قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جانشان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که باشلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند. با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------
شماره موبایلی که روی تلفن خانه افتاده آشناست، اما صدای کسی که آن سوی خط حرف میزند نا آشناست. خبر تلخ است و تمام اهالی خانه را بیقرار میکند. دیر وقت شب است و اهالی خانه میدانند که دیگر اماکن دولتی و اداری تعطیل شدهاند.
اینجا خانه امیرحسین طوفانپور جوان ۳۲ ساله ایرانی است صبح روز ۲۵ خرداد ۸۸ به خیابان رفت اما به خانه برنگشت. مادر رنگ به صورتش نمانده، چشمهایش خیس و لبهایش خشک است. غریبهای که با موبایل امیرحسین به خانوادهاش زنگ زده، گفته است که امیرحسین گلوله خورده و در بیمارستان رسول اکرم بستری است.
شبِ این خانه بلند است و اهالی خانه بیخواب. صبح نزدیک است. هنوز آفتاب از کوهها بر نیامده، مادر پریشان از خانه خارج میشود. او به همراه سایر اعضای خانه ابتدا سراغ بیمارستان رسول اکرم میرود. سراسیمه سراغ پسرش را میگیرد اما هیچ نشانهای از او نمییابد. تمام روز دنبال گمشدهشان میگردند و سرانجام با دستهای خالی به خانه برمیگردند.
خرداد ناامنی است و خبرها هم خبرهای خوبی نیست. خانواده امیرحسین طوفانپور از تلویزیون خانهشان میشنوند که خیابانهای اصلی تهران در روز ۲۵ خرداد خونین شده است.
۲۵ خرداد ۸۸ چندمین راهپیمایی اعتراضی مردم به نتایج اعلام شده انتخاباتی بود که در آن محمود احمدینژاد به عنوان برنده اعلام شده و در روز جشن پیروزی خود معترضان را به مشتی خس و خاشاک تشبیه کرد:
«در ایران، در انتخابات، چهل میلیون نفر خودشان بازیگر اصلی و تعیینکننده اصلی بودند، حالا چهار تا خس و خاشاک این گوشهها یک کاری میکنند، این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آنها نخواهد گذاشت.»
امیرحسین یکی از آن میلیونها نفری است که روز ۲۵ خرداد خود را لابهلای این مردم معترض میبیند.
خیابان آزادی زیر پای معترضان است. نام این گردهمایی را معترضان، راهپیمایی سکوت گذاشتهاند. اما خیابان به محل درگیری میان معترضان و نیروهای ضد شورش بدل شده است.
روزنامه همشهری بعدها اسامی ۳۶ نفر را که در راهپیماییهای اعتراضی پس از انتخابات در خیابان کشته شدند، منتشر کرد اما در روزهایی که به سمت این افراد شلیک شد کسی نمیدانست چطور باید این زخمیها و کشتهها را پیدا کند.
خبر در شهر میپیچد که جمعی از معترضان راهی زندان شدهاند و جمعی از آنها روانه بیمارستان.
خانواده امیرحسین طوفانپور نیز دنبال گمشدهشان به همه جا سر میزنند. اما هیچکس، نه دوستان او و نه همکارانش و نه کارکنان بیمارستان رسول اکرم خبری از امیرحسین ندارند.
چهار روز از ۲۵ خرداد میگذرد و جمعه ۲۹ خرداد از راه میرسد. از بلندگوهای شهر و از تلویزیون خانه صدای آیتالله علی خامنهای به گوش میرسد که خطبههای نمازجمعه میخواند:
«ما آنچه باید بکنیم انجام میدهیم، آنچه باید گفت را هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادهاید، همه اینها را من کف دست گرفتهام، در راه انقلاب و اسلام فدا خواهم کرد.»
مادر و اعضای دیگر خانواده امیرحسین طوفانپور، بیقرار دنبال گمشدهشان میگردند. به آنها گفتهاند سری هم به پزشکی قانونی کهریزک بزنند.
مرد میان سالی از پشت میزش در پزشکی قانونی کهریزک بلند میشود و خطاب به خانواده امیرحسین طوفانپور میگوید که باید از دادستانی نامه بیاورند تا به آنها اجازه دهند که عکس جسدها را نگاه کنند.
بسیاری از خانوادههای کشتهشدگان سال ۸۸ جسد فرزندان و اعضای دیگر خانوادهشان را همینجا در کهریزک پیدا و از طریق دیدن عکسها شناسایی کردهاند. نوبت به خانواده امیرحسین طوفانپور میرسد و عکس جسدهای ثبتشده در کامپیوتر پزشکی قانونی کهریزک پایان جستجوی این خانواده است.
بعد از چهار روز آنها از توی همین عکسها میبینند دست تیرخورده امیرحسین را میبینند. کبودی پهلو و کمرش دل خانواده را ریشریش میکند. در پس گردنش زخمی عمیق دیده میشود که به گفته خانواده امیرحسین داخل این زخم با پنبه پر شده و آنها نمیدانند که چه بر سرش آمده.
عکسها گواهی میدهند که بازوی امیرحسین تیرخورده و انگار بینیاش نیز شکسته است. مادر امیرحسین بیتابی میکند و مدام میپرسد «چه بلایی سر پسرم آمده». اما اینجا در پزشکی قانونی کسی توضیحی بیشتر از آنچه در عکسها دیده میشود، نمیدهد.
لادن مصطفایی همسر علی حسن پور یکی دیگر از کسانی که همزمان با امیرحسین طوفانپور در روز بیست و پنجم خرداد کشته شد، میگوید در پزشکی قانونی گاهی هم پاسخهای سربالا تحویل گرفتهاند:
«در پزشکی قانونی به من گفتند که همسر شما مهدورالدم بوده، پروندههای اینها محرمانه است و در یک فایل خاصی قرار گرفته. اگر آزادی در کشور ما هست پس جواب اعتراض گلوله نیست. اگر آزادی نیست پس با شهامت بیایند بگویند آزادی در کشور ما وجود ندارد، کسی که اعتراض میکند ما خیلی راحت با گلوله میزنیم و میکشیم خونشان هم حلال است و خیلی راحت...»
آفتاب خرداد میسوزاند. خانواده امیرحسین طوفانپور مضطرب و نگران از دل شلوغی خیابان راه میجویند. آنها دنبال پیگیری پرونده و تحویل گرفتن جسد امیرحسین هستند، بیآنکه بدانند چه کسی به او شلیک کرده و چرا کشته شد. روز جمعه است و کارشان سختتر شده. صدای خطبههای رهبر جمهوری اسلامی همچنان از بلندگوهای شهر به گوش میرسد:
«اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند یا برای اصلاح ابرو چشم را کور کنند، چه بخواهند چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها آنها هستند.»
خانواده امیرحسین طوفانپور ناگزیر به سکوت میشوند. جسد را تحویل میگیرند و در قطعه ۲٣٣ بهشت زهرا به خاک میسپارند.
خانواده امیرحسین طوفانپور نیز همانند بسیاری دیگر از خانوادههای کشتهشدگان سال ۸۸ تعهدنامهای را امضا میکنند و قول میدهند که تنها به برگزاری مراسمی در منزل يا مسجد محل اکتفا کنند و با کسی در مورد آنچه بر فرزندشان گذشته سخن نگویند.
مادر امیرحسین طوفانپور میگوید که هیچ کس در تمام این سالها مسئولیت کشته شدن فرزندمان را به عهده نگرفته و به ما نگفتند گناه فرزند ما چه بود که او را کشتند.