پس از تسخیر سفارتخانههای ایالات متحده (۱۳۵۸) و بریتانیا (۱۳۹۰) نوبت به سفارت عربستان در تهران رسید تا یکی دیگر از کشورهایی که «دشمن» جمهوری اسلامی خوانده میشود سفارتخانهاش را تحت اشغال و تاراج و تخریب اسلامگرایان نزدیک به حکومت (مورد ایالات متحده)، بسیجیان (مورد بریتانیا) و نیروهای شبهنظامی نزدیک به نهادهای نظامی و امنیتی (مورد عربستان سعودی) ببیند.
چرا جمهوری اسلامی و وفاداران به آن تا این حد به حمله به سفارتخانهها علاقهمندند؟ آیا راه دیگری برای اعتراض به کشوری دیگر غیر از حمله به سفارتخانهی آن وجود ندارد؟ آیا نقطهی توقفی بر این عمل غیرعقلانی و خارج از عرف بینالملل در ایران قابل تصور است؟
زمینهسازی و اجرا
با توجه به رفتاری که مقامات و دستگاههای تبلیغاتی قبل از حمله و تسخیر سفارتخانههای خارجی داشتهاند امروز میتوان یک الگوی مشخص رفتاری را در زمینهسازی و انجام این رفتار مشاهده کرد. زمینهسازی آن عمدتاً در سخنان رهبر جمهوری اسلامی دیده میشود. قبل از حمله به سفارت امریکا خمینی بارها ایالات متحده را شیطان خطاب کرده بود. خامنهای نیز در جریان جنبش سبز بارها بریتانیا را خبیث خوانده بود. در ماههای اخیر نیز حمله به دولت عربستان در سخنان رهبر جمهوری اسلامی بارها تکرار شده و رسانههای رسمی و نیمهرسمی نیز تقریبا هر روز به مناسبتی (موضوع کشته شدن حجاج، داعش، یمن) به عربستان سعودی حمله کرده بودند. اعدام نمر تنها جرقهی این حمله را ایجاد کرد.
در دوران خمینی سازماندهی این گونه اعمال در انجمنهای اسلامی انجام میشد و بعد با بیت رهبری هماهنگ میشد. دانشجویان خط امام از طریق موسوی خویینیها این کار را انجام میدادند. در دوران خامنهای سازماندهی این کارها (هر گونه حمله به تجمعات و مراکز) توسط سپاه و نیروهای نزدیک به بیت رهبری انجام شده و اجرا به افرادی که در هیئتهای مذهبی و بسیج درگیر بودهاند واگذار شده است.
چرا سفارتخانه؟
به سه دلیل اسلامگرایان سفارتخانهها را اهداف خوبی برای حمله در نظر می گرفتهاند. اول آنکه حمله به سفارتخانه برای وفاداران به حکومت که خود را انقلابی و علیه غرب و همپیمانانش می دانند هیجان می آفریند. اعتراض رسمی وزارت خارجه یا احضار کاردار نمی تواند شور درون نیروهای شبه نظامی را پاسخ دهد. آنها همانند دوران انقلاب ۵۷ آتش و شکستن در و پنجره و گروگانگیری و آشوب میخواهند تا التیام پیدا کنند و حکومت راه این التیامیابی را باز میکند.
دوم آنکه حمله به سفارتخانه که جزئی از کشور مربوطه به حساب می آید نوعی بی احترامی به آن کشور است و اسلامگرایان همین انتقال احساس بی احترامی را می خواهند. و سوم آنکه حمله به سفارتخانه و به هم زدن اسناد درون سفارتخانه به عطش اثبات نظریهی توطئه که نظریهی غالب اسلامگرایان در نگاه به «دیگری» است پاسخ میدهد. این عطش در اسناد سفارت امریکا دنبال شد و برای بسیاری پروندهسازیهایی صورت گرفت اما از حمله به سفارت بریتانیا و عربستان چیزی نصیب توطئهاندیشان نشده و نخواهد شد.
راههای دیگر اعتراض
امروز هر کشوری راههای متفاوت و متعددی برای اعتراض علیه کشور دیگر بدون نقض مقررات بین المللی دارد، حتی اگر احضار سفیر، اخراج برخی از اعضای سفارت یا حتی قطع روابط دیپلماتیک کافی به نظر نرسد. امروز همه ی کشورها از ابزارهای تبلیغاتی علیه یکدیگر برخوردارند و می توانند از روابط تجاری موجود برای ضربه زدن به کشور دیگر بهره بگیرند. تحریم علیه یک کشور ابعاد بسیار گستردهای دارد: از تحریم اقتصادی تا تحریم جهانگردی، از تحریمهای سیاسی تا تحریمهای خاص علیه افراد و نهادها. جمهوری اسلامی برای اعتراض به عربستان در هر مورد می تواند اعزام زائران به حج تمتع را متوقف سازد (عمرهی آن قبلا متوقف شده است)؛ البته از نگاه مقامات جمهوری اسلامی تحریم نقض مقررات بین المللی است (و این را بارها در مورد تحریمهای امریکا علیه جمهوری اسلامی گفتهاند) اما حمله به سفارتخانهی کشور دیگر چنین ویژگیای ندارد.
خودجوشهای سازمان یافته
رسانههای دولتی و شبه دولتی معمولا حمله کنندگان به سفارتخانهها و دیگر اجتماعات و مراکز مورد اعتراض حکومت را «مردم به صورت خودجوش» یا «نیروهای خودسر» معرفی می کنند اما در هر سه مورد این حملات و تسخیرها خودجوش و خودسرانه نبوده است. دانشجویانی که بعداً به دانشجویان خط امام معرفی شدند قبل از حمله سازماندهی شده بودند. بسیجیانی که به سفارت بریتانیا حمله کردند در قالب بسیج سازماندهیشده بودند.
در حمله به سفارت عربستان نیز هماهنگی در حمله به کنسولگری عربستان در مشهد و سفارت این کشور در تهران، تأخیر ورود نیروی کافی به صحنه برای جلوگیری از حمله در عین قابل پیشبینی بودن، مجهز بودن حملهکنندگان به کوکتل مولوتف و چوب و سنگ، آورده شدن پوسترهایی که قبلاً چاپ شده بود، شعارهای حملهکنندگان (حیدر حیدر) حاکی از سازماندهیشده بودن این حمله در گروههایی خاص هستند.
اصولاً کلمهی «خودسر» که از زبان مقامات انتظامی شنیده می شود (و در این مورد هم شنیده شده) در عرف سیاسی جمهوری اسلامی به نیروهای بسیجی و شبه نظامی نزدیک به و تحت حمایت نیروهای امنیتی و سپاه اشاره دارد.
برای پلیس تهران و دیگر نیروهای امنیتی که در مقیاس چند ده هزار نفری در تهران نیرو دارند محافظت از سفارت عربستان یا بریتانیا با حدود هزار حمله کننده کار دشواری نیست. اما وقتی مقامات بالاتر سیگنال مثبت را به نیروهای انتظامی و امنیتی می دهند که راه حملهی شبه نظامیان خودی را باز کنند تا هم «دشمن» با حمله به بخشی از خاکش تحقیر شود و هم وفاداران التیام پیدا کنند جایی برای پیش گیری باقی نمی ماند.
تحقیر و تنشزایی به عنوان انگارهی رفتاری
بعد از حمله به سفارت بریتانیا تصور میشد که تسخیر سفارتخانهها در دوران خامنهای کاری تمام شده باشد. در دوران خمینی دانشجویان طرفدار وی به سفارت امریکا حمله کردند تا خمینی و دیگر اسلامگرایان نمایش امریکاستیزی را در رقابت با مارکسیستها به نمایش بگذارند و بدین وسیله هم قدرت را در کشور قبضه و یک کشور قدرتمند را تحقیر کنند.
خامنهای نیز به چنین حرکتی- حداقل به شکل نمادین- نیازمند بود و طرفدارانش در سال ۱۳۹۰ این کار را برای وی کردند. از همین جهت تصور میشد خامنهای به آروزی دیرینهاش یعنی گذاشتن پا در جای پای خمینی رسیده باشد و تسخیر سفارتخانهها در دوران وی به پایان برسد.
اما دو موضوع مانع از این توقف بوده است: عادت جمهوری اسلامی به نقض تعهدات بینالمللی و نیاز دائمی حکومت به تنش زایی. حمله به سفارتخانههای دیگر کشورها که در ایران مشخصا توسط نیروهای شبه نظامی و بیت (حزب پادگانی) سازمان دهی یا حمایت میشود نقض آشکار تعهدات بینالمللی جمهوری اسلامی است اما این نقضها به حمله به سفارتخانهها محدود نمیشود و در همهی عرصهها ۳۷ سال است که تداوم یافته است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی نظامی بحرانزا و بحرانزی است و نیاز دارد مدام به بسیج نیروهای شبهنظامی خود بپردازد تا ماشین سرکوب را سرپا نگاه دارد و برای دستگاههای تبلیغاتیاش خوراک تهیه کند.
به همین علت روند حمله تسخیر سفارتخانههای خارجی در ایران متوقف نخواهد شد. این حملات به بخشی از نوع حکومتداری جمهوری اسلامی تبدیل شده است. دستگیری چند تن از حملهکنندگان که معمولاً چند روز بعد بدون هیچ مجازاتی آزاد میشوند و محکومیت این گونه اعمال توسط برخی مقامات ردههای میانی وزارت خارجه و حتی رئیس دولت تنها تلاش حکومت برای مدیریت این رفتارها در سطح بینالملل و ارسال علائم دوگانه را منعکس میکنند.
قرعههای بعدی
نامزدهای احتمالی بعدی حمله و تسخیر سفارتخانهها با توجه به حملاتی که به کشورهای دیگر در نشریات و سایتهای حکومتی و در زبان روحانیون شیعه انجام میشود عبارتاند از ترکیه، آذربایجان، و بحرین. آذربایجان و بحرین دو کشور با اکثریت شیعهاند و دولتهایی که با دولت جمهوری اسلامی و مداخلههایش مشکل جدی دارند و کوچکترین اقدامی از سوی آنها علیه شیعیان اسلامگرا با واکنش شدید جمهوری اسلامی مواجه میشود.
روحانیون شیعه تا کنون به طور مکرر علیه دول بحرین و آذربایجان سخن گفتهاند. اخیرا اجتماعی نیز در برابر کنسولگری آذربایجان در تبریز در اعتراض به برخورد حکومت آذربایجان با شیعیان منطقهی نارداران توسط نیروهای شبه نظامی و بسیجی و هیئتهای مذهبی انجام گرفت.
ترکیه نیز در رسانههای رسمی و نیمهرسمی جمهوری اسلامی متحد عربستان و داعش با رهبرانی در رویای برساختن امپراطوری عثمانی معرفی میشود. رهبر جمهوری اسلامی البته سخنان شداد و غلاظی علیه دولتهای ترکیه و آذربایجان ابراز نداشته و در صورتی که با زبان حملاتی را علیه آنها به طور مستقیم و غیرمستقیم داشته باشد امکان حمله علیه سفارتخانههای آنها افزایش مییابد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.