لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۴۹

روحانی و پاسدار، حقوق‌دان و سرهنگ


طرح مسئله: برخی افراد و گروه‌ها از وجود «دولت پادگانی» در ایران سخن گفته و می‌گویند. یعنی به طور ضمنی این مدعا را مطرح می‌سازند که جمهوری اسلامی یکی از مصادیق «دیکتاتوری‌های نظامی» است. غرض از نظامیان هم در مرتبه اول سپاه پاسداران و در گام بعد بسیج و نیروی انتظامی است.

اگر چه سپاهیان قدرت زیادی داشته و دارند، اما این مدعا کاذب است و جمهوری اسلامی «دیکتاتوری نظامی» نبوده و نیست. بدین ترتیب باید میان دو مدعا تفاوت قائل شد. مدعای اول- دیکتاتوری نظامی. مدعای دوم- قدرت زیاد سپاه پاسداران. نقد ما معطوف به مدعای اول است.

یکم- مناظره روحانی و پاسدار: در مناظره‌های تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری، سردار محمد باقر قالیباف قصد داشت تا خود را آزادیخواه و حسن روحانی را مخالف آزادی نشان دهد. حسن روحانی در پاسخ گفت: «من سرهنگ نیستم، من حقوقدان هستم». بعد هم ادامه داد، شما قصد نداشتید به دفتر تحکیم وحدت اجازه راهپیمایی دهید، بلکه می‌خواستید بیایند تا «گازانبری» ترتیب‌شان را بدهید.

بدین ترتیب بود که سردار سپاه به روحانی حوزه، باخت و کیش و مات شد. قالیباف پس از ۳۴ سال خدمت در جمهوری اسلامی، و اندکی آشنایی با تاریخ اسلام و تشیع، هنوز نفهمیده است که حریف روحانیت نمی‌شود. اگر پاسدار پیش می‌رفت، روحانی کار را به امام حسین و یزید می‌کشاند. سعید جلیلی هم مواردی از سرکوب را علیه اصلاح‌طلبان ذکر کرد که نیروی انتظامی تحت فرماندهی قالیباف انجام داده بود.

در واقع بازنده آن بازی هم قالیباف بود، نه حسن روحانی یا محمد خاتمی. می‌گویند قالیباف در انتخابات ۱۳۸۴ گفته بود: «کشور نیازمند یک رضاخان حزب‌اللهی است». حقوقدان این گفته سرهنگ را هم یادآور نشد. اگر کمی پیش می‌رفت، روحانی به او یادآور می‌شد که پس از حوادث ۱۸ تیر ۱۳۷۸، به همراه ۲۳ تن دیگر از فرماندهان سپاه نامه کودتاگرانه‌ای خطاب به «سید اولاد پیامبر» -خاتمی رئیس‌جمهور وقت- نوشتید و در آن گفتید که: «كاسه صبرمان به پايان رسيده و تحمل بيش از آن را در صورت عدم رسيدگی، بر خود جايز نمی‌دانيم».

سرلشکر محسن رضایی زرنگ‌تر از قالیباف بود. خود را وارد این حوزه نکرد. می‌دانست که ده‌ها پرونده چون پرونده حزب توده که رهبرانش را با شکنجه‌های قرون وسطایی به پشت تلویزیون آورد تا به جاسوسی اعتراف کرده و اعدامشان کند، در پیشینه‌اش وجود دارد که «شیخ» به خوبی از پس او بر می‌آمد. کما اینکه اکبر هاشمی رفسنجانی چندی پیش گفته بود که رهبران حزب توده برای شوروی جاسوسی نکرده بودند و آن اتهام نادرست بود.

فردا هم اگر مناظره دیگری میان یک روحانی و پاسدار دیگری- مثلاً سردار محمد علی جعفری- درگیرد، او خواهد گفت: شما اعتراضات مردمی پس از انتخابات ۸۸ را سرکوب کردید و در بند «۲ الف»تان پدر معترضان را در آوردید.

دوم- روحانیت و انتخابات: در این انتخابات حداقل دو پاسدار- سرلشکر رضایی و سرتیپ قالیباف- حضور داشتند. جلیلی به عنوان بسیجی در جبهه‌های جنگ حضور داشته است. کاندیدای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و گروه‌های اصولگرای سنتی نزدیک به آن، علی‌اکبر ولایتی بود. جلیلی هم کاندیدای آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی و گروه‌های راست افراطی بود.

روحانیون طرف مقابل -هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، علی اکبر ناطق نوری، مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین حوزه علمیه قم- هم از طریق اجماع محمد رضا عارف را کنار نهاده و حسن روحانی را به عنوان نامزد خود معرفی کردند.

بدین ترتیب، سرلشکر رضایی و سرتیپ قالیباف نتوانستند از حمایت روحانیت برخوردار شوند. در دوره‌های گذشته هم آخوندهای اصولگرا از محمود احمدی‌نژاد و علی لاریجانی دفاع کردند، نه رضایی و قالیباف. آن قدر عاقل هستند که ریاست جمهوری را به نظامیان نسپارند. آیت‌الله خامنه‌ای هم بر همین نظر است. اگر چنین قصدی داشت، آن را به گونه‌ای عملی کرده بود. کما اینکه درباره احمدی‌نژاد چنین کرد.

سوم- عدم دخالت سپاه در انتخابات: در انتخابات ۲۴ خرداد- برخلاف انتخابات ۸۴ و ۸۸- آیت‌الله خامنه‌ای به سپاه و بسیج دستور داده بود که به سود هیچ کاندیدایی وارد انتخابات نشوند و علیه هیچ کاندیدایی هم فعالیت نکنند (رجوع شود به سخنان محمد رضا باهنر، سردار محمد رضا نقدی و سرلشکر حسن فیروزآبادی). حمایت سازمان یافته سپاه و بسیج از احمدی‌نژاد در ۸۴ و ۸۸ برای این بود که او کاندیدای مطلوب «مقام معظم رهبری» بود.

احمدی‌نژاد در دوران ریاست جمهوری به هر شهری می‌رفت، اینها به طور سازمان‌یافته جمعیت زیادی را پای سخنرانی‌اش می‌آوردند. اما از وقتی خواست مستقل عمل کند و کمی در برابر رهبر بایستد، جمعیت محو شد و این اواخر به هر استانی می‌رفت، هزار نفر هم نمی‌توانست جمع کند. حتماً فراموش نکرده‌ایم که احمدی‌نژادی که گمان می‌کرد ۳۵ میلیون رأی دارد، سپاه پاسدران را «برادران قاچاقچی خودمان» نامید.

سپاه و بسیج پشت او رفتند، چون «آقا» پشت او بود، وقتی خامنه‌ای پشت احمدی‌نژاد را خالی کرد، نه تنها سپاه و بسیج، که همه اصولگرایان به جدی‌ترین مخالفان او تبدیل شدند و اینک مدعی‌اند که اساساً احمدی‌نژاد از ابتدا هم اصولگرا نبوده است.

آیت‌الله علی خامنه‌ای که اجازه نداد چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب کاندیدا شوند و هاشمی رفسنجانی را هم رد صلاحیت کرد، دیگر نیازی به «مهندسی انتخابات» احساس نمی‌کرد. باور نمی‌کرد که حسن روحانی رأی بیاورد، به همین دلیل پنج بار اعلام کرد که هیچ نامزدی نداشته و حتی همسر و فرزندانش نمی‌دانند به چه کسی رأی خواهد داد. با آن دستور- یعنی عدم دخالت سپاه و بسیج- و این نوع موضع‌گیری، نظامیان ماندند با شش نامزدی که باید به تنهایی درباره‌شان تصمیم‌گیری کنند.

چهارم- پاسداران در قدرت: پاسداران با اجازه فقیهان وارد سیاست شده‌اند. آیت‌الله روح الله خمینی به شدت مخالف این امر بود و بارها و بارها به صراحت علیه آن موضع گرفت و آن را به سرطان تشبیه کرد. نوبت که به جانشین او رسید، آیت‌الله خامنه‌ای برای بسط سلطانیسم چاره‌ای جز اتکای بیش از حد به نظامیان نداشت. پروژه قدرت سیاسی و اقتصادی یافتن سپاهیان هدفی چند منظوره را تعقیب می‌کرد:

اولاً: با آنها منتقدان و متفاوت‌ها را حذف می‌کرد.
ثانیاً: با جا به جایی دائمی و کوتاه مدت نظامیان، خطر جا پا سفت کردن و به خیال باطل کودتا کردن را رفع می‌کرد و می‌کند. به عنوان مثال، سردار جعفری را به جای سرلشگر یحیی رحیم صفوی دارای سابقه، به فرماندهی کل سپاه منصوب کرد.
ثالثاً: هر ورود و خروجی با مجوز شخص او صورت می‌گرفت. به عنوان مثال، رستم قاسمی، فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیای سپاه، با چند بار درخواست محمود احمدی‌نژاد و اجازه آیت‌الله خامنه‌ای از سپاه به وزارت نفت انتقال یافت و در مرداد ۱۳۹۰ وزیر نفت شد.

پنجم- فقیه‌سالاری: مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی کلیه نهادها تحت امر ولایت مطلقه فقیه قرار دارند. تمامی اعضای مجلس خبرگان رهبری فقیه هستند. شش تن از اعضای شورای نگهبان فقیه بوده و بقیه حقوقدان هستند. قوه قضائیه نیر تحت سیطره روحانیت قرار دارد. اگر چه پرونده‌سازی‌های سیاسی علیه مخالفان کار مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه است. تمامی ائمه جمعه سراسر کشور روحانی هستند.

تعداد نمایندگان روحانی ۹ دوره مجلس شورای اسلامی به ترتیب ۱۶۴، ۱۵۳، ۸۵، ۶۷، ۵۳، ۳۵، ۴۳، ۴۴ و ۲۷ بوده است. کاهش چشمگیر آنان معلول عدم رأی مردم بوده، نه برنامه‌ریزی نظام. همه رؤسای مجلس شورای اسلامی تا پایان مجلس ششم روحانی بوده‌اند (هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، ناطق نوری، مهدی کروبی) و تنها در مجلس هفتم (غلامعلی حداد عادل) و هشتم و نهم (علی لاریجانی) غیر روحانی بودند.

مجموع دوره‌های ریاست رؤسای جمهور غیرروحانی کوتاه بوده است: بنی‌صدر کمتر از ۱۷ ماه، محمدعلی رجایی کمتر از یک ماه و احمدی نژاد هشت سال. اما خامنه‌ای هشت سال، هاشمی رفسنجانی هشت سال، محمد خاتمی هشت سال و دوران چهارساله حسن روحانی هم از ۱۲ مرداد آغاز می‌شود. وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی همیشه روحانی بوده است. تعدادی از وزرا هم روحانی بوده‌اند.

ششم- نتیجه: مطابق روش‌شناسی علم، محقق و نظریه‌پرداز باید شواهد و قرائن مبطل مدعا/نظریه خود را در نظر گرفته و برجسته سازد. مدعای دولت پادگانی/دیکتاتوری نظامی، با صدها شاهد ابطال می‌شود. جمهوری اسلامی دیکتاتوری نظامی نبوده و نیست، اگر چه سلطان به نحو احسن از نظامیان استفاده کرده و می‌کند. این امر، یکی از ارکان نظریه «نئو سلطانی» است.

مردم ایران مسلمان بوده و فقیهان برای بسط قدرت سیاسی و اقتصادی‌شان به نحو احسن از باورهای دینی مردم استفاده/سوء استفاده کرده و می کنند. قرن ها خطابه و روضه خوانی، آنان را به خطیب های ماهری تبدیل کرده است.

محسن رضایی در مناظره می‌گفت که رزمندگان دیگری تربیت خواهد کرد. قالیباف نمی‌دانست مناظره چیست. اما حسن روحانی خطیب ماهری است. اوج زرنگی را ببینید، او به قالیباف نگفت: «من فقیه هستم، پاسدار نیستم»، بلکه گفت: «من حقوقدان هستم، سرهنگ نیستم». یعنی چهره‌ای مدرن از خود به تصویر کشید. حقوقدان، نه فقیه و روحانی.
XS
SM
MD
LG