«دیوانهوار» شاید بهترین واژه برای توصیف فیلم «گرگ والاستریت» باشد. روایت ۱۸۰ دقیقهای مارتین اسکورسیزی از فراز و فرود زندگی «جردن بلفورت» کارگزار معروف بورس در والاستریت، آن قدر سرشار از انرژی است و ضرباهنگ تندی دارد که انگار جوانی سی و چند ساله پشت دوربین آن بوده است.
«گرگ وال استریت» را میتوان از دو زاویه نگاه و نقد کرد. اگر به دنبال واقعیتی بیدخل و تصرف از زیر و بم بورس و والاستریت و زدو بندهای مالی آن هستید، شاید روایت طنازانه و مجنونوار اسکورسیزی، انتخاب چندان مناسبی نباشد.
«ترنس وينتر» که پیشتر متن چندین قسمت از مجموعههای تلویزیونی «سوپرانوز» و «بورد واک امپایر» را نوشته بود، فيلمنامه این فیلم را بر اساس کتاب خاطرات بلفورت به نگارش در آورده است؛ اما فانتزی و دیوانهبازیهای کاراکتر او در فیلم اسکورسیزی آن قدر زیاد است که بعید میدانم فیلمنامهنویس و کارگردان، همه چیز را بر مبنای واقعیتِ صرف بنا کرده باشند.
«گرگ والاستریت» به لحاظ روایت و فضاسازی بیشباهت به «کازینو» و «رفقای خوب» نیست؛ اما بزن و بکوب و سرخوشی مجنونواری که در تمام فیلم جاری است، در هیچ کدام از فیلمهای قبلی اسکورسیزی به این شکل و شدت به چشم نمیخورد.
دی کاپریو، بهترین بازیاش را در فیلمهای اسکورسیزی، در «گرگ وال استریت» انجام داده است. کاراکتری که او در این فیلم بازی میکند، بیشباهت به «هوارد هیوز» در فیلم «هوانورد» نیست؛ «هوارد هیوز» هم مثل «جردن بلفورت» آدم جاهطلبی بود که به هر طریق ممکن میخواست به هدفش (که شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود) برسد؛ با این تفاوت که آدمهای دور و بر او، انسانهایی عاقل و منطقی بودند، اما اطرافیان بلفورت در دیوانهبازی و عیاشی و فساد دست کمی از او ندارند.
اما یکی از نکات جالب فیلم «گرگ والاستریت»، بازی بازیگران نقشهای مکمل است. «جان هیل» که کارنامهاش پر است از فیلمهای بامزه ولی درجه دو، اینجا به شدت «جو پشی» را در دو فیلم دیگر اسکورسیزی (کازینو و رفقای خوب) تداعی میکند؛ یک وردست نیمچه مشنگ برای قهرمان فیلم با تکهپرانیهای فراوان.
از سوی دیگر بازی «متیو مک کانهی» در نقش یک دلال قدیمی بورس آن هم با آن هیبت جدید و جثه بسیار لاغرش شدهاش، و «راب راینر» (کارگردان معروف و قدیمی سینما) در نقش پدر جردن بلفورت، از جمله نکات قابل توجه فیلم جدید اسکورسیزی هستند.
از همه اینها گذشته، «گرگ والاستریت» یک کمدی سیاه است که در بسیاری از سکانسها از تماشاگر قهقهه میگیرد و این نکته در کارنامه سازندهاش، سابقه چندانی ندارد.
شاید بشود جنس کمدی این فیلم را با آنچه اسکورسیزی در «سلطان کمدی» به تصویر کشیده بود، مقایسه کرد؛ گرفتن خندههایی از ته دلِ تماشاگر که در برخی موارد با یک تلخی درونی همراهاند و کام او را شیرین نمیکنند.
«گرگ والاستریت» داستان زندگی پرتلاطم و جنجالی «جردن بلفورت» کارگزار سابق بورس در وال استریت نیویورک است که با دلالبازی، پولشویی و فساد اقتصادی به ثروت قابل توجهی رسید و به یکی از مردان قدرتمند بورس و سهام تبدیل شد.
او که به خاطر اعتیاد به مواد مخدر و الکل، زندگی شخصی پرحاشیهای داشت سرانجام در سال ۱۹۹۸ به جرم پولشویی و جعل اوراق بهادار محکوم شد و ۲۲ ماه را در زندان سپری کرد.
فیلم اسکورسیزی در روزهای ابتدایی نمایشاش بازتابهای متفاوتی را در میان منتقدان داشته و در جوایز گلدن گلوب ۲۰۱۴، در دو رشته بهترین فیلم کمدی و موزیکال و همچنین بهترین بازیگر مرد نقش اصلی (لئوناردو دی کاپریو) نامزد دریافت جایزه شده است.
«گرگ وال استریت» را میتوان از دو زاویه نگاه و نقد کرد. اگر به دنبال واقعیتی بیدخل و تصرف از زیر و بم بورس و والاستریت و زدو بندهای مالی آن هستید، شاید روایت طنازانه و مجنونوار اسکورسیزی، انتخاب چندان مناسبی نباشد.
«ترنس وينتر» که پیشتر متن چندین قسمت از مجموعههای تلویزیونی «سوپرانوز» و «بورد واک امپایر» را نوشته بود، فيلمنامه این فیلم را بر اساس کتاب خاطرات بلفورت به نگارش در آورده است؛ اما فانتزی و دیوانهبازیهای کاراکتر او در فیلم اسکورسیزی آن قدر زیاد است که بعید میدانم فیلمنامهنویس و کارگردان، همه چیز را بر مبنای واقعیتِ صرف بنا کرده باشند.
«گرگ والاستریت» به لحاظ روایت و فضاسازی بیشباهت به «کازینو» و «رفقای خوب» نیست؛ اما بزن و بکوب و سرخوشی مجنونواری که در تمام فیلم جاری است، در هیچ کدام از فیلمهای قبلی اسکورسیزی به این شکل و شدت به چشم نمیخورد.
دی کاپریو، بهترین بازیاش را در فیلمهای اسکورسیزی، در «گرگ وال استریت» انجام داده است. کاراکتری که او در این فیلم بازی میکند، بیشباهت به «هوارد هیوز» در فیلم «هوانورد» نیست؛ «هوارد هیوز» هم مثل «جردن بلفورت» آدم جاهطلبی بود که به هر طریق ممکن میخواست به هدفش (که شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود) برسد؛ با این تفاوت که آدمهای دور و بر او، انسانهایی عاقل و منطقی بودند، اما اطرافیان بلفورت در دیوانهبازی و عیاشی و فساد دست کمی از او ندارند.
اما یکی از نکات جالب فیلم «گرگ والاستریت»، بازی بازیگران نقشهای مکمل است. «جان هیل» که کارنامهاش پر است از فیلمهای بامزه ولی درجه دو، اینجا به شدت «جو پشی» را در دو فیلم دیگر اسکورسیزی (کازینو و رفقای خوب) تداعی میکند؛ یک وردست نیمچه مشنگ برای قهرمان فیلم با تکهپرانیهای فراوان.
از سوی دیگر بازی «متیو مک کانهی» در نقش یک دلال قدیمی بورس آن هم با آن هیبت جدید و جثه بسیار لاغرش شدهاش، و «راب راینر» (کارگردان معروف و قدیمی سینما) در نقش پدر جردن بلفورت، از جمله نکات قابل توجه فیلم جدید اسکورسیزی هستند.
از همه اینها گذشته، «گرگ والاستریت» یک کمدی سیاه است که در بسیاری از سکانسها از تماشاگر قهقهه میگیرد و این نکته در کارنامه سازندهاش، سابقه چندانی ندارد.
شاید بشود جنس کمدی این فیلم را با آنچه اسکورسیزی در «سلطان کمدی» به تصویر کشیده بود، مقایسه کرد؛ گرفتن خندههایی از ته دلِ تماشاگر که در برخی موارد با یک تلخی درونی همراهاند و کام او را شیرین نمیکنند.
«گرگ والاستریت» داستان زندگی پرتلاطم و جنجالی «جردن بلفورت» کارگزار سابق بورس در وال استریت نیویورک است که با دلالبازی، پولشویی و فساد اقتصادی به ثروت قابل توجهی رسید و به یکی از مردان قدرتمند بورس و سهام تبدیل شد.
او که به خاطر اعتیاد به مواد مخدر و الکل، زندگی شخصی پرحاشیهای داشت سرانجام در سال ۱۹۹۸ به جرم پولشویی و جعل اوراق بهادار محکوم شد و ۲۲ ماه را در زندان سپری کرد.
فیلم اسکورسیزی در روزهای ابتدایی نمایشاش بازتابهای متفاوتی را در میان منتقدان داشته و در جوایز گلدن گلوب ۲۰۱۴، در دو رشته بهترین فیلم کمدی و موزیکال و همچنین بهترین بازیگر مرد نقش اصلی (لئوناردو دی کاپریو) نامزد دریافت جایزه شده است.