یک میلیون و ۸۲ هزار و ۴۰۰ تولد از آغاز سال ۱۳۹۲ تا لحظه تهیه این گزارش. این را وبسایت آمار لحظه به لحظه ایران، زیر مجموعه سازمان ثبت احوال کشور میگوید.
نشانه روشنی بر آنچه وزیر بهداشت میگوید. کاهش یک و هشت دهم درصدی میزان باروری در ایران که از مسئولان بهداشت و سلامت گرفته تا رؤسای دولت و ائمه جمعه و حتی شخص رهبر ایران را نگران کرده است.
آیتالله خامنه ای رهبر ایران همین آبان ماه گذشته بار دیگر، توجه همه را به موضوع کم شدن آهنگ رشد جمعیت در ایران جلب کرد و از ضرورت افزایش جمعیت ایران تا ۱۵۰ میلیون نفر گفت.
«معتقدم که کشور ما با امکاناتی که دارد میتواند ۱۵۰ میلیون جمعیت داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعیت هستم. هر اقددام و تدبیری که میخواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از ۱۵۰ میلیون انجام بگیرد.»
با این حال؛ این محمود احمدینژاد بود که پیش از این، سطر اول قصه را نوشته بود. آقای احمدینژاد، رئیسجمهوری پیشین ایران در برابر دوربینهای تلویزیون جمهوری اسلامی ایران حاضر شد و گفت با سیاست دو بچه کافی است مخالف است.
«من با دو بچه کافیاست مخالفم. بعد خانوار به زیر چهار نفر آمده.»
پیشبینیها میگویند تا سال ۱۴۰۰ حدود ۹ درصد جمعیت ایران را سالمندان بالای ۶۵ سال تشکیل خواهند داد. پیشبینیهایی که مسئولان را تا آنجا نگران کرده که خواستار افزایش جمعیت شدهاند. از جمله وزارت بهداشت دولت آقای روحانی میگوید باید الگوی تازهای برای افزایش جمعیت کشور تعریف شود.
اولین بار دهه ۱۳۴۰ بود که شعار فرزند کمتر زندگی بهتر در مجموعه سیاستهای جمعیتی ایران آمد. اما پس از انقلاب سال ۵۷ ناپایداریهای اجتماعی و جنگ هشت ساله ایران با عراق، بار دیگر موضوع نیاز به جمعیت جوان و فعال را طرح کرد و تشویق به ازدیاد جمعیت، شد یکی از برنامههای اصلی دولت در ایران. رشد جمعیت تقریباً به ۴ درصد رسید و حالا هشدارها همه درباره امکانات و ساختارهایی بود که جامعه برای پاسخگویی به این جمعیت جوان ندارد.
اینجا بود که دولت اکبر هاشمی رفسنجانی، برای اجتناب از انفجار جمعیت، سیاست «دو بچه کافیاست» و «فرزند کمتر زندگی بهتر» را ترویج کرد. سیاستی که امروز بخشی از حاکمیت در ایران معتقد است سیاستی بوده از اساس امریکایی و علیه جمعیت مسلمان. آیتالله مکارم شیرازی یکی از آنهاست.
«شعار غلط غربی فرزند کمتر زندگی بهتر، در اعماق دل جمعی نفوذ کرده. پیغمبر فرمود مسلمانها ازدواج کنید. فرزنددار بشوید. من روز قیامت از فزونی جمعیت شما در عرصه محشر افتخار میکنم، میگویم جمعیت مسلمانان زیادند.»
بیلبوردهایی در خیابانهای شهر نصب شده . بیلبوردهایی که حالا به جای «فرزند کمتر زندگی بهتر»، تأکید دارد که «با یک گل بهار نمیشود» و «فرزند بیشتر زندگی شادتر».
در مجله جامعه این هفته یکی از فرزندان بیشتر خانهای مهمان ماست که میگوید الزاماً زندگی و خانهای شادتر هم نبوده. مریم از خانوادهای ست با پنج خواهر و برادر. از او که در تهران زندگی میکند، میپرسم زندگی در خانواده پرجمعیت چه تجربهای را برای او رقم زده؟
«من وقتی بچه بودم از تک تک افراد خانوادهام، بیزار بودم، چون احساس میکردم جای من را تنگ میکنند. احساس میکردم که ما هیچ حریم شخصی نداریم. هیچ اتاقی نداریم. نمیتوانم هیچ جا بروم از دست اینها گریه کنم. همهاش باید همه را ببینم، اینقدر که زیاد بودیم. منتها الان سالها گذشته و تکتک آدمهایی که آن موقع مزاحم بودند برای زندگی من، الان حس خوبی دارم که گوشهای از شهر زندگی میکنند ولی در همین حد. پدر و مادر ایرانی در معنای سنتی، فقط خودش را در فرآیند تولید مثل تعریف میکند و فکر میکند حالا که این بچه از آب و گل در آمد نوبت بچه بعدی است. به خاطر این که شاید خانواده ایرانی فراغ بال ندارد یا حداقل نداشته. الان باز کمی فضا پیدا کرده، یک سری تفریحات و دلمشغولیها برای خود پیدا کردهاند. ولی قبلاً این شکلی بوده که خانواده اصلاً در تولید مثل معنا پیدا میکرده و خانوادهای که بچه نداشته باشد اصلاً معنا و مفهوم نداشته. من فکر می:نم که همین طور که خیلی از ازدواجها در آن سالها ایدئولوژیک بود، خیلی از تولید مثلها هم ایدئولوژیک بود. ما همه قرار بوده سرباز امام زمان بشویم اما نشدهایم!»
مریم، آیا در این فرایند طولانی بزرگ کردن پنج بچه، شاهد رنج بردن پدر و مادرت بودی؟
«رنجی که پدرم میبرد زمانی که برای اینکه از خانه بیرون برود هیچ چیزی نداشت، و پنج تا بچه پول تو جیبی میخواستند که بروند مدرسه، خیلی خیلی غریب بود. ولی پشت آن تولید مثل یک ایدهئولوژی بود و اینکه هر آنکس که دندان دهد، نان دهد. به هر حال ما با آن ایدهئولوژی بزرگ شدیم و روحیه قناعت هم در ما به وجود آوردند. چیزی خیلی در ما غریبتر است این است که ما نتوانستیم آن ایدهئولوژی را بازتولید کنیم. یعنی آنها رنج برند که ما ثمری داشته باشیم که مد نظر و ایدهآل آنهاست منتها، واقعاً نقطه مقابلش درآمدیم و موجوداتی شدیم که خستهایم، از تعداد بالای خودمان خستهایم. حتی از رنجی که برای ما کشیده شده هم خستهایم. فکر میکنند پدر و مادرها بچه به دنیا میآورند که در پیری عصای دست آنها شوند، منتها اینقدر که حال و هوایمان بد است، گویی خود بچه از بدو تولد ویلچر نیاز دارد. اینقدر که شرایط جامعه بد است. اینقدر که همه خستهاند. چه عصای دستی؟»
خب کسی مثل تو خودش یک محصول زندگی خانوادگی با ایده فرزند بیشتر است، فکر میکنی با این موضوع کاهش جمعیت چه باید کرد؟ آیا مخالفی با بیلبوردهایی که این روزها در شهر میبینی؟
«به نظرم به جای اینکه این بیلبوردهای مسخره را در سطح شهر راه بیندازیم؛ کارناوالهای زندگی شادتر، در درجه اول مهمترین کاری که [دولت] میتواند بکند این است که زندگی ما را کمی راحتتر کند. حالمان را بهتر بکند. وقتی که دو آدم بیست سی ساله با هم ازدواج میکنند، و هزار مشکل و آسیب و دغدغه و ناراحتی شخصی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دارند، واقعاً بچهدار شدن کجای زندگی اینها جای میگیرد؟ من فکر میکنم که اگر کمی زندگیها را برای آدمها راحتتر بکنند، هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ اقتصادی، ناخودآگاه رشد جمعیت بالا میرود. آنقدر میزان حس مثبت و رضایت در جامعه زیاد میشود که آدم دلش میخواهد آن را با موجود دیگری تقسیم کند. ولی تا وقتی آدمها خودشان تحت فشارند، میخواهند بچه دیگری بیاورند که در مترو و بیآرتی به دندان بکشند؟»
زیبا؛ مادری ست با دو فرزند. مادری از ایران که میگوید اگر میدانست چه کار سختی پیش رو دارد؛ حتی یک بچه هم نمیخواست. او دیگر مهمان برنامه ماست:
«کاری آسانی نیست. من خودم که دو تا بچه داریم فکر میکنم اگر تفکری را الان دارم و این سختیهایی که الان با آن مواجه هستم را همان موقع درک میکردم، هرگز حاضر نمیشدم که همان یک دانه را هم بیاورم. مخصوصاً در این وضعیتی که ما امروز داریم. بچهها من فکر میکنم در این دوره و زمان نمیتوانند راحت تربیت شوند. در نظر بگیرد خوراک و پوشاک بچه را، بالاخره به یک شکلی تأمین میکنید اما در مورد تربیت بچهها، این چیزی است که به راحتی نمیشود به آن رسید. در .وضعیتی که ما اگر دروغ نگوییم نمیتوانیم ادامه بدهیم. مجبوریم چند چهره داشته باشیم. تربیت کردن بچهها اصلاً کار آسانی نیست. شما میخواهید به بچه یاد دهید که بدون دروغ گفتن، اموراتش را بگذراند. ولی آیا این کار امکانپذیر است؟ بدون اینکه خودش را جوری دیگر نشان دهد، مسائلش را حل کند، آیا این امکانپذیر است؟ به نظر من نیست.»
تنها در تهران پایتخت ایران، سرانه سکونت هر شهروند از ۵۵ به ۲۶ رسیده است. خیلیها میگویند تهران در حال انفجار است. مدیرعامل سازمان بیمه کشور میگوید ۱۳ میلیون نفر از جمعیت ایران زیر پوشش هیچ نوع بیمهای نیستند و امکانات بهداشتی و آموزشی و ورزشی همین حالا هم برای ۷۵ میلیون جمعیت کافی نیست.
با این شرایط آیا نگرانی از کندی آهنگ رشد در ایران منطقی است؟ احمد علوی، اقتصاددان پاسخ میدهد:
«کاهش جمعیت از آنجا که باعث کاهش نیروی تولیدی جامعه در بلندمدت میشود، باعث میشود، جامعه نتواند مایحتاج خود را تأمین کند و سر پای خود بایستد، به هر حال در سطح جامعه ایران مشکلی است. منتها از آن طرف هم مشکلاتی وجود دارد. جمعیتی که بدون قواره منطق خاص خودش رشد کند، به جمعیتی تبدیل میشود که اگر نهادهای آموزشی و پرورشی آن را به جمعیت تولیدی طبیعتاً دوباره به مشکل بر میخورند. از این جهت میشود گفت افزایش جمعیت. اما با کدام چارچوب و کدام تعریف؟ افزایش جمعیت؛ اما کدام جمعیت. ما جمعیتی میخواهیم که افزایش پیدا کند که با سطح بالای آموزش و پرورش، تولیدکننده باشد و بتواند در سطح بینالمللی در عرصه بازار کار رقابتی باشد.»
آقای علوی میگوید این تصمیمی نیست که حکومت بگیرد. او میگوید حکومت نمیتواند به شکل دستوری جمعیت را افزایش دهد:
«حکومت نمیتواند الگوهای ساختار خانواده یا جمعیتی را به جامعه تحمیل کند. الان ما خانوادههای تکنفره داریم یا خانوادههایی که سرپرست آنها زنان هستند. این نشان میدهد که الگوهای حکومتی کارآمد نیست وگرنه در سطح خرد و سطح خانوار آن عقلانیت فردی آن را انتخاب میکرد.»
ایران؛ هفدهمین کشور پرجمعیت جهان است. کشوری که جمعیتش از «دو بچه کافیاست» تا «با یک گل بهار نمیشود»، راه طولانی و پرنوسانی را طی کرده است.