از ميان نسل جديد گروه های موسيقی که جوانان ايران ساکن کشورهای ديگر تشکیل دادند، در برنامه نگاه تازه به سراغ دو خواهر رفتيم؛ ملودی و صفورا، آبجی های گروه « آبجيز»؛ گروهی که با تلفيقی از موسيقی پاپ و رگه، رنگ و بوی تازه ای به جمع گروه های ايرانی خارج از ايران دادند.
این دو آبجی به میهمانی برنامه نگاه تازه آمده اند و اگر پشت در گوش بایستید، میتوانید از زندگی و کارنامه آنها با خبر شوید.
شاید شما برخی از پرسشهایی را که از آنها داشتهاید، در میان سئوال های هانا کاویانی و محمد ضرغامی پیدا کنید و پاسخ خود را بگیرید.
رادیو فردا: شما متولد ايران هستيد؟ از چند سالگی ايران را ترک کرديد؟
ملودی: هر دو متولد ايران هستيم و در سال ۸۶ يا ۸۷ ميلادی ايران را ترک کرديم. من چند سال از صفورا بزرگتر هستم و خاطرات بيشتری از دوران کودکی در ايران دارم و تا ۱۲ سالگی در ايران بودم.
ما سفرهای زيادی به ايران کرده ايم که آخرين بار در سال ۲۰۰۳ بود. آنجا کار موزيک انجام داديم و برای هر دوی ما بسيار خاطره انگيز بود. برای من و صفورا يک احساس بسيار غريب وجود داشت و میدانستيم که حداقل برای مدتی طولانی به ايران سفر نخواهيم کرد، زيرا آنقدر مسائل و مشکلات ناراحت کننده در اطراف مان بود که ديگر آن جاذبه گذشته را براي ما نداشت.
گذشته ها چطور بود؟
ملودی: گذشته ها شيرين بود. خيلی ها هنوز زنده بودند و ما احساس نزديکی بيشتری با آن فرهنگ و محيط داشتيم، ولی به مرور زمان از آن دور شديم.
صفورا: در همان سفر به اين نتيجه رسيديم که می خواهيم کار موزيک را دنبال کنيم و دوست داريم آهنگ هاي مان ضبط شود و کار را جدیتر بگيريم.
شما آهنگهايی به زبان فارسی میسازيد و در آنها به دغدغههای اجتماعی، فرهنگ ايرانی و اصطلاحات خيابانی تهران اشاره میکنيد.
صفورا: چون ايرانی هستيم و احساس مسئوليت می کنیم. ما از روی عشق اين کار را انجام میدهيم و نمیخواهيم مشکلات را ناديده بگيريم و از آن دور شويم.
به نظر میرسد احساس ملودی نسبت به ايران با احساس صفورا متفاوت است. اين مسئله درست است؟
ملودی: آيا شما روانشناس هستيد؟ بله کاملاً درست است. يکی از دلايل اين مسئله، اختلاف سن ماست. ما در زندگی شخصی خود در دو مرحله مختلف به سر می بريم، ولی خميره فکرمان شبيه يکديگر است.
احساس مسئوليت و عشقی که صفورا اشاره کرد، درست است. اگر ما به ايران بازنگشتيم به دليل دوری از ايران، مردم و جامعه نبود. به اين دليل بود که خارج از ايران می توانستيم بيشتر فعال باشيم و کار خوب ارائه دهيم.
شما دو اسم داريد که روی هم «آبجيز» شده است. اين دو اسم چيست؟
ملودی: من آبجی زولو هستم که رگه آفريقايی من است.
صفورا: من آبجی لو هستم که از آبجی کوچولو می آيد. البته اين اسم ها يک جوک شخصی است که فقط خودمان می دانيم.
واژههايی که به کار میبريد، متعلق به جوانهای امروزی است. چگونه به اين دايرهالمعارف واژگان دسترسی داشتيد؟ به عنوان مثال، اصطلاح «تو آفسايد بودن» از کجا میآيد؟
- «اگر ما به ايران بازنگشتيم به دليل دوری از ايران، مردم و جامعه نبود. به اين دليل بود که خارج از ايران می توانستيم بيشتر فعال باشيم و کار خوب ارائه دهيم.»
ملودی:
اين اصطلاحات دوران کودکی من است و کلمه آفسايد متعلق به آن دوران است. امروز کلمه هايی استفاده می شود که برای من غريب است.
شعرها را که می نوشتم، فکر خاصی پشت آن نبوده، بلکه احساس من روی کاغذ آمده است.
ملودی و صفورا دو خواهر هستند که برادری به نام صوفی دارند. اين صوفی کجاست و چرا حق او را خوردهايد؟
ملودی: حق صوفی را کسی نخورده است و نقش بسيار مهم و مؤثری در گروه ما دارد. او در پشت صحنه، کارهای فنی و ارتباطی را انجام می دهد.
چطور شد که اين جدايی بين شما اتفاق افتاد؟ شنيده ايم که ملودی، زندگی کولی واری دارد.
ملودی: بله درست است، زندگی من تا يک سن خاصی کولی وار بود. بعد اين مسئوليت را به صفورا واگذار کردم و در حال حاضر زندگی او کولی وار است.
زمانی که تصميم گرفتيم آهنگ ها را ضبط کنيم، من به آمريکا رفتم و زندگی در آنجا را آغاز کردم.
به غير از موزيک، کار ديگری هم انجام می دهيد؟
ملودی: بله من در يک شرکت خصوصی در زمينه رسانه ها فعاليت می کنم.
صفورا: من هم با گروه های مختلف موزيک همکاری می کنم و گاهی هم معلم اسپانيولی هستم.
آيا غير ايرانی ها هم به کنسرت شما آمده اند؟
ملودی: بله خيلی زياد. قبل از اين که ايرانی ها ما را بشناسند، بيشتردر سوئد برنامه اجرا می کرديم. با آمريکايی ها اين تجربه را نداشتيم، ولی اروپايی ها کار ما را دوست دارند.
آنها می دانستند که به زبان فارسی می خوانيد؟
ملودی: بله، با صفورا خاطره زيبايی از اين مسئله داريم. در شمال سوئد برنامه ای داشتيم، عده ای از جوانان سوئدی برای ما تعريف کردند که جوانهای سوئدی در تابستان درختکاری میکنند وهفتههای آخر همه از اين کار بيزارند و میخواهند زودتر تمام شود. آنها می گفتند با آهنگ «دموکراسی» ما کار می کردند و از آن انرژی گرفتند که روزهای آخر را بگذرانند.
اين موضوع برای من و صفورا بسيار جالب بود.
ملودی! در دوران بچگی به چه موزيکی علاقه داشتی؟
به موزيک خواهرم، صفورا.
موزيک مورد علاقه صفورا چه بود؟
صفورا: موزيک برادرم، صوفی.
ملودی: اين درست است و فکر می کنم به پدرم برمی گردد. موسيقی هميشه در خانه ما وجود داشته است.
پدرم در جوانی زياد سفر می کرد و چون به موسيقی علاقمند بود، از همه جای دنيا موسيقی کشورهای مختلف را جمع می کرد.
وقتی من نوجوان بودم بيشتر از طريق صوفی و دوستانش با موسيقی آشنا شدم. در آن زمان، آنها پسرهای نوجوانی بودند که به موسيقی «هارد راک» و «هوی متال» علاقه داشتند.
صفورا! تو ملودیهای کار را میسازی و تنظيم میکنی. چطور به سراغ کار موسيقی رفتی؟
اولين گيتارم را در ۱۰ سالگی، همراه با صوفی و مادرم خريديم. بعد از آن هميشه صوفی سازهای مختلف به من می داد و مرا به نواختن آنها تشويق می کرد. همه خانواده هميشه تشويقم می کردند و از آنها بسيار سپاسگزارم.
ترانهها را ملودی می گويد؟
ملودی: بله، انگيزه اين کار صفورا بوده است. او برای اولين بار از من خواست برايش يک شعر بنويسم. شعری به اسم «دنيا دو روزه» نوشتم که به جز نزديکان ما کسی آن را نشنيده است.
می توانی برای ما دکلمه کنی؟
صفورا: همه می گن آخه دنيا دو روزه
وقتی بهت می گن دلت می سوزه
پس چرا همونايی که می گن
اين زندگی رو اين قدر سخت ميگيرن
- «معمولا ابتدا ملودی، شعر را می نويسد وبعد من آهنگ را میسازم و تلاش میکنم از طريق موسيقی، شعر را پررنگ کنم. در حقيقت بر اساس مفهوم شعر، موسيقی تنظيم میشود.»
شنيده ايم مکان استوديوی خود را تغيير دادهايد؟
ملودی: داستان کمد را میگوييد؟
صفورا: چون از هم دور هستيم، نمی توانيم همه چيز را با هم ضبط کنيم.
يک استوديو در سوئد داشتيم که ملودی برای انجام کار دو هفته آنجا بود، ولی متأسفانه مشکل فنی داشتيم و نمیتوانستيم چيزهايی را که ضبط کرده بوديم، استفاده کنيم. بنابراين من به آمريکا رفتم تا بتوانيم صدای ملودی را روی سی دی بگذاريم.
يک استوديو در کمد خانه ساختيم و اسمش را گذاشتيم « استوديو اتاق خواب.»
ملودی: کمد کنار دستشويی است و ما در يک آپارتمان ۱۷ طبقه زندگی میکنيم . هر کسی در اين ساختمان دستشويی میرفت و سيفون میکشيد يا حمام می کرد، همه لوله ها به صدا درمی آمد و ما بايد کار را متوقف می کرديم و منتظر می مانديم تا بتوانيم دوباره شروع کنيم.
آقای لطيفی در صحبت هايش اشاره کرد که آهنگ های «آبجيز» خوب پيام می دهد، ولی راهکاری ارائه نمی کند.
صفورا: تمام کارها را که ما نبايد انجام دهيم. کاری که ما می کنيم اين است که روی مشکلات مختلف نور می تابانيم. هدف ما اين است که انگيزه در شنونده ايجاد کنيم که خودش بخواهد قدمی بردارد.
آقای لطيفی تاکيد داشت که درکار«آبجيز»، سلو يا ساز نمايان وجود ندارد.
صفورا: حرف او درست است و چند دليل دارد. معمولا ابتدا ملودی، شعر را می نويسد وبعد من آهنگ را میسازم و تلاش میکنم از طريق موسيقی، شعر را پررنگ کنم. در حقيقت بر اساس مفهوم شعر، موسيقی تنظيم میشود.
در عين حال دوست داشتيم که سبکهای جديد را به جوانهای ايرانی نشان دهيم تا به سبکهای ديگر هم عادت کنند. دليل ديگر همين دوری است که من آن را اشکال نمی دانم.
روی آلبوم جديدی کار می کنيم، که به زودی حاضر می شود و به چهار زبان فارسی، سوئدی، انگليسی و اسپانيايی است. ولی نمی توانيم بگوييم دقيقاً چه زمانی حاضر میشود.
----------------
برنامه «نگاه تازه» را می توانيد پنج شنبه ها ساعت ۱۹:۳۰ و تکرار آن را ساعت نيم بامداد يا ۱۳ بعد از ظهر جمعه ها به وقت ايران از راديو فردا بشنويد.
برای تماس با «نگاه تازه» به آدرس javanan@radiofarda.com ايميل بزنيد و يا با شماره پيام گير برنامه ۰۰۴۲۰۲۲۱۱۲۴۱۱۴ تماس بگيريد.
شما همچنين میتوانيد به شماره ۰۰۴۲ ۰۶۰۳۸۷۴۱۵۰ برای این برنامه اس ام اس ارسال کنيد.