لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۴۵

معلولان هشت سال جنگ؛ «هيچ كس دری را به روی ما باز نكرد»


بعضی‌هایشان خودسوزی می‌کنند. بعضی‌ها خودشان را حلق‌آویز کردند. گروهی هم دارو خوردند و خودشان را مسموم کردند. شایع‌ترین اختلال روان‌پزشکی‌شان افسردگی است و اسکیزوفرنی. خودشان می‌گویند پرخاش‌گر شده‌اند، عصبی‌اند.

یکی‌شان همین چندی پیش میله آهنی دستش گرفت، نگهبان اداره محل کارش را مصدوم کرد، شیشه‌های اداره را شکست و این طور که خبرگزاری ایلنا گزارش داد سرآخر حقوقش به عنوان جریمه و تنبیه قطع شد و این انگار تیر آخر بود. چرا که بلافاصله بعد از این حمله عصبی خودکشی کرد. خودکشی، موفق از آب درآمد.
کمی قبل‌تر یک معلم معلول جنگی در مسجد سلیمان خودش را پرت کرد توی دریاچه سد گتوند و مرد. مجلس شورای اسلامی هم از سال گذشته هنوز خودسوزی معلول جنگی را که البته رییس مجلس گفت معلول جنگی نبوده به یاد دارد.
نمونه‌ها بیشتر از این هستند. تنها از سال ۱۳۶۷ تا سال ۱۳۷۷، ۸۲ پرونده از خودکشی معلولان هشت سال جنگ در ایران به ثبت رسیده. طی سال‌های گذشته دو استاد دانشکده روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله درباره چون و چرای خودکشی در میان معلولان جنگی پژوهشی انجام داده‌اند. یافته‌های این پژوهش را مجله پزشکی کوثر منتشر کرده‌است.
please wait

No media source currently available

0:00 0:10:18 0:00
لینک مستقیم

پژوهشی دیگری انجام شده با موضوع متغیرهای مرتبط با خودکشی در معلولان جنگی که خودکشی موفق داشته‌اند. مجله طب پزشکی این پژوهش را که کاری است از پژوهشگران مرکز علوم رفتاری دانشگاه علوم پزشکی منتشر کرده.
هزار و ۴۶۳ مورد مرگ معلولان جنگی به روش نمونه‌گیری غیرتصادفی ساده از تاریخ ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۱ بررسی شده. بیشترین روش به کار گرفته شده برای خودکشی حلق‌آویز کردن خود بوده است و اکثر آنها که این گونه به زندگی خود پایان داده‌اند زیر ۴۰ سال داشته‌اند. معلولان جنگی سال‌ها پس از پایان جنگ ایران و عراق هنوز از عوارض آن رنج می‌برند. خودشان و خانواده و اطرافیانشان. این صدای همسر یک معلول جنگ است که در مستند «فراموشی» از زندگی خود و همسرش می‌گوید:
«از ۱۸سالگی افتادند توی مشکلات جنگ و جبهه. زمانی که ایشان در جبهه می‌‌جنگید من واقعاً پشت جبهه انتظار ایشان را می‌کشیدم. انتظار مرگ، انتظار جسد و انتظار مجروح شدنش را با دو بچه کوچک. و الان هم دارد مراحل زندگی ما به نوعی دیگری سپری می‌شود. چرا همسر جانباز ما شب تا صبح توی خانه ناله می‌کند. پرستار بودن خیلی سخت‌تر از بیمار بودن است. توی جانبازهای ما (شما ندیدید نمی‌دانید) اینقدر فقر زیاد است، اینقدر مشکلات مادی زیاد است که من اگر به شما بگویم که جانباز ما جوراب فروشی می‌کند، بلیت ‌فروشی می‌کند...»
همسر معلول جنگ آقای سهرابی نیز در همین مستند از پیگیری‌های نافرجامش می‌گوید برای رسیدگی به وضعیت همسرش:
«دی‌ماه ۷۹ شیمیایی آقای سهرابی بروز داد با تاول‌هایی که به تنشان زد. مشکل کلیه که پیدا کردند. کلی مدارک جمع کردیم. از بیمارستان‌های مختلف ارتش. به دلیل اینکه همسر ما سرباز ارتش بوده. جلسه اول دوم که رفتم توی بنیاد جانبازان وقتی دیدم که خیلی اذیت می‌کنند و سر می‌دوانند مرا دنبال این نامه دنبال آن نامه، یک کلمه فقط درآمدم گفتم: ای کاش شما بتوانید فقط سلامتی شوهر مرا برگردانید بهش من پایم را توی بنیاد جانبازان نخواهم گذاشت. و پرونده شوهرم را اصلا ریز می‌کنم می‌ریزم دور.»
و بعضی‌هایشان خسته و کلافه‌اند:
«به خدا الان یک ماه است اصلا کسی را نمی‌شناسد. حتی من که همسرش هستم نمی‌شناسد. دچار فراموشی شده. بچه را می‌زند. هرچه هست می‌شکند. خیلی وضعیت خرابی دارد.»
پژوهش‌های انجام شده نشان می‌دهد وضعیت خانوادگی و به خصوص اقتصادی و معیشتی معلولان جنگ اثر مستقیم بر میزان خودکشی آنها داشته. غلامرضا حاج‌ مراد خانی یکی از این معلولان جنگی است. در تهران زندگی می‌کند و خودش می‌گوید این زندگی نیست. گذران دردناک روزهاست. یک معلول شیمیایی. سال ۱۳۶۲ عملیات خیبر، جزیره مجنون.
انفجار شیمیایی و گاز خردل از همان کنار دجله و فرات تا همه بیمارستا‌ن‌های پذیرای معلولان شیمیایی و تا امروز با او ماند. یک سال بعد از عملیات موفقیت‌آمیز خیبر ارتش عراق جزیره نفتی مجنون را پس گرفت. اما گاز خردل و عوارض شیمیایی را هیچکس هرگز از غلامرضا حاج‌مرادخانی پس نگرفت. صدایش لکه‌های شیمیایی بر خود دارد:
«به مرور زمان بیماری ما عود کرد... آن موقع‌ها من خون دادم سر شیمیایی خردل. مسئولان مراجعه کردم، معاون آقای احمدی‌نژاد، آقای ظریبافان رئیس بنیاد شهید. سه سال پیش هم با ایشان ملاقاتی داشتم. گفتم مشکل دارم. مسئولین دست رد به من زنند... با این دریافتی‌هایی که من می‌گیرم جواب زندگی من نیست.»
این معلول جنگ فرزندان و همسر بیمار هم در خانه دارد. اولین مشکل تهیه دارو، که تحریم و بحران ارزی بازارش را محدودتر از قبل هم کرده. او می‌گوید یخچال خانه‌اش را هم به ناچار برای تأمین داروهای گران‌قیمت و نایاب فروخته است.
«پسرم ناراحتی اعصاب دارد. دخترم هم همچنین. یک موقع دیابتش بالاست و به کما می‌رود. زنم هم که فلج افتاده توی خانه. آن وقت داروها را با بدبختی تهیه می‌کنم. داروها خارجی است و با دفترچه هم قبول نمی‌کنند. من تقریباً دو هفته پیش یخچال خانه‌ام را فروختم و بچه‌ام را بردم دکتر. هر مؤسسه مملکت که مراجعه می‌کنم، دست مرا رد می‌کند. پسرم مدرسه نمی‌تواند برود. اصلاً من نامه هم دارم که مشکل روحی دارد. من نمی‌توانم کار کنم. من یک مقدار حالم بد می‌شود و نفسم می‌گیرد. من ۱۱۱ تومان دریافتی من است. وام دارم و نتوانستم پرداخت کنم. با این گرانی نتوانستم زندگی کنم. حتی خدا وکیلی تصمیم به خودکشی گرفتم که دیگر خجالت زن و بچه‌ام را نکشم. واقعاً مانده‌ام.»
معلولان جنگ حرف‌های زیادی دارند. اعتراض‌های زیادی دارند. از جمله به وجود درصد معترضند. آنها می‌گویند معلولیت جنگی نباید درصد داشته باشد. این صدای یک معلول جنگ است، ساکن آسایشگاه معلولان جنگی تهران که در یوتیوب منتشر شده:
«من آمدم جانفشانی کردم. در جواب انقلاب گفتم لبیک. آن آقا هم رفته. آن هم رفته. دلیلی ندارد که به این آقا بگویید شما ۳۰ درصدی شما ۱۵ درصدی. شما ۵۰ درصدی. درصد معنایی ندارد. خب وقتی جنگ شد چرا نیامدند بگویند آقا ما به درصدتان نگاه می‌کنیم. اگه پایت را از آن خط بگذاری آن ور تر می‌شود ۱۵ درصد. درصد یعنی چه؟ درجه‌دار ارتش بودم به خاطر نداشتن اعصاب کنترل اعصاب و روان برداشتند اخراجم کردند. یا باید بیایم توی بیمارستان اعصاب و روان بخوابم یا باید بروم تیمارستان بخوابم.»
و معلول جنگی دیگر:
«وقتی می‌خواستیم برویم روی مین، گریه می‌کردیم. می‌گفتیم ترا خدا بگذارید ما اول برویم. ولی الان هیچکس آن حس‌ها را نمی‌فهمد. هیچکس نمی‌فهمد که آن موقع ما چه حالی داشتیم، می‌گفتیم بگذار من بیافتم که آن یکی از آن ور رد شود. یک راهی باز شود. وگرنه هیچکس هیچ دری را به روی ما باز نمی‌کند.»
تحقیقات ثابت کرده است که هیچ عاملی مثل توجه به وضعیت اشتغال و وضعیت اقتصادی و خانوادگی معلولان جنگ در پیشگیری از بحران و حتی پایین آوردن آمار خودکشی آنها مؤثر نیست. راهکارهایی ساده و نه چندان پیچیده.
XS
SM
MD
LG