنهای است. این تقابل چه بسا بتواند به عنوان «ترفندی کارا» در جامعه ایران با اکثریت جوانِ خواهان فضای بازاجتماعی مؤثر واقع افتد اگر نامزد احمدینژاد بتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند.
تلقین ایجاد فضای باز اجتماعی برای جوانان به دست مشایی، تاکتیکی است که علی مطهری به آن تصریح دارد او میگوید: «وقتی من حرفهای آقای مشایی و آقای احمدینژاد را میشنوم... یاد جزوههای گروه فرقان میافتم. آنها هم با حسن نیت میخواستند اسلام را به گونهای عرضه کنند که جوانها بهتر و زودتر جذب شوند.» (خبرآنلاین ۴ شهریور ۹۱)
مقایسه مشایی و احمدینژاد با گروه فرقان از زبان علی مطهری، اشارهای به غایت خطرناک را برای روحانیت شیعه در بر دارد چرا که «گروه فرقان» همان گروهی بود که مغز متفکر و تئوریسین انقلاب اسلامی مرتضی مطهری (پدر علی مطهری) را در سالهای اول انقلاب ترور کرد. چنین است که علی مطهری نتیجه میگیرد: «اگر فرض کنیم که به دلیل برخی تهدیدها و فشارهای آقای احمدینژاد، شورای نگهبان صلاحیت آقای مشایی را تأیید کند باید ختم انقلاب را اعلام کنیم.» (ایران نیوز ۱۸ اسفند ۹۱)
- در آغوش گرفتن مادر چاوز (به رغم حساسیت در تماس مرد و زن)،
- شهید دانستن چاوز و اعتقاد به رجعت او در آخر الزمان با عیسی مسیح و امام زمان،
- اعطای مدال درجه یک فرهنگ به مشایی (به رغم آنکه پیروان رهبر او را «سرحلقه» گروه انحرافی میدانند)
- سرشاخ شدن با سپاه در خصوص مهندسی انتخابات و پیشتر از آن قاچاقچی خواندن سپاه،
- اعلام آمادگی برای مذاکره با امریکا (به رغم منع صریح خامنهای چند روز پیش از آن)،
- جنجال در مجلس علیه باند برادران لاریجانی (به رغم آنکه رهبر هرگونه تنشی تا روز انتخابات را خیانت خوانده است)،
- اصرار بر ابقای مرتضوی بر ریاست سازمان تأمین اجتماعی (به رغم پرونده سنگین او)،
- تاخیر مفرط در ارائه لایحه بودجه ۹۲ و سرانجام ارائه لایحهای سرتا پا مغشوش،
- نامهنگاریهای تند و تیز با رئیس قوه قضائیه برای بازدید از زندانها،
- در رأس قوا ندانستن مجلس (مخالفت آشکار با گفته رهبر پیشن)،
- تجلیل از کوروش (در نظامی که به پالایش نام پادشاهان در کتابهای درسی مبادرت کرده است)
این نمونهها و بیشتر از آن وقتی قابل توجه است که به یاد آوریم احمدینژاد در حالی در درون حاکمیت رفتارهایی چنین آشکار بر خلاف هنجارهای مسلط بر نظام انجام میدهد که در عرصه خارجی:
- فتیله حمله لفظی به اسرائیل و امریکا را پایین کشیده،
- دیگر از غیرواقعی بودن هولوکاست سخن نمیگوید،
- تحریمهایی را که خود «کاغذ پاره میدانست»، دارای اثر در شکنندگی اقتصاد ارزیابی میکند.
راز چنین نوسانی در رفتارهای احمدینژاد چیست؟ چرا او چنین بیمهابا، به سراپرده نظام درافتاده است؟
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
بیتردید احمدینژاد رکورددار سفرهای داخلی و خارجی در طول سه دهه گذشته است. اینکه او چه مقدار از این سفرها بهره برده، خود به تحلیلی دیگر نیاز دارد ولی جای شکی باقی نمیماند که سفرهای خارجی او (در حالی که «مطلقاً» هیچ سفر خارجی تا پیش از ریاستش نداشت)، مصداق مثل معروف است که «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی».
از جمله کوفتن بر نفی نظام سلطه آن گاه در نزد احمدینژاد رنگ باخت که وی در ارائه بودجه ۹۲ اذعان کرد تحمیل فشارهای اقتصادی امریکا در وضعیت رکود اقتصادی کشور مؤثر بوده است. وی با تشبیه آمریکا و ایران به تقابل یک فوق سنگین با وزن ۵۵ کیلو در کشتی گفت: «امروز اقتصاد اول جهان با اقتصاد هفدهم در نبرد است. اين مانند آن است که در ورزش کشتي يک کشتيگير وزن ۱۲۰ کيلوگرم با يک کشتيگير وزن ۵۵ کيلو، کشتي بگيرد.» (ششم اسفند ۹۱)
این تجربه «آهنگرزاده خام ارادانی» به یمن سفرهایش یه نیویورک، بدانجا منتهی شده که به جای سرشاخ شدن با امریکا در آخرین سفرش به نیویورک، پا را فراتر نهاده پیشنهاد مذاکره مستقیم با امریکا را ارائه دهد؛ امریکایی که احمدینژاد مدعی بود در یکی از سفرهایش به عراق میخواست او را برُباید.
نظام سلطه و سلطه نظام
اگر باور داشته باشیم که «آهنگرزاده خام ارادانی» از سفرهای پرهزینهاش تجربهای اندوخته، شاید بتوان گفت بزرگترین تجربه او آن است که «اندکی» با مناسبات قدرت در نظام بینالملل و مناسبات قدرت در نظام جمهوری اسلامی آشنا شده است.
به این شرح شاید بیشترین تجربه احمدینژاد را در هشت سال دوران ریاستش، بتوان به شناخت «نظام سلطه» در نظام بینالملل و «سلطه نظام» در درون کشور خلاصه کرد با این توضیح که آنچه از رفتارهای هنجارشکنانه احمدینژاد میبینیم ترجمان «نفی سلطه نظام» به جای «نفی نظام سلطه» است.
سفرهای خارجی احمدینژاد شناختی هرچند سطحی از نظام بینالملل را به او داده تا فتیله حملههایش را به امریکا پایین بکشد. آنچه اینک او را به واهمه انداخته، نظام سلطه نیست، سلطه نظام (ولایت مطلقه فقیه) است.
نظام سلطه، تعبیری است که در جمهوری اسلامی برای توصیف نظام تکقطبی به محوریت امریکا استفاده میشود. سعی بلیغ و تلاش وافر احمدینژاد به رودرویی با امریکا در سالهای نخست ریاستش بر کسی پوشیده نیست. اما، اگر نفی نظام سلطه، بهرهای (همچون سرکوب مخالفان داخلی به جرم امریکایی بودن) داشت، بهرهاش نه در انبان احمدینژاد که در انبان ولی فقیه جا گرفته است؛ ولی فقیهی که اینک او را به ارتکاب «خلاف شرع، قانون و اخلاق» نواخته است.
از این رو، احمدینژاد پس از آنکه دانست جاده صافکن رهبر برای سرکوب مخالفانش بوده، برای رهایی از همان سرنوشت شوم، به دنبال راه استخلاصی است که آن را نه در نفی نظام سلطه بلکه در نفی سلطه نظام میبیند.
«تنازع بقا» در جمهوری اسلامی
به جز محمدعلی رجایی که خاتمه ریاستش با خاتمه زندگیاش رقم خورد، کدام نخستوزیر و یا رئیسجمهوری در حاشیه امن قرار گرفته است؟
این پرسشی است که پاسخ آن را بهتر از هر کسی احمدینژاد میداند. او واقف است که سرنوشتی که منجر به حاشیه راندن و مخدوش کردن چهره مهدی بازرگان، ابوالحسن بنیصدر، میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی شد، «قطعاً» برای او نیز رقم خواهد خورد. این پیشبینی وقتی خطرناکتر است که آنچه او با رهبر کرد، «بیاعتنایی مطلق» به «ولی فقیه مطلق» بوده است.
با این بیان، آرایش کنونی نظام، «تنازع بقا» برای ماندن در قدرت سیاسی جهت مصونیت از هر گزندی است. به چالش گرفتن قدرت رهبر(سلطه نظام)، دوئلی است که میان او و رهبر شکل گرفته است. کدام نشان برای چالش کشیدن رهبر، بالاتر از «اعطای مدال درجه یک فرهنگ» به اسفندیار رحیم مشایی توسط احمدینژاد است؟ اقدامی که بیهیچ تردید باید آن را «دهن کجی» احمدینژاد به مقام عظمای ولایت! تفسیر کرد آن هم با حاشیههایی به شرح زیر که در آن شرط «مدیر» و «مدبر» بودن (از شرایط نامزد ریاست جمهوری) را برای مشایی بر میشمارد:
«برای من (احمدینژاد) سخن گفتن از جناب مهندس مشایی سخت است... افتخار آشنایی با ایشان... با عنایات خداوند بر این بنده کوچک ادامه یافته است... من ایشان را مدیری مسلط و مدبر میدانم... آقای مشایی صاحب اندیشه است، صاحب نظریه است... البته من برای نصب نشان فرهنگ از ایشان اجازه گرفتم که آیا اجازه میدهید آن را نصب کنم؟ و آن را جزو افتخارات خود میدانم که علیرغم تمام ناملایمات (بخوانید مخالفت رهبر)، خداوند متعال این توفیق را به بنده داد که بنده به نمایندگی از ملت از یک فرزند برومند ملت تجلیل کنم.» (۲۰ اسفند ۹۱)
تقابل اسلام اباحهگری در برابر اسلام فقاهتی
بازدید نکردن از مراجع در سالهای اخیر، تعیین اولین وزیر زن (به رغم مخالفت مراجع)، مجاز بودن زنان برای ورود به استادیوم (به رغم مخالفت مراجع)، مخالفت با سختگیری برای مدل لباس و مو جوانان، در آغوش گرفتن زنی نامحرم (مادر چاوز) و.. نمونههایی از اسلام اباحهگرایی است که احمدی نژاد تلاش دارد از خود نشان دهد.
یار غار او (مشایی) پا را از این فراتر نهاده بود وقتی با نام بردن از «مکتب ایرانی» در مقابل مکتب اسلام گفت: «دوران اسلامگرایی تمام شده همانطور که دوران اسب سواری تمام شده است.»
چنین اسلامی در تقابل آشکار با اسلام فقاهتی قرار دارد که تفسیر آن در دست فقیهان از جمله علی خامنهای است. این تقابل چه بسا بتواند به عنوان «ترفندی کارا» در جامعه ایران با اکثریت جوانِ خواهان فضای بازاجتماعی مؤثر واقع افتد اگر نامزد احمدینژاد بتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند.
تلقین ایجاد فضای باز اجتماعی برای جوانان به دست مشایی، تاکتیکی است که علی مطهری به آن تصریح دارد او میگوید: «وقتی من حرفهای آقای مشایی و آقای احمدینژاد را میشنوم... یاد جزوههای گروه فرقان میافتم. آنها هم با حسن نیت میخواستند اسلام را به گونهای عرضه کنند که جوانها بهتر و زودتر جذب شوند.» (خبرآنلاین ۴ شهریور ۹۱)
مقایسه مشایی و احمدینژاد با گروه فرقان از زبان علی مطهری، اشارهای به غایت خطرناک را برای روحانیت شیعه در بر دارد چرا که «گروه فرقان» همان گروهی بود که مغز متفکر و تئوریسین انقلاب اسلامی مرتضی مطهری (پدر علی مطهری) را در سالهای اول انقلاب ترور کرد. چنین است که علی مطهری نتیجه میگیرد: «اگر فرض کنیم که به دلیل برخی تهدیدها و فشارهای آقای احمدینژاد، شورای نگهبان صلاحیت آقای مشایی را تأیید کند باید ختم انقلاب را اعلام کنیم.» (ایران نیوز ۱۸ اسفند ۹۱)